دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

گوهر و صدف دین

No image
گوهر و صدف دین

كلمات كليدي : گوهر و صدف، ذاتي و عرضي، دين و شريعت، شريعت، طريقت و حقيقت، تجربه ديني

نویسنده : محمد كاشي زاده

گوهر در لغت به معنی «مرواید» است و به «مطلق جواهر» نیز اطلاق می‌شود.[1] معانی دیگر آن «اصل و نسب» و «هر چیز والا و نفیس» می‌باشد.[2] در اصطلاح گوهر دین[3] مرتبه‌ای از دین است که پایه و حقیقت دین محسوب می‌شود و هدف غایی تشریع شریعت بوده است.[4] در مقابل گوهر دین صدف دین قرار دارد. مراد از صدف دین آن آموزه‌هایی از دین می‌باشند که مقدمه رسیدن به گوهر دین هستند. البته چنین تفکیکی اصالتا از فرهنگ غرب ناشی شده است و به هدف مصون نگه‌داشتن دین از انتقاداتی بود که از سوی روشنفکران دینی مطرح می‌گردید.

تمایز میان گوهر و صدف در دو حوزه دین و دین‌داری قابل بحث است. در حقیقت این تمایز به تعریف دین مربوط می‌شود. کسانی که دین را مجموعه‌ای از اعتقادات و اعمال می‌دانند و به دین به عنوان یک مجموعه به هم‌پیوسته نگاه می‌کنند، گوهر دین را در خود دین جستجو می‌نمایند. بنابر چنین دیدگاهی؛ آن آموزه‌هایی که نقش محوری در دین دارند و روح دیگر آموزه‌ها و اعمال دینی محسوب می‌شوند گوهر دین می‌باشند.

در مقابل، قائلین به تجربه‌دینی همچون جیمز[5] دین را «تاثرات و احساسات و رویدادهایی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه بستگی‌ها برای او روی می‌دهد»[6] تعریف می‌کنند. بر اساس این تعریف از دین، تجربه دینی حقیقت دین دانسته می‌شود. چنین نگاهی به دین، آن را در حد دین‌داری و حالت نفسانی دین‌داران تقلیل داده و گوهر دین را در حوزه دین‌داری جستجو می‌نماید.

البته گروهی با اعتقاد به اینکه دین مجموعه‌ای از عقاید و اعمال است گوهر دین را تجربه دینی دانسته و آن را در حوزه تدین و دین داری جستجو می‌نمایند. در نظر این افراد مراد از گوهر دین، مرحله‌ای است که انسان به تعالی کامل در مسیر رشد روحانی می‌رسد. در این نگاه دو حوزه دین و تدین با یکدیگر مرتبط بوده و دستیابی به مرتبه نهایی دین (حقیقت)، دسترسی به گوهر دین‌داری (ولایت) را در پی دارد.[7]

نزاع اصلی در بحث گوهر و صدف دین، رابطه میان این دو مقوله، یعنی گوهر و صدف می‌باشد، که این رابطه نیز متاثر از نحوه نگریستن به جایگاه گوهر و صدف دین و تعریف و تبیین آنها می‌باشد. ارتباط گوهر و صدف یا به صورت تلازم وجودی مطرح می‌گردد و یا اینکه گوهر به صورت کلی بی‌نیاز از صدف معرفی می‌شود.

تمایز میان گوهر و صدف دین را اولین بار می‌توان در کلمات هگل[8] دید. او با تمایز میان مذهب و شریعت، اعتقاد داشت که اصل اساسی مذهب حضرت عیسی (ع) اخلاق و خودسازی بود. هدف عیسی (ع) این بود که حس اخلاقیت را برانگیزد؛ یعنی کاری کند که مردم به حس درونی خویش عمل کنند[9] اما آئین مسیحیت گرفتار عناصری گذرا و رویدادی شد‌ [شریعت] که نه عقل می‌پذیرد این امور از مذهب مسیح (ع) باشند و نه آزادی آن را تحمل می‌کند.[10]بعد از هگل افرادی نظیر شلایر ماخر[11] تجربه دینی را گوهر دین قلمداد نمودند. این رویکرد برای مصون نگه‌داشتن دین از انتقادات و دست اندازی‌های روشنفکران در دوره مدرنیته[12] مطرح گردید. تجربه گرایى دینى از شلایر ماخر آغاز شد و توسط ویلیام جیمز، اُتو[13] و دیگر اندیشمندان ادامه یافت.

برخی از روشنفکران ایرانی نیز با اقتباس از نظریات تجربه‌گرایان غربی سعی در بومی‌سازی نظریه گوهر انگاری تجربه دینی دارند.[14]مباحثی که راجع به ذاتی و عرضی ادیان در ایران مطرح شده است نیز در حوزه بحث گوهر و صدف دین می‌باشد.[15]

ارتباط بحث گوهر و صدف با دیگر بحث های کلامی

بحث گوهر و صدف با بحث‌های مختلفی در علم کلام پیوند خورده است. تقسیم دین به گوهر و صدف اولین بار برای رفع تعارض میان علم و دین مطرح گردید. کسانی که دست به چنین کاری زدند قصد داشتند دین را امری مستقل جلوه دهند تا دچار تحلیل‌های غیر دینی نشود.[16]تفکیک میان گوهر و صدف دین، و گوهر دانستن اصول اخلاقی، قرب به خدا، و یا تجربه دینی و تفسیر نمودن گزاره‌های دینی به عنوان صدف دین و بی‌اعتنایی به آنها، در نهایت یکی از مبانی اعتقاد به پلورالیسم دینی گردید.[17]

تبیین‌های مختلف از گوهر و صدف دین

1- گوهر دین، تجربه دینی است

چالش‌هایی که دنیای مدرن در مغرب زمین با دین پیدا نمود بعضی متکلمان را وادار کرد که چاره‌ای در حل این تعارض بیندیشند. این راه حل گوهر دین را در تجربه دینی منحصر می‌دید. این تفکر معتقد است که «دین به عنوان احساسی که از همه اندیشه‌ها سبقت گرفته و مستقل از آنهاست، نباید با عقیده یا عمل خلط شود و هرگز با دستاوردهای دانش جدید یا پیشرفت علم در هر حوزه‌ای نمی‌تواند تعارض داشته باشد»[18]؛ در نتیجه دین از مقوله شهود است و از عقاید و اعمال دینی استقلال کامل دارد.[19]

در نقد این نظر می‌توان گفت که میان دین و دین‌داری خلط آشکاری صورت گرفته است. زیرا دین مضمون پیام پیامبران است، در صورتی که تجربه دینی مومنان و پیروان رسولان، احوالی است که در حیطه وجودی آنان پدید می‌آید.[20]مشکل دیگری که گریبان‌گیر این نظر است، اینکه رهاورد چنین برخوردی با دین نسبی‌گرایی است؛ زیرا مشخص نشده است که چه نوع تجربه دینی ملاک است؛ در این صورت دین هر کسی همان تجربه‌ای است که در ارتباط با امر الوهی پیدا می‌کند.

2- گوهر دین ذاتیات دین در مقابل عرضیات دین است

ذاتی دین آن بخش از دین است که دین بدون آن دین نیست و تغییرش به نفی دین می‌انجامد.[21] در مقابل عرضی دین آن چیزهایی است که می‌توانست به گونه‌ای دیگر باشد؛ این‌گونه امور دینی اصالت دوره‌ای و محلی دارند، نه اصالت جهانی و فرا تاریخی. بنابراین اسلام و هر دین دیگری به ذاتیاتش دین است، نه به عرضیاتش. و مسلمانی در گرو التزام و اعتقاد به ذاتیات است.[22]

عرضیات دین اسلام عبارتند از: زبان عربی، فرهنگ اعراب، مفاهیم مورد استفاده شارع، حوادث تاریخی وارد در کتاب و سنت، پرسش‌های مومنان و مخالفان و پاسخ‌های وارده به آنها، احکام فقه و شرایع دینی و جعل‌ و وضع‌های مخالفان در دین.[23]

ذاتیات دین نیز منحصر در سه امر می‌باشند؛ اینکه آدمی خدا نیست، بلکه بنده خداست (اعتقاد)، سعادت اخروی مهم‌ترین هدف زندگی انسان و غایت اخلاق دینی است (اخلاق) و حفظ دین و عقل و نسل و مال جان مقصد شارع در حیات دنیوی است (فقه).[24]

نقد و بررسی این نظر مقاله‌ای جدا می‌طلبد،‌ و به خاطر اختصار در کلام به چند نکته بسنده می‌کنیم؛ ‌در این نظر میان مقصود بالذات شارع و ذاتی دین خلط شده است. مقصود بالذات شارع این است که انسان بیابد بنده خداست، چنانکه مقصود بالعرض شارع تنظیم برنامه زندگی دنیوی و اخروی انسان برای رسیدن به این مقصود است، اما مقصود بالذات بودن با ذاتی دین بودن امری متفاوت است. معیار تفکیک ذاتی از عرضی نیز اگر درون‌دینی باشد، که هیچ دینی چنین تفکیکی را نمی‌پذیرد و همه محتوای خود را ذاتی می‌داند و اگر معیار برون‌دینی باشد، ملاک تفکیک ذاتیات از عرضیات را باید امری سلیقه‌ای دانست.[25]

دیگر سخن اینکه هر گونه عرضی اصالت محلی و دوره‌ای ندارد، بلکه عرضی‌ می‌تواند لازم باشد و اصالت فراتاریخی داشته باشد.[26] حدوث تدریجی و تاریخی دین و متون دینی نیز نشانه عرضی بودن آنها نیست و ممکن است این تدریجی بودن به خاطر مصالحی از جمله پذیرش بهتر از طرف مردم باشد.

زبان قرآن نیز فقط وسیله‌ای برای بیان مفاهیم نبوده است، بلکه به عنوان معجزه‌ای جهت پذیرش پیام الهی نازل شده است؛ اگر قرآن فقط نقش انتقال پیام را داشت می‌توانست به زبان دیگری نازل گردد، ولی معجزه بودن آن تنها در قالب زبان عربی میسر است.[27]این نیز که امور فقهی چون بر اساس پرسش‌های متدینان به وجود آمده، عرضی شمرده شده‌اند،‌ امری خلاف واقع است؛ زیرا اگر هیچ کسی هم پرسش نمی‌نمود حکمت خداوند اقتضای این را داشت که حقایق دینی را به دین‌داران ارائه نماید.[28]

لازمه غیر قابل پذیرش این نظر، بنابر مبنای ارائه شده (عرضی بودن هر امر زمان‌مند) این است که شخص پیامبر نیز مانند همه اشخاصی که در دوران پیامبر بوده‌اند باید عرضی دین باشد، حال اینکه در این نظر به ذاتی بودن پیامبر در دین تصریح شده است.[29] این امر بدین‌جا نیز ختم نمی‌شود و می‌توان این مسئله را به پیامبران و ادیان پیشین نیز سرایت داد.

3- گوهر دین حقیقت در مقابل طریقت و شریعت می‌باشد

دین دارای سه مرتبه طولی شریعت و طریقت و حقیقت است. مرتبه اول همان دستورات فقهی و احکام الهی است. طریقت اخذ نمودن به احوط، احسن و اقوم دستورات شریعت است و حقیقت ثمره دو بخش پیشین یعنی توحید عمیق عرفانی و قرآنی است که به شناخت حقیقت هستی می‌پردازد. شارع پس از اعلام احکام ظاهری و عام شریعت و قرار دادن اعمال باطنی طریقت در آن، معرفت ناب توحیدی خود را در دل عارف روشن می‌سازد.[30] در این نگاه گوهر دین همان مرحله نهایی دین یعنی حقیقت است، که پس از طی مراحل مقدماتی شریعت و طریقت دسترسی به آن ممکن می‌گردد.

4- گوهر دین اصول اعتقادی بنیادی و صدف دین شرایع مختلف می‌باشند

اصول بنیادی دین را می‌توان سه اصل اساسی توحید، نبوت و معاد دانست.[31] بعضی نیز گوهر دین را توحید می‌دانند، به گونه‌ای که همه مسائل اعتقادی، اخلاقی و احکام عملی تفصیل همان توحید باشد و به توحید بازگشت کند؛ در این صورت محور و مرکز اصلی معارف دین، ‌توحید است.[32]

بنابر این نظریه، دین واحد بوده و شرایع مختلف در طول زمان و بر اساس شرایط مختلف اشکال متفاوتی را پذیرا بوده‌اند. کاربرد کلمه دین به صیغه جمع نیز به اعتبار تکامل دین در مقام تنزل آن است، نه اینکه دین زمانی ناقص بوده و بعدا کامل شده باشد. مختلف بودن شرایع دلیل بر بی‌اهمیت بودن و یا قابلیت انفکاک آنها از دین نیست، بلکه شرایط هر دوره زمانی اقتضای تکلیف‌های خاص همان دوره را داشته است، اما اصول و کلیات دین با مقتضیات زمان دگرگون نمی‌شود.[33]

رابطه گوهر و صدف دین

در راستای رابطه میان گوهر و صدف دین دو نظر اصلی وجود دارد. نظر اول اینکه ارزش صدف را به اعتبار گوهر دانسته و در صورت دسترسی به گوهر، صدف را بی‌ارزش تلقی می‌کند. این تلقی نتیجه تفسیر گوهر دین به تجربه دینی و اصول اخلاقی (نظر اول و دوم) است. همچنین نظری که گوهر را به ذاتیات تفسیر می‌نماید، تمام اصالت و حقیقت دین را به گوهر آن دانسته و صدف را خارج از مقصود اصلی شارع و امری تاریخ‌مند تلقی می‌کند. بعضی نیز خواسته‌اند سه‌لایه‌ای دانستن دین را نزد عرفا بدین امر بازگردانند که در صورت رسیدن به لب دین، یعنی حقیقت دین، از قشر و پوسته آن یعنی شریعت و طریقت بی‌نیازی حاصل می‌شود.

در مقابل می‌توان به نظر کسانی اشاره نمود که معقتدند صدف برای پاسداری از حریم گوهر است و اگر صدف نباشد، درّ و گوهر از بین می‌رود. قشر اگرچه کم‌ارزش است و مقوم و معرف مغز نیست، اما حافظ و نگهبان مغز است. بدین خاطر، کنار زدن قشر، موجب زوال دین‌داری است و باید ضمن اهتمام به حقیقت و مغز از قشر و شریعت نیز غافل نبود.[34]

به علاوه اگرچه در یک تقسیم‌بندی می‌توان برخی آموزه‌های دینی را مقدمه دستیابی به بعضی دیگر برشمرد، لکن مقدمه دانستن برخی آموزه‌های دینی، از سنخ مقدمه نردبانی نیست، که پس از حصول نتیجه از آنها بی‌نیاز شویم؛ بلکه آموزه‌های دینی مقدمه حدوث و بقا هستند؛ یعنی هم رسیدن به نتایج از این مقدمات انتظار می‌رود و هم باقی ماندن در آن مراتب. از همین رو شریعت، مقدمه علمی برای طریقت و حقیقت دانسته شده است؛ یعنی همان‌گونه که تحصیلات دوره متوسطه علت صعود دانش‌آموز به دانشگاه است، علت ماندن و استمرار دوره تحصیلات عالی و تکمیلی نیز می‌باشد.[35]

عقاید بنیادین را می‌توان پشتوانه تمامی مناسک و اعمال دینی دانست، زیرا اعمال دینی زمانی معنی پیدا می‌کنند که بر عقاید استوار باشند،[36] اما خود این عقاید به تنهایی کافی نیستند بلکه ادیان مختلف همواره ایمان و عقیده را همراه با عمل از پیروان خویش طلب می‌کنند و همان‌گونه که گفته شد هیچ دینی راضی به تفکیک بخشی از دین به گوهر و بخش دیگر به صدف و بی‌اهمیت تلقی نمودن بخش اخیر نیست، و همواره دین، پیاده شدن مجموعه‌ آموزه‌های خود را از پیروانش طلب می‌نماید.[37] و این حقیقتی است که قائلان به تفکیک گوهر دین از صدف آن، مورد بی‌توجهی قرار داده‌اند، در صورتی که نظر دین در این مسئله بسیار مهم است؛ زیرا بدون توجه به نظر دین، دین‌داری و پایبند بودن به آئین خاصی را نمی‌توان ادعا نمود.

مقاله

نویسنده محمد كاشي زاده

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

دعا در نهج البلاغه

(به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمود): در سؤال (حاجت) از پروردگارت اخلاص داشته باش؛ زيرا بخشش و محروم ساختن در دست اوست.
No image

عبادت و نیایش از دیدگاه نهج البلاغه

و اما این كه هر كارفرما كه مزدى مى‏ دهد به خاطر بهره‏اى است كه از كار كارگر مى ‏برد و كارفرماى ملك و ملكوت چه بهره‏اى مى‏تواند از كار بنده ضعیف ناتوان خود ببرد، و هم این‌ كه فرضاً اجر و مزد از جانب آن كارفرماى بزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گیرد پس چرا این تفضل بدون صرف مقدارى انرژى كار به او داده نمى ‏شود، مسأله‏ اى است كه براى این چنین عابدهایى هرگز مطرح نیست.
خدایا! ببخش!

خدایا! ببخش!

به آن نديدى. الهى! آنچه را كه به زبانم به تو تقرب جستم ولى دلم برخلاف آن بود بر من ببخش! الهى! اشارات چشم، و سخنان بيهوده، و مشتهيات دل
خدایا! چهارپايان ما تشنه اند!

خدایا! چهارپايان ما تشنه اند!

و ابرهاى باران دار به ما پشت كرده، و تو اميد هر غمزده اى، و برآورنده حاجت هر حاجتمندی. در اين زمان كه مردم ما نااميدند، و ابرها باران نداده اند، و چرندگان از بين رفته اند، از تو مى خواهيم كه ما را به اعمال زشتمان مؤاخذه نكنى، و به گناهانمان نگيرى. الهى! با ابر
خدایا! حرمتم را به تنگدستى نشكن

خدایا! حرمتم را به تنگدستى نشكن

دچار آيم، و به بدگويى آن كه از بخشيدن به من دريغ ورزد مبتلا گردم، و تو ماوراى اين همه، اختيـاردار بخشش و منـعى، چـه اينـكه بـر هـر چيـز تـوانـايـى.

پر بازدیدترین ها

دعا و نیایش در نهج البلاغه

دعا و نیایش در نهج البلاغه

دعا وسیله ای است که تمام خلایق، خصوصاً انسانها از آن بیگانه نیستند و همیشه بدان توجه دارند و با زبان حال و قال از آن استفاده می کنند هر چند که واژه ای به نام دعا در میانشان مطرح نباشد چون هر کلمه و کلامی که از استمداد و ایجاد رابطه به خدا حکایت نماید دعاست
دعا از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه

دعا از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه

بدان همان کسی که گنج های آسمان و زمین در اختیار اوست، به تو اجازه دعا و درخواست داده است و اجابت آن را نیز تضمین نموده، به تو امر کرده از او بخواهی تا به تو عطا کند و از او درخواست رحمت نمایی تا رحمتش را بر تو فرو فرستد. خداوند بین تو و خودش کسی قرار نداده که حجاب و فاصله باشد، تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطه ای پناه ببری و مانعت نشده .
نیایش زیبا از نهج البلاغه

نیایش زیبا از نهج البلاغه

خدایا! امید به تو بستم تا راهنما باشى به اندوخته هاى آمرزش و گنجینه هاى بخشایش ! خدایا! این بنده توست که در پیشگاهت برپاست ، یگانه ات مى خواند و یگانگى خاص تو راست . جز تو کسى را نمى بیند که سزاى این ستایش هاست . مرا به درگاه تو نیازى است که آن نیاز را جز فضل تو به بى نیازى نرساند، و آن درویشى را جز عطا و بخشش تو به توانگرى مبدل نگرداند. خدایا! خشنودى خود را بهره ما فرما، هم در این حال که داریم ، و بى نیازمان گردان از اینکه جز به سوى تو دست برداریم ، که تو بر هر چیز توانایى.
No image

عبادت و نیایش از دیدگاه نهج البلاغه

و اما این كه هر كارفرما كه مزدى مى‏ دهد به خاطر بهره‏اى است كه از كار كارگر مى ‏برد و كارفرماى ملك و ملكوت چه بهره‏اى مى‏تواند از كار بنده ضعیف ناتوان خود ببرد، و هم این‌ كه فرضاً اجر و مزد از جانب آن كارفرماى بزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گیرد پس چرا این تفضل بدون صرف مقدارى انرژى كار به او داده نمى ‏شود، مسأله‏ اى است كه براى این چنین عابدهایى هرگز مطرح نیست.
عبادت و نیایش در نهج البلاغه

عبادت و نیایش در نهج البلاغه

ریشه همه آثار معنوی اخلاقی و اجتماعی که در عبادت است، در یاد حق و غیر او را از یاد بردن می‌باشد. ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است، دل را جلا می‌دهد و صفا می‌بخشد و آن را آماده تجلیات الهی قرار می‌دهد. امام علی علیه‌السلام در به اره یاد حق یا همان روح عبادت میفرماید: < خداوند یاد خود را صیقل دل‌ها قرار داده است. دل‌ها به این وسیله از پس کری، شنوا و از پس نابینایی، بینا و از پس سرکشی و عناد رام می‌ گردند
Powered by TayaCMS