دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

بررسی مقاله «اسطوره بیخدایی»

در مقاله «اسطوره بیخدایی»، ادعا شده است که بی‌خدایان نیازی به استدلالی برای مدعای خود ندارند، چرا که مدعی ثبوت چیزی نیستند. همچنین نباید اتهاماتی مانند بی‌اخلاقی، کمونیستی و غیره به آنها زده شود.
بررسی مقاله «اسطوره بیخدایی»
بررسی مقاله «اسطوره بیخدایی»

چکیده

در مقاله «اسطوره بیخدایی»، ادعا شده است که بی‌خدایان نیازی به استدلالی برای مدعای خود ندارند، چرا که مدعی ثبوت چیزی نیستند. همچنین نباید اتهاماتی مانند بی‌اخلاقی، کمونیستی و غیره به آنها زده شود.

آنچه در بررسی این مقاله ذکر شده، این است که هر چند بی‌خدایان از این حیث که ادعای ثبوتی‌ای ندارند، نیازی به برهان ندارند، اما بایستی استدلال‌های متعدد دینداران بر وجود خداوند را پاسخ گویند، و به علاوه تکلیف خود را با مسائل مهمی مانند اخلاق، معناداری زندگی، و ... نیز روشن کنند.

مقدمه

مدعای نویسنده مقاله فوق الذکر، اینست که بیخدایان مدعی ثبوت چیزی نیستند و لذا نباید از آنها توقع داشته که عدم هستی خداوند را ثابت نمایند، بلکه این دیندارانند که مدعی وجود خدایند، و کسی که ادعای وجود چیزی دارد باید بر وجود آن چیز، اقامه دلیل کند. به علاوه، وی به دینداران ایراد می‌گیرد که برچسب‌هایی مانند بی‌اخلاقی، کمونیسم و ... بر بی‌خدایان نزنند‌؛ چرا که اصل بی‌خدایی یک مسأله است و این امور، مسأله‌ای دیگر و نباید بین اینها خلط شود. این اساس آن چیزی است که از مقاله مورد بحث بر می‌آید. ما در اینجا به هر دوی این مطالب می‌پردازیم.

در بررسی یک موضوع، دو مسأله را باید از هم تمییز داد: نخست، اصل آن موضوع است؛ و دوم، لوازم مترتب بر آن موضوع. بر این اساس، ما در مرحله نخست، با نویسنده مقاله، موافقیم که نباید با طرح صِرف مسائلی مانند بی‌اخلاقی، بدبینی، کمونیسم و نهیلیسم، بگوییم که: نظریه بی‌خدایی باطل است. بلکه در مرحله نخست باید بنگریم که خود نظریه، چه جایگاهی دارد؟ آیا قابل اثبات است؟ آیا توجیه عقلانیی دارد؟

اما مطالب فوق بیانگر این نیست که از مسأله دیگر اغماض شود؛ زیرا آشکار است که هر موضوعی با اثبات خود، لوازم عقلیی دارد که ناگزیر در پی آن می‌آیند. دینداران، نظام اخلاقی خود را - اگر نگوییم به طور کامل، دست کم پشتوانه‌اش را - از دین می‌گیرند. خواه نا‌خواه، ادیان، پشتوانه‌ای را برای نظام‌های اخلاقی فراهم می‌کنند که انگیزه متدینان را برای عمل بدان‌ها تحریک می‌کنند. البته این امر در ادیان مختلف در طول تاریخ با توجه به مسائل متعدد، کم و زیاد می‌شود، اما در هر حال می‌توان گفت: به طور کلی، ادیان، در انجام این عمل، موفقیت‌هایی داشته‌اند. اکنون، بدیهی است که وقتی کسی نظریه بی‌خدایی را مطرح می‌کند، یک پرسش اساسی از وی این باشد که: تکلیف نظام اخلاقی چه می‌شود؟ پشتوانه امور اخلاقی چه چیزی خواهد بود؟ و پرسش‌هایی دیگر. بنابراین، طرح این مباحث از طرف متدینان، آن چنان که نویسنده مقاله می‌گوید، بی‌وجه نیست.

در اینجا با توجه به اینکه نویسنده از معتقدان به ادیان خواسته است که مسائل اخلاقی و ... بحث نشود و صرفاً ایرادات «اصل بیخدایی» و «ادله وجود خدا »مطرح شود، لذا ما وارد این مسأله می‌شویم که اساساً چرا ما می‌گوییم: اعتقاد به خدا نه تنها روا و موجّه است، بلکه بایسته است؟ در میان ادله فراوانی که بر اثبات خداوند اقامه شده است، نگارنده این سطور، در ابتدا یکی از ساده‌ترین و در عین حال، متقن‌ترین و باورپذیرترین آنها را بیان می‌نماید، و سپس برهان «صدیقین» را ذکر می‌کند.

