يکي از ويژگي هايي که معصومان(ع) از آن برخوردار بودند، و موجب موفقيت ايشان در تبليغ دين و جذب مردم به آنان مي شد؛ پارسايي و پاي بندي به دستورات الهي و اظهارات خودشان بود.

معصومان(ع) اگر مردم را به جهاد و مبارزه با ستمگران دعوت مي کردند، خود در خط مقدم جبهه حضور پيدا مي کردند و فرماندهي سپاه را عهده دار بودند و بارها زخم هاي کاري بر بدن هاي آنان وارد شده بود.[1] اگر مردم را به پرداخت زکات، خمس و صدقات سفارش مي کردند خود گرسنه خوابيدند تا ديگران سير باشند:

«وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا.»[2]

و اگر از مردم خواستند در شبانه روز هفده رکعت نماز بخوانند خودشان در مواردي هزار رکعت نماز مي خواندند.[3]

اگر مردم را به انجام حج دعوت کردند خودشان بارها پياده به حج رفتند. اگر ديگران را به تبليغ دين و دفاع از آن دعوت کردند خودشان تمام هستي شان را در اين امر فدا نمودند.

آنان قائد[4] بودند نه سائق، يعني در کارهاي خير پيش قدم و جلودار بودند نه اين که ديگران را سوق دهند و خود از پشت سر حرکت کنند.

اين مهّم موجب شده بود تا افراد سليم النفس که به معصومان(ع) نزديک مي شدند ايمان بياورند و همه هستي خود را در خدمت اسلام قرار دهند.

عمل به دستورات دين

علي (ع) فرمود:

«والله ما اَحُثُّکُم علي طاعةٍ الا واَسبِقُکُم اليها ولا اَنهاکم عن معصيةٍ إلّا وأتَناهي قبلَکم عَنها»[5]

هم چنين فرمود:

«من نصب نفسه للناس اماما فليبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره، وليکن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه ومعلّم نفسه ومودّبها احقّ بالاجلال من معلّم الناس و مودّبهم»[6]

شهيد مطهري(ره) در اين باره مي نويسد: يک فرق ميان مکتب انبياء و مکتب فلاسفه و حکما اين است که حکما تنها اهل نظريه و تعليم و تدريس هستند و سر و کارشان تنها از راه زبان با افکار و ادراکات بشراست؛ ولي پيغمبران به آن چه مي گويند، قبل از آن که از ديگران تقاضاي عمل بکنند، خودشان عمل مي کنند. لهذا تا اعماق روح بشرنفوذ مي کنند، قلب و احساسات بشر را تحت تصرف خويش در مي آورند.

سخن از زبان بيرون مي آيد و از گوش مي گذرد، ولي عمل موجي و انعکاسي عميق در روح ديگري پديد مي آورد. اثر سخن هم وقتي هست که توأم با ايمان و عقيده و داغي روح باشد، و اگر روح با ايمان بود قهراً عمل را هم به دنبال دارد و بي اثر نمي ماند. اولياي خدا مردم را با عمل خود تحت تأثير قرار دادند، نه تنها با سخن.[7]

علامه جوادي آملي در اين باره نکته جالبي را يادآورشده است. وي مي نويسد:

گوينده اي که خود اهل عمل است، با نصيحت خود شنونده آماده را تسخير مي کند، چون سخن از جان گداخته اش برمي خيزد. انسان تا خود داغ نديده باشد، سخنش در ديگران اثر نمي گذارد. ازاين رو گفته اند: کوشش کنيد انسان داغ ديده اي پيدا کنيد تا سخنش در شما اثر کند. انبياء داغ ديده اند؛ آن ها نعمت هاي الهي را چون آبشاري مي بينند که دائم از طرف خداوند سرازير است و انسان ها به منزله زمين تشنه اند که سيراب مي شوند. انسان تشنه نيازمند رابطه با خداوند است تا از کوثر فيض هستي جرعه جرعه بنوشد و رشد يابد.[8]

براي هدايت و راهنمايي بشر دو راه وجود دارد: يکي راه گفتن و نوشتن، ديگر راه پيش قدم شدن. هرگز گفتن و نوشتن به اندازه عمل کردن اثر ندارد. بزرگان گفته اند: دوصد گفته چون نيم کردار نيست.

اين سخن نوراني علي(ع) است که فرمود: ميدان حق براي سخن وسيع ترين ميدان هاست، ولي براي عمل تنگ ترين ميدان هاست.[9]

امام صادق(ع) در تفسيرآيه شريفه «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَي طَعَامِهِ»[10] و در تبيين معناي (طعامه) فرمود: «علمُهُ الذي يأخذُه عَمّن يأخذه.»[11]

اگر فيزيک و شيمي باشد مهّم نيست چه کسي اين حرف را مي گويد. امّا در علوم انساني شخصيت گوينده و باور و عمل او در باورمندي مؤثراست. اين مغالطه است که مي گويند اگر حق بود خودش عمل مي کرد. بايد بگويند اگر باور داشت مي بايست عمل کند. ملاک حق و باطل عمل فرد نيست. ممکن است حرف باطل باشد ولي گوينده خود معتقد باشد و عمل کند.

خداوند متعال براي اين که حجت بر مردم تمام شود و بهانه اي براي عدم تبعيت نداشته باشند برگزيدگان و معصومان(ع) را تأديب کرد:

«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ.»[12]

امام صادق(ع) مي فرمايد:

«اِنَّ الله ـ عزّوجلّ ـ أدَّبَ نبيه فأحسَنََ أدَبَه، فلّما أکمَلَ له ال‍أدب قال: «وَإِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ.»[13]. ثم فَوّضَ إليه أمر الدين وال‍أمّة ليسوس عباده، فقال ـ عزّوجلّ ـ :«وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»[14]. و انّ رسول الله(ص) کان مسدّداً موفقاً مويداً بروح القدس لايزلّ ولا يخطيء في شيءٍ ممّا يسوس به الخلق فتأدب بآدابِ الله.»[15]

خداي عزَّوجلَّ پيغمبرش را به نيکي ادب کرد، وقتي تأديب او را به کمال رساند، فرمود: تو آراسته به اخلاق عظيم هستي، سپس امر دين و امت را به او واگذارد تا بندگان او را رهبري کند و (به امت نيز) فرمود: هر آن چه رسول بر شما آورد بگيريد (و عمل نماييد) و آن چه را از آن نهي کرد برحذر باشيد. آن گاه امام(ع) فرمود: رسول خدا به وسيله روح القدس استوار، موفق و مؤيد شده بود. از اين رو در تدبير کار امت دچار لغزش و خطا نشد.

ائمه اطهار(ع) که حامل ودايع رسالت بودند[16] نيز از اين موهبت برخوردار بودند.[17]

آسيب ها و هشدارها

مبلغان و ره پويان معصومان(ع) در مورد ضرورت عمل به احکام الهي و رعايت تقوا و پارسايي اين مطالب را بايد مد نظر داشته باشند:

1. علم و دانش زماني نجات بخش است که همراه با عمل باشد. در قرآن دو مثال در باره عالم بي عمل ذکر شده که ظاهراً بي نظيراست:

«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ.»[18]

«فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا.»[19]

2. علم و آگاهي شرط لازم براي هدايت و سعادت است اما کافي نيست؛ چه اين که افرادي بودند که حق بر آنان آشکار شد ولي به خاطر هواپرستي و قدرت طلبي، حاضر به پذيرش آن نشدند. آيات زير را به دقت ملاحظه نماييد:

عده اي از بني اسرائيل گرچه حق بر آنان روشن شده بود اما آن را انکار نمودند:

«وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ.»[20]

گروهي از اهل کتاب نيز با وجود آگاهي از ايمان به رسول خدا(ص) سرباز زدند:

«الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمُ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ.»[21]

برخي نيز به کتمان حق پرداختند:

«الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ.»[22]

«يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ.»[23]

گروهي ديگر نه تنها به انکار حقيقت پرداختند بلکه آن را در راستاي اهداف خود تحريف نمودند:

«أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ.»[24]

3. لغزش مبلّغ و عمل نکردن او به دانسته ها موجب گمراهي ديگران نيز مي شود.[25] از اين رو عذاب و کيفر مضاعف دارد. چنان که خداوند متعال به همسران پيامبر(ص) به همين جهت هشدار مي دهد:

«يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرًا ـ وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا.»[26]

4. اگر مربّي به علم خويش عمل نکند، موعظه و دستورات او به دل نمي نشيند؛ همان طورکه باران روي سنگ صاف نمي ايستد و فوراً از آن مي گذرد:

«انّ العالم اذا لم يعمل بعلمه زلّت وعظه عن القلوب کما يزلّ المطرعن الصفا»[27]

5. خداوند متعال با توبيخ عالمان بي عمل، گفتار بدون عمل را ناپسند مي شمارد:

«لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ـ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ.»[28]

و با مذمّت اين افراد خطاب به آنان مي فرمايد:

«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ.»[29]

6. عمل به اسلام ملاک نزديکي مبلّغان به معصومان(ع) و وراثت ايشان است:

«إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَـذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ ءامَنواْ.»[30]