دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

همراه با کاروان سربلندی

با شهادت امام حسین(ع)، در غروب روز عاشورا، سپاهیان کوفه آهنگ خیمه های سیدالشهدا(ع) کردند.
همراه با کاروان سربلندی
همراه با کاروان سربلندی گزارشی تاریخی از وقایع پس از شهادت سالار شهیدان(ع)

با شهادت امام حسین(ع)، در غروب روز عاشورا، سپاهیان کوفه آهنگ خیمه های سیدالشهدا(ع) کردند. «سید بن طاووس» در «لهوف» می نویسد: «راوی می گوید: کنیزی از میان خیمه ها بیرون آمد و به آوردگاه نگریست. مردی به او گفت: به کجا می نگری کنیز؟ مولایت حسین کشته شد. آن کنیز می گوید: به سرعت به داخل خیمه ها بازگشتم و بانوان حرم را از اتفاقی که رخ داده بود، باخبر کردم. آن بزرگواران بر سر و صورت زدند و گریستند. کوفیان برای غارت خیمه ها از یکدیگر سبقت می گرفتند؛ برای غارت خیمه هایی که ساکنان آن ها نور دیدگان زهرای اطهر(س) و خاندان رسول ا...(ص) بودند. هر کس هر چه می یافت، غارت می‌کرد ... بانوان و کودکان خردسال، در حالی که می گریستند، از خیمه ها بیرون آمدند و کوفیان بر خیمه ها آتش افکندند.» «ابی مخنف» هم در «وقعةالطف» می نویسد: «عمر بن سعد دستور داد جنازه های کوفیان هلاک شده را جمع آوری و دفن کنند، اما پیکر مطهر امام حسین(ع) و پیکرهای یارانش را بر زمین باقی گذارند. او سر مطهر سیدالشهدا(ع) را به خولی بن یزید داد تا زودتر خود را به کوفه برساند و آن را به عبیدا...بن زیاد بدهد».

در شهر نامردان مردنما

«ابی مخنف» در «وقعةالطف» می نویسد: «صبح روز بعد، عمر بن سعد برخاست و دستور داد باقی سرهای شهدا را، که 72 سر بود، به سمت کوفه ببرند. شمر بن ذی الجوشن، قیس بن اشعث، عمرو بن حجاج و عزرة بن قیس، مأمور شدند همراه سرها بروند و آن ها را به ابن زیاد تحویل دهند. سپس، عمر بن سعد به حمید بن بُکیر احمری دستور داد کاروان را برای حرکت به سمت کوفه آماده کند و دختران و خواهران سیدالشهدا(ع) و نیز سایر زنان و کودکان را همراه با علی بن حسین(ع)، که به شدت بیمار بود، با خود ببرد. قرة بن قیس تمیمی می گوید: فراموش نمی کنم که زینب بنت فاطمه(س) هنگامی که از کنار پیکر مطهر برادرش گذشت، می گفت: یا محمدا! یا محمدا! فرشتگان بر تو درود می فرستند؛ ببین! این حسین است که پیکرش، خونین بر زمین افتاده و سرش را از تن جدا کرده اند. یا محمدا! دخترانت اسیر شده و فرزندانت این گونه به شهادت رسیده اند. قرة بن قیس می گوید: به خدا سوگند، دوست و دشمن بر سخنان زینب(س) می گریستند» .«سید بن طاووس» در «لهوف»، بخش های دیگری از سخنان زینب کبری(س) را آورده است و می نویسد: «زینب دختر علی(ع) فرمود: از این ستم‌های بی شمار، به خدا و رسولش شکایت خواهم کرد. یا جداه! این پیکر حسین توست که بی لباس بر زمین افتاده و باد صحرا بر بدن مطهرش وزان است و بر آن خاک می پاشد. این پیکر حسین توست که بَدنَسَبان او را کشتند. وای از این مصیبت جانکاه! یا اباعبدا...(ع)! جانم به فدایت! امروز جدّم رسول خدا(ص) را کشتند ... پدرم فدای آن که در یک روز تمام یارانش را کشتند و دارایی اش را غارت کردند؛ پدرم فدای آن که عمود خیمه اش شکست و بر زمین افتاد ... پدرم فدای آن که با لب تشنه کشته شد؛ پدرم فدای آن که از محاسن مطهرش خون می‌چکد؛ پدرم فدای آن که جدّش محمد مصطفاست؛ پدرم فدای آن که نوه پیامبر خداست ... راوی می گوید: پس از زینب(س)، سکینه(س) دختر اباعبدا...(ع)، پیکر مطهر پدر بزرگوارش را در آغوش گرفت و به تلخی گریست. گروهی آمدند و او را به زور از پدر جدا کردند».
خطبه آتشین زینب(س) در کوفه

«خوارزمی» در «مقتل» می نویسد: «آن قوم [کوفیان]، فرزندان و حرم رسول خدا(ص) را حرکت دادند و مانند اسیران به سمت کوفه بردند.» هنگامی که نزدیک کوفه رسیدند، مردم از خانه ها بیرون آمدند. آن ها به سرهای مطهر و اُسرای خاندان رسالت می نگریستند و گریه می کردند. «خوارزمی» می نویسد: «علی بن حسین(ع) که پایش در غُل آهنین و بیماری و تب بر او غلبه کرده بود، فرمود: به آن چه بر خاندان پیامبر(ص) رفته است، اشک می ریزید؟! پس به من بگویید چه کسی فرمان قتل آن ها را داد و چه کسی آن ها را به شهادت رساند؟» مردم دور کاروان را گرفتند. قیامتی برپا بود. ناگاه، دستان زینب کبری(س) بلند شد و همه را به سکوت دعوت کرد. کوفیان نفس ها را در سینه حبس کردند و به دختر امیرمؤمنان(ع) می نگریستند. «سید بن طاووس» می نویسد: «دختر امیرمؤمنان(ع( فرمود: ستایش مخصوص پروردگار است و بس؛ بر جدّم، رسول خدا(ص) و خاندان پاکش درود می فرستم. اما بعد، اهالی کوفه! ای اهل نیرنگ و خیانت! گریه می کنید؟ اشکتان هرگز خشک نشود و فریاد و شیونتان را پایانی نباشد! شما همانند زنی هستید که پیوسته، رشته هایی را که بافته بود، به هم می بست و سپس از هم می گسست. شما مردمی هستید که پیمان ها و سوگندهایتان را در ظرف خُدعه و نیرنگ ریخته اید. به من بگویید؛ سرمایه و داشته شما چیست جز خودستایی و خودخواهی و چاپلوسی و فساد و سینه هایی که مالامال از حِقد و کینه است؟ شما به سبزه ای می مانید که بر سرگین چهارپایان روییده است ... وای بر شما! برای روز رستاخیز چه بد توشه ای فراهم کردید. خشم و غضب خداوند بر شما باد ... آیا می گریید؟ آری؛ به خدا سوگند که شایسته گریه هستید؛ گریه هایتان افزون و خنده هایتان اندک باد. خود را به ننگی آلوده کردید که با هیچ آبی پاک شدنی نیست. چگونه می توانید ننگ کشتن فرزند رسول خدا(ص) و سرور جوانان بهشت را از دامنتان پاک کنید؛ بزرگی که پناهگاه و فریادرس شما و در بلا و گرفتاری، هدایتگر و روشنی بخش راه گم کردگانتان بود.» خطبه زینب کبری(س) همه را منقلب کرد.

در کاخ پسر مرجانه

ابن زیاد در دارالحکومه کوفه نشسته بود که سرهای مطهر شهدای کربلا را آوردند. «ابی مخنف» در «وقعةالطف» می نویسد: «قبیله کِنده به ریاست قیس بن اشعث با 17 سر، قبیله هوازن به ریاست شمر بن ذی الجوشن با 20 سر، قبیله تمیم با 17 سر و بنی اسد و مذحج با 13 سر وارد شدند و باقی سرها توسط دیگر قبایل حمل می شد. پسر زیاد به مردم اجازه داد وارد تالار دارالحکومه شوند و سرها را ببینند. سر مطهر اباعبدا...(ع) را در مقابل عبیدا... گذاشتند و او با چوبی که در دست داشت بر لب ها و دندان مطهر امام(ع) می زد. زید بن ارقم(در برخی روایات انس بن مالک) پیرمردی از اصحاب پیامبر(ص) که در مجلس حاضر بود، تاب نیاورد و فریاد زد: چوبت را از آن لب و دندان دور کن! به خدا سوگند که دیدم رسول خدا(ص) بارها بر آن لب ها بوسه زده است. زید این را گفت و به شدت گریست. ابن زیاد با تندی به او گفت: ساکت شو! خداوند چشمانت را گریان نگه دارد! اگر پیر نبودی و دچار زوال عقل نشده بودی، هم اکنون دستور می دادم گردنت را بزنند. زید بن ارقم از تالار خارج شد و در همان حال می گفت: شما! ای بزرگان عرب! از امروز برده ای بیش نیستید. پسر فاطمه(س) را کشتید و بر امارت پسر مرجانه گردن نهادید. بزرگانتان را از میان برخواهد داشت و اشرار شما را بر شما مسلط خواهد کرد».

جز زیبایی نمی بینم

اسیران خاندان رسول خدا(ص) را وارد تالار کردند. «سید بن طاووس» در «لهوف» می‌نویسد: «پس زینب دختر علی(ع) همچون بانوی ناشناسی در گوشه ای نشست. پسر زیاد پرسید: این زن کیست؟ گفتند: او زینب دختر علی است. عبیدا... رو به زینب کبری(س) کرد و گفت: خدا را شکر که رسوا شدید و دروغ هایتان آشکار شد. زینب(س) محکم پاسخ داد: تنها فاسق رسوا می شود و دروغ گویی فاجر فاش خواهد شد و ما، نه فاجریم و نه فاسق. ابن زیاد گفت: کار خدا با برادرت و اهل بیت او را چگونه می بینی؟ زینب کبری(س) فرمود: جز زیبایی نمی‌بینم؛ آن‌ها افرادی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدّر کرده بود، پس به سوی قتلگاهشان رفتند و به زودی پروردگار یکتا میان آن ها و تو داوری خواهد کرد و داد آن ها را از تو خواهد ستاند. در آن روز خواهی دانست که پیروزی و رستگاری از آن کیست. مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه»!
«ابی مخنف» در «وقعةالطف» می نویسد: «[سپس] عبیدا... بن زیاد به علی بن حسین(ع) نگاه کرد و پرسید: نام تو چیست؟ امام سجاد(ع) فرمود: من علی بن حسین هستم. ابن زیاد گفت: مگر خداوند علی بن حسین را نکشت؟! و منتظر جواب امام(ع) ماند. زین العابدین(ع) سخنی نفرمود. ابن زیاد دوباره گفت: چرا سخن نمی گویی؟ امام(ع) فرمود: برادری داشتم که نام او نیز علی بود، مردم او را به شهادت رساندند. ابن زیاد گفت: این گونه نیست، خدا او را کشت! امام سجاد(ع) فرمود: اللهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها؛ خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی بازمی‌ستاند. آن گاه فرمود: وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بإِذْنِ اللَهِ؛ و هیچ نفسی جز به فرمان خدا نمیرد. ابن زیاد برآشفت و گفت: به خدا سوگند، تو هم یکی از آن ها هستی. سپس رو به مأمورانش کرد و گفت: وای بر شما! او را بکشید. در این هنگام زینب کبری(س) دست در گردن پسر برادرش انداخت و گفت: ای پسر زیاد! از جان ما چه می خواهی؟ از ریختن خون ما سیر نشده ای؟ می خواهی همه ما را بکشی؟ به تو می گویم، اگر بخواهی او را بکشی باید ابتدا مرا از میان برداری.» چند روز بعد، ‌ابن زیاد به زَخَرة بن قیس و ابو بُردة بن عوف فرمان داد سر مطهر سالار شهیدان(ع) و سرهای یارانش را برای یزید ببرند. به این ترتیب، کاروان آزادگان، راه شام را پیش گرفت تا این بار، کاخ ظلم یزیدیان، با خطبه‌های آتشین امام سجاد(ع) و زینب کبری(س) به لرزه درآید.

نویسنده :جواد نوائیان رودسری

روزنامه خراسان

تاریخ: 10 مهر ماه 1396

مقاله

نویسنده جواد نوائیان رودسری

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

دوره پهلوی را می‌توان دوره رشد و گسترش بهائیت دانست. بسیاری از چهره‌های شاخص بهائیت در این دوره، با بهره‌مندی از حمایت‌های ویژه شاه، سمت‌های سیاسی و اقتصادی متعددی را به دست آوردند.
چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

درباره عوامل گرایش ایرانیان به علویان و مذهب تشیع، مورخان و پژوهشگران نظرات متفاوتی بیان کرده‌اند.
چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

انسان چگونه خودش را به اخلاق فاضله متخلق کند و از رذایل اخلاقی دوری نماید؟ چگونه این معنا را در مرحله عمل پیاده کند؟ علمای اخلاق می‌گویند: ابتدا انسان باید حالت موجود نفس را حفظ کند و سپس به تهذیب رذایل و جبران ضررهای گذشته بپردازد.
Powered by TayaCMS