دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 2 نهج البلاغه بخش 2 : ويژگي هاي پيامبر اسلام

خطبه 2 نهج البلاغه بخش 2 به تشریح موضوع "ويژگي هاي پيامبر اسلام" می پردازد.
No image
خطبه 2 نهج البلاغه بخش 2 : ويژگي هاي پيامبر اسلام

موضوع خطبه 2 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 2 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 2 نهج البلاغه بخش 2

2.ویژگی های پیامبر اسلام

متن خطبه 2 نهج البلاغه بخش 2

وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّيَاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ احْتِجَاجاً بِالْبَيِّنَاتِ وَ تَحْذِيراً بِالْآيَاتِ وَ تَخْوِيفاً بِالْمَثُلَاتِ

ترجمه مرحوم فیض

و گواهى مى دهم كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بنده خدا و فرستاده اوست، فرستاد او را با دينى كه شهرت عالمگير دارد و با نشانه (و معجزاتى كه از آن حضرت) رسيده و با كتابى كه آورده (و در دسترس مردم است) و با نور درخشنده و روشنى تابنده (برهان عقل و نقل) و با فرمانى كه حقّ و باطل را از هم جدا مى سازد،

تا شبهات باطله (كفر و شرك) را برطرف نموده با مردم از روى برهان سخن گويد و معجزات خود را ظاهر گرداند و آنان را بآيات قرآن تنبيه نموده از عذابهايى كه بر امّتهاى پيش وارد شده بترساند (تا عبرت گرفته از معصيت و نافرمانى دست بردارند)

ترجمه مرحوم شهیدی

و گواهى مى دهم كه محمّد (ص) بنده او و پيامبر اوست. او را بفرستاد با دينى آشكار، و نشانه هايى پديدار، و قرآنى نبشته در علم پروردگار. كه نورى است رخشان، و چراغى است فروزان، و دستورهايش روشن و عيان. تا گرد دودلى از دلها بزدايد، و با حجّت و دليل ملزم فرمايد. نشانه هايش ببينند و بيش نستيزند، و بترسند و از گناه بپرهيزند.

ترجمه مرحوم خویی

و شهادت مى دهم به اين كه محمّد بن عبد اللّه صلوات اللّه و سلامه عليه و آله بنده پسنديده خداست و پيغمبر فرستاده او، و در حالتى كه فرستاده او را با دين و شريعتى كه مشهور است و با علم نبوتى كه مأثور است يعنى اختيار شده بر ساير دين ها يا اين كه نقل مى شود از قرنها بقرنها، و با كتابى كه نوشته شده است بر صحايف و اوراق و بر لوح محفوظ پيش از وجود انفس و آفاق و با نور درخشنده و با روشنى تابنده و با امرى كه ظاهر است، يا اين كه فاصل است ميان حق و باطل فرستادن آن بجهت زائل كردن و محو نمودن شبهه هاى باطله است و شكوكات فاسده، و از جهت حجة آوردن بر مردمان با معجزات قاهره و براهين ظاهرة و از براى ترسانيدن به آيه هاى قرآنى و خطابات فرقانى و بجهت ترسانيدن از براى تمثيل ها و تنكيلها كه از شعار جاهليت بود، و آن عبارتست از اين كه جنايت بزنند بر مرد با چيزى فظيع از بريدن گوش يا دماغ و مثل آنكه باعث شهرت و جارى مجراى مثل بوده باشد چنانكه در حق حمزه سيد الشهداء نمودند.

شرح ابن میثم

وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّيَاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ احْتِجَاجاً بِالْبَيِّنَاتِ وَ تَحْذِيراً بِالْآيَاتِ وَ تَخْوِيفاً بِالْمَثُلَاتِ

اللغة

و المأثور المقدّم على غيره، و المأثور أيضا المنقول، و المثلات جمع مثلة بفتح الميم و ضمّ الثاء و هي العقوبة

المعنى

قوله و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله. قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله: من قال أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه فجرى بها لسانه و أطمأنّ بها قلبه حرمت النار عليه، و إنّما قرنت هذه الكلمة بكلمة التوحيد لأنّك عرفت أنّ غرض الشريعة إنّما هو إخلاص تلك الكلمة، و لن يحصل إخلاصها إلّا بسلوك مراتبها، و لن يحصل ذلك إلّا بمعرفة كيفيّة السلوك، و علمت أنّ مدار إرسال الرسل و وضع الشرائع كيفيّة السلوك في درجات الإخلاص فكانت الشهادة و الإقرار بصدق المبلّغ لهذه الرسالة و المبيّن لطريق الإخلاص أجلّ كلمة بعد كلمة الإخلاص لأنّها بمنزلة الباب لها فلأجل ذلك قرنت بها. قوله أرسله بالدين المشهور إلى قوله و الأمر الصادع. إشارة إلى تعظيم الرسول صلى اللّه عليه و آله بما جاء به، و أشار بالدين المشهور إلى دينه المشتمل على تعريف كيفيّة سلوك الصراط المستقيم، و بالعلم المأثور إلى اعتبار كون ذلك الدين هاديا قائدا للخلق يهتدون به إلى حضرة القدس الّتي هي مقصد جميع الشرائع إذ ذلك هو شأن العلم، و كونه مأثورا إشارة إمّا إلى كونه مقدّما على سائر الأديان كما يقدّم العلم و يهتدى به قوم بعد قوم أو إلى نقله من قرن إلى قرن، و بالكتاب المسطور إلى القرآن المسطورة حقائقه في ألواح النفوس، و بالنور الساطع و الضياء اللامع إلى السرّ الّذي جاء به الرسول صلى اللّه عليه و آله يحبّ هذه الطريقة و أمر بقصده منها و هو نور يستشرفه مرأى النفوس الصافيه عن صداء الشبهات و كدورات الشرك بخصوصيّة الأمر، و وصفه بكونه صادعا إلى اعتبار قهره بأوامر اللّه و ردعه لمن لم يسلك الطريق المأمور بسلوكها عن رغبة و اختيار حتّى شقّ بالأمر الإلهيّ وجه باطله و صدع ما كان ملتئما من بناء فساده كما قال تعالى «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ»«»

قوله إزاحة للشبهات إلى قوله و تخويفا بالمثلات إشارة إلى الوجوه القريبة لمقاصد البعثة، و ذكر عليه السّلام منها ثلاث مقاصد:

أوّلها إزاحة الشبهات و هو أهمّها فإنّ حذف شواغل الدنيا و شبهات الباطل عن قلوب الخلق أهمّ مقاصد الشارع.

الثاني سبب تلك الإزاحة و هو الاحتجاج على الخلق بالحجج الواضحة لهم و الخطابات الواصلة إلى أقصى أذهانهم كما قال تعالى «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ».

الثالث التحذير بالآيات النازعة بالعصاة، و التخويف بالعقوبات الواقعة بأهل الجنايات كما قال تعالى «أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى »«» و هذا الإنذار مؤيّد للحجج و الخطابات الشرعيّة في حقّ من لم يرزق صفاء ذهن يؤثّر فيه مجرّد الخطابات فيحتاج إلى التحذير و الإنذار.

ترجمه شرح ابن میثم

وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّيَاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ احْتِجَاجاً بِالْبَيِّنَاتِ وَ تَحْذِيراً بِالْآيَاتِ وَ تَخْوِيفاً بِالْمَثُلَاتِ

ترجمه

گواهى مى دهم كه محمّد (ص) بنده و رسول اوست. خداوند او را با دينى مشهور و نشانه اى رسيده و نقل شده و كتابى نوشته و نورى رخشان و روشنايى تابان، و دستورى روشنگر براى دفع شبهات باطل فرستاد. با بيّناتى روشن استدلال كرد و با مثلها و آيات قرآنى مردم را از عذاب خدا بر حذر داشت.

لغات

مثلات: جمع مثله يعنى عقوبت.

شرح

فرموده است: و اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله

رسول خدا فرموده است كسى كه به يگانگى خدا شهادت دهد و شهادت دهد كه محمد (ص) رسول و فرستاده اوست و زبانش به آنها گويا و قلبش بدانها مطمئن گردد، آتش جهنم بر او حرام مى شود«».

دليل همراه شدن شهادت به رسالت پيامبر با كلمه توحيد اين است كه هدف از شريعت اخلاص در توحيد است و اين اخلاص جز به پيمودن همه مراتب آن حاصل نمى شود و سلوك در مراتب اخلاص جز به شناخت چگونگى سلوك ميسّر نمى شود و چنان كه مى دانيم هدف از فرستادن پيامبران و وضع شرايع آموختن كيفيّت سلوك در درجات اخلاص است. بنا بر اين گواهى و اقرار به صدق تبليغ كننده رسالت و روشن كننده راه اخلاص، بعد از كلمه اخلاص برترين كلمه است زيرا شهادت بر رسالت پيامبر به منزله بابى است براى ورود به توحيد، و به همين دليل مقرون به كلمه توحيد شده است.

فرموده است: ارسله بالدّين المشهور، الى قوله... و الامر الصّادع

تمام اين فراز به بزرگداشت رسول گرامى در ارتباط با آنچه از ديانت آورده است اشاره دارد. و عبارت دين مشهور، به دين پيامبر اشاره دارد كه چگونگى پيمودن راه راست را مى شناساند، و عبارت، علم مأثور بيان كننده اين حقيقت است كه دين پيامبر اسلام هدايت كننده و پيشواى خلق است كه آنها را به محضر خداوند كه منظور همه اديان آسمانى است هدايت مى كند، همچنان كه شأن علم اين را اقتضا مى كند.

كلمه مأثورا در عبارت امام (ع) اشاره به يكى از دو معناى زير دارد:

1 دين اسلام مأثور است، يعنى بر ديگر اديان مقدّم است، چنان كه بيرق در جلو جمعيّت برافراشته مى شود و به وسيله آن جمعيت هدايت مى شوند.

2 دين اسلام مأثور است، يعنى از قرنى به قرنى براى هدايت انتقال مى يابد.

منظور از كتاب مسطور قرآن است كه حقايق آن در لوح دل نوشته شده و نيز مقصود از نور ساطع و ضياء لامع رمزى است كه پيامبر (ص) آن را آورده و روشى است كه آن را دوست مى دارد و به اجراى آن دستور داده است.

دين اسلام نورى است كه آينه دلهايى آن را منعكس مى سازد كه از شبهه و شرك پاك باشد.

توصيف دين به صادع بودن از جهت ناخشنود بودن از متخلّفان اوامر خدا و سركوب كسانى است كه راه حق را نمى روند و با ميل و اختيار در جهت خلاف شريعت حركت مى كنند تا آنجا كه راه باطل آنها راه خدا را نقض مى كند و آنچه از فساد كه موافق طبعش مى باشد آشكار مى كند، چنان كه خداوند متعال «صدع» را به معنى آشكار كردن به كار برده است، آنجا كه مى فرمايد: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ»«».

فرموده است: ازاحة للشّبهات، الى قوله... تخويفا بالمثلات

اين عبارت اشاره به امورى است كه به مقصد بعثت نزديك مى باشد. امام (ع) به سه مقصد از مقاصد بعثت به شرح زير اشاره فرموده است:

اول بعثت، از بين بردن شبهات است كه از اهمّ مقاصد بعثت به شمار مى آيد، زيرا بر طرف كردن گرفتاريهاى دنيوى و شبهات باطل از دل مردم مهمترين مقصد شارع است.

دوّم علت زدودن شبهات به وسيله دين، دليل روشنى است كه براى اثبات ادّعا اقامه مى شود و گفتارى راست كه حقيقت را در عمق دل مردم جاى مى دهد همچنان كه خداى تعالى فرموده است: «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ»«».

سوّم بر حذر داشتن گناهكاران از گناه به وسيله آيات نازله و ترساندن آنها از كيفرهايى كه به جنايتكاران خواهد رسيد، همچنان كه خداوند متعال فرموده است: «أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى »«».

اين ترسانيدن، براهين و گفتار دينى را كه در آنها تحذير و انذار هست براى كسانى كه صفاى دل ندارند و صرف گفتار در آنها بى اثر است ثابت مى كند.

شرح مرحوم مغنیه

و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله. أرسله بالدّين المشهور. و العلم المأثور و الكتاب المسطور. و النّور السّاطع. و الضياء اللامع. و الأمر الصّادع. إزاحة للشّبهات. و احتجاجا بالبيّنات و تحذيرا بالآيات. و تخويفا بالمثلات.

اللغة:

و المراد بالدين المشهور الدين الظاهر، و قيل: التام الأركان. و العلم بفتح اللام ما يهتدى به. و المراد بالمأثور: المختار، و قيل: المنقول عنه، و هو بعيد عن الفهم. و الأمر الصادع: الأمر الكاشف عن الحق.

و المثلات: الآفات و النكبات.

الإعراب:

و ازاحة و ما بعدها مفعول لأجله.

المعنى:

(و أشهد ان محمدا عبده و رسوله). لا غنى بكلمة التوحيد على عظمتها إلا مع الشهادة لمحمد بالرسالة، و لا غنى بهذه الشهادة إلا مع كلمة التوحيد، و كل منهما جزء متمم للآخر و الاسلام يقوم عليهما و على الايمان باليوم الآخر.

(أرسله بالدين المشهور) الظاهر على الدين كله و لو كره المشركون (و العلم المأثور) من الإيثار أي المختار (و الكتاب المسطور) القرآن (و النور الساطع، و الضياء اللامع) من صفات القرآن لأنه أخرج الناس من الظلمات الى النور (و الأمر الصادع) الكاشف عن الحق.

(إزاحة للشبهات، و احتجاجا بالبينات، و تحذيرا بالآيات، و تخويفا بالمثلات).

هذه هي وظيفة المبلغ الحق، يزيح الشبهات عن العقول و القلوب بمنطق الحس و العقل، و يحذر من غضب اللّه و عذابه، و يبشر برضوانه و ثوابه.

و المبلغون في عصرنا و يا للأسف منهم المتبلد فهما و فكرا، و منهم كبائعات الهوى، و الذين يستمع اليهم أقل من القليل.

شرح منهاج البراعة خویی

و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله أرسله بالدّين المشهور، و العلم المأثور، و الكتاب المسطور، و النّور السّاطع، و الضّياء اللّامع، و الأمر الصادع، إزاحة للشّبهات، و احتجاجا بالبيّنات، و تحذيرا بالآيات، و تخويفا للمثلات.

اللغة

(العلم) ما يهتدى به و (المأثور) المنقول يقال، آثرت الحديث أثرا نقلته و الأثر بفتحتين اسم منه، و حديث مأثور ينقله خلف عن سلف و (السّاطع) و (اللّامع) بمعنى واحد و (الصّادع) الظاهر أو الفاصل أو الحاكم بالحقّ قال الفيروز آبادي: قوله تعالى: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» أى شقّ جماعتهم بالتّوحيد أو اجهر بالقرآن أو اظهر أو احكم بالحقّ و افصل بالأمر أو اقصد بما تؤمر أو افرق به بين الحقّ و الباطل و (الازاحة) الازالة يقال: أزاح الشي ء عن موضعه أزاله و نحّاه و (المثلات) بفتح الميم و ضمّ الثاء كالمثولات جمع المثلة بفتح الميم و ضمّ الثّاء هي العقوبة التي يعتبر بها، من مثل بفلان مثلا نكل، و مثّل تمثيلا بالتشديد للمبالغة، و من قال في الواحد مثلة بضمّ و سكون الثّاء قال في الجمع مثلات نحو غرفة و غرفات، و قيل: في جمعها مثلات كركبات بفتح الكاف قال في الكشاف في تفسير قوله تعالى: «وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ».

أى عقوبات أمثالهم من المكذّبين فمالهم لم يعتبروا بها، و المثلة العقوبة بوزن السمرة و المثلة لما بين العقاب و المعاقب عليه من المماثلة: «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها».

يقال أمثلت الرّجل من صاحبه أقطعته عنه، و المثال القصاص، و قرء المثلات بضمّتين و المثلات جمع مثلة كركبة و ركبات انتهى.

المعنى

(و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله) عقّب عليه السّلام الشّهادة بالتّوحيد بالشّهادة بالرّسالة أمّا أوّلا فلأنّ مرتبة الرّسالة تالية لمرتبة التّوحيد كما أنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ثاني الموجودات في الموجودية و إن كان الأوّل تعالى لا ثاني له في الوجود فينبغي أن يكون الشهادة برسالته عقيب الشّهادة بالتّوحيد طباقا لما هو الواقع.

و أمّا ثانيا فلانّ المقصود من الخلق هو العرفان و إخلاص التّوحيد و السّلوك إلى اللّه و لا بدّ للسالك من دليل يدلّ عليه و هاد يستهدى به و مبلّغ يصدّق بقوله و يقرّ برسالته، فلا بدّ من اقتران التّصديق بالرّسالة بالتّصديق بالوحدانيّة كى يتوصل به إليه و يسلك به مسالكه، إذ النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله موصل إليه و باب له و فاتح لمغلقات مراتب التّوحيد، و بوجوده صلّى اللّه عليه و آله يحصل المعرفة التّامّة و يكمل الاخلاص التّام.

و أمّا ثالثا فلأنّه سبحانه قد قارن بين كلمتي التّوحيد و الرّسالة و كتب لا إله إلّا اللّه و محمّد رسول اللّه بخطوط النّور على ساق العرش و طبقات السّماوات و أقطار الأرضين و صفحتي الشّمس و القمر، كما يستفاد من الأخبار، فينبغي المقارنة في شهادتيهما اقتفاء لما قد جرى عليه القلم الرّباني و سطور النّور، و أمّا فضل الجمع بينهما فقد روى في الكافي عن أبي عبيدة الحذّاء عن أبي جعفر عليه السّلام، قال: من قال: أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله كتب اللّه له ألف حسنة.

و في ثواب الأعمال عن بشر الأوزاعي عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السّلام قال: من شهد أن لا إله إلّا اللّه و لم يشهد أنّ محمّدا رسول اللّه كتبت له عشر حسنات، فان شهد أنّ محمّدا رسول اللّه كتبت له ألفي ألفي حسنة.

و عن سهل بن سعد الأنصاري قال سألت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عن قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا».

قال كتب اللّه عزّ و جلّ قبل أن يخلق الخلق بألفي عام في ورق آس أنبته ثمّ وضعها على العرش، ثمّ نادى يا امّة محمّد إنّ رحمتي سبقت غضبي أعطيتكم قبل أن تسألوني و غفرت لكم قبل أن تستغفروني فمن يلقني «لقيني خ ل» منكم يشهد أن لا إله إلّا أنا و أنّ محمّدا عبدي و رسولي أدخلته الجنّة برحمتي.

و في عدّة الدّاعي لأحمد بن فهد الحلّي عن الباقر عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من سرّه أن يلقى اللّه يوم القيامة و في صحيفته شهادة ان لا إله إلّا اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه و يفتح له ثمانية أبواب الجنّة فيقال له يا وليّ اللّه ادخل الجنّة من أيّها شئت فليقل إذا أصبح و إذا أمسى: «اكتبا بسم اللّه الرّحمن الرّحيم أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له، و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، و أشهد أنّ السّاعة اتية لا ريب فيها، و أنّ اللّه يبعث من في القبور على ذلك أحيى و على ذلك أموت و على ذلك أبعث حيّا إنشاء اللّه، اقرءا محمّدا منّي السّلام، الحمد للّه الّذي أذهب اللّيل مظلما بقدرته، و جاء بالنّهار مبصرا برحمته، خلقا جديدا مرحبا بالحافظين» و يلتفت عن يمينه «و حيّا كما اللّه من كاتبين» و يلتفت عن شماله هذا.

و أمّا تسمية النبيّ صلّى اللّه عليه و آله بمحمد فأوّل من سمّاه بذلك الاسم هو اللّه سبحانه كما يدلّ عليه حديث عرض الاشباح لآدم عليه السّلام حيث قال سبحانه له: هذا محمّد و أنا الحميد المحمود في فعالى شققت له اسما من اسمي، و قد مرّ بتمامه في ثاني تنبيهات الفصل الحاد يعشر من فصول الخطبة الاولى، ثمّ سمّاه عبد المطلب بذلك يوم سابع ولادته إلهاما منه سبحانه و تفألا بكثرة حمد الخلق له، لكثرة خصاله الحميدة، و قد قيل لم شمّيت ابنك محمّدا و ليس من أسماء آبائك و لا قومك فقال: رجوت أن يحمد في السّماء و الأرض، و قد حقّق اللّه رجائه، و في الوسائل عن كشف الغمة عن جعفر بن محمّد عن آبائه عليهم السّلام عن ابن عباس قال: إذا كان يوم القيامة نادى مناد ألا ليقم كلّ من كان اسمه محمّد فليدخل الجنّة بكرامة سميّه محمّد صلّى اللّه عليه و آله.

و في الكافي عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: لا يولد لنا ولد إلّا سمّيناه محمّدا، فاذا مضى سبعة أيّام فان شئنا غيّرنا و إلّا تركنا هذا.

و قد ورد الأخبار المتظافرة بل المستفيضة في استحباب التّسمية بذلك الاسم المبارك، و روي له خواص كثيرة من أراد الاطلاع عليها فليراجع إلى أبواب أحكام الأولاد في كتب الأخبار.

و أمّا تقديم وصف العبودية على الوصف بالرّسالة في كلمة الشّهادة، فلأن مقام العبوديّة متقدّم على مرتبة الرّسالة كما يشهد به ما رواه في الكافي عن زيد الشحام، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: إن اللّه تبارك و تعالى اتخذ إبراهيم عبدا قبل أن يتّخذه نبيا و إن اللّه اتخذه نبيا قبل أن يتخذه رسولا، و إنّ اللّه اتّخذه رسولا قبل أن يتّخذه خليلا، و إنّ اللّه اتخذه خليلا قبل أن يجعله إماما فلما جمع له الأشياء «قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» قال فمن عظمها في عين ابراهيم: «قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» قال لا يكون السّفيه إمام التّقى، و مثله أخبار اخر و يأتي تحقيق الكلام فيها عند الكلام على مسألة الامامة في مواضعها اللّايقة إنشاء اللّه.

ثمّ أشار عليه السّلام إلى تعظيم الرّسول صلّى اللّه عليه و آله بما جاء به فقال (أرسله بالدين المشهور) أى بين الامم الماضية و القرون الخالية (و العلم المأثور) توكيد للفقرة الاولى و أشار به إلى كون ذلك الدين علما يهتدى إلى حظيرة القدس التي يطلب السّلوك إليها، و كونه مأثورا إشارة إلى كون ذلك الدين مختارا على ساير الأديان، أو أنّه مأثور منقول من قرن الى قرن و يهتدى به قوم بعد قوم (و الكتاب المسطور) بقلم النّور على اللّوح المحفوظ قبل وجود الأنفس و الآفاق، و المكتوب على الأوراق و الصّفحات بعد تلبّسه بلباس الحروف و جلباب الأصوات (و النّور السّاطع و الضياء اللّامع) يحتمل أن يكون المراد بهما الكتاب فيكون العطف للتوكيد قال تعالى: «قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» فهو نور عقلي ينكشف به أحوال المبدأ و المعاد و يتراءى منه حقايق الأشياء و ضياء يهتدى به في ظلمات برّ الأجسام و بحر النّفوس، و يظهر به للسّالكين إلى الدّار الاخرى طريق الجنّة و النّور، و يحتمل أن يكون المراد علم النّبوة فانّه نور مقتبس من الوحى الالهى يتنوّر به في ظلمات الجهالة، و ضياء يستضاء به في مفاوز الضّلالة (و الأمر الصّادع) أى الظاهر أو الفارق بين الحقّ و الباطل أو الحاكم بالحقّ و فيه تلميح إلى قوله تعالى: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» ثمّ أشار عليه السّلام إلى دواعى البعثة و ما هو المقصود بالرّسالة فقال عليه السّلام: (ازاحة للشبهات) أى أرسله صلّى اللّه عليه و آله إزالة للشبهات الباطلة و الشكوكات الفاسدة (و احتجاجا بالبيّنات) أى بالمعجزات القاهرة و البراهين السّاطعة (و تحذيرا بالآيات) أى إنذارا بالآيات القرآنية و الخطابات الشّرعية و يحتمل أن يكون المراد بالآيات العقوبات النّازلة بالعصاة التي هي علامة القهر و القدرة و فيها عبرة للمعتبرين كما قال تعالى: «وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ، إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ» و قال: «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ» و على هذا الاحتمال فيكون عطف قوله: (و تخويفا للمثلات) عليه من قبيل العطف للتّوكيد، أى تخويفا بالعقوبات الواقعة بأهل الجنايات، هكذا فسّر الشّارحان البحراني و المعتزلي هذه الفقرة، الأوّل تصريحا و الثّاني تلويحا، و لكنه خلاف الظاهر، لأنّه قال عليه السّلام: للمثلات و لم يقل: بالمثلات، و الأظهر عندي هو أنّ المراد بها التمثيل و التّنكيل بجدع الأنف و قطع الأذن و نحوهما ممّا كان شعارا في الجاهليّة، و قد نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عنه و خوف له، كما يدلّ عليه وصيّته الآتية في الكتاب للحسن و الحسين عليهما السّلام لما ضربه ابن ملجم: يا بني عبد المطلب لا الفينّكم تخوضون دماء المسلمين خوضا تقولون: قتل أمير المؤمنين ألا لا تقتلنّ لى إلّا قاتلي: انظروا إذا أنا متّ من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة و لا يمثل بالرّجل فاني سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول: إياكم و المثلة و لو بالكلب العقور.

و في الكافي باسناده عن إسحاق بن عمّار قال قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام إنّ اللّه يقول في كتابه: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ» ما هذا الاسراف الذي نهى اللّه عنه قال: نهى أن يقتل غير القاتل أو يمثّل بالقاتل الحديث، و الأخبار في هذا الباب كثيرة، و لعلّنا نشير إلى بعضها عند شرح الوصية الآتية إن ساعدنا التّوفيق إن شاء اللّه.

شرح لاهیجی

و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله

يعنى شهادت مى دهم كه محمّد (ص) بنده خدا و رسول و فرستاده او است چون ختم انبياء واسطه فيض جميع مخلوقاتست در ابتداء و وصله رسيدن خلايقست بخدا در انتهاء لهذا بعد از ستايش و ثناى خداى ( تعالى ) و شهادت بر يگانگى او متوسّل شد بشهادت بعبوديّت او كه اخصّ صفات اوست چه اوست ملقّب بلقب عبدى و متحقّق در مرتبه عبوديّتى كه كنه اوست ربوبيّة چنانچه در حديث است كه العبوديّة جوهرة كنهها الرّبوبيّة و اوست در عبوديّت فائز بدرجه قرب نوافلى كه بى يسمع و بى يبصر كه مرتبه از ربوبيّت است كنه ان عبوديّت است و نيز متوسّل شد برسالت او كه تتمّه شهادت بوحدانيّت و منشأ رسيدن بكنه ان شهادتست

ارسله بالدّين المشهور يعنى فرستاد خدا او را با دين و شرع معروف يعنى معروف بصدق و حقّ

و العلم المأثور يعنى با نشانهاى منقوله يعنى معجزات

و الكتاب المسطور و النّور السّاطع و الضّياء اللّامع و الامر الصّادع يعنى با كتاب نوشته شده يعنى واجب شده باذعان و قبول عقول يعنى كلام صامت و ناطق و با نور مرتفع من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه و با ضياء درخشنده ائمّه هدى (ع) و با امر فارق ميان حقّ و باطل قائم ال مصطفى (ص)

ازاحة للشّبهات و احتجاجا بالبيّنات و تحذيرا بالايات و تخويفا بالمثلات يعنى از براى ازاله كردن شبهات باطله مر مبطلين را و از براى غلبه كردن بحجّتهاى واضحه مر منكرين را و از براى ترسانيدن ببيّنات مر منافقين را و به بيم انداختن بعقوبات مر فاسقين را

شرح ابن ابی الحدید

وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِوَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّيَاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ احْتِجَاجاً بِالْبَيِّنَاتِ وَ تَحْذِيراً بِالآْيَاتِ وَ تَخْوِيفاً بِالْمَثُلَاتِ

قوله ع و العلم المأثور يجوز أن يكون عنى به القرآن لأن المأثور المحكي و العلم ما يهتدى به و المتكلمون يسمون المعجزات أعلاما و يجوز أن يريد به أحد معجزاته غير القرآن فإنها كثيرة و مأثورة و يؤكد هذا قوله بعد و الكتاب المسطور فدل على تغايرهما و من يذهب إلى الأول يقول المراد بهما واحد و الثانية توكيد الأولى على قاعدة الخطابة و الكتابة . و الصادع الظاهر الجلي قال تعالى فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ أي أظهره و لا تخفه. و المثلات بفتح الميم و ضم الثاء العقوبات جمع مثلة قال تعالى وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ.

شرح نهج البلاغه منظوم

القسم الثاني

و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، أرسله بالدّين المشهور، و العلم المأثور، و الكتاب المسطور، و النّور السّاطع، و الضّياع اللّامع، و الأمر الصّادع، إزاحة للشّبهات، و احتجاجا بالبيّنات، و تحذيرا بالآيات، و تخويفا بالمثلات

ترجمه

و گواهى مى دهم كه محمّد (ص) بنده خدا و فرستاده او است، خدا او را با دينى كه در عالم مشهور و با نشانه رسيده و با كتابى نوشته شده و نورى درخشنده و روشنى تابنده و فرمانى حق و باطل را از هم شكافنده براى دفع شبهه هاى باطله و حجّت آوردن با بيّنات واضحه و ترسانيدن و تنبّه دادن مردم را بوسيله آيات قرآنيّه از عذابهائى كه بر امم سابقه وارد گرديده بفرستاد.

نظم

  • پس از توحيد و شكر حىّ سبحانكه موجودات ناطق گشته بر آن
  • شهادت مى دهم باشد «محمّد» (ص)رسول و بنده آن شاه سرمد
  • ز نزدش آمده با دين مشهربدستش پرچمى از علم مأثو
  • كتابى همچنان قرآن مبرهنكه از نورش شده آفاق روشن
  • بفرمانى كه از آن حق و باطل مر اين روشن شد آن يك گشت زايل
  • سراسر شبهه ها را بر طرف كردز برهان قلبها را پر شعف كرد
  • بگيتى تخم دين و علم افشاندخلايق از عذاب حق بترساند

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS