نویسنده: آیت الله مجتبی تهرانی
رُویَ عن الصادق(علیهالسلام) قال: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ».
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به حیاء بود و گفته شد یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی است. ما در جلسات گذشته حیاء را تقسیمبندی کردیم. یک تقسیم بندی نسبت به شاهدانی بود که اعمال انسان را شهود میکنند و گفتیم ما «حیامن الخلق» داریم «حیاء من النفس» داریم، «حیاء من الملائکه» داریم، «حیاء من اولیاءالله» و بالأخره «حیاء من الله». من در جلسه گذشته «حیاء من الله» را عرض کردم و روایات متعدّدی را هم در این رابطه خواندم.
امّا ما در روایات میبینیم که یک قید نسبت به «حیاء من الله» مطرح شده است وآن هم مسأله «حق حیاء» است. این قید مخصوص به حیاء از خدا است و در مورد اقسام دیگر حیاء ذکر نشده است. نه درباره «حیاء من الخلق» نه «حیاء من النفس» نه «حیاء من الملائکه» و نه «حیاء من اولیاء الله». من همه اینها را بحث کردم، ولی ما در باب «حیاء من الله» میبینیم که در روایات یک جمله اضافی وجود دارد و آن هم «حیاء من الله حق الحیاء» است.
معنای حیای از خداوند
حالا من دو روایت را میخوانم که قبلاً هم اینها را خواندم ولی نکته دارد. در روایتی دارد «رُویَ عن رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قال: اسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» این یک روایت، روایتی دیگری از پیغمبر اکرم هست «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» در اوّلی حیاء از «الله» مطرح شده و در دومی حیاء از «ربّ» آمده است.
علّت حیاء کردن از خدا
من در جلسه گذشته به طور مفصّل در ارتباط با «حیاء من الله» صحبت کردم که علّت این حیاء چیست. مطالبی پیرامون این گفته شد که یک دلیل حیاء به خاطر عظمت ناظر یعنی الله تعالی است، دلیل دیگر قُرب و نزدیکی او است که او نزدیکترین موجودات به انسان است و حتی این را هم در روایات داشتیم که حیاء به خاطر این باشد که او آگاهترین موجودات نسبت به افعال انسان است. من همه این روایات را خواندم و توضیح دادم.
خدا به همه چیز ما آگاه است.
اما در اینجا، در روایت اوّل حضرت فرموده بودند: «استحیوا من الله حق الحیاء» حیاء از اللهتعالی مطرح شده است. شرم کنید از خدا آنطور که سزاوار است حیاء از خدا است! در اینجا چون «من الله» دارد، چه بسا اشاره به مسأله احاطه علمیّه خداوند نسبت به انسان و اعمال او است. احاطه علمیّه، یعنی اینکه او همه چیز را میداند. در آن آیه شریفه داشت: « أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى؟!» البته من در جلسه گذشته به این آیه اشاره کردم. شاید این روایت بخواهد که به این آیه توجه داشته باشد.
خدا پرورش دهنده ما است
دومی کلمه «ربّ» دارد؛ «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» رب از نظر لغت یعنی «پرورشدهنده». انسان مربّیای که دارد که او را مانند طفلی پرورش میدهد. چون فرد در دامان مربیاش پرورش پیدا میکند، مربّی هم تمام اعمالش را بررسی میکند و تمام حرکاتش را زیر نظر دارد. اصلاً مربّی اینطور است که تمام حرکات کسی را که دارد تربیّت میکند، زیر نظر دارد. لذا در این روایت حضرت تعبیر به «ربّ» کرده است، یعنی خداوند مربّی انسان است و انسان کأنّه دارد در دامان این مربّی، تربیّت میشود، لذا تمام حرکات و اعمالش زیر نظر مربّی است. پس ای انسان از این مربّی خجالت بکش که کار زشت کنی! این حق حیاء است. این یک توضیح مختصر درباره تعبیری که در این روایت آمده بود.
معنای حق حیاء از خداوند
امّا ما دو روایت داریم که حضرات معصومین در آنها «حق حیاء» را برای متوسطین از مؤمنین، تبیین فرمودهاند. چون بحث من بحث معرفتی نیست و من بحث حیاء را در منازل سلوک الی الله تعالی انجام دادهام وارد آن مباحث عالی نمیشوم. اینجا بحثمان تربیتی است. من این دو روایت را میخوانم بعد میگویم که حق حیاء و اینکه سزاوار انسان مؤمن متوسط، از خدا شرم کند آنطور که سزاوار شرم کردن از خدا است، یعنی چه.
حق حیای متوسطین از خداوند در کلام پیغمبر
روایت اوّل از پیغمبرگرامی اسلام است؛ «رُویَ عن رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قال: اسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» این جمله در روایات قبل هم بود. حیاء کنید از خدا آنطور که سزاوار حیاء کردن است. «فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ!» کسی به پیغمبر عرض کرد: ای رسول خدا! «وَ مَنْ یَسْتَحْیِی مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ؟» چه کسی از خدا آنطور شرم می کند که سزاوار شرم کردن از او است؟ «فَقَالَ:» حضرت فرمود: «مَنِ اسْتَحْیَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» کسی که از خدا آنطور که سزاوار است شرم می کند، باید اینگونه باشد: «فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى وَ الْبَطْنَ وَ مَا طَوَى وَ لَا یَنْسَى الْمَقَابِرَ وَ الْبِلَى» حضرت شروع کرد خصوصیّات آن آدم را گفتن. چنین آدمی باید همیشه مرگ جلوی چشمانش باشد، باید از دنیا و زیباییهایش دوری کند، سر و آنچه در آن است، همچنین شکم و خوراکش را حفاظت نماید.
همان خصوصیّات در کلام امام باقر(علیه السلام)
روایت دوم را هم میخوانم بعد مجموع دو روایت را باز می کنم. تعبیر اینها با هم یکی است و چه بسا روایت دوم، از روایت اوّل گرفته شده باشد. روایت از امام هفتم(علیهالسلام) است. «قال(علیهالسلام): رَحِمَ اللَّهُ مَنِ اسْتَحْیَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» رحمت خدا بر کسی که از خدا آنطور که سزاوار است، شرم میکند. «فَحَفِظَ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَى وَ ذَکَرَ الْمَوْتَ وَ الْبِلَى وَ عَلِمَ أَنَّ الْجَنَّةَ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ وَ النَّارَ مَحْفُوفَةٌ بِالشَّهَوَاتِ» این جملات همان عباراتی است که در روایت قبل بود.خدا رحمت کند کسی که حق حیاء را به جا آورده، پس سر و آنچه در آن است، همچنین شکم و آنچه در آن جمع میشود را مراقبت مینماید، مرگ و سختیهای پس از آن را یاد میکند، میداند که خوشی بهشت در سختیها پیچیده شده و آتش جهنّم مغز لذّتها و گناهان است.
معنای «سر و آنچه در سر است»
این دو روایت حق حیاء را تفسیر میکند. حالا من به مقداری که بتوانم اینها را توضیح میدهم. بحث حیاء در ارتباط با اعمال است، شرم کردن نسبت به عمل قبیح، زشت است. ما نسبت به اعمالمان، یک سنخ اعمال بیرونی و جوارحی داریم که در روایت، اوّل به آنها اشاره شده است. حضرت در ابتدا میفرماید: سر خود را حفظ کند «وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى» هوی یعنی آنچه که سر در بر دارد. حالا بگویید ببینم، سرهایتان چه در بر دارد؟ مغز و فکر منظور نیستها! اشتباه نکنید! چون تفکر که اعمال جوارحی نیست! منظور آن چیزی است که عمل از او سر میزند وآن چشم، گوش، زبان و شکل تو است.
معنای حفظ چشم، گوش و زبان
اگر یادتان باشد من گفتم که حیاء در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری بحث میشود. لذا سرت را حفظ کن، یعنی شکل صورتت را حفظ کن! چشمت را حفظ کن! گوشت و زبانت را حفظ کن! اگر بخواهیم مطلب را باز کنیم خیلی زیاد میشود ولی مطلب کاملاً روشن است.
حفظ چشم یعنی حرام را نبین!
حفظ چشم، یعنی اینکه بر چیزی که حرام است یعنی از نظر شرع قبیح است، نگاه نکن! هم بحث قبح را گفتهام و هم بحث شرعی را.
حفظ گوش یعنی گناه را نشنو!
حفظ گوش یعنی، به آهنگی که محرّم است گوش مده! حالا هرچه میخواهد باشد؛ خیال نکن من فقط موسیقی را میگویم، شنیدن غیبت هم حرام است، شنیدن تهمت هم قبیح است، ناسزا و... برو تا آخر؛ گوشت را از اینها نگاه دار! همه اینها از طریق گوش است. از راه گوش داری یک عمل زشت انجام میدهی. این عمل زشت و قبیح است. قُبح شرعی دارد.
حفظ زبان یعنی لب به گناه مگشا!
حفظ زبان یعنی، زبانت را برای گفتار زشت، هر چه باشد، غیبت کردن، تهمت زدن، و همه کارهایی که محرّم است، و چه بسا بسیاری از اینها قبح عقلی دارد و حتی در محیط متشرعه هم قبح دارد، به کار نبر! من در جلسات گذشته گفتم که ما سه نوع قُبح داریم: قبح شرعی، عقلی و عرف متشرّعه یعنی قبحی که در میان متدیّنین و متشرّعه مطرح است. «وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى» سر و اعضای سر را حفظ کند.
حفظ سر یعنی مراقب قیافهات باش!
ببین چه شکل و قیافهای درست میکنی و با آن مرتکب حرام الهی میشوی! حرام قبیح است، این قیافه حرام است، پس زیبا هم نیست و زشت است. چه مسأله گوش، چه مسأله چشم، چه زبان و چه خود قیافهات را مراقب باش که از اینها اعمال زشت و قبیح سر میزند. از اینها محافظت کن که قبیح از آنها صادر نشود.
راه فساد جامعه امروز
اینکه حضرت در ابتدا و اوّل این مسأله را پیش میکشد و محرماتی که به وسیله سر انسان انجام میشود را مطرح میفرماید، معلوم می شود که چقدر حفاظت از اینها مؤثّر است. بسیاری از محرمات و قبائح از همین ناحیه نشأت میگیرد و جامعه نیز از همین ناحیه به فساد میرسد. این که من میگویم از مشکلات بزرگ جامعهمان همین است برای این است که بسیاری از گناهان از همین راه انجام میشود؛ چه گناه شکلی، چه حرفی و چه چشمی و چه گوشی. از خدا خجالت بکشید! حالا فهمیدید حق حیاء یعنی چه؟
حفظ از شکم و غذا
در ادامه روایت دارد: «وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَى» انسان با حیاء که حق حیاء را به جا میآورد، شکم و آنچه در شکم جمع میشود را نیز حفظ میکند. اینجا مسأله حرامخواری و مال مردمخواری مطرح است. از خدا حیاء کن! به هر دری نزن که مال به دست بیاوری و بخوری! لعنت به شکمی که اینطور است! اصلاً خجالت نمیکشی؟! حالا محرّم تنها حرامخوری نیست، خوردن خمر هم مثل خوردن مال مردم است و هر دو از این جهت حرام هستند. مال مردم خواری هم شرعاً قبیح است، هم قبح عقلی دارد و حتی قبح عرفی هم دارد. مجموعه قبائح اینطور هستند که قبح دارند. حضرت دارند سه بُعدی حرف میزنند.
روی سخن با مسلمانان است
بعد در این دو روایت نکات دیگری هم هست. مسأله این که «فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» حضرت در این فراز بر روی یک نقطه حسّاس دست میگذارد. البته من نمیرسم بحث را زیاد باز کنم. به طور مجمل بگویم که این مطالب مربوط به کسانی است که معتقد به مبدأ و معاد هستند. کسانی که میگویند ما مسلمان و مؤمنیم. ما داریم راجع به اینها صحبت میکنیم و الّا بحث راجع به کمونیستها و ملحدین که نیست! لذا وقتی میگوییم: قبائح عملی، عمل زشت، چه عقلی و چه شرعی، مورد نظر است. کاری که انسان مرتکب میشود، بعد خودش یا دیگری که دارد آن عمل را میبیند، شرمنده میگردد، عمل قبیح است. مسلمانان از دیدن گناه شرم میکنند. این یعنی گناه زشت است. حالا دیگران ممکن است که فرشتگان باشند یا اولیای خدا، یا خود خدای متعال.
صورت و چهره اعمال زشت
ما یک بحث در باب همه اعمال داریم که اعمال به یک معنا، از بین رفتنی نیست. هیچ عملی که انسان انجام میدهد، از بین نمیرود. اینها یک صورت ملکوتی دارند که ما آن را نمیبینیم. نه این که فقط صورت دارد، حتی بوی تعفّن هم دارد. ما چون شامّه درونیمان به کار نیفتاده است، بویش را نمیشنویم، والّا بعضی اعمال بوی بسیار بدی دارد. ادکلنی که یک نفر به خودش میزند که پیش نامحرم بوی خوش بدهد، اگر بدانی چقدر بوی تعفن دارد! وقتی که مُردی بوی گندش در میآید. من فقط یک مثال زدم.
صورت اعمال و صحنه ارتکاب گناه
اعمال صورت ملکوتی دارد. ما یک بحث شهود داریم و یک بحث صورت عمل. شهود، یعنی بینندگان عمل. بینندگان عمل یک وقت مخلوقات هستند و گاهی اینطور نیست، خود خدا است. چه بسا من ـنعوذ باللهـ در یک جای مخفی بروم و خطایی کنم که هیچکس آنجا نباشد، بعد هم خیال کنم که اینجا بینندهای نیست که مرا ببیند. بدان که بینندگانی هستند که تو آنها را نمیبینی ولی آنها تو را میبینند. از طرفی دیگر این اعمال پنهانی زشت تو، در جایی ظاهر خواهد شد. صورت عمل زشتی که در مرئی و منظر شاهدان مرکتب شدهای، ظاهر خواهد شد.
کجا صورت عملت را خواهی دید؟
انسان کجا عملش را میبیند؟ همین که خیال کردم آن کار دیگر تمام شده، رفته و گذشته، آیا واقعاً تمام شده است؟! موقعی خواهد رسید که تو شاهدان مخفی اعمال زشتت را خواهی دید؛ چه عمل زشتی که از سر قوه شهوتت انجام دادی، یا به خاطر غضبت بوده و یا از سر وهم این کار را مرتکب شدهای! هم عملت را خواهی دید و هم شاهدان عملت را. چه موقعی خواهی دید که این کارهایت در مرئی و منظر آنها انجام دادهای و دیگر پشیمانی سودی ندارد؟! دیگر آنجا جای شرمندگی و واخجالتا است.
چشم تیزبین و ریزبین
در آیه شریفه دارد «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ» میدانی چه موقع تیزبین میشوی؟ آن موقعی که حجاب مادّیّت کنار میرود، «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ» و پرده از چشمانت میافتد، آن روز چشمت تیزبین میشود. «فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ» هم تیزبین میشوی و هم ریزبین. تمام اعمالت مجسّم میشود و همه شاهدان را میبینی که دارند عمل تو را میبینند! وای به حالت! آیا تو مسلمانی؟
مرگ جلوی چشمانت باشد!
این که در روایت داشت که چه کسی از خداوند، حقاً حیاء میکند؟ روایت اوّل فرمود: «فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» یادت نرود که میمیری، جلوی چشمت بنویس که من میمیرم! روایت دوم داشت «وَ ذَکَرَ الْمَوْتَ وَ الْبِلَى» این دو تا مثل هم است، موتش که همان بود، معنایش هم همان است.
ابزار گناه، یعنی همین بدنت میپوسد
این ابزاری که به کار گرفتی و با آنها این زشتیها را انجام دادی، بدان که تا ابد در اختیار تو نیست. یادت نرود که از این نشئه به نشئه برزخ میروی. قبر نشئه برزخ است، بلا هم پوسیدگی است. تمام این ابزار پوسیده میشود، امّا آیا عملت هم پوسیده میشود؟ نه تازه عمل در آنجا جلوه میکند. در آنجا تو هستی و روحت، اعمالت و گواهان اعمالت! آنجا چه خواهی کرد؟!
آرزوی دوری از اعمال زشت
آنجا فضیحتش هم بیشتر است. چه بسا بسیاری بودند که از قبائح من مطّلع نبودند ولی در نشئه دیگر بر قبائح من مطّلع شدند. آنجا است که انسان میگوید: « یا لَیْتَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ» این آیه است که انسان در آنجا میگوید: ای کاش میان من و عملم آنقدر فاصله بود که آبروریزی نمیشد!
حق حیاء یعنی یادت نرود که میمیری!
معنای حق حیاء این است که یادت نرود میمیری، از این نشئه میروی و اعمال همراه روحت خواهد بود. بدان که این بدن و هیکلت که از نظر دیداری، خوشگل است ولی تو با آنها کار زشت انجام میدهی، با گوش، چشم و زبانت، این قبائح را مرتکب میشوی، پوسیده میشود. اینها ابزار است که میرود، امّا عمل هست. هم عمل را خوب میبینی، تیزبین و ریزبین، و هم گواهان و شاهدان را میبینی، دیدارکنندگان عملت را میبینی. آنجا است که وافضیحتا است. حق حیاء به این معنا است. از خدا خجالت بکش! آنطور که سزاوار است از او شرم کن!
ریشه همه بیشرمیها دنیا دوستی است
البته در ادامه مطلبی دارد که جهت ارتکاب قبائح را میفرماید: «وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» این منشأ همه زشتیها است. چه شد که به این وادی کشیده شدی و اینقدر بیشرمی کردی؟ چرا این کارها را کردی؟ میدانی منشأش چیست؟ علاقه و دلبستگی به دنیا و زینت و زیورهای دنیا، برای همین است که حیا را کنار گذاشتی و به سراغ کارهای زشت رفتی.
شرمندگی آخرت با شرمندگی دنیا قابل مقایسه نیست
«وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» آن کسی که از خدا آنطور که سزاوار است، خجالت میکشد، دل به دنیا و زینتهای دنیا نمیبندد. او شعور دارد و از این چیزها دست میکشد. هر کسی این چیزها را میگذارد و میرود. وقتی رفت، قبائح را همراه خودش میبرد. آنجا است که اینها بروز و ظهور میکند و در مرئی و منظر دیگران قرار میگیرد. شرمندگی آنجا غیر از شرمندگی دنیا است. آن کسی که اهل خجالت از خدا است به دنیا و زینتهای آن دل نمیبندد. «وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» اشاره به ریشه کار است.
بهشت با سختیها پیچیده شده است و جهنّم با شهوات
بله در روایت بعدی هم دارد که این آدم میداند که «أَنَّ الْجَنَّةَ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ» اگر بخواهی بهشت بروی، باید سختی بکشی! چون بهشت محفوف و پیچیده به چیزهایی است که شهوت، غضب و وهم آن را نمیخواهد، نفس از آن کراهت دارد و متنفّر است. هم شهوت متنفر است، هم هوای نفس از این عمل بیزار است. بهشت محفوف به این چیزها است. جهنّم درست برعکسش محفوف به شهوات است. یعنی آن چیزهایی که دلت میخواهد، چیزهایی که شهوتت و غضبت میخواهد.
جمعبندی مطالب روایات
خلاصه اینکه حضرت تمام خصوصیّاتی را که در باب مسأله ارتکاب گناه و افعال قبیح، به خصوص اعمال جوارحی، نقش اساسی دارند را مطرح کرده و ریشهیابی میکند. در آخر هم تذکر میدهد که چنین آدمهایی که به این نکات توجّه دارند، مرتکب گناه نشده و این قبایح از آنها صادر نمیشود. کسانی که میدانند همه چیز را باید بگذارند و بروند، کسانی که میدانند این بدن پوسیده میشود، کسانی که میدانند انسان از این نشئه به نشئه دیگر میرود، عمل میماند و وافضیحتای بعد از آن، عمل میماند و رسواییهای سنگین قبر و قیامت و در آخر کار هم جهنم در پیش است، این افراد از خدا حیاء میکنند، همانطور که سزاوار حیاء کردن از او است.
آیا خیال کردهای که در دنیا کیف کردی و لذّت بردی؟ بدان که جهنم محفوف است به همین شهوات و همین کیفها! یعنی همین عملهای قبیحهای که انسان در دنیا انجام میدهد، باعث افتادن به جهنّم است.