دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نخبه گرایی Elite

No image
نخبه گرایی Elite

كلمات كليدي : نخبه گرايي، بوروكراسي، دموكراسي، اليگارشي، جايگاه اجتماعي و سياسي

نویسنده : روح الله رضواني

نخبه(Elite) از واژه "Eligere" به معنی انتخاب و یا انتخاب کردن، گرفته شده است. مفهوم اولی برای تبیین کیفیت اجناس و کالاهایی به کار می‌رود که دارای نوعی ویژگی و برتری، نسبت به سایر کالاها است.[1]

نخبه به کلی‌ترین مفهوم آن به گروهی از اشخاص گفته می‌شود که در هر جامعه‌ای مواضع رفیع را در اختیار دارند. به بیان جزئی‌تر، نخبه مشتمل بر گروهی از افراد است که در رشته‌ای خاص برتری دارند.[2]

دقیق‌ترین تعریف از نخبگان را پارتو ارائه داده است. به اعتقاد او، نخبه کسی است که ذاتاً دارای امتیازات هوشی، جسمی و روانی است. این مواهب را طبیعت در وجود یک شخص به عاریت نهاده است.[3] معمولاً برگزیدگان، دربرگیرنده تمام افراد و اشخاصی‌اند، که دارای خصوصیات استثنایی و منحصر به فرد بوده و یا دارای استعداد و قابلیت هایی عالی در زمینه کار خود و یا در برخی فعالیت ها می باشند.[4] در دوره جدیدتر هـارولد لاسول، نخبگان را متشکل از افرادی می داند، که بیشترین دسترسی و کنترل به ارزش‌ها را دارند.[5] این نوع تعریف از نخبگان، مصداقی برای انواع مختلف نخبگان اجتماعی، مسامحه در تعبیر و ساده‌انگاری می باشد؛ زیرا همه گروه‌های نخبه، سیطره و کنترلی بر ارزشها ندارند. تعریف لاسول مخصوص به گروه خاصی از نخبگان اجتماعی است که در قالب نخبگان سیاسی می‌گنجد.

گرچه اندیشه بحث نخبه‌گرایی را در ایده‌پردازی‌های افلاطون، ماکیاول و دیگران می توان یافت؛[6] ولی واژه نخبه(Elite)، در قرن هفدهم میلادی برای توصیف و تبیین کیفیت اجناس و کالاهایی بکار می‌رفت، که دارای ویژگی و برتری نسبت به سایر کالاها باشد. در قرن‌های هیجدهم و نوزدهم، نخبه به اشخاص و گروهای اجتماعی‌ای اطلاق می‌شد، که از جایگاه و منزلت اجتماعی، سیاسی و روحانی برتری نسبت به دیگران برخوردار بودند.[7] نخبه گرایی به عنوان یک نظریه پرقدرت اجتماعی توسط کارل مارکس، ویلفرد، پارتو، گائتانوموسکا و رابرت میخلز طرح گردیده است. دیدگاه مشترک این گروه از متفکران بر این مبنا استوار بود که حاکمیت در جامعه به دست گروه کوچکی از نخبگان می‌چرخد.[8]

انواع نخبگان اجتماعی

نخبه گرایی در سه بخش قابل بررسی است:

1) نخبه‌گرایی کلاسیک؛ نخبه‌گرایی کلاسیک به عنوان یک نظریه پرقدرت اجتماعی توسط ویلفرد پارتو، گائتانو موسکا و رابرت میخلز طرح گردیده است.

به اعتقاد گائتانوموسکا در همه جوامع(توسعه‌یافته یا توسعه‌نیافته)، دو طبقه از مردم وجود دارند؛ طبقه ای که حکومت می کند و طبقه ای که بر او حکومت می شود. طبقه اول که اغلب از یک اقلیت تشکیل یافته، تمام مسئولیت‌های سیاسی را به عهده دارد و به کل هیأت جامعه، سازمان داده و شکل ویژه ای به آن می بخشد و از طریق انحصارگرایی، قدرت را در حوزه اختیارات خود قبضه کرده و تمام امتیازات و بهره وری از قدرت را به خود اختصاص می‌دهد. در حالیکه طبقه دوم یعنی اکثریت توده، که به اطاعت و فرمان‌برداری وادار شده‌اند، از راه‌های قانونی و یا با زور و خشونت، توسط گروه فرمانروا و نخبه، کنترل، هدایت و اداره می‌شوند.[9] گروه حاکم اغلب تسلط خود بر اکثریت را از راه بهره‌وری از ارزش‌ها و باورهای آنان جامه عمل پوشانده[10] و برای حفظ مشروعیت خود، از فرمول سیاسی بهره می‌گیرند.[11]

نخبگان از منظر پارتو عملاً به دو گروه شیران و روبهان تقسیم می‌شوند؛ روبهان تلاش می کنند تا از طریق بدست آوردن رضایت توده‌ها بر آنان فرمانروایی کنند و بر نفوذ خود در حوزه اجتماع استمرار بخشند. آنان سعی می کنند تا در برخورد با توده ها، از زور و نیروی قهری استفاده نکنند.[12]

شیران بر عکس روباه‌صفتان، مردان قدرتمند، باثبات، سرد، بدون روح و غیر خیال پرداز هستند. شیران در نظر دارند تا به خود خدمت کنند. آنان برای بدست آوردن موقعیت یا حفظ آن، بیشتر از زور استفاده می کنند.[13]

از منظر پارتو نخبه‌بودن لزوماً پدیده ای ارثی نیست؛ زیرا فرزندان، همه ویژگی‌های ممتاز والدین خود را به ارث نمی‌برند؛ بنابراین جابجایی در طبقه نخبگان، امری انکارناپذیر است. گروه‌های برگزیده فعلی، روزی جایگاه خود را به نخبگان جدید از قشرهای پایین جامعه واگذار خواهند نمود. گردش نخبگان باعث نوع تعادل در سیستم نظام اجتماعی گشته و همراه با خود، دگرگونی اجتماعی را نیز به ارمغان می‌آورند.[14] زمانی که نخبگان جدید وارد عرصه اداره جامعه شوند، پویش جدیدی همراه با تغییرات اتفاق خواهد افتاد.[15]

میخلز، کارویژه‌های فنی و اداری از احزاب سیاسی، وجود بوروکراسی و الیگارشی را اجتناب‌ناپذیر می‌داند. قانون آهنین الیگارشی سلطه رهبری بر دیگران را تضمین می‌کند. ناکارآمدی توده‌ها، پایه سلطه نخبگان را تشکیل داده و باعث تسلیم شدن آنها به هوسهای نخبگان می‌شود.[16]

2) نخبه‌گرایی دمکراتیک؛ تئوری نخبه‌گرایی دمکراتیک را می‌توان نظریه ماکس وبر و جوزف شومپیتر پنداشت. وجه اشتراک این دو متفکر را می‌توان در قبضه سیاست، توسط نیروهایی با قدرت اجتماعی یافت. به اعتقاد آنان، حتی نگرش خوش‌بینانه نسبت به لیبرال‌دمکراسی هم با این مشکل روبروست که تصمیم‌گیری در جامعه از طریق انتخابات، با محدودیت‌هایی روبرو است. نگرش‌های بدبینانه‌، لیبرال دموکراسی را به نوعی تضمین‌کننده سلطه نخبگان بر جامعه می‌داند.[17] پس هرچند دموکراسی زمینه مشارکت را مردمی در جامعه فراهم می‌کند، اما از طرفی باعث تداوم سلطه نخبگان بر توده‌ها می‌شود. زیرا این نخبگانند که از شیوه‌های مختلف، به عنوان تصمیم‌سازان، تصمیم‌گیران و الگوسازان در فعالیت‌های مهم جامعه برگزیده می‌شوند و ایده‌های خود را در حوزه اجتماع جامه عمل می‌پوشانند.

به هرصورت، در حال حاضر بهترین مدل شناخته‌شده حکومت، دموکراسی است که در بیشتر کشورها نهادینه شده است. در نظام دموکراسی شهروندان هرچند از شرکت مستقیم در تعیین سرنوشت سیاسی خود بازداشته می‌شوند، ولی در فواصل زمانی معین امکان چشم‌داشت خود و بازگویی آن را دارند. در جریان دموکراتیک‌شدن جامعه، تا حدودی فاصله میان نخبگان و حکومت‌شوندگان کمتر می‌شود؛ زیرا گروه‌های نخبه جدید که به حکومت راه می‌یابند پیشینه‌ای توده‌ای دارند لذا برای توده‌ها قابل قبول‌تر و با اهمیت‌تر تبلور می نمایند.[18]

به اعتقاد شومپیتر مهم‌ترین وظیفه برای سوسیالیسم، ایجاد یک حکومت دموکراسی برای تأمین منافع دولت، گسترده است که تأکید بر برنامه‌ریزی برای تخصیص منابع جهت حیات سیاسی و اقتصادی دارد. وی بر این باور است که برنامه‌ریزی مجدد جهت بوروکراتیزه نمودن برای تمرکز قدرت لازم است. از این جهت او حامی یک نوع دولت رهبری‌کننده و راهبردی است. جوزف شومپیتر از طردکنندگان نظریه دموکراسی کلاسیک به شمار می‌رود. از دیدگاه او «مردم چیزی بیش از تولیدکنندگان حکومت‌ها و سازوکاری برای انتخاب مردانی توانا در تصمیم‌گیری نیستند.» بنابراین اراده مردمی در نزد شومپیتر، محصول فرایند سیاسی به شمار می‌رود؛ نه قدرت انگیزاننده آن. فرمول‌بندی شومپیتر بیان‌کننده این است که سوسیالیسم و دموکراسی فقط شکلی از نخبه‌گرایی رقابتی است. به نظر او دموکراسی در واقع نوعی منبع برای مشروعیت به نخبگان حاکم می‌باشد.[19]

3) بینش‌های مدرن نخبه‌گرایی؛ دیدگاه مدرن نخبه‌گرایی در محورهای زیر قابل بررسی می باشد:

الف) شبکه قدرت نخبگان ملی؛ مطالعه میلز درباره شبکه قدرت نخبگان ملی در آمریکا حکایت از کاهش نقش قدرت سیاستمداران حرفه‌ای در جامعه دارد. میلز بر این باور است که دولت در جامعه آمریکا تأمین‌کننده منافع مردم نیست؛ بلکه تحت تأثیر شبکه سلطه و قدرت نخبگان ملی مرکب از سیاستمداران، نظامیان، صاحبان و مدیران اقتصادی قرار دارد. این گروه، سیاست‌های کلان را بر طبق اهداف خود برنامه‌ریزی می‌کنند. در حال حاضر نظامیان و شرکت‌های اقتصادی در رأس امور قرار دارند. از حلقه سه‌گانه نخبگان در جامعه امریکا نظامیان توانسته‌اند سود بیشتری را از آن خود نمایند و در سیاست‌سازی کلان از موقعیت مطلوب‌تری برخوردار گردند. از طرفی، نخبگان سیاسی حرفه‌ای بیشتر در حاشیه رانده شده‌اند به گونه‌ای که خلأ سیاسیون در تصمیم‌گیری‌ها کاملاً مشهود است.[20]

ب) نظریات مربوط به قدرت صنفی؛ که در رویکرد ساختاری اندیشه نئومارکسیستی و چارلز لیندبلوم در مورد دولت لیبرال دموکراسی متبلور می‌گردد. این نظریه‌ها بر مطالعه ارتباط بین قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی که از طرف دولت‌مردان مداخله‌گر اعمال می‌شود تمرکز یافته است. کثرت‌گرایی نظریه انتقادی چارلز لیندبلوم است که بر وابستگی دولت‌های دموکراسی غربی بر اقتصاد سرمایه داری و اعمال قدرت بیش از حد بنگاه‌های تجاری بر دولت توجه نموده و آن را یک ضرورت می‌داند. دولت‌ها در زمان ثبات و تعادل سیاسی، باید، ابتدا نیازهای تجاری را تأمین نمایند.[21]

ج) صنف‌گرایی(Corporatism) را می‌توان بعنوان روشی در نظر گرفت که عهده‌دار نقش میانجی‌گری میان دولت و گروه‌ها، برای حفظ منافع هر دوی آنها است. به همین دلیل گروه‌ها با دولت به مذاکره و مصالحه می‌پردازند تا حمایت مالی دولت را در سیاست‌گذاری های کلان به سوی خود جلب نماید. ایده صنفی‌گرایی در زمان حاکمیت دولت‌های کارکردی در سال‌های 79-1974 در بریتانیا مورد حمایت قرار گرفت؛ که هدف از آن تقویت نظام سرمایه‌داری و مالکیت بخش خصوصی توسط دولت بود. صنفی‌گرایان اعتقاد براین داشتند که باید از اهمیت نقش کثرت‌گرایان و مدل دولت لیبرال دموکراتیک کاسته شوند و یک حالت تعادل میان دولت و گروه برقرار گردد. به همین جهت صنفی‌گرایان به دیده نقادانه به نظام سوسیالیست و کثرت‌گرا می‌نگریستند.[22]

مقاله

نویسنده روح الله رضواني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS