دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مقوله کیف و انواع آن

مقوله کیف و انواع آن
مقوله کیف و انواع آن

كلمات كليدي : كيف، عرض، كيف محسوس، كيف نفساني، كيف محسوس، كيف مخصوص به كمّ، كيف استعدادي

نویسنده : احسان ترکاشوند(عضو هیئت علمی دانشگاه ملایر)

«کیف» در لغت به معنای قطع کردن و قطعه قطعه کردن است[1]. در اصطلاح فلاسفه[2]، یکی از مقولات عرضی است و در تعریف آن گفته شده است:

«عرضی است که بی‌واسطه تقسیم و نسبت را قبول نمی‌کند»[3]

قیود کیف

با قید «عرض»، جوهر از مشمول تعریف خارج می‌شود. چون جوهر، ماهیتی است که خود، یکی دیگر از مقولات بوده و نیاز به موضوع ندارد. در حالیکه «کیف» عرض بوده و نیاز به موضوع دارد؛ یعنی همیشه در چیز دیگری یافت می‌شود. مثلاً رنگ که عرض است همواره نیازمند جسمی است که موضوعِ آن است.

با قید «قبول نکردن تقسیم»، مقولۀ کم از محدودۀ تعریف خارج می‌گردد، چون «کمّ» اگرچه «عرض» است امّا عرضی است که بی‌واسطه تقسیم را قبول می‌کند. مثل خط که کم متصل است و عدد که کمّ منفصل است بی‌واسطه تقسیم شدن را می‌پذیرند امّا کیف این گونه نیست.

با قید «عدم قبول نسبت»، اعراض نسبی، یعنی مقولات متی، أین، أن یفعل، أن ینفعل، وضع، اضافه، جده از تحت تعریف خارج می‌شوند. چون این مقولات اگر چه عرض هستند امّا بی‌واسطه نسبت را قبول می‌کنند و به همین جهت شیخ اشراق همۀ مقولات نسبی را عین نسبت دانسته و آن‌ها را به یک مقوله با عنوان مقولۀ نسبت برمی‌گرداند[4].

منظور از قید «بی‌واسطه» آن است که کیف، اگرچه بی‌واسطه تقسیم و نسبت را قبول نمی‌کند امّا به واسطۀ عرض دیگری ممکن است آن دو را پذیرا باشد. مثلاً رنگ که یکی از انواع کیف است و طبق تعریف «بی‌واسطه» تقسیم و نسبت را قبول نمی‌کند ولی همین رنگ به واسطۀ عارض شدن بر سطح، آن‌ها را می‌پذیرد.[5]

مقصود از کیف، حالاتی مانند رنگ، شکل، بو، صدا، زبری، نرمی، سردی، گرمی، سختی، سستی، غم، شادی، خجالت و امثال آن می‌باشد که عارض بر اشیاء می‌شوند.

انواع کیف

مقوله «کیف» طبق نظر مشهور فلاسفه، جزء «معقولات اولی»[6] است؛ یعنی جزء مفاهیمی است که دارای مصادیق واقعی و عینیِ می‌باشند. به عبارت دیگر همانطور که مفاهیم درخت، انسان و... دارای مصادیق خارجی و عینی می‌باشند، انواع مختلف کیف هم چنین هستند.

فلاسفه بر اساس استقرائی که انجام داده‌اند مقولۀ کیف را به چهار نوع کلّی تقسیم کرده‌اند:

1- کیف نفسانی: عرض مجرّدی است که فقط عارض جوهر نفسانی می‌شود. مانند علم، قدرت، اراده، کراهت، لذّت، الم، حالات انفعالی، عادات و ملکات نفسانی. این قسم از کیف با علم حضوری خطاناپذیر درک می‌شود.[7]

کیف نفسانی در یک تقسیم بندی به دو قسم تقسیم می‌شود:

الف- "حالْ": به آن عرضی گفته می‌شود که عارض نفس می‌شود و زود از بین می‌رود و به عبارتی "سریع الزوال" است. مانند عصبانیت (البته برای کسی که بردبار است)، شادی، غم، جزع، خجل و...

ب- "ملکه": به آن عرضی گفته می‌شود که عارض نفس می شود لکن زود از بین نمی‌رود و به عبارتی "سریع الزوال" نیست. مانند ملکات و عادات اخلاقی و...[8]

کیف نفسانی یک وجود ویژه‌ای دارند و به تعبیری، جعل آنها تألیفی است. یعنی موضوعشان یک وجود دارد و این عرض هم وجود جداگانه‌ای دارد.[9]

2- کیف محسوس: مقصود آن دسته از کیفیّات مادّی هستند که به واسطۀ حواسّ ظاهری و اندام‌های حسّی درک می‌شوند. مانند انواع محسوساتی که به وسیلۀ قوای بینایی، بویایی، شنوایی، لامسه و چشایی درک می‌شوند. مثل رنگ، بو، مزه و...

در یک تقسیم بندی کیف محسوس به دو قسم تقسیم می‌شود:

الف – راسخه: به آن دسته از کیفیاتی گفته می شوند که عارض بر جسم شده و مدت زمان زیادی در آن وجود دارند و زود از بین نمی‌روند و به تعبیر دیگر "سریع الزوال" نیستند. مانند شیرینی عسل و زردی طلا.

ب – غیر راسخه: به آن دسته از کیفیاتی گفته می‌شود که عارض بر جسم شده و زود از بین می‌روند. یا به عبارتی "سریع الزوال" هستند. مانند زردی که بر اثر خجالتی بر پوست صورت انسان عارض می‌شود یا گرمایی که بر اثر آتش بر آب عارض می‌شود. ملاصدرا برخی از انواع کیف محسوس را چنین برشمرده است: ملموسات مانند: حرارت، سرما، رطوبت، خشکی، لطافت، سختی(سفتی)، نرمی، سبکی، سنگینی، زبری و...، مبصرات (آنهایی که با حس بینایی درک می‌شوند. مانند رنگها، نور و...، مسموعات (آنهایی که با حس شنوایی درک می‌شوند) مانند صوت و...، مذوقات (آنهایی که با حس چشایی درک می‌شوند. مانند طعم‌های متفاوت، مشمومات (آنهایی که با حس بویایی درک می‌شوند. مانند بوها[10].

3- کیف مخصوص به کمّ: آن دسته از کیفیّاتی هستند که در اصل بر کم عارض شده و به واسطه کمّ بر جسم هم عارض می‌شوند مانند: انحناء (در خط) و زوجیت (در عدد).

این قسم از کیف بر حسب اسبقراء سه قسم است:

الف – آن قسمی از کیف که بر کم متصل عارض می‌شود که خود دو قسم است:

1. شکل و زاویه است. مانند مربع و زاویه ها ی آن.

2. شکل و زاویه نیست. مانند استداره و استقامت.

ب - آن قسمی از کیف که بر کم منفصل (عدد)، عارض می‌شود. مانند تجذیر، تربیع و...

این قسم عرض از اعراض تحلیلی بوده و از شؤون وجودی است که بر آن عارض می شود و به عبارتی جعل این عرض، بسیط است. یعنی چنین نیست که عرض، وجود جداگانه‌ای داشته باشد و موضوع آن نیز وجود دیگری داشته باشد. بلکه هر دو (عرض و معروض) به یک وجود موجودند. [11]

4- کیف استعدادی: آن دسته از کیفیّاتی هستند که به واسطۀ آن‌ها، پیدایش حالت یا صفت خاصّی برای موضوعشان رجحان پیدا می‌کند و گاهی از آن به «امکان استعدادی» تعبیر می‌شود. مانند نطفه که دارای استعداد لازم برای تبدیل شدن به انسان است. این استعداد خاص را کیف استعدادی می‌نامند.[12] مشهور فلاسفه، امکان استعدادی یا همان کیف استعدادی را امری عینی دانسته و دلیلی که برای عینی بودن آن آورده‌اند این است که متصف به صفات وجودی مانند قرب و بعد و شدت و ضعف می‌شود. مثلاً استعداد نطفه برای دارا شدن روح دورتر و ضعیف تر از استعداد خاک است.

برخی از بزرگان با نقد دلیل فوق معتقدند که استعداد تنها یک مفهوم عقلی است که از تحقق شرایط و ارتفاع موانع انتزاع می‌شود. در حقیقت در ماده‌ای که استعداد پذیرش فعلیت جدید هست بجز تحقق شرایط و ارتفاع موانع، یک أمر عینی دیگری به نام استعداد حاصل نمی شود.[13]

نمودار انواع کیف نفسانی از این قرار است:

مقاله

نویسنده احسان ترکاشوند(عضو هیئت علمی دانشگاه ملایر)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

امکان اخص Contingency,probability

بنابراین باید امکان را مقابل ضرورت دانست؛ اما بسته به اینکه واژه امکان در مقابل چه ضرورتی مطرح شود، معانی مختلفی از امکان خواهیم داشت.
No image

فاعل بالتسخیر

No image

علت صوری

No image

علت مادی

No image

فاعل جبری

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS