2 اسفند 1393, 16:26
موضوع خطبه 107 نهج البلاغه
متن خطبه 107 نهج البلاغه
ترجمه مرحوم فیض
ترجمه مرحوم شهیدی
ترجمه مرحوم خویی
شرح ابن میثم
ترجمه شرح ابن میثم
شرح مرحوم مغنیه
شرح منهاج البراعة خویی
شرح لاهیجی
شرح ابن ابی الحدید
شرح نهج البلاغه منظوم
وصف نبرد ياران در صفّين
و من كلام له (عليه السلام) في بعض أيام صفين
وَ قَدْ رَأَيْتُ جَوْلَتَكُمْ وَ انْحِيَازَكُمْ عَنْ صُفُوفِكُمْ تَحُوزُكُمُ الْجُفَاةُ الطَّغَامُ وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ وَ يَآفِيخُ الشَّرَفِ وَ الْأَنْفُ الْمُقَدَّمُ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ وَ لَقَدْ شَفَى وَحَاوِحَ صَدْرِي أَنْ رَأَيْتُكُمْ بِأَخَرَةٍ تَحُوزُونَهُمْ كَمَا حَازُوكُمْ وَ تُزِيلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهِمْ كَمَا أَزَالُوكُمْ حَسّاً بِالنِّصَالِ وَ شَجْراً بِالرِّمَاحِ تَرْكَبُ أُوْلَاهُمْ أُخْرَاهُمْ كَالْإِبِلِ الْهِيمِ الْمَطْرُودَةِ تُرْمَى عَنْ حِيَاضِهَا وَ تُذَادُ عَنْ مَوَارِدِهَا
از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در يكى از روزهاى جنگ صفّين
(براى توبيخ و سرزنش اصحاب خود پس از شكست و فرار از لشگر شام و برگشتن و فتح نمودن آنان): (در كار زار) گريختن و پشت كردن شما را از صفّهاتان ديدم، اهل شام كه جفاء كارانى بد خو و پست و عربهاى باديه نشين هستند شما را گريزاندند، در حالتى كه شما از برازندگان و جوانمردان عرب هستيد، و چون تقدّم بينى (نسبت به اعضاى بدن) شريف و مقدّم و مانند كوهان شتر بلند مرتبه و بزرگتر از آنها مى باشيد (پس در اين صورت شكست و فرار سزاوار شما نبود) دردهاى سينه من شفاء يافت (غمّ و اندوهم زائل گشت) آنگاه كه ديدم در آخر كار آنها را ميرانديد، چنانكه شما را رانده بودند، و از سنگرهاشان دور مى نموديد، چنانكه شما را دور كرده بودند، و بوسيله شمشيرها آنها را كشته مستأصل و بيچاره مى كرديد، و نيزه ها بر ايشان مى زديد (تا اينكه بر اثر فرار) اوّلشان به آخرشان سوار مى شدند (روى هم مى افتادند) مانند شترهاى تشنه رانده شده كه از حوضها و آبگاههاشان منع كرده دور نمايند.
و از خطبه هاى آن حضرت است در يكى از روزهاى صفين
همانا، از جاى كنده شدن و بازگشت شما را در صفها ديدم. فرومايگان گمنام و بيابان نشينان از مردم شام، شما را پس مى رانند، حالى كه شما گزيدگان عرب، و جاندانه هاى شرف، و پيشقدم در بزرگوارى، و بلند مرتبه و ديدارى هستيد. سرانجام سوزش سينه ام فرو نشست كه در واپسين دم ديدم آنان را رانديد، چنانكه شما را راندند، و از جايشان كنديد چنانكه از جايتان كندند. با تيرهاشان كشتيد و با نيزه هاشان از پاى در آورديد. تا آنجا كه هر يك ديگرى را مى راند- و پيشين آنان خود را به جاى پسين مى رساند- ، همچون شتران تشنه كه از حوضهاشان برانند، و از آبشخورهاشان دور دارند.
از جمله خطب شريفه آن بزرگوار و سيد أبرار است در بعض أيام صفين كه خطاب نموده بأصحاب خود در وقتى كه شكست خوردند و در مقابل أهل شام فرار را برقرار اختيار كردند، پس در مقام تعرض ملامت ايشان فرمود كه: بتحقيق ديدم جولان كردن و هزيمت نمودن و شكست خوردن شما را در صفهاى خودتان كه جمع مى كردند و بهم مى چسباندند شما را مردمان زبر و خشن و رذل و عربهاى باديه نشين أهل شام، و حال آنكه شما جوانمردان عربيد و سرهاى شرف و أدب و بيني و پيشى گرفته بر ديگران و كوهان بزرگتر از همه.
و بتحقيق شفا داد آوازهاى سينه مرا آنكه ديدم شما را در آخر كار جمع مى كرديد و بهم مى چسبانيد ايشان را چنانچه آنها جمع و حيازت مى كردند شما را، و زايل مى كرديد ايشان را از محلها و مقامهاى خودشان چنانچه ايشان شما را زايل مى كردند مى كشتيد و مستأصل مى نموديد ايشان را كشتنى با تير اندازى، و طعن مى كرديد بايشان طعنه با نيزه ها در حالتى كه برهم مى نشستند أوّل ايشان بآخر ايشان مثل شتران تشنه رانده شده كه انداخته شده باشند از حوض هاى خود، و دفع كرده شده باشند از مواضع ورود بر آب.
و من خطبة له عليه السّلام
وَ قَدْ رَأَيْتُ جَوْلَتَكُمْ- وَ انْحِيَازَكُمْ عَنْ صُفُوفِكُمْ- تَحُوزُكُمُ الْجُفَاةُ الطَّغَامُ- وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ- وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ- وَ يَآفِيخُ الشَّرَفِ- وَ الْأَنْفُ الْمُقَدَّمُ- وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ- وَ لَقَدْ شَفَى وَحَاوِحَ صَدْرِي- أَنْ رَأَيْتُكُمْ بِأَخَرَةٍ- تَحُوزُونَهُمْ كَمَا حَازُوكُمْ- وَ تُزِيلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهِمْ كَمَا أَزَالُوكُمْ- حَسّاً بِالنِّصَالِ وَ شَجْراً بِالرِّمَاحِ- تَرْكَبُ أُوْلَاهُمْ- أُخْرَاهُمْ كَالْإِبِلِ الْهِيمِ الْمَطْرُودَةِ- تُرْمَى عَنْ حِيَاضِهَا- وَ تُذَادُ عَنْ مَوَارِدِهَا
اللغة
أقول: الجولة: الدولة. و انحاز: زلّ. و الطغام: أوغاد الناس. و اللهاميم: جمع لهموم و هو الجواد من الناس. و اليئافيخ: جمع يأفوخ و هو أعلى الدماغ. و الوحاوح: جمع وحوحة و هو صوت فيه بحح يصدر عن المتألّم. و الحسّ: الاستيصال. و النضال: جمع نضل السيف. و الشجر: الطعن. و تذاد: تساق و تطرد.
المعنى
و في هذا الفصل تبكيت لأصحابه بانحيازهم عن عدوّهم و تقريع، ثمّ تنحية و إغراء كيلا يعادوا إلى الفرّ، و ذلك قوله: و قد رأيت. إلى قوله: أهل الشام: أى و قد رأيت تخاذلكم عنهم حتّى حازكم أراذل أهل الشام مع أنّكم أهل الشرف و سادات العرب، و استعار لفظ اليئافيخ لهم. إذ كانوا بالنسبة إلى العرب في علوّهم و شرفهم كاليئافيخ بالنسبة إلى الأبدان، و كذلك استعار لفظ الأنف و السنام، و وجه المشابهة عزّهم و شرفهم كعزّة الأنف و تقدّمه، و حسن الوجه به بالنسبة إلى باقى الأعضاء، و كعزّة السنام و علوّه بالنسبة إلى باقى أعضاء الجمل. ثمّ أردف ذلك التبكيت و التذكير بالرذيلة بذكر فضيلتهم الّتي ختموا بها و هي حوزهم لعدوّهم بالأخرة كحوزهم لهم أوّلا و إزالتهم عن مواقفهم كما أزالوهم و حسّهم استيصالا و طعنا يركب مقدّمهم تاليهم، و أوّلهم آخرهم ليثبتوا على مثل هذه الأفعال في مثل تلك المواقف، و عدّ ذلك شفاء لوحاوح صدره، و كنّى بالوحاوح عمّا كان يجده من التألّم بسبب انقهار أصحابه و غلب عدوّهم لهم و شبّههم في تضعضعهم و ركوب بعضهم لبعض مولّين بالإبل العطاش الّتي اجتمعت على الحياض ليشرب ثمّ طردت و رميت عنها بالسهام و ذيدت عمّا وردته فإنّ طردها على ذلك الاجتماع يوجب لها أن يركب بعضها بعضا و يقع بعضها على بعض. و باللّه التوفيق.
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است
لغات
جولة: جنگ و گريز طغام: اوباش يآفيخ: جمع يأفوخ است كه به بالاى دماغ گفته مى شود.
حسّ: ريشه كن كردن تذاد: كشانده و رانده مى شود انحاز: لغزيد لهاميم: جمع لهوم و به معناى خوبان از مردم است وحاوح: جمع وحوحه به معناى آوازى است كه با گرفتگى از سينه دردمند برخاسته مى شود.
نضال: جمع نضل به معناى شمشير است شجر: نيزه زدن
ترجمه
«گريز و هزيمت شما را در جنگ و كناره گيرى شما را از صفوف خود ديدم، جفا پيشگان و فرومايگان و باديه نشينان شام شما را از صفهايتان گريزاندند، با اين كه شما از برگزيدگان عرب، و سران شرف، و عضو مقدّم (جبهه حقّ)، و كوهان بلند پيكر اجتماع هستيد، امّا دردهاى سينه من آن گاه بهبود يافت، كه ديدم سر انجام همان گونه كه آنها شما را گريزاندند، شما نيز آنها را از جاى رانديد، و همان گونه كه شما را از مواضع خود دور كردند، شما نيز آنها را به ترك سنگرهاى خود وادار مى ساختيد و با نيزه و شمشير آنها را كشتار مى كرديد چنان كه مانند شتران تشنه كه از آبشخور خود رانده و منع شده باشند بر رويهم در آمده و اوّليها بر سر آخريها مى افتادند.»
شرح
امام (ع) در اين خطبه نخست ياران خود را از اين كه در جنگ با دشمن سنگرهاى خود را رها كردند به سختى سرزنش مى فرمايد و سپس آنان را پرهيز مى دهد، و تشويق مى كند كه ديگر از جنگ نگريزند و پايگاههاى خود را رها نكنند، چنان كه ضمن جملات و قد رأيت... تا أهل الشّام آمده است، يعنى: شكست و گريز شما را از آنها ديدم، و مشاهده كردم كه اوباش اهل شام بر شما پيروز شدند، با اين كه شما اهل شرف و بزرگان عرب هستيد، واژه يافيخ را براى آنها استعاره آورده است، زيرا آنها در شرافت و بلندى رتبه نسبت به ديگر عربها مانند نسبت مهمّترين قسمت مغز به ديگر اعضاى بدن بودند، همچنين واژه أنف و سنام استعاره مى باشد، و وجه مشابهت اين است كه همان گونه كه بينى بر ديگر اعضاى بدن تقدّم و برترى دارد، و زيبايى رخسار بيش از اعضاى ديگر صورت بدان وابسته است، آنان نيز بر ديگر اعراب شرف و تقدّم دارند، همچنين بلندى مقام آنها به كوهان شتر تشبيه شده كه بر ديگر اعضاى آن بلندى و برترى دارد، امام (ع) پس از نكوهش و ياد آورى اين عمل آنان، به ذكر غلبه و تفوقى كه در پايان كار به دست آوردند مى پردازد كه توانستند به همان گونه كه دشمن، آنان را هزيمت داده بود او را منهزم كنند و همان طور كه آنان را از سنگرهاى خود رانده بود، او را از مواضع خويش برانند، و وى را با نيزه و شمشير از پاى در آورند و آن چنان شكستى نصيب لشكريان دشمن كنند كه اوّليها بر روى آخريها در افتند، و اين تذكار امام (ع) براى اين است كه بر اين دليرى پايدار بمانند و در اين گونه موارد استوار و پا بر جا باشند، آن حضرت اين پايمردى و پيروزى آنها را درمانى براى دردهاى سينه خود شمرده، و با به كار بردن واژه وحاوح به اندوه و دلتنگى خود، به سبب شكست ياران خويش و پيروزى دشمنان اشاره فرموده، و هزيمت لشكريان دشمن را در پايان كار كه در هنگام فرار بر روى هم در مى افتادند، به شتران تشنه اى كه در كنار آبشخور گرد آمده و پيش از اين كه آب بنوشند آنها را از آن جا برانند و با زدن تير آنها را از آن محلّ دور كنند و مانع آب نوشيدن آنها شوند، تشبيه فرموده است، زيرا چنين احوالى باعث مى شود كه شتران از شدّت فرار به پشت يكديگر سوار شده بر روى هم در افتند.
و قد رأيت جولتكم و انحيازكم عن صفوفكم، تحوزكم الجفاة الطّغام، و أعراب أهل الشّام، و أنتم لهاميم العرب و يآفيخ الشّرف و الأنف المقدّم، و السّنام الأعظم. و لقد شفى و حاوح صدري أن رأيتكم بأخرة تحوزونهم كما حازوكم، و تزيلونهم عن مواقفهم كما أزالوكم. حسّا بالنّضال، و شجرا بالرّماح. تركب أولاهم أخراهم، كالإبل الهيم المطرودة ترمى عن حياضها. و تذاد عن مواردها.
اللغة:
الجفاة: الغلاظ. و الطغام: الأوغاد. و لهاميم: جمع لهميم- بكسر اللام- و لهمّون: جمع لهم أيضا بكسر اللام، و هو السابق من الخيل أو الناس.
و يآفيخ: جمع يافوخ، و هو أعلى الدماغ. و السنام: حدبة في ظهر البعير، و رجل سنيم: عالي القدر. و الوحاوح: جمع الوحوحة، و هي صوت فيه بحة و خشونة. و حسا: قتالا. قال تعالى: «وَ لَقَدْ- 152 آل عمران» أي تستأصلونهم بالقتل. و المراد بالنضال هنا الضرب بالسيوف و الرمي بالنبال.
و شجرا: طعنا. و الهيم للعطشى.
الإعراب:
المصدر من أن رأيتكم فاعل شفى، حسا نصب على المصدر أي تحسونهم حسا، و مثله شجرا، و يجوز أن يكونا في موضع الحال أي مستأصلين، و طاعنين.
المعنى:
قال الرواة: انهزمت ميمنة أهل العراق في يوم من أيام صفين، ثم كرت بعد الفرار، فقال الإمام: (قد رأيت جولتكم) أي العودة بعد الهزيمة، و في قواميس اللغة: جال القوم جولة أي انكشفوا ثم كروا (و انحيازكم عن صفوفكم) فراركم من ميدان القتال، و أفتى الفقهاء بأن الفرار من الزحف جريمة كبرى إلا إذا ترك المجاهد مكانه إلى مكان أصلح، او انحاز الى نجدة فئة حاصرها العدو، و بهذا نطقت الآية 16 من سورة الأنفال: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ».
(تحوزكم) تعدل بكم عن مواضعكم (الجفاة الطغام- الى- السنام الأعظم) ما ذا جرى لكم أ تفرون أمام المتطوعين المرتزقة، و أنتم أهل الشجاعة و البطولة، و النجدة و الحمية (و لقد شفى- الى- أزالوكم.) و لكن أثلج صدري رجوعكم تشنون الغارات على الأعداء بصبر و ثبات، و تثأرون لأنفسكم، و تنالون منهم ما نالوه منكم (حسا بالنضال، و شجرا بالرماح) تستأصلونهم بضرب السيوف و طعن الرماح (تركب أولاهم أخراهم إلخ).. سيطر الرعب على الأعداء، فأدبروا مسرعين لا يلوون على شي ء تمام كالإبل العطاش يقع بعضها على بعض حين تذاد عن الماء.
و من خطبة له عليه السّلام فى بعض ايام صفين و هى المأة و السادسة من المختار فى باب الخطب
و قد رأيت جولتكم و انحيازكم عن صفوفكم، تحوزكم الجفاة الطّعام، و أعراب أهل الشّام، و أنتم لهاميم العرب، و يآفيخ الشّرف، و الأنف المقدّم، و السّنام الأعظم، و لقد شفى و حاوح صدري أن رأيتكم بآخره تحوزونهم كما حازوكم، و تزيلونهم عن مواقفهم كما أزالوكم، حسّا بالنّضال، و شجرا بالرّماح، تركب أوليهم أخراهم كالإبل اليهم المطرودة، ترمى عن حياضها، و تذاد عن مواردها.
(جال) الفرس في الميدان يجول جولة و جولانا قطع جوانبه، و جال القوم جولة انكشفوا ثمّ كرّوا و (انحاز) الرجل إلى القوم بمعنى تحيّز إليهم، قال تعالى: أو متحيّزا إلى فئة، أى مائلا إلى جماعة من المسلمين، و في القاموس انحاز القوم تركوا مراكزهم و (حزت) الشي ء جمعته و ضممته و حزته أيضا غلبته و (الجفاة) جمع جاف و هو الغليظ من النّاس و (الطغام) بالطاء المهملة و الغين المعجمة و زان سحاب الأوغاد من النّاس، و هى جمع وغد و هو الأحمق الضّعيف الرّذل الدّني.
و (العرب) محركة خلاف العجم مؤنث و هم سكّان الأمصار أو عامّ و الأعراب منهم سكان البادية لا واحد لها و يقال للواحد أعرابي و (اللّهاميم) جمع اللّهموم بالكسر كالقنديل و القناديل و هو السّابق الجواد من النّاس و الخيل أو جمع اللّهموم بالفتح كاليعسوب و اليعاسيب و هي النّاقة الغزيرة و السّحابة الغزيزة القطر و (اليآفيخ) جمع يافوخ و هو ملتقى عظم مقدم الرأس و مؤخره و يقال لمعظم الشي ء أيضا و (الوحاوح) جمع الوحوحة و هو صوت معه بحح و (الحسّ) القتل قال تعالى: إذ تحسّونهم باذنه، و (الشجر) الطعن و (الهيم) من الابل العطاش.
الاعراب
جملة و أنتم لهاميم العرب في محلّ النّصب على الحال من مفعول تحوز، و قوله أن رأيتكم على التأويل بالمصدر فاعل شفى، و حسا و شجرا منصوبان على المصدر
اعلم أنه قد تقدّم في شرح الكلام الخامس و الستّين رواية هذه الخطبة عن نصر بن مزاحم عن زيد بن وهب باختلاف لما هنا و ظهر لك ثمة أنّه عليه السّلام خطب بهذه الخطبة لما انهزم ميمنة أهل العراق ثمّ عادت إلى موقفها و اجتمعت إلى الأشتر و حمل الأشتر معهم على صفوف أهل الشّام و كشف من بازائهم فخاطبهم أمير المؤمنين بهذا الكلام فقال: (و قد رأيت جولتكم و انحيازكم عن صفوفكم) أى انكشافكم و ميلكم عن صفوفكم و هو كناية عن هزيمتهم و هربهم عدل عليه السّلام في التعبير عن اللّفظ المنفر الى لفظ غير منفر قال الشارح المعتزلي: و هو باب من أبواب البيان لطيف و هو حسن التّوصل بايراد كلام غير مزعج عوضا عن لفظ يتضمّن تقريعا.
(تحوزكم) أى تغلبكم (الجفاة الطّغام) أى الغلاظ الأوغاد (و أعراب أهل الشام) و الإتيان بلفظ الاعراب إمّا بيان للواقع أو تبكيت لأصحابه و توبيخ لهم بأنه لا يليق بمثلهم في الشرف و السّودد أن يحوزه أراذل العرب و البدوي منهم و ربما يشعر بذلك قوله عليه السّلام (و أنتم لهاميم العرب) و ساداتها (و يآفيخ الشرف) تشبيههم باليآفيخ لكونهم في علوّهم و شرفهم بالنسبة إلى العرب كاليآفيخ بالنسبة إلى الأبدان (و) كذلك التشبيه با (الانف المقدم و السنام الأعظم) و استعارة لفظى الأنف و السنام لهم باعتبار العزّ و الشرف، فانّ الأنف أعزّ الأعضاء و أشرفها و متقدّم عليها و حسن الوجه به قال الشّاعر:
و هكذا السنام في عزّته و علوّه بالنسبة إلى باقى أعضاء الجمل (و لقد شفى و حاوح صدرى) و هي كناية عن تألّمه و حرقة قلبه الناشي عن غلبة العدوّ (أن رأيتكم بآخرة) أى آخر الأمر (تحوزونهم كما حازوكم و تزيلونهم عن مواقفهم) و مراكزهم (كما أزالوكم حسّا بالنّضال و شجرا بالرّماح) أى تقتلونهم قتلا بالمراماة، و تطعنونهم طعنا بالرّماح حالكونهم (تركب اوليهم اخربهم) أى الكتيبة الاولى منهم الكتيبة الاخرى موليّن مدبرين (كالابل الهيم) العطاش المجتمعة على الحياض للشرب (المطرودة) بعد اجتماعها (ترمى) بالسهام و تدفع (عن حياضها و تذاد) و تطرد (عن مواردها) فانّ طردها على ذلك الاجتماع يوجب ركوب بعضها بعضا و وقوع بعضها على بعض و كذلك تلك الكتائب.
و من خطبة له (علیه السلام) فى بعض ايّام صفّين يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است در بعضى از ايّام جنگ صفّين كه مكانيست در كنار شطّ فرات كه در آنجا محاربه با معاويه و تحكيم حكمين شد و قد رايت جولتكم و انحيازكم عن صفوفكم تحوزكم الجفاة الطّعام و اعراب اهل الشّام و أنتم لها ميم العرب و يا فيخ الشّرف و الانف المقدّم و السّنام الاعظم يعنى بتحقيق كه ديدم جولان و گريختن شما را و انحراف شما را از صفهاى جنگ شما در حالتى كه منحرف ساخته بود شما را بدان اراذل و باديه نشينان اهل شام و حال آن كه شما از نيكان عرب و صدرنشينان شرف و بزرگى و بينى پيشرو و كوهان بزرگ باشيد يعنى مشهور و معروف باشيد و غرض توبيخ ايشانست در پادارى نكردن در مقاتله و مقابله با اعراب رزل شام و لقد شفى و حاوح صدرى عن رايتكم باخرة تحوزونهم كما حازوكم و تزيلونهم عن مواقفهم كما ازالوكم خسّا بالنّصال و شجرا بالرّماح يعنى هر اينه شفا مى دهد او از سوزش سينه مرا اين كه ببينم شما را در اخر كار كه منحرف سازيد ايشان را از صفوف ايشان مثل منحرف ساختن ايشان شما را و دور گردانيد ايشان را از جاى ايستادن ايشان چنانچه ايشان شما را دور كردند بعلّت مستاصل ساختن ايشان بتير و شمشير زدن ايشان بنيزها تركب اوليهم أخراهم كالابل الهيم المطرودة ترمى عن حياضها و تذاد عن مواردها يعنى در حالتى كه سوار شوند دسته اولى ايشان دسته اخرى ايشان را مثل شتران تشنه ممنوعه كه انداخته شده باشند از حوضهاى اب خود و ممنوع باشند از ابگاههاى خود
و من كلام له ع في بعض أيام صفين
وَ قَدْ رَأَيْتُ جَوْلَتَكُمْ وَ انْحِيَازَكُمْ عَنْ صُفُوفِكُمْ تَحُوزُكُمُ الْجُفَاةُ الطَّغَامُ وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ وَ يَآفِيخُ الشَّرَفِ وَ الْأَنْفُ الْمُقَدَّمُ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ وَ لَقَدْ شَفَى وَحَاوِحَ صَدْرِي أَنْ رَأَيْتُكُمْ بِأَخَرَةٍ تَحُوزُونَهُمْ كَمَا حَازُوكُمْ وَ تُزِيلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهِمْ كَمَا أَزَالُوكُمْ حَسّاً بِالنِّصَالِ وَ شَجْراً بِالرِّمَاحِ تَرْكَبُ أُوْلَاهُمْ أُخْرَاهُمْ كَالْإِبِلِ الْهِيمِ الْمَطْرُودَةِ تُرْمَى عَنْ حِيَاضِهَا وَ تُذَادُ عَنْ مَوَارِدِهَا جولتكم هزيمتكم فأجمل في اللفظ و كنى عن اللفظ المنفر عادلا عنه إلى لفظ لا تنفير فيه كما قال تعالى كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ قالوا هو كناية عن إتيان الغائط و إجمال في اللفظ . و كذلك قوله و انحيازكم عن صفوفكم كناية عن الهرب أيضا و هو من قوله تعالى إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ . و هذا باب من أبواب البيان لطيف و هو حسن التوصل بإيراد كلام غير مزعج عوضا عن لفظ يتضمن جبها و تقريعا . و تحوزكم تعدل بكم عن مراكزكم و الجفاة جمع جاف و هو الفدم الغليظ و الطغام الأوغاد و اللهاميم جمع لهموم و هو الجواد من الناس و الخيل قال الشاعر
و اليآفيخ جمع يافوخ و هو معظم الشي ء تقول قد ذهب يافوخ الليل أي أكثره و يجوز أن يريد به اليافوخ و هو أعلى الرأس و جمعه يآفيخ أيضا و أفخت الرجل ضربت يافوخه و هذا أليق لأنه ذكر بعده الأنف و السنام فحمل اليافوخ على العضو إذا أشبه . و الوحاوح الحرق و الحزازات و لقيته بأخرة على فعلة أي أخيرا . و الحس القتل قال الله تعالى إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ . و شجرت زيدا بالرمح طعنته و التأنيث في أولاهم و أخراهم للكتائب . و الهيم العطاش و تذاد تصد و تمنع و قد روي الطغاة عوض الطغام . و روي حشأ بالهمز من حشأت الرجل أي أصبت حشاه . و روي بالنضال بالضاد المعجمة و هو المناضلة و المراماة . و قد ذكرنا نحن هذا الكلام فيما اقتصصناه من أخبار صفين فيما تقدم من هذا الكتاب
و من كلام له عليه السّلام فى بعض أيّام صفّين:
و قد رأيت جولتكم، و انحيازكم عن صفوفكم، تحوزكم الجفاة الطّغام و أعراب أهل الشّام، و أنتم لها ميم العرب، و بأفيخ الشّرف، و الأنف المقدّم، و السّنام الأعظم، و لقد شفى و حاوح صدرى، أن رّأيتكم بأخرة تحوزونهم كما حازوكم، و تزيلونهم عن مواقفهم كما أزالوكم حسّا بالنّصال، و شجرا بالرّماح، تركب أولاهم أخراهم كالإبل الهيم المطرودة، ترمى عن حياضها، و تذاد عن مّواردها.
از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه در يكى از روزهاى صفين خطاب بلشكريان خويش فرموده: (برويد اى كسانى كه نزديك بود آبروى مردانگى و سپاهيگرى را ببريد) جولان شما را در پست و بلند بيابان، و بهم ريختن صفهاتان را از بيم دست و تيغ اعراب ناكس و باديه نشين شام نگريستم (آيا شما بايد از جنگ اين گروه پست و اراذل فرار كنيد) و حال آنكه شما از بزرگان عرب و صدر نشينان بزم شرف، و همچون بينى مقدّم (بر ساير اعضا كه حسن صورت باو است) و مانند كوهان شتر بلند مرتبه هستيد، هنگامى سوزش سينه من (از شكست خوردن شما) شفا يافت كه ديدم در پايان كار (باز گشته، و اين لكّه ننگ را از دامان خود شسته و معامله بمثل كرده و) آنها را از مركزشان ميرانيد، چنانكه شما را رانده بودند، و از دژها و سنگرها پراكنده شان مى كرديد، چنانكه شما را پراكنده كرده بودند (و مخصوصا خيلى شادمان شدم وقتى كه ديدم برترى خويش را ثابت كرده) و با زدن و كوبيدن شمشيرها و نيزه ها آنها را پريشان و بيچاره كرده (و صفوف منظم آنها را بطورى از هم پاشيده بوديد كه در اثر وحشت و فرار) اوّل و آخر آنها بروى هم مى افتادند، همچنان كه شترهاى تشنه رانده شده، و ممنوع از حوضها و آبگاههاى خود بروى هم ميافتند، (و بر هم فشار مى آورند)
نظم
منبع:پژوهه تبلیغ
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان