دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سهراب ایران در جنگ واژه‌ها

✍️ سعید احمدی
No image
سهراب ایران در جنگ واژه‌ها
از آغاز دوره‌ی روشنفکری در ایران تا اکنون، هویت ملی، دستخوش یا دست‌مایه‌ی نگاه‌ها و برداشت‌های گوناگونی بوده است. گاهی این قرائت‌ها، بخشی از عناصر اصیل هویتی را پررنگ کرده‌اند و گاهی واقعیت را وارونه نشان داده‌اند. بیشتر این خوانش‌ها هم با هدف ساختن ادبیاتی تازه برای جهت‌دهی به نظام‌های سیاسی و حاکمیت‌ها شکل گرفته‌اند. مسئله اینجاست که اختلاف در برداشت‌های مشروعیت‌ساز، برای هیچ نظامی نه سودی قطعی داشته‌اند، نه بی‌زیان بوده‌اند. این اختلاف‌ها در دل واژه‌ها پدید می‌آیند، رشد می‌کنند و جریان می‌سازند. واژه‌ها و زبان، گاهی بیش از جنگ‌افزارها اثرگذارند؛ چه در ویران‌کردن، چه در ساختن. 

حاکمیت‌های ملی یا فراملی با دستکاری و بازتعریف مفاهیم، می‌کوشند برای اعمال قدرت، برداشت عمومی از واقعیت را تغییر دهند. این کار را از طریق واژه‌ها انجام می‌دهند؛ ابزاری نرم اما مؤثر که می‌تواند ساحت و ساخت اجتماعی تازه‌ای بیافریند. گسترش یا محدودسازی مفاهیم، با زبان ممکن می‌شود؛ زبانی که دیگر فقط ابزار تبلیغ نیست؛ بلکه بستری برای تغییرات بنیادین است. در این روند، گفتمانی که بر دیگران چیره می‌شود، رقیبان را حذف می‌کند و خودش را امری «طبیعی» و «بدیهی» جا می‌زند؛ حتی اگر به‌واقع چنین نباشد. 

این روش، ظاهری خشن ندارد؛ آرام، پنهان و تدریجی است؛ به همین علت واکنش سختی را برنمی‌انگیزد. از دیگر سو، حاکمیت‌هایی اگرچه دلسوز، ولی بی‌بهره یا کم‌بهره از فهم و گفت‌وگوهای فرهنگی، اغلب این نبرد نامرئی را نمی‌بینند یا جدی نمی‌گیرند. آن‌ها میدان را برای رقیبانی باز می‌گذارند که هوشمندانه و خزنده پیش می‌آیند. وقتی فرهنگ و دانش در اولویت نباشد، امکان گفت‌وگو و هم‌گرایی از بین می‌رود. اندیشه‌های اصیل، به جای رسیدن به تفاهم، به حاشیه یا تقابل رانده می‌شوند. ترس از گفت‌وگوی فرهنگی درونی، واژه‌ها را از کارکرد ارتباطی و زاینده تهی می‌کند و آن‌ها را به ابزار تحکم و فرمان تقلیل می‌دهد. نتیجه‌ این است که روایت‌های درون‌تمدنی، از هم می‌گسلد و عرصه را برای دزدان با چراغ آمده، خالی می‌گذارد. 

راه‌حل نه انکار این وضعیت است و نه پاک‌کردن صورت‌مسئله؛ بلکه به بازشناسی این کنش انسانی نیاز دارد. اگر منطق درونی این میدان فهم نشود، تسلیم در برابر واقعیت‌های تحمیلی، گریزناپذیر خواهد بود. 

امروزه، این نبرد پیچیده در سه بستر مهم، خود را نشان می‌دهد: نخست، تبدیل زبان به ابزار تغییر فکر و رفتار در فضای مجازی؛ دوم، گسترش ادبیاتی عددی و نموداری که با داده‌ها و سنجه‌های ناقص یا هدف‌دار، برداشت‌های خاصی را ارائه می‌دهد و القا می‌کند؛ سوم، شکل‌گیری جنگ‌‌واژه‌های چندمقیاسی. همان جاهایی که بازیگران آگاه، در ساختن بحران‌های معنایی با هم رقابت می‌کنند. 

بازگردیم به موضوع ملیت ایرانی که بیش از یک قرن، درگیر جنگ واژه‌ها و خوانش‌های نادرست یا ناقص از هویت بوده است. گاه ملی‌گرایی با چاشنی بیگانه‌گرایی ترویج شده و گاه با نگاه‌های تکه‌تکه. گروهی در قالب باستان‌گرایانه از کوروش دم می‌زده‌اند، گروهی محض اسلام‌گرایی، از حیدر؛ برخی از سنت، برخی از مدرنیته؛ بعضی نیز بر تنور مرکز و حاشیه می‌دمیده‌اند. این چندگانه‌سازی‌ها، در سطوح قومی، مذهبی، ملی و فراملی، پیوستگی اجتماعی را دچار شکاف کرده‌اند. واژه‌ها به‌جای پیوند، به ابزار سلبی، آیین‌نامه‌ای و برخوردی تبدیل شده‌اند.

اتفاق مهم و شگرف اینکه در تجاوز دوازده‌روزه‌ی اسرائیل علیه ایران شکلی از یک‌پارچگی ملی ایرانی‌ها، فراتر از همه‌ی گسل‌های مصنوعی، خود را عیان کرد. ایرانیان، بی‌توجه به شکاف‌های واژگانی و فکری گذشته، دوباره به نقطه‌ای همگرا از ملیت رسیدند که این یعنی بسط جغرافیای معنا. این همگرایی، دستاوردی است بزرگ‌تر از دماوند و ارزشمندتر از الماس‌های کوه‌ و دریای نور. پس از سال‌ها غربت و عزلت، روح تمدن ایرانشهری دوباره جان گرفت؛ آن‌هم نه در تقابل ساختگی کوروش‌نامه و حیدرنامه؛ بلکه در بستر «منطق تاریخ و تمدن ایران باستان و اسلام». 

این زایش هویتی، سرمایه‌ای بی‌مانند در جهان جنگ واژه‌هاست. ملتی که به‌جای حذف یکی برای اثبات دیگری، هویت خود را در یک کل منسجم، درهم‌تنیده و تاریخی می‌جوید. ملتی که با زبانی برخاسته از بوم و گذشته‌اش، می‌تواند مهندسی تحمیلی واقعیت را کنار بزند و «ثغور معنا» را از نو و از آنِ خود تعریف کند. این، یک شعار نیست. این، حقیقتی نوظهور از «امر سیاسی» است؛ آتش زیرخاکستری که از دل جنگ موشک‌ها شعله کشید. بیاییم این «سهراب بازآمده به دامان رستم» را با تیغ کج‌فهمی و دشنه‌ی ظاهرگرایی قربانی نکنیم. بیاییم این پهلوان نوپا را چون جان عزیز در آغوش بگیریم تا «ایران ما» از باد و باران نیابد گزند.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

تقسیم اوقات روزانه

تقسیم اوقات روزانه

معرفی اجمالی: مرحوم سید ابولقاسم دهکردی، از اعاظم علما و فقهای اصفهان بود. مادر وی دختر ملا محمد ابراهیم دهکردی، که مانند سیٌد محمد باقر، پدر خودش هر دو از علمای دهکرد بودند .شجره نامه این عالم بزرگ به امام زین العابدین(ع) می‌رسد.
روش تحصیل کمالات در زندگی

روش تحصیل کمالات در زندگی

علامۀ بزرگوار، و متکلّم زبردست، جامع معقول و منقول، حسن بن یوسف بن علی بن مطّهر حلّی، معروف به «علامۀ حلّی»، در سال 648ش، دیده به جهان گشود.
بی‌رغبتی نسبت به دنیا و زینت‌های آن

بی‌رغبتی نسبت به دنیا و زینت‌های آن

آقا محمد بید‌آبادی فرزند آقا محمد رفیع است. پدرش اصالتاً از مازندران بوده که به اصفهان کوچ کرده است و در محلّۀ بیدآباد ساکن و به بید‌آبادی مشهور گردیده است.
دوری از ریاست طلبی

دوری از ریاست طلبی

آقا محمد بید‌آبادی فرزند آقا محمد رفیع است. پدرش اصالتاً از مازندران بوده که به اصفهان کوچ کرده است و در محلّۀ بیدآباد ساکن و به بید‌آبادی مشهور گردیده است.
No image

کیفیت زیارت

پر بازدیدترین ها

روش تحصیل کمالات در زندگی

روش تحصیل کمالات در زندگی

علامۀ بزرگوار، و متکلّم زبردست، جامع معقول و منقول، حسن بن یوسف بن علی بن مطّهر حلّی، معروف به «علامۀ حلّی»، در سال 648ش، دیده به جهان گشود.
No image

کیفیت زیارت

بی‌رغبتی نسبت به دنیا و زینت‌های آن

بی‌رغبتی نسبت به دنیا و زینت‌های آن

آقا محمد بید‌آبادی فرزند آقا محمد رفیع است. پدرش اصالتاً از مازندران بوده که به اصفهان کوچ کرده است و در محلّۀ بیدآباد ساکن و به بید‌آبادی مشهور گردیده است.
تقسیم اوقات روزانه

تقسیم اوقات روزانه

معرفی اجمالی: مرحوم سید ابولقاسم دهکردی، از اعاظم علما و فقهای اصفهان بود. مادر وی دختر ملا محمد ابراهیم دهکردی، که مانند سیٌد محمد باقر، پدر خودش هر دو از علمای دهکرد بودند .شجره نامه این عالم بزرگ به امام زین العابدین(ع) می‌رسد.
دوری از ریاست طلبی

دوری از ریاست طلبی

آقا محمد بید‌آبادی فرزند آقا محمد رفیع است. پدرش اصالتاً از مازندران بوده که به اصفهان کوچ کرده است و در محلّۀ بیدآباد ساکن و به بید‌آبادی مشهور گردیده است.
Powered by TayaCMS