دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نامه 34 نهج البلاغه : روش دلجويى از فرماندارى معزول

نامه 34 نهج البلاغه به موضوع "روش دلجويى از فرماندارى معزول" می پردازد.
No image
نامه 34 نهج البلاغه : روش دلجويى از فرماندارى معزول

متن اصلی نامه 34 نهج البلاغه

عنوان نامه 34 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی نامه 34 نهج البلاغه

(34) و من كتاب له عليه السلام إلى محمد بن أبي بكر لما بلغه توجده من عزله بالأشتر عن مصر

ثم توفي الأشتر في توجهه إلى مصر قبل وصوله إليها أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ وَ إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ اسْتِبْطَاءً لَكَ فِي الْجُهْدِ وَ لَا ازْدِيَاداً فِي الْجِدِّ وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ لَوَلَّيْتُكَ«» مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَؤُوْنَةً وَ أَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلَايَةً إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً فَرَحِمَهُ اللَّهُ فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ وَ لَاقَى حِمَامَهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ أَوْلَاهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّكَ وَ امْضِ عَلَى بَصِيرَتِكَ وَ شَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَكَ وَ ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ وَ أَكْثِرِ الِاسْتِعَانَةَ بِاللَّهِ يَكْفِكَ مَا أَهَمَّكَ وَ يُعِنْكَ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ

عنوان نامه 34 نهج البلاغه

روش دلجويى از فرماندارى معزول

ترجمه مرحوم فیض

34- از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است بمحمّد ابن ابى بكر هنگاميكه خبر دلگيرى او از عربش از حكومت مصر و نصب (مالك) اشتر بحضرت رسيد

و اشتر در بين راه پيش از رسيدن بمصر وفات نموده بود (كشته شده، چنانكه داستان او در شرح نامه پنجاه و سوّم بيايد، و امام عليه السّلام در اين نامه سبب مصلحت نصب مالك را بيان فرمود: 1 پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم، خبر دلگيريت از فرستادن اشتر بكار تو بمن رسيد، و اين كار من براى كنديت در سعى و كوشش و زياد كردن تلاش تو نبوده (زيرا توانائى خود را بكار برده اى، ولى كارى كه از اشتر ساخته بود از تو ساخته نيست) و اگر آنچه در زير دست تو است (حكومت مصر) از تسلّط تو بيرون سازم ترا بچيزى (شهرى يا كارى) حاكم سازم كه سنگينى و رنجش كمتر و امارت آن بر تو خوش آينده تر باشد. 2- مردى (مالك) را كه بر مصر حاكم ساختم براى ما مردى بود خير انديش (چنانكه تو هستى) و بر دشمن ما چيره و توانا (كه تو آن طور نيستى) پس خدايش بيامرزد كه روزگارش را (به سعادت و نيكبختى) بسر رساند، و با مرگ روبرو شد، و ما از او خورسنديم، خداوند رحمت خود را باو عطاء فرمايد، و پاداشش را دو چندان گرداند، 3- پس (اكنون كه مالك كشته شده و بمصر نرسيده) بسوى دشمن رو (در شهر نمان تا دشمن بسوى تو آيد) و با بينائى روان گرد (احتياط و آرامى در كار و روش جنگ را از دست مده) و بجنگ كسيكه با تو مى جنگد بشتاب (كندى مكن كه بر تو فيروزى يابد) و (آنها را) براه پروردگارت بخوان (تا حجّت بر ايشان تمام شود و بدانند جنگ تو با آنان بدستور خدا است نه از روى هواى نفس) و از خدا بسيار يارى طلب تا نگاه داردت از آنچه (گرفتاريها كه) ترا بغمّ و اندوه انداخته، و ياريت كند در آنچه (سختيها كه) بتو رسيده است، اگر خدا (فتح و فيروزى براى تو) خواهد.

( . ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الاسلام، ج5، ص 944و945)

ترجمه مرحوم شهیدی

34 و از نامه آن حضرت است به محمد پسر ابو بكر

چون شنيد وى از عزل خود و جانشينى اشتر در مصر دلتنگ شده است، و اشتر به هنگام رفتن به مصر پيش از رسيدن بدانجا شهيد شد. اما بعد، خبر يافتم كه از فرستادن أشتر براى تصدّى كارى كه در عهده دارى دلتنگ شده اى. آنچه كردم نه براى آن است كه تو را كند كار شمردم، يا انتظار كوشش بيشترى بردم، و اگر آنچه را در فرمان توست از دستت گرفتم بر جايى حكومتت دادم كه سر و سامان دادن آن بر تو آسانتر است، و حكمرانى ات بر آن تو را خوشتر. مردى كه حكومت مصر را بدو دادم مصلحت جوى ما بود، و بر دشمنان سخت دل و ستيزه رو، خدايش بيامرزاد روزگارش را به سر آورد، و با مرگ خود ديدار كرد، و ما از او خشنوديم. خدا خشنودى خود را نصيب او كناد، و پاداشش را دو چندان گرداناد. پس به سوى دشمن برون شو، و با بينايى به راه بيفت و با آن كه با تو در جنگ است آماده پيكار شو- و مردم را- به راه پروردگارت بخوان، و از خدا فراوان يارى خواه تا در آنچه ناآرامت مى دارد تو را كفايت كند، و در آنچه به تو رسد يارى ات دهد، ان شاء اللّه.

( . ترجمه نهج البلاغه مرحوم شهیدی، ص 309)

شرح ابن میثم

34- و من كتاب له عليه السّلام إلى محمد بن أبى بكر، لما بلغه توجده من عزله بالأشتر عن مصر

ثم توفى الأشتر فى توجهه إلى مصر قبل وصوله إليها أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ- وَ إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ اسْتِبْطَاءً لَكَ فِي الْجَهْدَ- وَ لَا ازْدِيَاداً لَكَ فِي الْجِدِّ- وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ- لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَئُونَةً- وَ أَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلَايَةً- إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ- كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً- فَرَحِمَهُ اللَّهُ فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ- وَ لَاقَى حِمَامَهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ- أَوْلَاهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ- فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّكَ وَ امْضِ عَلَى بَصِيرَتِكَ- وَ شَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَكَ وَ ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ- وَ أَكْثِرِ الِاسْتِعَانَةَ بِاللَّهِ يَكْفِكَ مَا أَهَمَّكَ- وَ يُعِنْكَ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ و السلام أقول: السبب أنّ محمّد بن أبي بكر كان يضعف عن لقاء العدوّ، و لم يكن في أصحاب عليّ عليه السّلام أقوى بأسا في الحرب من الأشتر- رحمه اللّه- و كان معاوية بعد وقايع صفّين قد تجرّد للإغارة على أطراف بلاد المسلمين، و قد كانت مصر جعلت طعمة لعمرو بن العاص، و علم عليه السّلام أنّها لا تتحفّظ إلّا بالأشتر فكتب له العهد الّذي يأتي ذكره و وجّهه إليها فبلغه أنّ محمّدا تألّم من ذلك. ثمّ إنّ الأشتر مات قبل وصوله إليها فكتب عليه السّلام إلى محمّد هذا الكتاب، و هو يؤذن بإقراره على عمله و استرضائه، و تعريفه وجه عذره في تولية الأشتر لعمله، و أنّه لم يكن ذلك لموجدة عليه و لا تقصير منه.

اللغة

و الموجدة ما يجده الإنسان من الغضب و التألّم عنه. و التسريح: الإرسال. و أصحر له: أى أخرج له إلى الصحراء. و البصيرة هنا: الحجّة و الهدى في الدين.

و حاصل الفصل امور:

الأوّل: فقد بلغني. إلى قوله: عملك

كالاعتراف له بما يشبه الإساءة في حقّه ليرتّب عليه ما يشبه الاعتذار إليه.

الثاني: قوله: و إنّي لم أفعل ذلك. إلى قوله: ناقما.

أخذ فيما يشبه العذر فنفى عنه التقصير و الاستبطاء في الجهاد و نحوه ممّا عساه يتوهّمه سببا لعزله. ثمّ وعده على تقدير تمام عزله بولاية أمر هو أسهل عليه كلفة و أحبّ إليه ولاية تسكينا لقلبه عن مصر بالترغيب فيما هو خير منها. ثمّ أشار إلى وجه بعثه الأشتر في معرض ذلك الثناء عليه بما استجمعه من الخصال الحميدة المذكورة، و هى كونه لامامه ناصحا، و على عدوّه شديدا ناقما: أي منكرا و مغيرا، و محمّد و إن كان له الأمر في الأوّل إلّا أنّه في الثاني ضعيف.

الثالث: قوله: فرحمه اللّه. إلى قوله: الثواب له.

إعلام بأنّه مات و هو عنه راض لأن لا يظهر به شماتته.

الرابع: قوله: فأصحر. إلى آخره

أمر له بالاستعداد للعدوّ، و أمره بالإصحار لإشعاره بالقوّة دون الاستتار في المدينة المشعر بالضعف، و أن يمضى في محاربته على حجّته في الحقّ و استبصاره فيه، و كنّى وصف التشمير عن الاستعداد للحرب، و أن يدعو إلى سبيل ربّه بالحكمة و الموعظة الحسنة و المجادلة بالّتي هي أحسن، و أن يكثر الاستعانة باللّه فإنّ الرغبة إليه، و الاستعانة به تعدّ لإفاضة النصر و كفايته ما أهمّ من أمر العدوّ و معونته على ما نزل من الشدائد. و باللّه التوفيق و العصمة.

( . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج5، ص 74-76)

ترجمه شرح ابن میثم

34- از نامه هاى امام (ع) به محمد بن ابى بكر، موقعى كه از دلگيرى وى نسبت به بركنارى از حكومت مصر و نصب مالك اشتر به جاى او، اطلاع يافت. و بعد مالك اشتر، پيش از رسيدن به مصر در بين راه بدرود حيات گفت.

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ- وَ إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ اسْتِبْطَاءً لَكَ فِي الْجَهْدَ- وَ لَا ازْدِيَاداً لَكَ فِي الْجِدِّ- وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ- لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَئُونَةً- وَ أَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلَايَةً- إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ- كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً- فَرَحِمَهُ اللَّهُ فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ- وَ لَاقَى حِمَامَهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ- أَوْلَاهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ- فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّكَ وَ امْضِ عَلَى بَصِيرَتِكَ- وَ شَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَكَ وَ ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ- وَ أَكْثِرِ الِاسْتِعَانَةَ بِاللَّهِ يَكْفِكَ مَا أَهَمَّكَ- وَ يُعِنْكَ عَلَى مَا يُنْزِلُ بِكَ و السَّلَام

لغات

موجده: خشم و ناراحتى كه به انسان دست مى دهد تسريح: فرستادن اصحر له: به خاطر او از شهر بيرون شو بصيرة: (در اينجا) برهان و راهنمايى دينى.

ترجمه

«امّا بعد، خبر دلگير شدنت از فرستادن مالك اشتر به جاى تو به من رسيد، اين عمل من نه به آن خاطر بود كه تو كوشا نبودى و تلاش زياد نداشتى، اگر من حكومت مصر را از تو مى گيرم تو را به كارى مى گمارم كه زحمت و رنجش كمتر و فرمانروايى آن براى تو گواراتر باشد. كسى را كه فرماندار مصر ساختم براى ما خيرخواه و بر دشمن ما غالب و توانا بود، پس خدا بيامرزدش كه روزگارش را به پايان رساند و با مرگ روبرو، ما از او خوشنوديم، خداوند او را غريق درياى رحمت خود گرداند، و بر او پاداشى دو چندان دهد، حال به جانب دشمن حركت كن و با بصيرت و بينش روانه شو، و براى نبرد با دشمن دامن همّت بر كمر زن، و به راه پروردگارت دعوت كن، و از خداوند، زياد كمك بخواه تا او تو را از آنچه باعث اندوهت شده باز دارد و نسبت به آنچه بر تو وارد شده است يارى نمايد، اگر خدا بخواهد.»

شرح

مى گويم (ابن ميثم): علّت (تغيير) آن بود كه محمد بن ابي بكر در روبرو شدن با دشمن از خود ضعف نشان مى داد، و در ميان ياران على (ع) براى نبرد با دشمن كسى پرجرأت تر و نيرومندتر از مالك اشتر- خدايش بيامرزد- وجود نداشت، و معاويه پس از ماجراى صفّين براى يورش به اطراف شهرهاى اسلامى آماده مى شد، از طرفى، مصر مورد توجّه عمرو بن عاص بوده است و امام (ع) مى دانست كه آن جا جز به وسيله مالك اشتر نمى تواند حفظ شود، اين بود كه عهد و فرمانى به او نوشت، كه در آينده آن را نقل خواهيم كرد، و او را به جانب مصر فرستاد، از طرفى اطّلاع يافت كه محمّد به خاطر اين عمل افسرده شده است. پس از آن كه مالك اشتر، پيش از رسيدن به مصر، بدرود زندگى گفت، اين نامه را امام (ع) به محمّد نوشت، و در نامه كارى را كه انجام داده است به اطّلاع او مى رساند و رضايت او را جلب مى كند و دليل گماردن مالك اشتر را به جاى او بازگو مى نمايد، كه نه از باب رنجش از وى و نه دليل كوتاهى از جانب او بوده است.

خلاصه و نتيجه اين بخش از نامه هاى امام (ع) چند چيز است:

اوّل: سخن امام: فقد بلغنى... عملك

همچون اعتراف به چيزى شبيه رفتار بدى در باره اوست كه چيزى همانند عذرخواهى را در پى دارد.

دوم: عبارت لم افعل ذلك... ناقما،

چيزى شبيه به عذرخواهى از محمد بن ابى بكر است، كوتاهى و سهل انگارى در تلاش و كوشش و نظاير آن را كه شايد محمد بن ابي بكر تصوّر مى كرد باعث عزل او شده است، از او نفى كرده، و پس از آن به وى وعده داده است، بر فرض پايان يافتن موضوع عزل وى، او را به كارى برگمارد كه زحمت و رنجش كمتر و فرمانروايى آن گواراتر از حكومت مصر باشد. تا از طريق تشويق او را به كارى بهتر از حكومت مصر وادارد و آرامش قلبى به او دهد. آن گاه به انگيزه خود در فرستادن اشتر، اشاره فرموده است، كه او به دليل داشتن صفات پسنديده مذكور، در خور ستايش امام (ع) بوده است، و آن صفات عبارت از خيرخواهى وى براى امام، و سختگيرى و پرخاشگرى و حمله ور بودن نسبت به دشمن است، در صورتى كه محمد هر چند در مورد اوّل در خور بوده است، امّا در مورد دوم، ضعيف بود.

سوم: عبارت: فرحمه اللّه... الثّواب له،

اطّلاع از مرگ مالك اشتر و خورسندى امام (ع) از اوست، از آن رو كه مبادا ابراز سرزنشى نسبت به او نمايد.

چهارم: جمله: فاصحر از شهر بيرون شو تا آخر نامه،

فرمان آمادگى براى مقابله با دشمن و دستور بيرون شدن او از شهر است، تا او احساس توانمندى كند، نه مخفى شدن در ميان شهر كه باعث احساس ناتوانى است، ديگر اين كه در نبرد خود با دشمن از روى برهان و بينش در تشخيص حق باشد، و صفت دامن به كمر زدن را كنايه از آمادگى براى نبرد آورده است، و ديگر آن كه با سخن دلاويز و پند و اندرز نيكو و به نيكوترين روش مجادله، ديگران را به راه پروردگارش بخواند، و زياد از خداوند كمك بخواهد، زيرا روى دل به جانب اوست، و كمك طلبيدن از او براى يارى رساندن به او و دفع كردن مهمترين عمل دشمن از او و كمك به او در برابر سختيهايى كه مبتلا مى شود، باعث آمادگى و زمينه ساز است. توفيق و نگهدارى از لغزش از جانب خداست.

( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج5، ص 117-119)

شرح مرحوم مغنیه

الرسالة - 33- الى محمد بن أبي بكر:

أمّا بعد فقد بلغني موجدتك من تسريح الأشتر إلى عملك. و إنّي لم أفعل ذلك استبطاء لك في الجهد و لا ازديادا في الجدّ. و لو نزعت ما تحت يدك من سلطانك. لولّيتك ما هو أيسر عليك مئونة و أعجب إليك ولاية. إنّ الرّجل الّذي كنت ولّيته أمر مصر كان لنا رجلا ناصحا و على عدوّنا شديدا ناقما. فرحمه اللّه فلقد استكمل أيّامه و لاقى حمامه و نحن عنه راضون. أولاه اللّه رضوانه و ضاعف الثّواب له، فأصحر لعدوّك. و امض على بصيرتك، و شمّر لحرب من حاربك، و ادع إلى سبيل ربّك، و أكثر الاستعانة باللّه يكفك ما أهمّك و يعنك على ما نزل بك إن شاء اللّه.

اللغة:

موجدتك: غضبك. و الجهد- بفتح الجيم- التعب و المشقة، و أيضا الوسع و الطاقة، و بضمها الطاقة و القليل من الرزق. و الجد- بكسر الجيم- الاجتهاد.

و حمامه: موته. و اصحر: أبرز.

الإعراب:

استبطاء مفعول من أجله لأفعل و مئونة تمييز و مثلها ولاية، و ناصحا صفة لرجل، و لنا متعلق بناصح.

المعنى:

ولد محمد بن أبي بكر قبل وفاة رسول اللّه (ص) ببضعة شهور، و امه أسماء بنت عميس الخثعمية، تزوجها جعفر بن أبي طالب، فرزق منها أولادا، منهم عبد اللّه الشهير بكرمه، ثم تزوّجها من بعده أبو بكر، فولدت له محمدا، و من بعد أبي بكر تزوجها الإمام، فولدت يحيى. فمحمد هو ابن أبي بكر و ربيب الإمام، و كان يحبه و يثني عليه، و ولاه مصر.. ثم رأى أن يستبدل به الأشتر، ليكون حصنا منيعا لمصر من معاوية و ابن العاص، فكتب له العهد المشهور، و لما علم محمد بن أبي بكر بذلك عتب و تألم.. و دسّ معاوية للأشتر السم بالعسل قبل ان يصل الى مصر، فبقي محمد واليا عليها، و كتب الإمام له هذه الرسالة : (أما بعد، فقد بلغني موجدتك إلخ).. لما ذا صعب عليك اختياري للأشتر أ تظن أنه أعز علي منك، أو اني اتهمك بالتقصير في عملك.. كلا، و لكن الحكمة و المصلحة قضت بذلك.. هذا، الى اني ما أردت طردك و عزلك، و إنما أردت نقلك الى بلد آخر يسرك و يعجبك، و لا يجر عليك المتاعب و المصاعب كمصر القريبة من معاوية و التي جعلها طعمة لابن العاص. فهوّن عليك.

(ان الرجل الذي كنت وليته أمر مصر إلخ).. و هو الأشتر، كان مخلصا للّه و لنا، و أنت كذلك يا محمد، و لكن معاوية كان يهاب الأشتر و يتحاماه حيث فعل به الأفاعيل في صفين، و لو لا رفع المصاحف لقضى عليه الأشتر، و ما اغتاله معاوية إلا خوفا من بأسه و صلابته (فرحمه اللّه.. و ضاعف الثواب له). قال ابن أبي الحديد: لا أشك في ان اللّه يغفر للأشتر ذنوبه، و يدخله الجنة بهذه الدعوة، لأنها كدعوة رسول اللّه (ص) و يا طوبى لمن حصل على بعضها من علي (ع).

(فأصحر لعدوك إلخ).. استعد لحربه، و احذر من كيده، و اثبت على دينك و إيمانك، و حرض على الجهاد، و استعن باللّه، فإنه ناصرك و كافيك ان شاء اللّه.

( . فی ضلال نهج البلاغه، ج3، ص 538-540)

شرح منهاج البراعة خویی

المختار الرابع و الثلاثون و من كتاب له عليه السلام الى محمد بن أبى بكر لما بلغه توجده من عزله بالاشتر عن مصر، ثم توفى الاشتر في توجهه الى مصر قبل وصوله اليها

أمّا بعد، فقد بلغني موجدتك من تسريح الأشتر إلى عملك، و إنّي لم أفعل ذلك استبطاء لك في الجهد، و لا ازديادا في الجدّ، و لو نزعت ما تحت يدك من سلطانك لولّيتك ما هو أيسر عليك مئونة، و أعجب إليك ولاية. إنّ الرّجل الّذي كنت ولّيته أمر مصر كان رجلا لنا ناصحا، و على عدوّنا شديدا ناقما، فرحمه اللّه فلقد استكمل أيّامه، و لاقى حمامه، و نحن عنه راضون، أولاه اللّه رضوانه، و ضاعف الثّواب له، فأصحر لعدوّك، و أمض على بصيرتك، و شمّر لحرب من حاربك، و ادع إلى سبيل ربّك، و أكثر الاستعانة باللّه يكفك ما أهمّك، و يعنك على ما نزل بك، إن شاء اللّه.

اللغة

(الموجدة): الغضب و الحزن، وجدت على فلان موجدة، (التّسريح): الإرسال، (الجهد): الطّاقة، و من رواها الجهد بالفتح فهو من قولهم أجهد جهدك في كذا أى أبلغ الغاية، (ناقما): من نقمت على فلان كذا إذا أنكرته عليه و كرهته منه، (الحمام): الموت، (أصحر له): أخرج له إلى الصّحراء و أبرز له من أصحر الأسد من خيسه إذا خرج إلى الصّحراء، (شمّر) فلان للحرب: أخذ لها اهبتها.

الاعراب

من تسريح: للتّعليل، استبطاء: مفعول له، لنا: ظرف مستقر أى ثابتا لنا و تعلّقه بقوله «ناصحا» فيه غموض، أولاه اللّه: جملة دعائيّة، يكفك مجزوم في جواب الأمر.

المعنى

مصر بلدة عامرة ضمّت إلى حكومة عليّ عليه السّلام بعد تصدّيه للحكومة، و هى بلدة هامّة من أعظم ثغور الإسلام كما أشار إليه عليه السّلام في مكتوب له إلى محمّد بن أبى بكر بعد ما ولّاه على مصر: «ثمّ اعلم يا محمّد إنّى ولّيتك أعظم أجنادي أهل مصر و إذ ولّيتك ما ولّيتك من أمر النّاس فإنّك محقوق أن تخاف فيه على نفسك».

و لمّا كان مصر مجاورة للشّام و يمدّ إليها الأعناق لكثرة خيراتها كانت أحد مراكز دعاة معاوية و جواسيسه و سكن فيه جمع من شيعة عثمان، و لمّا ورد محمّد ابن أبى بكر فيها واليا تخلّفوا عنها و لا يقدر على إخضاعهم فاختار عليّ عليه السّلام مالك الأشتر و عهد له على مصر لقوّته و منعته، و لمّا اطّلع محمّد بن أبي بكر على ذلك شقّ عليه تبديله بالأشتر لمكانته من أبي بكر و قريش، و لكنّ الأشتر لم يصل إلى مصر و اغتيل في الطريق فكتب عليه السّلام هذا الكتاب إلى محمّد بن أبي بكر كاعتذار ممّا بلغه و إعلام لوفاة الأشتر و تثبيت ولايته على مصر مشيرا إلى أنّ الولاية على مصر شاقّ و معرض للخطر، و مؤكّدا على التّيقّظ و الاستعداد لمقابلة ما يجرى في مصر من المكائد.

قال الشّارح المعتزلي (ص 142 ج 16 ط مصر): امّ محمّد رحمه اللّه أسماء بنت عميس الخثعميّة و هى اخت ميمونة زوج النّبي صلّى اللّه عليه و آله و اخت لبابة امّ الفضل و عبد اللّه زوج العبّاس بن عبد المطلب، و كانت من المهاجرات إلى أرض الحبشة، و هي إذ ذاك تحت جعفر بن أبي طالب عليه السّلام، فولد له هناك محمّد بن جعفر و عبد اللّه و عونا، ثمّ هاجرت معه إلى المدينة، فلمّا قتل جعفر يوم موتة تزوّجها أبو بكر فولدت له محمّد بن أبى بكر هذا، ثمّ مات عنها فزوّجها عليّ عليه السّلام، و ولدت له يحيى بن علي، لا خلاف في ذلك- إلى أن قال- : و قد روى أنّ أسماء كانت تحت حمزة بن عبد المطلب، فولدت له بنتا تسمّى أمة اللّه- و قيل أمامة- و محمّد بن أبى بكر ممّن ولد في عصر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله- إلى أن قال- : ثمّ كان في حجر عليّ عليه السّلام و قتل بمصر، و كان عليّ عليه السّلام يثني عليه و يقرّظه و يفضّله، و كان لمحمّد رحمه اللّه عبادة و اجتهاد، و كان ممّن حضر عثمان و دخل عليه.

الترجمة

نامه اى كه بمحمّد بن أبي بكر نوشت، چون به آن حضرت گزارش رسيد كه محمّد از عزل خود بوسيله جاى گزينى مالك اشتر ناراحت و اندوهگين شده، سپس أشتر پيش از رسيدن به مصر در راه مصر وفات كرد.

أمّا بعد بمن رسيده كه از گسيل داشتن اشتر بكار گزارى در جاى تو غمنده و ناراحت شدى، من اين كار را براى آن نكردم كه تو در كوشش و تلاش در كار خود كندى و مسامحه دارى، و نه اين كه خواسته باشم تو را در كوشش بيشتر نسبت بكار گزاريت وادار كرده باشم، و اگر هم آن حكومت كه داشتى از دستت مى گرفتم تو را حكومتى مى دادم كه اداره آن آسان تر باشد و در چشم تو خوش تر جلوه كند.

راستى آن مردى كه من كار حكومت مصر را بدو واگزار كردم، مردى بود كه از ما بود، خير خواه بود و نسبت بدشمنان ما سخت گير و دلير بود، و خرده گير و بدخواه، خدايش رحمت كند كه روزگار عمر خود را بسر آورد و در گذشت، ما از او خوشنوديم، خداوندش مشمول رضايت خود سازد و ثوابش را دو چندان كند.

بايدت از خانه بدرآئى و در بيابانها بدشمن بتازى، و با بينائى دنبال وظيفه خود بروى، و با هر كه بجنگ تو آيد مردانه بجنگى، و پر از خدا يارى جوئى تا مهم تو را كفايت كند و تو را در گرفتارى يارى نمايد، و السّلام.

( . منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج17، ص 51-54)

شرح لاهیجی

الكتاب 32

و من كتاب له عليه السّلام الى محمّد بن ابى بكر رضى اللّه عنه لمّا بلغه توجّده من عزله بالاشتر عن مصر ثمّ توفّى الاشتر فى توجّهه الى مصر قبل وصوله اليها يعنى از مكتوب امير المؤمنين عليه السّلام است بسوى محمّد پسر ابا بكر رضى اللّه عنه در وقتى كه رسيد بامير (- ع- ) حزن و اندوه محمّد از جهة معزول شدن او از حكومت مصر بسبب منصوب شدن مالك اشتر بحكومت آنجا پس وفات كرد مالك اشتر در اثناء متوجّه شدن او بسوى مصر پيش از رسيدن او بمصر و قد بلغتنى موجدتك من تسريح الأشتر الى عملك و انّى لم افعل ذلك استبطاءاً لك فى الجهد و لا ازدياداً لك فى الجدّ و لو نزعت ما تحت يدك من سلطانك لولّيتك ما هو ايسر عليك مؤنة و اعجب اليك ولاية يعنى بتحقيق كه رسيد بمن حزن و اندوه تو از فرستادن مالك اشتر بسوى مشغول شدن بشغل تو و بتحقيق كه من نكردم نصب اشتر را از جهة كند دانستن مر تو را در جهاد كردن و نه از جهة زياد گردانيدن مر تو را در سعى و تلاش كردن و اگر چه گرفته بودم آنچه را كه در زير دست تصرّف تو بود از تسلّط و حكومت تو هر اينه حاكم گردانيده بودم تو را بر چيزى كه آسانتر بود بر تو از روى مشقّت بودن و خوش آينده تر بود پيش تو از روى حاكم بودن انّ الرّجل الّذى كنت ولّيته امر مصر كان رجلا لنا ناصحا و على عدوّنا شديدا ناقما فرحمه اللّه فلقد استكمل ايّامه و لاقى حمامه و نحن عنه راضون اولاه اللّه رضوانه و ضاعف الثّواب له فاصحر لعدوّك و امض على بصيرتك و شمّر لحرب من حاربك و ادع الى سبيل ربّك و اكثر الاستعانة باللّه يكفك ما اهمّك و يعنك على ما ينزل بك انشاء اللّه يعنى بتحقيق كه مرد آن چنانى را كه بودم من كه مأمور ساخته بودم او را بحكومت ولايت مصر بود مردى مهربان از براى ما و سخت گيرنده زحمت دهنده بر دشمن ما پس خدا رحمت كند او را پس هر اينه تمام گردانيد روزگار عمر خود را و ملاقات كرد مرگ خود را و حال آن كه ما از او راضى و خوشنوديم جاى دهد او را خدا در بهشت خود و دو چندان گرداند ثواب او را پس بيرون شو بصحرا از جهت محاربه با دشمن تو و بگذر در كارها با بينائى تو و دامن همّت بر كمر زن از براى جنگ كردن با كسى كه جنگ با تو كند و بخوان مردم را بسوى راه پروردگار تو و بسيار بخواه يارى را از خدا كه كفايت ميكند تو را در آن چيزى كه مهمّ و ضرور تو است و اعانت و كمك ميكند تو را بر چيزى كه نازل مى شود بر تو (- انش- )

( . شرح نهج البلاغه لاهیجی، ص 260و261)

شرح ابن ابی الحدید

34 و من كتاب له ع إلى محمد بن أبي بكر

لما بلغه توجده من عزله بالأشتر عن مصر- ثم توفي الأشتر في توجهه إلى هناك قبل وصوله إليها- : أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ- وَ إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ اسْتِبْطَاءً لَكَ فِي الْجَهْدَ- وَ لَا ازْدِيَاداً لَكَ فِي الْجِدِّ- وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ- لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَئُونَةً- وَ أَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلَايَةً- إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ- كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً- فَرَحِمَهُ اللَّهُ فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ- وَ لَاقَى حِمَامَهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ- أَوْلَاهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ- فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّكَ وَ امْضِ عَلَى بَصِيرَتِكَ- وَ شَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَكَ وَ ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ- وَ أَكْثِرِ الِاسْتِعَانَةَ بِاللَّهِ يَكْفِكَ مَا أَهَمَّكَ- وَ يُعِنْكَ عَلَى مَا يُنْزِلُ بِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ

محمد بن أبي بكر و بعض أخباره

أم محمد رحمه الله أسماء بنت عميس الخثعمية- و هي أخت ميمونة زوج النبي ص- و أخت لبابة أم الفضل و عبد الله- زوج العباس بن عبد المطلب- و كانت من المهاجرات إلى أرض الحبشة- و هي إذ ذاك تحت جعفر بن أبي طالب ع- فولدت له هناك محمد بن جعفر و عبد الله و عونا- ثم هاجرت معه إلى المدينة- فلما قتل جعفر يوم مؤتة تزوجها أبو بكر- فولدت له محمد بن أبي بكر هذا- ثم مات عنها فتزوجها علي ع- و ولدت له يحيى بن علي لا خلاف في ذلك- . و قال ابن عبد البر في الإستيعاب- ذكر ابن الكلبي أن عون بن علي- اسم أمه أسماء بنت عميس و لم يقل ذلك أحد غيره- . و قد روي أن أسماء كانت تحت حمزة بن عبد المطلب- فولدت له بنتا تسمى أمة الله و قيل أمامة- و محمد بن أبي بكر ممن ولد في عصر رسول الله ص- . قال ابن عبد البر في كتاب الإستيعاب- ولد عام حجة الوداع في عقب ذي القعدة بذي الحليفة- حين توجه رسول الله ص إلى الحج- فسمته عائشة محمدا و كنته أبا القاسم- بعد ذلك لما ولد له ولد سماه القاسم- و لم تكن الصحابة ترى بذلك بأسا- ثم كان في حجر علي ع و قتل بمصر- و كان علي ع يثني عليه و يقرظه و يفضله- و كان لمحمد رحمه الله عبادة و اجتهاد- و كان ممن حضر عثمان و دخل عليه فقال له- لو رآك أبوك لم يسره هذا المقام منك- فخرج و تركه و دخل عليه بعده من قتله- و يقال إنه أشار إلى من كان معه فقتلوه.

قوله و بلغني موجدتك أي غضبك- وجدت على فلان موجدة- و وجدانا لغة قليلة- و أنشدوا

  • رد صاحبه بغيظعلى حنق و وجدان شديد

فأما في الحزن فلا يقال إلا وجدت أنا بالفتح لا غير- . و الجهد الطاقة- أي لم أستبطئك في بذل طاقتك و وسعك- و من رواها الجهد بالفتح فهو من قولهم- اجهد جهدك في كذا أي أبلغ الغاية- و لا يقال هذا الحرف هاهنا إلا مفتوحا- . ثم طيب ع نفسه بأن قال له- لو تم الأمر الذي شرعت فيه من ولاية الأشتر مصر- لعوضتك بما هو أخف عليك مئونة و ثقلا- و أقل نصبا من ولاية مصر- لأنه كان في مصر بإزاء معاوية من الشام- و هو مدفوع إلى حربه- . ثم أكد ع ترغيبه بقوله- و أعجب إليك ولاية- . فإن قلت ما الذي بيده مما هو أخف على محمد مئونة- و أعجب إليه من ولاية مصر- قلت ملك الإسلام كله كان بيد علي ع إلا الشام- فيجوز أن يكون قد كان في عزمه- أن يوليه اليمن أو خراسان أو أرمينية أو فارس- . ثم أخذ في الثناء على الأشتر- و كان علي ع شديد الاعتضاد به- كما كان هو شديد التحقق بولايته و طاعته- . و ناقما من نقمت على فلان كذا- إذا أنكرته عليه و كرهته منه- . ثم دعا له بالرضوان- و لست أشك بأن الأشتر بهذه الدعوة- يغفر الله له و يكفر ذنوبه و يدخله الجنة- و لا فرق عندي بينها و بين دعوة رسول الله ص- و يا طوبى لمن حصل له من علي ع بعض هذا- . قوله و أصحر لعدوك أي ابرز له- و لا تستتر عنه بالمدينة التي أنت فيها- أصحر الأسد من خيسه إذا خرج إلى الصحراء- . و شمر فلان للحرب إذا أخذ لها أهبتها

( . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج16، ص 142-144)

شرح نهج البلاغه منظوم

(34 ) و من كتاب لّه عليه السّلام إلى محمّد ابن أبى بكر لمّا بلغه توجّده من عزله بالأشتر عن مّصر، ثمّ توفّى الأشتر في توجّهه إلى مصر قبل وصوله إليها:

أمّا بعد، فقد بلغنى موجدتك من تسريح الأشتر إلى عملك، و إنّى لم أفعل ذلك استبطاء لّك في الجهد، و لا ازديادا في الجدّ، و لو نزعت ما تحت يدك من سلطانك لولّيتك ما هو أيسر عليك مئونة، وّ أعجب إليك ولاية.

إنّ الرّجل الّذى كنت ولّيته أمر مصر كان رجلّا لّنا ناصحا، وّ على عدوّنا شديدا نّاقما، فرحمه اللَّه فلقد استكمل أيّامه، و لاقى حمامه، و نحن عنه راضون، أولاه اللَّه رضوانه، و ضاعف الثّواب له، فأصحر لعدوّك، و امض على بصيرتك، و شمّر لحرب من حاربك، و ادع إلى سبيل ربّك، و أكثر الاستعانة باللّه يكفك ما أهمّك، و يعنك على ما نزل بك، إن شاء اللَّه.

ترجمه

از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است، بمحمّد ابن ابى بكر بهنگامى كه آن حضرت خبر نگرانى او را از عزل نمودن و (مالك) اشتر را بفرماندارى مصر بجايش نصب كردن شنيد، در حالى كه اشتر بهنگام توجّهش بوى، پيش از رسيدن بدانجا (در اثر زهرى كه يافع غلام عثمان، يا دهقان عريش باغواى معاويه در شربتى از شير داخل كرده آشاميد و) وفات نموده بود (و ما شطرى از حالات محمّد را در نامه 27 بيان كرديم، و چون حضرت محمّد را بسيار دوست مى داشتند بدلجوئيش فرمودند).

مرا رسيد كه از گماردن اشتر را بكارت (از من) دلگير گرديدى، و حال آنكه اين كار من نه براى آن بود كه در كار كوشش و سعى تو كندئى و يا تندئى رخ داده باشد (و بدان سبب خاطرم را رنجانده باشى نه بلكه چون كشور مصر وسيع و تو جوانى هستى نورس و مالك مردى مجرّب و كارآزموده بود، بدان سبب او را مأمور آنجا ساختم، و نظرم هم اين بود كه) اگر من آنچه در زير سلطه و نفوذ تو است از تواش بستانم، تو را بر جائى فرمانروائى دهم كه (اداره امور و) سنگينى آن تو را آسان تر افتد، و فرمانروائيش تو را خوش آينده تر باشد.

من اين مردى را كه فرمانروائى مصرش دادم (و مى خواستم بجاى تواش بكار گمارم دلاور) مردى بود ما را نيكخواه، و بر دشمنان سخت گير، و كيفر كشنده، (گو اين كه تو نيز چنانى، لكن حساب تو از مالك جدا است، و مادر روزگار ديگر مانند اشتر پسرى نزايد، و پهنه هاى ميدان همچون وى سوارى بر پشت رخش ننگرد، مگر نمى نگرى تا آن شير دلير در بيشه حجاز ميغرّيد، چسان معاويه و اهل شام همچون روباهان در سوراخها خزيده، و عراقيان بر خويش مى باليدند، و اكنون چسان قضيّه بر عكس است) خدايش بيامرزاد، كه روزگارش را (در اطاعت از خدا و فرمانبردارى و پشتبانى از من به نيك بختى) بسر رساند، و در حالى كه ما از وى خرسند بوديم، بديدار مرگش شتافت، (اميد است) خداوند رحمتش را با وى عنايت، و ثوابش را دو چندان فرمايد، پس اكنون (كه مانند اشتر از دست ما رفت، تو لشكر را سان ديده، و آماده پيكار بوده، و همچون شيرى كه براى شكار از بيشه بيرون ميجهد) خيمه بصحرا زن، و با بصيرت و بينيش جنگ دشمنت را آماده باش، و براى پيكار آنكه با تو به پيكار است، دامن بكمر در زن، و مردم را براه پروردگارت (كه همان پيكار با دشمن خدا است بخوان، و هميشه خداى را يار و پشتيبان خويش گير، تا آنچه مهمّ تو است كفايت كند، و اگر بخواهد (و مقدّر باشد) بر آنچه كه بر تو نازل مى شود، ياريت خواهد كرد (و از شدائد پيروزت بدر خواهد آورد).

نظم

  • چو از فرمان شاه ذو المعالىمحمّد شد بملك مصر والى
  • معاويّه در آن كشور طمع بستكه بگذار و تصرّف را در آن دست
  • چنان روباه پيرش در كمين بودو ز آن آگاه شير دشت دين بود
  • محمّد گر چه نزدش بود محبوبنمودش عزل و اشتر داشت منصوب
  • كه او فرمان در آن كشور براندبد انديشان بجاى خود نشاند
  • ز دور چرخ و مكر پور سفيانز زهرى داد اشتر جان بجانان
  • و ز آن جانب محمّد بود دلگيركه آخر ديده شاه از من چه تقصير
  • كه خطّ عزل بر من مى نگاردبمالك ملك من وامى گذارد
  • بشه دلگيريش چون گوشزد گشتز كلك مشگ فام اين گونه بنوشت
  • با شتر من چو دادم خطّ فرمانتو را ناخوش شنيدم آمده آن
  • دلت بگرفته زنگار نقارىدر آن آئينه بنشسته غبارى
  • بدر كن غم ز قلب و شادمان باشو ز اين افكار دور و بر كران باش
  • كه ما را خاطر از تو هست خورسندبمهرت رشته جان بسته پيوند
  • نديدم از تو گاه ملك تندىنه هنگام شتاب و كار گندى
  • مشو زين عزل و از آن نصب محزونكه با نيكى است كردار تو مقرون
  • جوانى گر تو مى باشى مهذّبولى مالك بدى مردى مجرّب
  • فراوان تر حوادث از تو ديدهبگيتى سرد و گرميها چشيده
  • بد او آب ار كه دشمن بود آتشو ز او احوال بدخواهان مشوّش
  • هزاران نقشه خصم ار مى كشيدىبانگشتى ز هم اشتر دريدى
  • ز بيشه چون برون گرديدى آن شيرنهان در لانه گشتى روبه پير
  • بباغ ملك تا مالك چمان بودبجوى خويش هر آبى روان بود
  • چو آن سرو جوان از پا در افتادروان آبش بجوى ديگر افتاد
  • اميد است آنكه آمرزد خدايشدهد اندر بهشت عدن جايش
  • كند با وى عنايت روح و ريحاندهد پاداش اجرش را دو چندان
  • كه او خوش روزگارى بر سرآوردز خود خرّم مر او داور آورد
  • اگر بدرود گفت او زندگانىتو شو با زندگى در همعنانى
  • بجاى او تو لشكر را ببين سانبران خنك سبك پى را بميدان
  • پى پيكار دامان بر كمر زنبفرق دشمن دين تيغ بر زن
  • صفى ستوار از مردان بياراپناه و پشت خود ميدان خدا را
  • كه چون كارت بيزدان واگذارىاگر خواهد كند در كار يارى

( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج7، ص 239-242)

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS