دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عبدالله بن زبیر تا آغاز قیام

No image
عبدالله بن زبیر تا آغاز قیام

كلمات كليدي : تاريخ، امويان، عبدالله بن زبير، ابن زبير، امام حسين(ع)، معاويه، يزيد

نویسنده : هادي اكبري

عبدالله فرزند زبیر بن عوام، از قبیلۀ قریش و تیرۀ بنی‌هاشم بود. مادرش اسماء نام داشت و دختر خلیفۀ اول، ابوبکر بود. ابوبکر، نام ابوبکر (خلیفۀ اول) عبدالله بود و عبدالله بن زبیر در این ‌باره می‌گفت: به مانند جدم نامگذاری شدم[1] و کنیه‌ام نیز به سبب کنیۀ جدم، ابوبکر نام گرفت.[2] گفته شده عبدالله کنیۀ دیگری به نام أبوخبیب داشته است.[3]

عبدالله بن زبیر اولین کودک از مهاجران بود که در شوال سال دوم هجری در مدینه دیده به جهان گشود و به همین خاطر مهاجران را خوشحال نمود.[4] در برخی روایات نیز آمده است؛ هنگامی که مادر عبدالله به سوی مدینه می‌رفت، در قبا وضع حمل نمود و عبدالله تولد یافت. مادرش او را به نزد پیامبر(ص) برد و رسول‌خدا(ص) او را عبدالله نامیدند و تکه‌ای خرما را مضمضه نمودند و در دهان عبدالله نهادند.[5]

شخصیت و ویژگی‌های ظاهری

روایتِ «هیچ کس بهتر از عبدالله بن زبیر نماز نمی‌گذارد»؛ بیانگر توجه ابن‌زبیر به عبادات فردی بوده است.[6] عبدالله گاه هفت روز پیاپی روزه می‌گرفت[7] و روزۀ جمعه را به جمعۀ بعدی وصل می‌نمود.[8] روایتی مبنی بر اینکه عبدالله ده روز روزه بوده است، هم وارد شده و همچنین گفته شده؛ عبدالله در ماه رمضان، فقط در نیمۀ ماه افطار می‌کرد.[9]

سخنوری و فصاحت از خصوصیات عبدالله بود. رنگش سیاه بود و مویی در صورت نداشت.[10] پدرش زبیر به او می‌گفت؛ شبیه‌ترین فرد به پدربزرگش ابوبکر است.[11] او از جمله نوجوانانی بود که با پیامبر(ص) در مدینه بیعت کردند.[12] عبدالله عمامه‌یی به رنگ مشکی به سر می‌کرد و یک وجب یا کمتر از آن را پشت سر می‌انداخت.[13]

در عین حال، عبدالله بن زبیر دارای اخلاق نکوهیده بوده و انحراف عقیدتی نیز داشته است. امام علی(ع) در وصف انحراف عقیدتی عبدالله بن زبیر و نقش او در به انحراف کشاندن پدرش زبیر می‌فرمایند: زبیر همواره با ما اهل بیت بود تا آنکه فرزند ناصالحش عبدالله بزرگ شد.[14] عبدالله خود می‌گفت؛ چهل سال بغض اهل بیت پیامبر(ص) را در سینۀ خود نهان کرده است.[15] او در دشمنی با آل پیامبر(ص) تا آنجا پیش رفت که در خطبه‌ها، از بردن نام مبارک پیامبر(ص) خودداری کرد و دربارۀ علت این کار خود ‌گفت؛ پیامبر(ص) خویشان بدی دارد که هر گاه نام او برده شود، گردنهایشان را می‌کشند![16]

همچنین ابن عبدالبر، از عبدالله بن زبیر به عنوان فردی که بسیار نماز می‌خواند، بسیار روزه می‌گرفت، شجاع و دارای اصالت خانوادگی بود، یاد کرده است. در عین حال از نظر ابن عبدالبر، وجود رذائل اخلاقی؛ همچون؛ بخل، تنگ دستی در عطاء و بخشش، حسادت، بداخلاقی و زیاد بودن رفتارهای خلاف در عبدالله، مانع از صلاحیت او برای تصدی مقام خلافت می‌شد. اخراج محمد بن حنفیه و تبعید عبدالله بن عباس از مکه توسط عبدالله بن زبیر، از دیگر دلائل ابن عبدالبر برای عدم شایستگی ابن زبیر برای خلافت است.[17]

معاویه نیز به هنگام مرگ، ضمن توصیه به فرزندش یزید، او را از عبدالله برحذر داشت و با توصیف شخصیت ابن‌زبیر به یزید گفت: ابن زبیر کسی است که چون شیر به کمین می‌نشیند و همچون روباه برای تو به حیله‌گری می‌پردازد و اگر امکان یافت، حمله می‌کند. اگر چنین کرد و تو به او دست یافتی، او را تکه تکه کن![18] عبدالملک بن مروان نیز خصایصی؛ چون: خودبینی، خودرأیی و بخل را از خصوصیات وجودی عبدالله می‌دانست.[19]

فرزندان

عبدالله بن زبیر دوازده پسر به نام‌های؛ ابوبکر، خبیب، حمزه، عباد، ثابت، هاشم، قیس، عروه، زبیر، عامر، موسی، بکر و چهار دختر به نام‌های؛ أم‌حکیم، فاطمه، فاخته و رقیه داشت، که در مجموع از شش زن او متولد شده بودند. عبدالله نام یکی دیگر از فرزندان او بود که از یکی از کنیزان ابن زبیر تولد یافت.[20]

نقش آفرینی در دوران عثمان

عبدالله بن زبیر هنگام محاصرۀ خانۀ خلیفۀ سوم، به دستور عثمان مسئولیت برگزاری نماز جماعت در خانۀ خلیفه را بر عهده داشت و در صحن خانه به اقامۀ جماعت می‌پرداخت. او بر فراز منبر مکه می‌گفت؛ با شمشیر به دفاع از خانۀ عثمان پرداخته و در حدود ده جراحت برداشته و امید دارد که این کار بهترین عمل برای او باشد.[21] عبدالله به همراه تعدادی دیگر، در دفن عثمان حضور داشت.[22] وی در فتح آفریقا نیز حضور داشت و خود خبر فتح را به اطلاع عثمان رساند.[23]

جنگ جمل

عبدالله بن زبیر در جنگ جمل، به همراه پدرش و در حزب عایشه حضور داشت. عبدالله یک مرتبه مهار شتر عایشه را در دست گرفت؛ اما به خاطر درگیری با مالک اشتر مهار از دستش خارج شد. او به هنگام درگیری با مالک، از یارانش خواست تا او و مالک را با هم بکشند که به خاطر فرا رسیدن نفراتی از دو گروه، هر دو از هم جدا شدند.[24] عبدالله در روز جمل فرماندهی پیاده نظام سپاه جمل را بر عهده داشت.[25] او در این جنگ سی زخم برداشت و می‌گفت؛ هیچ روزی را مانند جمل ندیده است.[26]

یکی از مهم‌ترین نقش‌ آفرینی‌های عبدالله در جنگ جمل، آن بود که وقتی سپاه جمل به سوی بصره حرکت کرد و به حوأب رسید، صدای پارس کردن سگ‌های حوأب بلند شد. عایشه پس از آنکه مطلع شد، در منطقه حوأب قرار گرفته است، خواست تا او را برگردانند. او می‌گفت از رسول خدا(ص) شنیده است که ایشان زنانشان را از اینکه سگ‌های حوأب بر آنان پارس کنند برحذر داشتند. اما عبدالله بن زبیر جلو آمد و به دروغ به عایشه گفت که آنان حوأب را اول شب پشت سر گذاشته‌اند. عبدالله سپس برای اثبات دورغ خود تعدادی از اعراب بیابانگرد را نزد عایشه آورد تا به دروغ گواهی دهند که اینجا حوأب نیست.[27]

پیش از آغاز جنگ جمل هم که امام علی(ع) زبیر را فراخواندند و سخن پیامبر(ص) را که فرموده بودند؛ «زبیر بر امام علی(ع) ستم خواهد کرد»، به زبیر یادآوری نمودند، زبیر از کردۀ خود پشیمان شده، بازگشت و اعلام کرد که حاضر به جنگیدن نیست. اما فرزندش عبدالله او را متهم کرد که پدرش به خاطر ترس از جنگ کنار کشیده است.[28]

پیشنهاد یاری!

عبدالله بن زبیر قبل از خارج شدن امام حسین(ع) از مکه به ایشان گفت: اگر می‌خواهی در مکه بمان و رهبری قیام را بر عهده بگیر و بدان که ما در حق تو خیرخواهی کرده، یاریت می‌نماییم و با تو بیعت می‌کنیم. امام در جواب او فرمودند: پدرم به من گفته است که در مکه، امیری است که حرمت خانۀ خدا را می‌شکند و من نمی‌خواهم آن کس باشم. عبدالله بار دیگر گفت: اگر می‌خواهی اینجا بمان و این امر را به من واگذار کن و بدان که دستوراتت را اطاعت خواهیم کرد و نسبت به تو نافرمان نخواهیم بود. امام در پاسخ او فرمودند: این را نیز نمی‌خواهم.[29]

در خبر دیگری آمده است؛ هنگام خروج امام حسین(ع) از مکه، عبدالله به دیدار ایشان آمد و گفت: اگر در مکه بمانی و سفیران و نمایندگان خود را به شهرها بفرستی و به شیعیانت در عراق بنویسی که نزد تو آیند و هنگامی که قدرت یافتی کارگزاران یزید را از مکه بیرون نمایی، من نیز تو را در این راه کمک خواهم نمود. اگر می‌خواهی به مشورت من عمل کنی، این کار را در همین‌جا (مکه) انجام ده، چرا که این مکان محل اجتماع مردم از نقاط مختلف است. این کار را انجام بده که به اذن خداوند به انجام خواهد رسید و امید آن را دارم که به خواسته‌ات برسی.[30]

البته عبدالله بن زبیر موافق حضور امام حسین(ع) در مکه نبود و حضور امام را مانع پیشبرد برنامه‌های خود می‌دانست. دلیل این مطلب هم این بود که عبدالله می‌دانست تا زمانی که امام در مکه حضور دارند اقبال عمومی از او نخواهد شد و منزلت و جایگاه امام در منظر مردم بزرگ‌تر از اوست.[31]

جدال با معاویه

معاویه در سال 50ه.ق به مدینه رفت و عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را نزد خود خواند و به آنان گفت: من پیر شده‌ام و نزدیک است که از این دنیا رخت بربندم و قصد آن دارم که یزید را به جای خود به خلافت منصوب کنم. معاویه پس از سخنان خود، نظر این چهار نفر را در مورد جانشینی یزید خواستار شد. در این میان عبدالله بن زبیر به معاویه گفت: خلافت تنها از آن قریش است، چرا که آنان دارای اعمالی پسندیده، پدرانی شریف و فرزندانی کریم‌اند. او با یادآوری حضور افرادی چون ابن عباس و عبدالله بن جعفر و حتی خودش، و بیان اینکه امام علی(ع) حسنین(ع) را بر جای گذاشته‌اند، از معاویه خواست تقوای الهی را پیشه کند و از در انصاف وارد شود.[32]

همچنین در نقلی دیگر آمده است؛ معاویه پیش از مرگ نامه‌ای به حاکم کوفه نوشت و از او خواست برای یزید از مردم بیعت بگیرد. مردم مخالفت کردند و ابن زبیر از جمله کسانی بود که به شدت با این مساله مخالفت کرد.[33] معاویه ناگزیر به مدینه آمد تا خود برای یزید از مردم بیعت بگیرد و جایگاه او را به عنوان جانشین خود مستحکم نماید. معاویه به همین منظور مجلسی ترتیب داد و بزرگان مدینه را برای حضور در جلسه دعوت کرد. اما خواستۀ او عملی نشد و برخی از بزرگان مدینه با قصد معاویه به مخالفت برخاستند. در میانِ مخالفت‌های بزرگان مدینه، عبدالله بن زبیر نیز به پا خاست و مخالفت خود را با جانشینی یزید اعلام نمود. عبدالله از معاویه خواست از تعیین یزید به جانشینی برای خود پرهیز کند و به او گفت: به روش رسول خدا(ص) عمل کن و مردم را آزاد بگذار تا خود خلیفه‌شان را انتخاب نمایند! در غیر این صورت همچون ابوبکر خلیفه‌ای از قریش برای آنان مشخص نما و یا همچون عمر شورایی تشکیل بده و کار تعیین خلیفه را به آنان بسپار![34]

بیعت با یزید

یزید بن معاویه، پس از به قدرت رسیدن، از حاکم مدینه (ولید) خواست تا از حسین بن على(ع)، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن جعفر برای او بیعت بگیرد.[35] نمایندۀ حاکم مدینه شامگاه به درب خانۀ عبدالله رفت و او را برای بیعت با یزید فراخواند. عبدالله از بیعت شبانه خودداری کرد و این مسأله را به فردای آن روز موکول نمود. با فرا رسیدن صبح، عبدالله مخالفت خود را به منظور بیعت با یزید بن معاویه ابراز داشت و اعلام کرد: یزید فرد شایسته‌ای برای تصدی مقام خلافت نیست. عبدالله پس از اعلام نظر خود، شبانگاه مدینه را به قصد مکه ترک نمود[36] و با ورود به مکه، خود را عائذ الله (پناه بَرندۀ به حرم) نامید.[37]

در روایت ابن قتیبه نیز آمده است؛ یزید بن معاویه شخصی را به همراه ده نگهبان همراه کرد و از او خواست نزد عبدالله بن زبیر رفته و از او بیعت بگیرد و یا او را دستگیر کرده و نزد یزید ببرد. آن شخص نزد عبدالله رفت؛ ولی نه موفق شد از او بیعت بگیرد و نه او را دستگیر نماید.[38] بار دیگر، یزید ده تن از بزرگان شام را برای راضی کردن ابن زبیر به نزد او فرستاد؛ ولی آنان هم کاری از پیش نبردند.[39] عبدالله همچنان در مکه اقامت داشت تا اینکه امام حسین(ع) مکه را به قصد عراق ترک کردند. پس از خروج امام، عبدالله بن زبیر تحریکات خود بر علیه حکومت اموی را آغاز کرد.[40]

آغاز قیام

در مورد علت آغاز قیام عبدالله بن زبیر آمده است؛ هنگامی که امام حسین(ع) در کربلا به شهادت رسیدند، عبدالله بن زبیر در مکه و در میان مردم به پا خاست و در مورد شهادت امام حسین(ع) و خیانت کوفیان این چنین سخن گفت: همانا مردم عراق جز عده‌ای کم، مردمی فاجراند و کوفیان بدترین مردم عراق‌اند. آنان حسین(ع) را به عراق فراخواندند تا او را یاری نمایند و به حکومت خود برگزینند؛ اما هنگامی که نزد آنان رفت، بر او شوریدند و به او گفتند: یا دستت را در دستان ما بگذار تا تو را نزد ابن زیاد بن سمیه ببریم تا حکمش را در مورد تو اجرا نماید و یا اینکه مهیای جنگ شو!

به خدا سوگند حسین(ع) می‌دانست که او و یارانش در مقابل دشمن اندکند. هر چند خداوند کسی را در مورد کشته شدنش آگاه نگردانیده است؛ اما بدانید که او مرگ با عزت را بر حیات با ذلت ترجیح داد. خداوند حسین(ع) را رحمت کند و قاتل او را خوار نماید. به جانم سوگند؛ در مخالفت و عصیان این مردم نسبت به حسین(ع) عبرتی است که کسی به آنها اعتماد نکند و به یاری آنها دل نبندد. با کشته شدن حسین(ع) چگونه می‌توان به این مردم اعتماد نمود و سخنشان را باور کرد و عهد و پیمانی را از آنان پذیرفت؟ نه! آنان لیاقت این امر را ندارند.

عبدالله در ادامۀ سخنانش به فضیلت‌های سیدالشهداء(ع) اشاره نمود و با مقایسۀ امام با یزید و طعنه به این حاکم فاسد اموی، گفت: به خدا حسین(ع) کسی بود که در شب، بسیار نماز می‌خواند و در روز بسیار روزه می‌گرفت. او بیش از همه شایستگی حکومت داشت، چرا که دینداری و فضائلش از همگان بیشتر بود. به خدا سوگند حسین(ع) به جای قرآن به غنا روی نمی‌آورد، آواز را جایگزین گریۀ از ترس خدا نمی‌نمود، در عوض روزه‌داری شراب نمی‌نوشید و به جای آنکه ذکر خدا گوید به دنبال شراب نمی‌رفت.

با شنیدن این سخنان، یاران عبدالله به خروش آمدند و از او خواستند تا قیام خود را آغاز نماید.[41] یزید نیز با شنیدن اخبار مکه و تحرکات عبدالله بن زبیر، و همچنین دعوت مخفیانه و جمع آوری نیرو توسط ابن زبیر، خشمگین شد و قسم یاد نمود که عبدالله بن زبیر را به زنجیر خواهد کشید.[42]

[1] . نام ‌ابوبکر «عبدالله بن عثمان» است. رک؛ هاشمی البصری، محمد بن سعد؛ الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة 1410ه.ق چاپ اول؛ ج3صص125-126.

[2] . هاشمی البصری، محمد بن سعد؛ الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2،تحقیق محمد بن صامل السلمى، الطائف ، مکتبة الصدیق، 1414ه‌ق چاپ اول؛ ص33 و ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله؛ الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دار الجیل1412ه.ق چاپ اول؛ ج3ص906.

[3] . خبیب نام فرزند بزرگ عبدالله است. رک؛ الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص30 و الاستیعاب، پیشین؛ ج3ص905 و ابن أثیر، على بن محمد؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر، 1409ه.ق؛ ج3ص138.

[4] . الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص31 و بلاذرى،أحمد بن یحیى؛أنساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، 1417ه.ق، چاپ اوّل؛ ج6ص348 و الاستیعاب، پیشین؛ ج3ص905.

[5] . الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ صص32-33 و الاستیعاب، پیشین؛ ج3صص905-906 و ابن حجر العسقلانى، احمد بن على؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول 1415ه.ق؛ ج4ص79.

[6] . الإصابة، پیشین؛ ج4ص81.

[7] . الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص60و أسدالغابة، پیشین؛ ج‌3ص139.

[8] . الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص61و الإصابة، پیشین؛ ج4ص81.

[9] . الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص62.

[10] . الاستیعاب، پیشین؛ ج3ص906 و أسدالغابة، پیشین؛ ج‌3ص141.

[11] . الإصابة، پیشین؛ ج4ص81.

[12] . أسدالغابة، پیشین؛ ج‌3ص138 و الإصابة، پیشین؛ ج4صص80-81.

[13] . الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص125.

[14] . الاستیعاب، پیشین؛ ج3ص906 و أسدالغابة، پیشین؛ ج‌3ص139. ابن قتیبه به جاى عبدالله، بنوه (پسران) را ذکر کرده است، رک؛ دینوری، ابن قتیبه؛ الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410ه‌ق چاپ اول؛ ج1ص28. ابن ابی الحدید هم از قول امام علی(ع) نوشته است: زبیر همواره با ما بود تا اینکه فرزند شومش عبدالله بزرگ شد، رک؛ ابن أبى‌الحدید، عزالدین أبوحامد؛ شرح ‌نهج‌البلاغة، مصحح محمد ابوالفضل ‌ابراهیم‌، قم، کتابخانه‌عمومى‌آیت الله‌مرعشى‌نجفى‌ 1337ه‌ش چاپ اول؛‌ ج20ص102.

[15] . بلاذرى،أحمد بن یحیى؛أنساب الأشراف، تحقیق محمد باقر المحمودی، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1397ه.ق چاپ اول؛ ج3ص291 و مؤلف مجهول‌؛ أخبار الدولة العباسیة، تحقیق عبد العزیز الدورى و عبد الجبار المطلبى، بیروت، دارالطلیعة، 1391ه.ق؛ ص116.

[16] . یعقوبى، احمد بن أبى‌یعقوب؛ تاریخ الیعقوبى، بیروت ، دار صادر، بى تا؛ ج2ص261.

[17] أنساب‌الأشراف، پیشین؛ ج‌6ص351 و الاستیعاب، پیشین؛ ج3ص906.

[18] . بلاذرى،أحمد بن یحیى؛أنساب الأشراف، تحقیق احسان عباس، بیروت، جمعیة المستشرقین الألمانیة، 1400ه.ق؛ ج5ص144 و دینورى‌، احمد بن داود؛ الأخبار الطوال‌، تحقیق عبد المنعم عامر، مراجعه جمال‌الدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368ه‌ش؛ ص226 و طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث 1387ه.ق چاپ دوم؛ ج5صص322-323.

[19] . الإمامة و السیاسة، پیشین؛ ج2ص36.

[20] . الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ صص30-31 و ابن حزم؛ جمهرة أنساب العرب، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1403ه.ق چاپ اول؛ ص122.

[21] . الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص36.

[22] . الإمامة و السیاسة، پیشین؛ ج1ص64.

[23] . أسدالغابة، پیشین؛ ج‌3ص139 و الإصابة، پیشین؛ ج4ص82.

[24] . الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص37 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص19 و الاستیعاب، پیشین؛ ج3ص906.

[25] . خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ه.ق چاپ اول؛ ص111 و الإمامة و السیاسة، پیشین؛ ج1ص89 و و الأخبار الطوال، پیشین؛ ص146.

[26] . الإمامة و السیاسة، پیشین؛ ج1ص98.

[27] . الإمامة و السیاسة، پیشین؛ ج1ص82 و بلاذرى،أحمد بن یحیى؛أنساب الأشراف، تحقیق محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1394ه.ق چاپ اول؛ ج‌2ص224.

[28] . پیامبر(ص) فرمودند: زبیر با امام علی(ع) خواهد جنگید، در حالی که نسبت به امیرالمؤمنین(ع) ظالم است. رک؛ أنساب‌الأشراف، پیشین؛ ج2ص255 و الأخبار الطوال، پیشین؛ صص147-148 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج4ص502.

[29] . تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص384.

[30] . الأخبار الطوال، پیشین؛ ص244.

[31] . تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص351 و الأخبار الطوال، پیشین؛ ص229.

[32] . منظور عبدالله بن زبیر این است که: افراد ذکر شده شایستگی خلافت را دارند و با بودن آنها نوبت به یزید نمی‌رسد و معاویه باید یکی از آنان را به عنوان جانشین خود برای خلافت انتخاب نماید. رک؛ الإمامة و السیاسة، پیشین؛ ج1صص194-195.

[33] . الإمامة و السیاسة، پیشین؛ ج1ص199.

[34] . الإمامة و السیاسة، پیشین؛ ج1ص212.

[35] . الإمامة و السیاسة، پیشین؛ ج1ص225 و أنساب ‌الأشراف، پیشین؛ ج‌5ص229 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج‌5ص338.

[36] . الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ صص42-43 و الإصابة، پیشین؛ ج‌4ص82.

[37] . الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص68 و مسعودی، على بن الحسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409ه.ق چاپ دوم؛ ج3ص75.

[38] . الأخبار الطوال، پیشین؛ ص262.

[39] . الأخبار الطوال، پیشین؛ ص263.

[40] . الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص43. خلیفه بن خیاط در این باره می‌نویسد؛ هنگامی که یزید متوجه شد مردم مکه به بیعت با ابن زبیر تمایل بیشتری دارند تا او، به عبدالله پیشنهاد کرد در صورت بیعت، حکومت حجاز یا هر منطقۀ دیگری را به ابن زبیر یا خاندان او واگذار خواهد کرد. اما عبدالله باز هم نپذیرفت. یزید هم خشمگین شد و سوگند خورد بیعت عبدالله را نمی‌پذیرد تا اینکه او را در غل و زنجیر ببیند. تاریخ ‌خلیفة، پیشین؛ 156-157.

[41] . أنساب ‌الأشراف، پیشین؛ ج‌5ص304 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج5صص474-475.

[42] . تاریخ طبری، پیشین؛ ص475.

مقاله

نویسنده هادي اكبري

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS