محمد درودیان - مناقشات سیاسی درباره موضوعات و مسائل تاریخی، در حالی که یکی از مهمترین پیامدهای حوادث بزرگ تاریخی است، در عین حال موجب تداوم مسائل تاریخی نیز خواهد شد. چنانکه امروز بسیاری از موضوعات تاریخ معاصر ایران، بیشتر از مسیر مناقشات سیاسی بر جامعه ایران تأثیرگذار و ماندگار شده است. پذیرش این فرض که؛ مناقشات سیاسی به عنوان بخشی از تاریخ، موجب تداوم و تعمیق مسائل تاریخی و تأثیرگذاری آن میشود، ناظر بر وجود دوگانگی و دشواریهای شناخت مسائل تاریخی است. ضمن اینکه روش مواجهه با وقایع و مسائل تاریخی، از طریق صورتبندی مناقشهآمیز، میتواند موجب گسست مفهومی و معرفتی شود. در واقع مناقشات سیاسی درباره وقایع و مسائل تاریخی کارکرد دوگانه دارد؛ به این معنا که در عین تداوم و تأثیر تاریخی، موجب گسست مفهومی و معرفتی میشود.
فرایند حاصل از کارکرد دوگانه مناقشات، شناخت از وقایع و مسائل تاریخی را تحت تأثیر قرار داده و تا اندازهای مخدوش میکند. به این اعتبار و در صورت صحت برداشت یاد شده، موضوعات و مسائل در تاریخ معاصر ایران، با وجود بحث و گفتوگو و انتشار آثار مختلف، بیش از آنکه پیوسته و در امتداد هم قرار داشته باشد، از هم گسیخته و در برابر هم قرار دارد.
نقد و بررسی مناقشات با تأکید بر ضرورت «تعیین محل نزاع»، با این هدف انجام میشود که، با گذار از صورتبندیهای مناقشهآمیز و رایج پیرامون جنگ ایران و عراق، با فهم عمیقتر از مسائل اساسی جنگ، از تحریف و از همگسیختگی مفهومی و معرفتی جلوگیری شود. زیرا فرض بر این است که، میان صورتبندی مناقشات تاریخی با مسائل اساسی که در این بررسی به عنوان محل نزاع تعریف شده است، تفاوتهای اساسی وجود دارد و تداوم آن نظام معرفتی، موضوعات و مسائل جنگ ایران و عراق را دگرگون خواهد کرد. با این توضیح، پرسش این است که محل نزاع تاریخی درباره موضوعات و مسائل جنگ ایران و عراق که در چارچوب مفاهیم مناقشهآمیز صورتبندی میشود، کجاست؟ مناقشات تاریخی درباره جنگ ایران و عراق، با وجود تنوع و گستردگی فزاینده، حداقل در چارچوب سه گفتمان متفاوت قابل مشاهده است که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد:
مناقشه سیاسیها و نظامیها
صورتبندی مناقشه سیاسیها و نظامیها، در چارچوب مجادله میان آقای هاشمی بعنوان فرمانده عالی جنگ و آقای رضایی به عنوان فرمانده پیشین سپاه، از دهه 80 به صورت تدریجی شکل جدیتری به خود گرفت و پس از یک دوره اوجگیری، هماکنون به صورت موقت فروکش کرده است. در این مناقشه تاریخی، «علت طولانی شدن جنگ و نحوه پایان آن» در کانون مجادله قرار گرفته است. آقای هاشمی ناتوانی نظامی برای دستیابی به پیروزی در صحنه نبرد را مورد تأکید قرار میداد، در حالی که آقای رضایی، ضعف در پشتیبانی و ناتوانی دولت در حمایت از جنگ را مسئله اصلی میدانست. ادبیات این مناقشه تاریخی، متکی بر خاطرات، یادداشتها، مصاحبهها، سخنرانیها و تاریخ شفاهی، تولید و در حال نهادینه شدن است.
به نظر میرسد برخلاف صورتبندی فعلی از مناقشات، به همراه عدم پذیرش مسئولیت آنچه که در صحنه سیاسی و نظامی جنگ واقع شده است، در واقع محل نزاع؛ نوعی «اختلاف نظر راهبردی درباره اداره کشور و جنگ، در چارچوب اندیشه امام و اهداف انقلاب» است. در این مناقشه، نظامیها با تأکید بر ضرورت بسیج تمامی منابع کشور برای جنگ، با هدف سقوط صدام، شرایط سیاسی- اجتماعی و الزامات برآمده از انقلاب و ضرورت پاسخگویی به آن، همچنین محدودیتهای ابزار نظامی را برای پیشبرد اهداف سیاسی، نادیده میگیرند، در حالی که سیاسیها، الزامات بکارگیری قدرت نظامی در جنگ و ضرورتهای پشتیبانی از آن را، برای دستیابی به پیروزیهای بزرگ و سرنوشتساز، مورد توجه قرار نمیدهند. تداوم مناقشه یاد شده و در آمیخته شدن آن با ملاحظات سیاسی، موجب شکلگیری ابهام، همچنین پافشاری بر بیان ناگفتههای جنگ شده است.
صورتبندی مناقشهآمیز از مسائل اساسی و راهبردی جنگ، نه تنها راه را بر فهم مسئله اصلی و یا همان محل نزاع بسته است، بلکه با ادامه مناقشات، امکان نقد و بررسی مسائل اساسی جنگ، در سطوح راهبردی و استفاده از تجربیات پیشین برای تأمین نیازهای آینده، دشوار و بسیار پیچیده شده است.
مناقشه ارتش و سپاه
با توجه به نقش و مسئولیت ارتش و سپاه در صحنه جنگ، هم اکنون مناقشه ارتش و سپاه در چارچوب مفهوم «تأثیر نقش و حضور سازمانی در جنگ و عملیاتها»، با رویکرد «نهادگرایی نظامی» صورتبندی و با توجه به اسنادی که این دو نهاد نظامی در اختیار دارند، رخدادهای جنگ توصیف و تبیین میشود. چنانکه هماکنون تجزیه و تحلیل وقایع، موضوعات و مسایل جنگ در مقاطع مختلف، شامل: زمینههای جنگ و ناتوانی در بازدارندگی، حمله عراق و ناتوانی در شکست قطعی دشمن، ناتوانی در آزادسازی سریع مناطق اشغالی و زمان مناسب برای پایان دادن به جنگ، تحت تأثیر مناقشات سیاسی قرار گرفته است، در حالی که باید در سطح راهبردی و نه با رهیافت تاریخی صورتبندی شود.
نظر به ماهیت جنگ و نتایج آن، یکی از مسائل اصلی و محل نزاع، «آزمون توانایی فکری - عملی ارتش و سپاه در بکارگیری نیروها و تجهیزات، در مراحل مختلف جنگ، به منظور تأمین اهداف نظامی» است، در حالیکه این مسئله اساسی در چارچوب «تأثیر نقش و حضور سازمانی در جنگ و عملیاتها» صورتبندی و مورد مناقشه قرار گرفته است. چنانکه هماکنون شناخت تحولات نظامی جنگ، به مجموعهای از رخدادها و اشکال درگیری، در چارچوب عملیات نظامی تقلیل یافته و محدود شده است. حال آنکه ادراک و تبیین مؤلفههای قدرت، اهداف و روش بکارگیری قدرت نظامی برای پیروزی بر دشمن، جوهره مسئله جنگ است که در بررسیهای موجود کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
تبیین جنگ با رهیافت تاریخی و تحت تأثیر «نهادگرایی نظامی»، موجب تداوم مناقشات ارتش و سپاه و نهادینه شدن آن در درون ساختار و سازمان نظامی خواهد شد. تداوم چنین وضعیتی در نیروهای نظامی، مانع از شناخت مسائل اساسی جنگ ایران و عراق، همچنین استفاده از درسها و تجربیات جنگ و مهمتر از آن هماهنگی و وحدت نیروهای مسلح در برابر تهدیدات و جنگ آینده خواهد شد.
مناقشه اپوزیسیون سیاسی با نظام
مواضع مناقشهآمیز اپوزیسیون درباره وقوع، ادامه و پایان جنگ، بیشتر در چارچوب «نقد توانایی مدیریتی نظام تصمیمگیری کشور» صورتبندی شده است، در حالی که محل نزاع و پیشفرضهای نظری منازعه کنونی، «مناقشه درباره قدرت، با نقد مشروعیت سیاسی مدیران نظام، برای اداره کشور» است. نحوه مواجهه اپوزیسیون سیاسی با مسئله جنگ، در پوشش تحلیل و نقد وقایع و مسایل جنگ، در واقع قراردادن منازعه برای تصرف قدرت، با استفاده ابزاری از جنگ است، بدون اینکه مبانی قدرت و مشروعیت دفاع مردمی در جنگ، مورد توجه قرار بگیرد. رویکرد یادشده در نقد و بررسی مسائل جنگ ایران و عراق، نه تنها مانع از روشن شدن داعیه اپوزیسیون در نقد مشروعیت نظام تصمیمگیری - مدیریتی کشور در جنگ خواهد شد، بلکه میراث دفاعی جامعه ایران را مخدوش کرده و به چالش میگیرد. لذا هیچگونه دستاورد سیاسی برای اپوزیسیون نخواهد داشت. در عین حال حتی اگر در این فرآیند نتایجی برای اپوزیسیون حاصل شود، در مقایسه با هزینههای سیاسی - اجتماعی و «تخریب خرد دفاعی جامعه ایران»، ناچیز و اندک است.
جنگ ایران و عراق با وجود آنکه موجب خلق نهادهای جدید و در نتیجه تضعیف نهادهای قدیم شد، در عین حال امکانهای جدید تاریخی را، برای بررسیهای راهبردی فراهم کرده است. هماکنون رویکرد سیاسی - اجتماعی به جنگ ایران و عراق، با رهیافت فرهنگی– تاریخی، مسئله جنگ را از یک امر موجودیتی و راهبردی، به یک مسئله تاریخی و مناقشهآمیز تبدیل کرده است.
نقد و بررسی پیشفرضهای موجود و روششناسی مباحث طرحشده نشان میدهد، مناقشات سیاسی، براساس شاکلههای مفهومی، برای صورتبندی مسائل اساسی جنگ، موجب تقلیل مسئله جنگ به امری در خدمت باز تولید هنجارها و روایت نهادی، از واقعیات تاریخی - راهبردی جنگ ایران و عراق خواهد شد.
در حالی که برای بررسی مسائل اساسی جنگ، باید از دادههای تاریخی استفاده کرد، ولی نباید جنگ را در تاریخ و مناقشات سیاسی محصور و محدود کرد. بلکه باید آموزههای نظامی، اندیشهها، تجهیزات و ساختار دفاعی ایران را، براساس تفکر و روشهای برآمده از تجربه جنگ، به منظور آمادگی در برابر تهدیدات و جنگ آینده سامان داد.
تاریخ: 2 مهر ماه 1396