جهان طبیعی به مثابه گواه استوار خداپرستان

آنچه در ذیل این عنوان می‌خواهیم از آن سخن بگوییم، برهان جدیدی برای اثبات خدا نیست. به علاوه، برهانی فلسفی هم نیست که نیازمند مقدمات و پیچیدگی‌هایی باشد که فهمش را دشوار کند؛ بلکه همان برهانی است که هر کسی به سهولت و سادگی می‌تواند بدان بیاندیشد. این همان برهان نظم می‌باشد.

برهان نظم

با چشمانی باز، روبروی آینه می‌ایستیم و به چشمان خویش می‌نگریم، با ظرافت کاری‌های شگفت، مواجه می‌شویم. پیشرفت‌های علوم نوین، بیش از پیش این معماری پیچیده را برای ما باز می‌نماید: میلیون‌ها سلول که هر یک در عین اینکه به کار خود مشغولند؛ اما به نحو هماهنگ و در تعامل با هم باعث می‌شوند که ما بتوانیم عالم پیرامونمان را ببینیم. می‌دانیم که راجع به همین جزء کوچک بدن انسان، چه میزان تحقیقات انجام گرفته است و چه محققانی که عمر خود را وقف همین عضو می‌کنند و سرانجام هم آنچنان که باید از پس آن بر نمی‌آیند.

مورد فوق، فقط عضو بسیار کوچکی از عالم مورد مشاهده ماست. به بقیه اعضاء خود بنگریم؛ به سایر موجودات، به کهکشان‌ها، سیارات، ستاره‌ها، و نظم و هماهنگی‌ای که آنها را در مدارهای گوناگون قرار داده است. بیان مسأله، خسته کننده به نظر می‌رسد، لذا از توضیح آن در می‌گذریم و به اصل بحثمان بر می‌گردیم.

پرسشی که ما از بیخدایان داریم اینست که آیا اگر کسی بگوید: این رایانه‌ای که اکنون نگارنده با آن به تایپ این کلمات مشغول است، طراح و سازنده‌ای نداشته است و خود به خود سیم‌ها و مدارها و قطعات دیگر کنار هم قرار گرفته‌اند و نرم‌افزار آن هم تصادفی در این مجموعه نصب شده است، سخنش خنده آور نیست؟ آیا شما به حرف او اعتنایی می‌کنید؟ در حالی که این دستگاه، نسبت به چشم و مغز و ...، بسیار ساده و عقب افتاده است.

این برهان با اینکه ساده و بی‌پیرایه است، کاملاً متین و خدشه‌ناپذیر است. نه سخنان فلسفی کسانی مانند "هیوم"[1] و "کانت"[2]، به این برهان خللی وارد می‌کند، و نه «نظریه تکاملی داروین». خود "داروین" نیز منکر وجود آفرینش‌گر جهان نبوده است:

من به هیچ وجه نمی‌توانم راضی شوم که با تأمل در این جهان شگفتی‌آفرین، به ویژه طبیعت انسان، چنین نتیجه بگیرم که هر چیز زاده نیرویی فاقد شعور است.[3]

"ایساگری"، گیاه‌شناس هاروارد و مفسر خبره عقاید علمی برای عامه آمریکائیان، بر آن بود که علی‌رغم وجود اسراف و تنازع در طبیعت، تاریخ جامع طبیعت را، با قبول قصد و غرض؛ یعنی هدفداری، بهتر می‌توان فهمید. «ظهور تکاملی، من حیث المجموع، طرح و تدبیری در بر دارد، و در جهت جریانی که آگاهی و منش اخلاقی پدید می‌آید - که این دو با قول به حرکت اتفاقی تبیین‌پذیر نیست - پیش می‌رود.» گری طرفدار این رأی بود که آفریدگار از طریق تکامل عمل می‌کند و طرحی تدبیر می‌کند که به تدریج گشایش و گسترش می‌یابد. همچنین می‌گفت خداوند تغییرات را در جهت مطلوب، مقدر داشته است.[4]

با توجه به آنچه ذکر شد مشخص است که باور به خدا نه تنها غیر عقلانی و ناممکن نیست؛ بلکه کاملاً منطقی، معقول و ممکن است. به علاوه، انکار وجود موجودی آگاه به صنع و آفرینش، امری مضحک است که هیچ عقل سلیمی آن را تأیید نمی‌کند.

دلیل فوق‌الذکر، هم عقلانی است و هم برای عامّه مردم، فهم و پذیرش آن، ساده است و هر کس - مادام که قوه اندیشیدن دارد - می‌تواند در آفرینش خویش و دیگر آفریده‌ها تأمل کند و دست توانای آفرینش‌گری خلاق را در ورای آنها مشاهد کند. در فلسفه و کلام، ادله فنی فراوانی بر اثبات خدا آمده است که با توجه به اینکه این براهین نیز طیف مشتاقان خود را دارد، یکی از معروف‌ترین آنها را در ادامه ذکر می‌کنیم.

برهان صدّیقین

اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار "ابن‌سینا" با استفاده از آیات «قرآن کریم»، در نمط چهارم «اشارات»، در نام‌گذاری برهانی به کار برد، که بر اساس امکان ماهوی برای اثبات وجود خداوند سازمان داده بود[5] و سرّ این نام‌گذاری توسط او، این بود که در این برهان هیچ یک از افعال خداوند نظیر حرکت و حدوث، واسطه در اثبات نیست؛ بلکه بعد از نفی سفسطه و قبول این که واقعیتی هست، از نظر به وجود، بدون آن که نیاز به واسطه‌ای دیگر باشد - با یک تقسیم عقلی که موجود یا واجب و یا ممکن است و در صورتی که ممکن باشد مستلزم واجب خواهد بود - وجود خدای تعالی اثبات خواهد شد.[6]

از این برهان، تقریرهای گوناگونی شده است که ما در اینجا تقریر مفسّر قرآن و فیلسوف شهیر معاصرمان، مرحوم "علامه طباطبائی" را ذکر می‌کنیم:

واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم، هرگز نفی نمی‌پذیرد و نابودی بر نمی‌دارد.

به عبارت دیگر: واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی‌شود، و چون جهان گذران و هر جزء از اجزاء جهان، نفی را می‌پذیرد، پس عین همان واقعیتِ نفی ناپذیر نیست، بلکه با آن واقعیت، واقعیت‌دار و بی آن از هستی بهره‌ای نداشته و منفی است، البته نه به این معنی که واقعیت با اشیاء یکی شود و یا در آنها نفوذ یا حلول کند و یا پاره‌هایی از واقعیت جدا شده و به اشیاء بپیوندد، بلکه مانند نور که اجسام تاریک با وی روشن و بی وی تاریک می‌باشند؛ و در عین حال همین مثال نور در بیان مقصود خالی از قصور نیست.

و به عبارت دیگر: او خودش عین واقعیت است و جهان و اجزاء جهان با او واقعیت‌دار و بی او هیچ و پوچ می‌باشد.

نتیجه

جهان و اجزاء جهان در استقلال وجودی خود و واقعیت‌دار بودن خود تکیه به یک واقعیتی دارند که عین واقعیت و به خودی خود واقعیت است».[7]

در توضیح این برهان باید بگوییم که: هیچ چیزی مادامی که به حد وجوب نرسد، محقق نمی‌شود.[8] امر ممکن، نسبت به وجود و عدم، یکسان است و برای تحقق باید علل هستی آن، به نحو علت تامه، محقق شود تا وجودش واجب شود و بنابراین محقق گردد، در غیر این صورت، موجود نخواهد شد. و از آنجا که ما به واقعیت هستی علم داریم پس بایستی هستی، وجوب داشته باشد که محقق شده است.

تذکر این نکته لازم است که برهان صدیقین، ناظر به ذات الهی است و متوجه صفات و افعال او نیست.[9] یعنی یک هستی واجب در عالم هست که تکیه گاه و قوام این واقعیات مورد مشاهده ماست، اما اینکه این هستی دارای چه اوصافی است، امری است که نیازمند براهین دیگری است. با توجه به اینکه در این نوشتار، بنا را بر گزیده‌گویی نهاده‌ایم، لذا از توضیح و تفسیر این برهان در می‌گذریم و خوانندگان محترم را به شرح و تبیین استاد مطهری(ره)، در حاشیه این بیان علامه(ره)، در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» ارجاع می‌دهیم.[10] همچنین خوانندگان محترم می‌توانند به کتاب «تبیین براهین اثبات خدا»، - که این برهان در آنجا نیز بحث شده است - مراجعه کنند.[11]

نویسنده در ادامه مباحث خود می‌گوید: بی‌خدایی اساساً نفی‌گراست، لذا هیچ اظهار نظر ایجابی‌ای نمی‌کند که نیاز به اثبات داشته باشد. این سخن اگر به تنهایی ذکر شود، تا اندازه‌ای درست است؛ چرا که «عدم»، دلیل نمی‌خواهد، و «وجود» است که باید به نحوی اثبات شود؛ اما با توجه به برهانی که ذکر شد، بی‌خدایان نمی‌توانند به صرف ادعای مذکور، خیال خود را راحت نمایند، بلکه باید ما را توجیه نمایند که چگونه جهانی با این عظمت - که در نهایت پیچیدگی، ظرافت، نظم و قانون اداره می‌شود، به طوری که انگیزه تمام دانشمندان، کشف این قوانین است - بدون وجود آفرینش‌گری دانا و توانا به وجود آمده است؟ آیا واقعاً چنین چیزی معقول است؟

بنابراین، بی‌خدایان مادامی که اظهار نظر ایجابی‌ای نمی‌کنند، از این نظر ایرادی بر آنها نیست؛ اما بایستی تک تک ادله خداپرستان را پاسخ گویند.

مؤلف در ادامه بحث می‌گوید: انسان بی‌خدا تنهاست و خودش باید برای کامیابی‌اش تلاش کند. این سخن ایشان درست است و البته چنین به نظر می‌رسد که این از ضعف‌های بی‌خدایی است و نه محسنات آن. اما اینکه ایشان می‌گوید، شخص بی‌خدا، خود باید برای کامیابی خویش تلاش کند، باید بگوییم که هر چند در مسیحیت رایج، صرف ایمان به مسیح، نجات‌بخش است، اما در اسلام، چنین چیزی نیست و شخص به صرف ایمان آوردن نمی‌تواند شانه از زیر کار و مسؤولیت خالی کند؛ چرا که:

«کل نفس بما کسبت رهینه»[12]

«هر کسی در گرو اعمال خویش است»

و نیز،

«... لیس للانسان الا ما سعی»[13]

«... برای انسان، چیزی نیست جز آنچه را که [خود] کوشیده است.»

بنابراین، بنا بر آموزه‌های اسلامی، شخص مسلمان، باید برای کامیابی خویش تلاش و کوشش کند، و ایمان صرف، منجی انسان نیست؛ چنانکه در آیات بسیاری از قرآن،[14] «ایمان» به همراه «عمل» ذکر شده است. پس انسان دیندار باید برای سعادت و بهروزی‌اش، «خودش» تلاش کند. البته او پشتوانه‌ای دارد که باعث می‌شود وی هیچگاه و تحت هیچ شرائطی از زندگی‌اش نا امید و مأیوس نشود، در حالی که شخص بی‌خدا، خود را از چنین چیزی محروم کرده است.

نتیجه‌گیری

خداپرستان برای ادعای خویش، مبنی بر وجود خالق جهان، ادله گوناگونی اقامه کرده‌اند که یکی از بهترین آنها برهان نظم حاکم بر جهان است. بی‌خدایان نمی‌توانند به صرف اینکه ما مدعی ثبوت چیزی نیستیم موضع حق به جانب بگیرند، بلکه بایستی تک‌تک ادله وجود خدا را رد کنند. همچنین، بی‌خدایان بایستی پاسخگوی دینداران در رابطه با لوازم عقلی‌ای باشند که فرع بی‌خدایی است.

    منابع
  • 1) قرآن کریم.
  • 2) ابن سینا؛ الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375.
  • 3) باربور، ایان؛ علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، 1374.
  • 4) جوادی آملی، عبدالله؛ تبیین براهین اثبات خدا، قم، اسراء، 1378
  • 5) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، ج 6 [اصول فلسفه و روش رئالیسم]، تهران، انتشارات صدرا، 1377.
  • 6) Hume, David, Enquiries Concerning the Human Understanding and Concerning the Principles of Morals by David Hume, ed. L. A. Selby-Bigge, M.A. 2nd ed. Oxford: Clarendon Press, 1902.
  • 7) Kant, Immanuel: Critique of Pure Reason. Translated by Paul Guyer and Allen W. Wood, Cambridge University Press, 2000.
    پی نوشت:
  • [1] . هیوم، برهان نظم طبیعت را برهان عمده یا انحصاری برای وجود خدا معرفی می‌کند(ر.ک: Enquiries Concerning the Human Understanding, p.105)، هر چند بر این برهان ایراداتی می‌گیرد. نظر به اینکه در این مقال، بنای اختصار نویسی را نهاده‌ایم، لذا از طرح ایرادات هیوم و کانت، صرف نظر می‌کنیم هر چند آنها را در جای خود، مطالبی مهم می‌دانیم، که سزاوار بررسی است. البته ما این دو فیلسوف را بیشتر «لاادری گرا» می‌دانیم تا ملحد؛ هر چند نویسنده مقاله «اسطوره بیخدایی»، این دو دسته را یکدست تلقی می‌کند. ما در بررسی خویش از مقاله ایشان، وارد این مقوله نمی‌شویم؛ چرا که هر چند به لحاظ تئوریک بین ملحد و لاادری فرق می‌بینیم، اما در اسلام، کسی مسلمان خوانده می‌شود که به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اسلام (ص)، شهادت دهد. و لذاست که شاک در خدا و رسول او کافر تلقی می‌شود. بنابراین، ما فراتر از این تقسیم‌بندی در این مقاله بحث می‌کنیم تا شامل هر دو قسم شود؛ یعنی از اثبات خدا بحث می‌کنیم و نه صرف عدم امکان رد او.
  • [2] . کانت نیز همچون هیوم، برهان مورد بحث ما را برهانی روشن و مناسب برای عقل انسان مطرح می‌کند(ر.ک: Critique of Pure Reason, A623/ B651)، اما با این وجود، اعتراضاتی را بر آن وارد می‌کند. هر چند این ایرادات، نیازمند بررسی تفصیلی است، اما در اینجا مختصراً می‌گوییم که: ایرادات کانت و هیوم، چنانکه به نظر نگارنده می‌رسد، در چارچوب نظریات تجربه‌گرایانه آنهاست؛ یعنی اگر کسی از ایتدا با نظام فکری اینها موافق نباشد، بعید به نظر می‌رسد که بتواند با آنان هم‌رأی شود.
  • [3] . به نقل از: علم و دین، ص 111.
  • [4] . همان، ص 113.
  • [5] . الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 66.
  • [6] . تبیین براهین اثبات خدا، ص 211.
  • [7] . «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، در مجموعه آثار شهید مطهری، ج 6، صص: 982-983
  • [8] . قاعده فلسفی: الشیء ما لم یجب، لم یوجد.
  • [9] . تبیین براهین اثبات خدا، ص 216.
  • [10] . ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 6 [اصول فلسفه و روش رئالیسم]، صص 982 به بعد.
  • [11] . تبیین براهین اثبات خدا، ص 216.
  • [12] . سوره مدثر، آیه 38.
  • [13] . سوره نجم، آیه 39.
  • [14] . ر.ک: قرآن کریم، سوره بقره، آیه‌های 25،82،277؛ آل عمران، آیه 57؛ مائده، آیه 69؛ مریم، آیه 60؛ طه، آیه 82؛ قصص، آیه 67؛ سبأ، آیه 37؛ و ... .

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

نقدی بر مقاله‌ی «زن، حقوق و مکان اجتماعی او در اسلام» ʂ) «زن، رشدپذیری، عفاف»

نقدی بر مقاله‌ی «زن، حقوق و مکان اجتماعی او در اسلام» (2) «زن، رشدپذیری، عفاف»

نوشته‌ی حاضر بخش دوم از نقد بر مقاله‌ی «زن، حقوق و مکان اجتماعی او در اسلام» است .
نقدی بر مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» ʂ) «دیدگاه اسلام درباره جهاد، مدرنیسم و زن»

نقدی بر مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» (2) «دیدگاه اسلام درباره جهاد، مدرنیسم و زن»

این نوشتار به نقد مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» می‌پردازد.
نقدی بر مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» ʁ) «قرآن، سنت‌گرایی، عقلانیت»

نقدی بر مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» (1) «قرآن، سنت‌گرایی، عقلانیت»

این نوشتار به نقد مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» می‌پردازد.
نقدی بر مقاله «دفاع از مقاله نگاهی به سوره ی زنان» ʁ) «نقش تفسیر درباره قرآن»

نقدی بر مقاله «دفاع از مقاله نگاهی به سوره ی زنان» (1) «نقش تفسیر درباره قرآن»

نوشتار پیش‌ رو ناظر به مقاله‌ای است تحت عنوان «دفاع از مقاله‌ نگاهی به سوره‌ی زنان».

پر بازدیدترین ها

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʂ) نقش رأفت و منطق اسلام در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (2) نقش رأفت و منطق اسلام در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʄ) علی(ع) و رابطه او با خلفا

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (4) علی(ع) و رابطه او با خلفا

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʈ) اهداف اعراب از حمله به ایران ʂ)

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (8) اهداف اعراب از حمله به ایران (2)

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʃ) گرایش اختیاری ایرانیان به اسلام

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (3) گرایش اختیاری ایرانیان به اسلام

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS