دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

راهبرد نیایش در صحیفه سجادیه (قسمت اول)

No image
راهبرد نیایش در صحیفه سجادیه (قسمت اول) نویسنده: على اصغر الهامى‌نیا
امام سجاد(ع) با زیباترین روش یعنى ارتباط صادقانه همراه با شور و احساس وصف ناشدنى نیایش جانانه با خدا به شکل زنده و عملى، عالى‌ترین و کامل‌ترین نوع تکامل را به منصه ظهور گذاشت و به مردم آموخت که چگونه باشند، چگونه بیندیشند، چگونه تصمیم بگیرند و چگونه زندگى کنند.


چکیده
همپایى قرآن و عترت حاوى این نکته است که تفسیر قرآن را باید از عترت جست. همین موضوع ضرورت آشنایى بیشتر با سخنان اهل بیت را آشکار مى‌سازد و صحیفه سجادیه، خود ترجمان قرآن است. آشنایى بهتر با این کتاب آسمانى از نظر سند، شرحهاى آن، زمان، معارف مندرج درآن، ساختار و سرانجام کتابهاى دیگرى‌که در حکم جلدهاى بعدى آن هستند، از اهداف این نوشته است و امیدوار است به این پرسش‌ها پاسخ دهد که صحیفه سجادیه چگونه کتابى است و امام سجاد(ع) چرا معارف بلند الهى را در قالب نیایش بیان کرده است و سرانجام راهبرد نیایش در این زبور آل محمد (ص) چیست؟ مقاله «توصیفى» است و به روش کتابخانه‌اى تهیه و تدوین گردیده است و اشاره به عناوین معارف بلندى را که در صحیفه موجود است، مى‌توان از نکته‌هاى محورى تحقیق بر شمرد، از جمله: ژرفاى توحید، نبوت، امامت، تمسک به قرآن مجید.
مقدمه
فرهنگ غنى و بى پایان دین جاوید و جهانى اسلام، توانایى اشباع و ارضاى نیازهاى فکرى همه اندیشمندان تا فرجام دنیا را دارد. امام زین العابدین(ع)، از آیات قرآن مجید با عنوان گنجینه‌هاى اسرار الهى یاد مى‌کند:
آیاتُ القُرآنِ خَزائِنٌ فَکُلَّما فُتِحَت خَزائِنَهُ یَنبَغى لَکَ اَن تَنظُر مَا فِیهَا.
آیات قرآنى گنجینه‌هایى است که هر گاه گشوده مى‌شود شایسته است که در آنها دقت کنى.
رسول خدا(ص) کلیدهاى رمز این گنجینه‌هاى بى پایان را به «عترت» سپرده و در حدیث قطعى و متواتر «ثقلین» قرآن و عترت را همتایانى نامیده که هرگز از یکدیگر جدا نمى‌شوند تا در روز رستاخیز کنار حوض کوثر به پیامبر بپیوندند. همتایى قرآن و عترت، موضوعى ظاهرى و شعارى نیست، بلکه حقیقتى است که از زبان پیامبر خدا بیان شده و هیچ فرد دیگرى شایستگى همتایى قرآن را ندارد، چنان‌که هیچ پدیده دیگرى جز قرآن، شایسته همتایى عترت نیست. به تعبیر امیر مؤمنان(ع):
نَحْنُ اَهْلَ البَیْتِ لا یُقاسُ بِنا اَحَدٌ؛ فَبِنا نَزَل القُرآن وَ فینا مَعْدِنُ الرِّسالَةِ.
ما اهل بیتى هستیم که هیچ کس با ما مقایسه نمى‌شود، قرآن در میان ما فرود آمده و کانون رسالت نیز در میان ماست.
همپایى قرآن و عترت نیز نکته ظریف و حقیقت دیگرى است که در خور توجه شایان اهل نظر است و آن، این که پیروان عترت باید پا به پاىِ قرآن به تفسیر و تبیین و شرح و اجراى آن بپردازند و حقایق و احکام و گنجینه‌هاى آن را براى دیگران باز گویند. مفهوم نزول قرآن در میان اهل بیت نیز همین است که دیگران ـ هر اندازه از علم و عقل و نبوغ برخوردار باشند، هرگز نمى‌توانند مانند اهل بیت، به همه معارف قرآن دست یابند و گنجور گنجینه‌هاى قرآن کسى جز عترت نخواهد بود.
بهترین دلیل بر مدعاى ما آثار به جاى مانده از عترت معصوم و پاک پیامبر است که جملگى چون درّ شاهوار در میان آثار اسلامى مى‌درخشد و هیچ کلام و مرامى همسنگ کلام و مرام آنان نبوده و نیست و به تعبیر آیة اللّه‌ حسن زاده آملى «معجزات قولى» است؛
«معجزات قولى علوم و معارف و حقایقى است که به‌تعبیر حضرت امیر(ع) ـ در خطبه اشباح نهج البلاغه ـ از ملائکه اهل امانت وحى، از حظائر قدس ملکوت بر مرسلین نازل شده است. سرسلسله معجزات قولى، قرآن مجید است و معارف صادر از اهل‌بیت عصمت و وحى و منطق صواب و فصل خطاب چون نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و جوامع روایى، تالى آن است.
و همان گونه که امام معصوم «قران ناطق» است، سخنان آنان نیز ترجمان قرآن است و در میان آنها «صحیفه سجادیه» حضرت سیدالساجدین(ع) از لطافت خاصى برخوردار است.
در این دفتر آسمانى هرگونه جسم و جان عالم را سود است که چون خداشناس شدید، هر خیر و سعادت از او بطلبید به شما عطا مى‌کند بلکه هر چه به شما عطا کرد، سعادت خیرخود را در آن مشاهده مى‌کنید. این دفتر، خلاصه درس مقام رضا و تسلیم در مقابل فرمان سلطان حقیقت است و جهان را بر شما بهشت رضوان مى‌گرداند وهر رنج و آلام عالم را بر شما راحت و نعمت مى‌سازد و کیمیایى است که هر ناراحتى و سختى و بدبختى را راحتى و خوشبختى مى‌گرداند و این عالم پر رنج و الم را بر شما بهشت برین مى‌کند و کار آن جهان ابد و عالم آخرت را هم در صورت علم و عمل به این صحیفه شریفه در کمال خوبى اصلاح مى‌کند.
با این امید نخست بر آستان سراسر قدس و قدیس حضرت زین العابدین(ع) سر مى‌ساییم سپس با استمداد از روح زیباى بهترین پرستنده‌اش براى ورود به گلستان توحیدى صحیفه سجادیه استمداد مى‌طلبیم.
موقعیت استثنایى صحیفه
سوگمندانه باید گفت وضعیت اسلام و مسلمانان در نیم قرن دوم حیات خود بسیار تأسفبار و خطرناک شد، به گونه‌اى که بى محابا احکام اسلامى بازیچه دست بنى امیه قرار گرفت و جرأت و جسارت آنان به جایى رسید که نوه پیامبر را به شکلى فجیع به قتل رساندند و کفر و الحاد خویش را بر ملا ساختند و همگان نیز نظاره‌گر شدند. ایمان مردم به مبانى دین سست شده بود، دستگاه جبار اموى، مسلک جبر را ترویج مى‌کرد و هرگونه تفسیر و تبیین صحیح مسائل دینى در طول بیست سال حکومت معاویه ممنوع شده بود. از سوى دیگر فساد و فحشاى درباریان به کل جامعه سرایت کرده، همان گونه شد که امام حسین(ع) تحلیل کرده بودند:
وَ عَلَى الاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَد بُلیَتِ الُاَمةُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ.
هنگام خداحافظى با اسلام فرا رسیده چرا که امت، رهبرى چون یزید دارد؟!.
امام صادق(ع) وضع دینى، فرهنگى و اخلاقى مردم را پس از حادثه عاشورا در یک جمله چنین بیان مى‌کند:
اِرْتَدَّ الناسَ بَعْدَ الحُسَینِ(ع) اِلاّ ثَلاثَةٌ، اَبُوخالِدٍ الکابُلى، یَحیىَ بنُ اُم الطَّویِل، وَ جُبَیرَ بنَ مُطْعِم. ثُمَّ اِنَّ النَّاسَ لَحقوا و کَثْروا.
مردم پس از (حضرت امام) حسین(ع) از دین خارج شدند جز سه نفر؛ ابو خالد کابلى، یحیى بن ام طویل و جبیر بن مطعم. سپس مردم (بازگشتند و) ملحق شدند و جمعیت مسلمانان فراوان شد.
و نیز مردم آن قدر از اهل بیت(ع) فاصله گرفته بودند که از امام سجاد(ع) نقل شده که فرمود: «در شهر مکه و مدینه بیست نفر یافت نمى‌شود که ما را دوست داشته باشند.»
درچنین وضعیتى، مسئولیت حفظ اسلام، تبیین صحیح معارف دینى و بازگرداندن مردم به‌سوى دین درحالى برعهده امام سجاد(ع) قرار گرفت که حتى کمترین وسائل وامکانات تبلیغى در اختیار امام نبود و به تعبیر مقام معظم رهبرى ـ حضرت آیة‌اللّه‌ خامنه‌اى ـ :
اختناق در آن دوران و نامساعد بودن وضع، اجازه نمى‌داد که امام سجاد(ع) با آن مردم بى پرده و صریح حرف بزند، نه فقط دستگاهها نمى‌گذاشتند، مردم هم نمى‌خواستند، اصلا آن جامعه یک جامعه نالایق و تباه شده و ضایع بود که باید بازسازى مى‌شد.»
تنها راهى که پیش روى امام باز بود، دعا و نیایش و سخن گفتن با خدا بود و ایشان از هیمن راه به بازسازى جامعه پرداخت و معارف عالى دین را در قالب دعا منتشر ساخت و دلها و ذهن‌هاى تشنه را از آبشخور وحى سیراب نمود و صحیفه سجادیه ـ نه یک کتاب دعا بلکه ـ دانشگاه عمیق و روحانى و فراگیرى شد که مرزهاى اختناق و تعصب و کفر و الحاد و زور و تزویر را در نوردید و خورشید وش بر آسمان فرهنگ و دانش برآمد و جامعه مرده را نور و گرماى معنویت و دیانت بخشید و یخ‌هاى جمود و تعصب را ذوب کرد و زمینه بازگشت مردم را فراهم ساخت؛ همانطور که در انتهاى حدیث امام صادق(ع) یاد شد که مردم کم کم روشن شدند و بازگشتند و تعداد انسان‌هاى فهمیده و روشن بین فزونى گرفت. مرحوم محمد جواد مغنیه در این باره مى‌نویسد: «صحیفه سجادیه تنها یک کتاب دعا نیست بلکه مدرسه‌اى است که درس توحید و عقیده و صبر و فداکارى و گذشت و مهربانى مى‌دهد و آدمى را در برابر بدى و تباهى ـ به هر شکل و رنگى که باشد ـ به انقلاب وا مى‌دارد»
و برخى دیگر از نویسندگان نوشته‌اند: «مجموعه صحیفه سجادیه ـ که در 19 باب جمع‌بندى و به صورت فهرست موضوعى ارائه شده، نشان دهنده یک تشکیلات سازمانى انسان ساز است که ظاهرش دعا و باطنش ساختن گروه‌هاى ویژه مقابله‌گر با ظلم و ستم است، حتى عنوان اول دعاها نیز پوشش است، یعنى عناوین بازگو کننده محتوا نیست؛ محتوا سازنده است و عنوان دعا و التجا... به نظر مى‌رسد صحیفه ـ که امام سجاد(ع) آن را بر فرزندانش امام باقر(ع) و زید املاء کرده و پس از آن امام باقر(ع)، امام صادق(ع) زید و یحیى همگى خود را موظف مى‌دیدند آن را حفظ کنند تا به دست دیگران به خصوص زمامداران نیفتد ـ یک جزوه سازمانى و تشکیلاتى بوده که در صورت دسترسى دشمن به آن، تلاش‌هاى امام سجاد(ع) و ائمه بعد(ع)، خنثى مى‌شده است و گرنه دعا به معناى آنچه مرتکز اذهان است (نه به معناى آنچه در صحیفه و امثال آن آمده) دلیلى بر اخفاى آن وجود ندارد... پس باید گفت صحیفه عنوان دعا داشته ولى در حقیقت کار دیگرى را انجام مى‌داده است.»
مطلب را از منظر دیگر مى‌توان چنین تحریر کرد که نهایت تعلیم و تربیت الهى و عالى‌ترین آرمان انبیا و عالمان ربانى، بسط توحید و آشنا کردن مردم با مبانى توحیدى و توجه آنان به ساحت قدس ربوبى است، همان طور که ساختار همه شرایع و مذاهب الهى و به تعبیر قرآنى شاکله اصلى دین چیزى جز توحید ناب نیست و تعالیم و تزکیه، مبارزه، جهاد، شهادت، نیایش، احکام و مقررات و قوانین و... همگى در پرتو اصل توحید معنا پیدا مى‌کند:
آنچه که انبیا براى او مبعوث شده بودند و تمام کارهاى دیگر، مقدمه اوست بسط توحید و شناخت مردم از عالم است که چطور است؟ ارائه عالم به آن طورى که هست ـ نه به آن طورى که ما ادراک مى‌کنیم و دنبال این بودند که همه تهذیب‌ها، تعلیم‌ها و همه کوشش‌ها در این باشد که مردم را از این ظلمتکده هایى که همه عالم ظلمت است، نجات بدهند و به نور برسانند، غیر حق تعالى نور نیست، همه ظلمتند...»
و خدا خدا کردن امام در صحیفه در حدود چشاندن محبت او به جامعه شرک زده و طاغوت زده و آشنا ساختن آنان با صفات و اسماى حسناى الهى است که سرچشمه اصلاح همه مفاسد و در رأس آنها حکومت فاسد طاغوتى و غیر اسلامى است. اگر بر تاریکخانه دل مردم نور خدا بتابد و ایمان زینت‌بخش آن گردد طبیعى است‌که ظلمت فساد و فحشا و ستم و ستم پذیرى و انحراف رخت بربندد و جامعه رو به صلاح و تکامل رود؛
وَ لَـکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الاْءِیمَـانَ وَ زَیَّنَهُو فِى قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ أُوْلَـآلـءِکَ هُمُ الرَّ شِدُونَ (حجرات: 7)
و لیکن خدا ایمان را براى شما دوست داشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست و کفر و پلیدى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت، آنان (که چنین اند) ره یافتگانند.
امام سجاد(ع) با زیباترین روش یعنى ارتباط صادقانه همراه با شور و احساس وصف ناشدنى نیایش جانانه با خدا به شکل زنده و عملى، عالى‌ترین و کامل‌ترین نوع تکامل را به منصه ظهور گذاشت و به مردم آموخت که چگونه باشند، چگونه بیندیشند، چگونه تصمیم بگیرند و چگونه زندگى کنند و او نماینده خدا بود که ایمان و ارتباط با خدا را در دل مردم محبوب مى‌ساخت و زینت بخشید تا به رشد کافى برسند و رسم و آیین و حکومت جاهلى را کنار بگذارند وزندگى پاک و نوینى را براساس مترقى‌ترین قانونى که امکان تدوین یافته ـ یعنى اسلام ـ پى ریزى کنند. در دعاى نخست صحیفه مى‌خوانیم:
اِبْتَدَع بِقُدرَتِهِ الخَلقَ ابتِداعا و اختَرَعَهُم عَلى مَشِیتِه اِختراعا ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَریقَ اِرادَتِهِ وَ بَعَثَهُمْ فى سَبیل مَحبَّتِهِ...
او آفریدگان را به شکلى بدیع (و بدون نمونه قبلى) آفرید و در واقع آنها را بر اساس مشیت خویش اختراع کرد و سپس در شاهراه اراده خود به حرکت درآورد و در راه محبت خویش برانگیخت.
سند صحیفه
صحیفه کامله سجادیه از جمله کتابهایى است که انتسابش به امام زین العابدین(ع) ثابت شده و علماى بزرگ شیعه از آن در «اجازات روایت» خویش نام برده و به افراد مورد اعتماد اجازه نقل آن را داده‌اند.
سند صحیفه معروف به اتفاق آرا از عالى‌ترین موقعیت برخوردار است و به حضرت امام باقر(ع) و برادر شهیدش ـ زید بن على ـ منتهى مى‌شود و راویان آن عبارتند از:
1. سید نجم الدین بهاء الشرف محمد بن حسن علوى حسینى.
2. ابو عبداللّه‌ محمد بن احمد بن شهریار خزانه دار آستان مقدس امیر مؤمنان(ع)
3. ابو منصور محمد بن محمد بن احمد بن عبدالعزیز عکبرى.
4. ابوالمفضل محمد بن عبداللّه‌ بن مطلب شیبانى.
5. شریف ابوعبداللّه‌ جعفر بن محمد (از نواده‌هاى امام حسن مجتبى(ع)).
6. عبداللّه‌ بن عمر بن الخطاب الزیات.
7. على بن نعمان اعلم.
8. عمیر بن متوکل؛ از پدرش
9. متوکل بن هارون.
متوکل بن هارون پس از انجام مناسک حج با یحیى بن زید بن على(امام سجاد(ع)) ملاقات مى‌کند و پس از پرسش‌هایى، یحیى از متوکل پرسید: آیا مطلب مکتوبى از پسر عمویم ـ امام جعفر صادق(ع) ـ همراه دارى؟ متوکل برخى از مطالب مهم از جمله مجموعه دعایى را به او نشان داد که از امام صادق(ع) فرا گرفته بود. یحیى نسخه‌اى از آن دعاها را براى خود نوشت. آنگاه صحیفه‌اى را از صندوق بسته‌اى بیرون آورد، آن را بر چشم نهاد، بوسید و گریست و گفت بیم آن دارم که این صحیفه به دست نااهلان بنى امیه بیفتد، این را به عنوان امانت نزد خود نگه دار و به پسر عموهایم ـ محمد و ابراهیم فرزندان عبداللّه‌ بن حسن بن حسن بن على(ع) ـ تحویل بده.
متوکل مى‌گوید: صحیفه یحیى را نزد خود نگه داشتم. طولى نکشید که یحیى در مبارزه با بنى امیه به شهادت رسید. من به مدینه رفتم و به محضر امام صادق(ع) شرفیاب شدم و داستان یحیى و صحیفه را برایش نقل کردم. امام بر حال یحیى رقت کردو فرمود: خدا پسر عمویم را رحمت کند و با پدرانش محشور سازد. آنگاه صحیفه را طلبید وقتى چشمش بر آن افتاد فرمود: به خدا سوگند به خط عمویم زید و دعاى جدم على بن الحسین است. سپس به فرزندش اسماعیل دستور داد تا صحیفه‌اى را آورد که شبیه صحیفه یحیى بود. امام نیز آن را بوسید و بر چشمش نهاد و فرمود: این خط پدرم و املاى جدم است که در حضور من نوشته شد.
متوکل مى‌گوید: از امام صادق(ع) اجازه گرفتم و دو صحیفه را با یکدیگر مقابله کردم، دیدم هر دو یکى است و حتى یک واو با هم تفاوت ندارند. آنگاه امام، محمد و ابراهیم پسران عبداللّه‌ را خواست و صحیفه یحیى را به آنان تحویل دادیم و امام صادق(ع) به آنها سفارش کرد که در شرایط آن روز، صحیفه را از مدینه خارج نسازند چرا که امکان دارد مانند یحیى به دست بنى امیه کشته شوند و صحیفه به دست نا اهلان بیفتد. سپس امام(ع) ادعیه صحیفه را بر من املا کرد و من آنها را یادداشت کردم، مجموع آن دعاها 75 باب بود که 11 باب آن مفقود شد و من تنها 64 باب آن را حفظ کردم.
سند دیگر که به «سند مطهرى» معروف است بدین صورت است. 1. ابوالمفضل 2. محمد بن حسن بن روزبه ـ ابوبکر مدائنى کاتب، 3. محمد بن احمد بن مسلم مطهرى 4. عمیر بن متوکل بلخى از پدرش 5. متوکل بن هارون
گرچه علمایى که صحیفه سجادیه را با دو سند بالا ذکر کرده‌اند، خدشه‌اى بر آنها وارد ندانسته‌اند ولى گفتنى است که متن محکم، معارف بلند، اسلوب زیبا و بدیع و آهنگ عرفانى و عالى هر یک از دعاهاى گویاى آن است که از زبان عصمت تراویده و به عرش اعلا صعود کرده است و کسى جز معصوم را یاراى ابداع چنین دعاهایى نیست. مرحوم مغنیه براى دفع چنین دخل مقدرى گفته است: «ممکن است کسى بگوید: گرچه متن صحیفه جملگى نغز و پر مغز و حق است، ولى ممکن است در نسبت آن به امام سجاد(ع) تردید کرد. پاسخ این است که آنچه در صحیفه آمده بهترین دلیل است که همگى از آن امام همام صادر شده هم از جنبه لفظى هم از جنبه محتوایى چرا که کلمه به کلمه آن دعاها نفس‌هاى پاک آن امام را با خود دارد و منعکس کننده حالت با صفا و پاک آن امام معصوم است و اگر به جز آن حضرت نسبت دهیم، جاى انکار و استفهام است.»
شیخ آقا بزرگ تهرانى در این باره نوشته است: «صحیفه سجادیه نخستین، سندش به امام زین العابدین(ع) مى‌رسد و از آن به «اخت القرآن، انجیل اهل بیت و زبور آل محمد(ص)» تعبیر مى‌شود که به «صحیفه کامله» مشهور است و علماى شیعه به روایت کردن آن و اختصاص دادن آن به اجازه روایت اهتمام مى‌ورزیدند. صحیفه سجادیه از روایات متواتر است به علت همان اجازه روایت و شیوع آن در هر یک از طبقات راویان در هر زمان و سند روایت منتهى مى‌شود به امام باقر(ع) و شهید زید بن على(ع) ـ فرزند گرامى امام سجاد(ع) و هر دو برادر از پدرشان امام زین العابدین(ع) روایت مى‌کنند.
گفتنى است که امام سجاد(ع)، دعاهاى صحیفه را به شکل مکتوب و تصنیف به دو فرزند خویش املا کرده و آن دو آنها را نوشته و نزد خود نگه دارى کرده‌اند. ابن شهر آشوب گفته است؛ «اولین کسى که (در اسلام) کتاب نوشت حضرت على(ع) بود، دوم سلمان فارسى، سوم ابوذر، سپس اصبغ بن نباته و عبیداللّه‌ بن ابى رافع. آنگاه نوبت به نوشتن صحیفه سجادیه رسید.»
مرحوم میرزا عبداللّه‌ تبریزى اصفهانى، معروف به افندى و فاضل اصفهانى، سومین صحیفه سجادیه را گرد آورى کرد. وى مى‌نویسد: «دعاهاى امام سجاد(ع) با همه فراوانى از دیگر دعاهاى معصومین(ع) ممتاز است و در آن، اسلوب تضرع و اظهار کوچکى و نیاز به درگاه خدا موج مى‌زند و باید گفت خداوند، حضرت امام سجاد(ع) را به رقت قلب و سوز و گداز در دعا اختصاص داده به ویژه در دعاهاى صحیفه کامله که حتى از دیگر دعاهاى امام(ع) برجسته‌تر است چرا که فضایل بى‌شمار آن حتى الفاظ دعاها بر این گواه است که از سوى آن امام صادر شده، همین طور بروز فصاحت و بلاغت و شکوهى که دارد.»
صحیفه یا صحایف؟
آنچه در میان علما و مردم، مرسوم و مشهور به «صحیفه سجادیه» است، همان صحیفه معروفى است که با سند و اجازه روایت به امام باقر(ع) و برادرش «زید» مى‌رسد و هر یک از دو نسخه‌اى که نزد امام صادق(ع) و یحیى فرزند زیده بوده مطابق یکدیگر و عین املاى امام سجاد(ع) به هریک از دو فرزند خویش است.
چنان که از سخنان متوکل بن هارون ـ راوى صحیفه ـ بر مى‌آید، تعداد ابواب یا دعاهاى صحیفه نخستین 75 باب بوده که 11 باب آن نزد متوکل مفقود شده و او تنها 64 باب آن را حفظ و روایت کرده است ولى صحیفه معروف ـ که به صحیفه کامله موسوم است ـ اینک 54 باب است و اطلاعى از ده باب دیگر آن نیست؛
آیا به مرور زمان، باب‌ها در یکدیگر ادغام شده است؟ یا ده باب از صحیفه متوکل جدا شده است؟ کسى پاسخ آن را نمى‌داند. شاید تدوین صحیفه‌هاى دیگرى ـ غیر از صحیفه کامله ـ در پاسخ به این پرسشها انجام گرفته یا انگیزه‌هاى مقدس دیگرى سبب تدوین چندین صحیفه دیگر شده است که به معرفى تعداد صحیفه‌هاى موجود مى‌پردازیم:
1. صحیفه سجادیه ثانیه: چنان که از نامش پیداست نخستین صحیفه پس از صحیفه سجادیه کامله است که توسط محدث بزرگ، مرحوم شیخ حرّ عاملى ـ مؤلف کتاب پر ارج وسائل الشیعه ـ تدوین یافته است. او دعاهایى را از کتاب‌هاى مورد اعتماد استخراج کرده و گفته است: اینها دعاهاى امام سجاد(ع) است که در صحیفه سجادیه معروف موجود نیست و نام آن را نیز «اخت الصحیفه» گذاشته است و در ماه رمضان سال 1053 ق آن را به پایان رسانده است.
2. صحیفه سجادیه ثالثه: این صحیفه توسط میرزا عبداللّه‌ افندى ـ شاگرد علامه محمد باقر مجلسى ـ جمع‌آورى شده و نام آن «الدرر المنظومة المأثوره» است و در سال 1364 ق به چاپ رسیده است.
3. صحیفه سجادیه رابعه: این صحیفه را محدث نورى تدوین کرده و تعداد 77 دعا که در سه صحیفه پیشین یافت نمى‌شود در آن گرد آورده و به چاپ رسانده است.
4. صحیفه سجادیه خامسه: تدوین این صحیفه در سال 1330 ق انجام گرفته و در همان سال نیز به چاپ رسیده و گردآورنده آن مرحوم سید محسن امین ـ نویسنده پرتلاش اعیان الشیعه ـ است. این صحیفه مجموع دعاهاى صحیفه سوم و چهارم را در خود دارد و 52 دعا نیز خود بر آن اضافه کرده و در مجموع 183 دعا را شامل مى‌شود: طولانى‌ترین دعاى آن به «مناجات انجیلیه کبرى» موسوم است و کوتاه‌ترین دعاى آن نیز یک جمله است که در آخر کتاب آمده. این دعا در مسجد الحرام در کنار کعبه ایراد شده است. عبدالملک ـ خلیفه اموى ـ مشغول طواف خانه خدا بود و امام سجاد(ع) نیز در حال طواف بود و هیچ توجهى به عبدالملک نمى‌کرد. پس از اتمام طواف، خلیفه امام را طلبید و اظهار داشت: من که قاتل پدرت نیستم، چرا نزد ما نمى‌آیى تا از دنیاى ما بهره‌مند شوى؟! امام(ع) نشست و عبایش را روى زمین پهن کرد و گفت: «خدایا منزلت دوستانت را به او نشان بده» در این هنگام عباى ایشان با جواهراتى که از درّ و جواهر پر شد چشمها را خیره ساخت. آن گاه بر عبدالملک گفت: «کسى که چنین منزلتى نزد پروردگار دارد چه نیازى به دنیاى تو باید داشته باشد؟ سپس گفت: خدایا اینها را بردار من نیازى بدانها ندارم.»
مرحوم امین در تاریخ شوال 1323 ق در دمشق، صحیفه پنجم را به پایان رسانده است.
5. صحیفه سجادیه سادسه: گردآورنده این صحیفه مرحوم محمد صالح مازندرانى حائرى است.
6. صحیفه سجادیه جامعه: گرد آورنده این صحیفه محمد باقر ابطحى اصفهانى است. مؤلف در مقدمه آن مى‌نویسد: «من کوشش کرده‌ام که دعاهاى امام‌سجاد(ع) را به‌گونه‌اى جمع آورى و تنظیم کنم که نظم دعاهاى صحیفه کامله محفوظ بماند و دعاهایى که با هر یک از ادعیه موجود در صحیفه مناسبت داشته استخراج و بر آن اضافه کرده‌ام مثلا دعاى 44 و 45 که مربوط به ماه رمضان است، من 27 دعاى دیگر را که مربوط به ماه رمضان بوده در پى آنها آورده‌ام.»
مجموع دعاهاى این صحیفه به عدد 270 ختم مى‌شود و علاوه بر شماره گذارى کلى، شماره‌هاى دعاهاى صحیفه کامله نیز به طور جداگانه مشخص شده است و چاپ دوم آن به تاریخ دوم ذى القعده 1413 ق است.
زبور آل محمد(ص)
«امام» به معناى واقعى کلمه، که همان انسان کامل و معصوم است، در مسیر تکامل بشر و قرب الى اللّه‌، همیشه و در هر حال و کمالى پیشتاز و پیشواى همه انسانها است و امکان ندارد که کمال و درجه قرب و منزلتى نصیب کسى جز امام شود و امام فاقد آن باشد.
حتى هر کمال و منزلتى که نصیب دیگران مى‌شود از طریق انسان معصوم باید برسد و معارف دینى، احکام و شریعت، اخلاق و معنویت و توفیق عرفان و سیر الى اللّه‌ و... جملگى توسط انسان کامل به دیگران مى‌رسد.
امیر مؤمنان(ع) حتى در مورد سخن گفتن مى‌فرماید: «اِنّا لَاُمَراءُالکَلامِ» (ما فرمانروایان سخن هستیم) پس هیچ کس مانند امام، سخن نیز نمى‌تواند بگوید و امام در ایمان، عقیده، عمل، اخلاص، اجراى اسلام... و سخن گفتن امام همه است و دیگران در مرتبه بعد قرار دارند. معصومین در عین اینکه بهترین سخن را به بهترین شیوه ادا مى‌کنند، حال و موقعیت سطح فکر و اندیشه مخاطبان را نیز در نظر مى‌گیرند. رسول گرامى اسلام(ص) فرمود:
اِنّا مَعاشِرُ الاَنبِیاءِ اُمِرنا اَنْ نُکَلِّمُ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ
ما گروه پیامبران فرمان یافته‌ایم که با مردم به اندازه خردشان سخن بگوییم.
ولى در دعا و سخن‌گفتن با خدا چنین محذورى در کار نیست ومعصوم(ع) آنچه در دل و توان دارد با خدا در میان مى‌گذارد و آن را با سوز و گذاز و عشق و احساس مى‌آمیزد.
آیة اللّه‌ حسن زاده آملى در این باره مى‌نویسد:
ادعیه مأثور هر یک مقامى از مقامات انشائى و علمى ائمه دین است. لطائف شوقى و عرفانى و مقامات ذوقى و شهودى که در ادعیه نهفته‌اند و از آنها مستفاد مى‌شوند در روایات وجود ندارند و دیده نمى‌شوند، زیرا در روایات، مخاطب مردم اند و با آنان مجاورت داشتند و بر فراخور عقل و فهم و ادراک و معرفت آنان با آنان تکلم مى‌کردند و سخن مى‌گفتند نه با کنه عقل خودشان... اما در ادعیه و مناجاتها با جمال و جلال و حسن مطلق، و محبوب و معشوق حقیقى به راز و نیاز بودند، لذا آنچه در نهانخانه سرّ و نگارخانه عشق و بیت المعمور ادب داشتند به زبان آوردند و به کنه عقل خودشان مناجات و دعا داشتند.»
وقتى چنین است، درک و فهم ادعیه ائمه به آسانى درک روایات نیست امام راحل (ره) بر این نکته دقیق اشاره کرده، مى‌فرماید:
ادعیه ائمه ما(ع)، به حسب تعبیر بعضى مشایخ، «قرآن صاعد» است و هرچه مسائل بخواهید در ادعیه هست، زبان ادعیه با زبان عادى‌اى که احکام مى‌خواهند بگویند دو تاست، زبان ادعیه با زبان فلسفه هم دوتاست، با زبان عرفان علمى هم دوتاست، یک زبان دیگرى است مافوق اینها، منتها زبان فهم مى‌خواهد، باید کسانى که آن زبان را مى‌فهمند توجه کنند.»
با سخن امام، تکلیف این مقاله با صحیفه سجادیه نیز روشن مى‌شود! و باید گفت.
جایى که عقاب پر بریزد از پشه لاغرى چه خیزد؟!
با این وصف از لطف خدا ناامید نمى‌شویم و در حد توان و گنجایش این مکان، خوشه چین زبان فهم هایى مى‌شویم که در اقیانوس بیکران معارف اهل بیت(ع) به غواصى پرداخته‌اند و گوهرهاى بى شمارى را صید نموده‌اند و برخى از آن معارف را واگویه مى‌کنیم همان طور که رهبر عزیزمان ـ حضرت آیة اللّه‌ خامنه‌اى دام عزه ـ فرمودند:
صحیفه سجادیه... در بین قدما به زبور آل محمد(ص) معروف است، دعاهاى این بزرگوار ضمن اینکه در حد اعلا استغاثه به خداست، از معارف اسلامى هم پر است، یعنى صرفا دعا نیست، بلکه در لباس دعا، همه معارف اسلامى؛ توحید، نبوت و... تعلیم داده شده است.
قطعا آنچه در این مقال در پى بیان آنیم، همه آنچه در صحیفه سجادیه آمده، نیست بلکه دورنمایى از آن بوستان باطراوت و همیشه سبز است که در معنویت و شادابى و روح بخشى تنه به بهشت برین مى‌زند و روح و جان و دل را صفا مى‌بخشد؛ چرا که با انفاس قدسى فرزند وحى همراه است و قادر است تشنگان معنویت و حقیقت را دمادم سیراب سازد.
ـ معارف صحیفه سجادیه
1. ژرفاى توحیدى
معصوم(ع)، همان گونه که در حیطه اجراى دین خدا و امر و نهى تشریعى او خلیفه و نماینده خداست، در حیطه شناخت و معرفت و حکمت نظرى نیز نماینده اوست. شناخت صحیح معارف الهى نیز تنها از طریق انسان‌هاى معصوم به دست مى‌آید چرا که معصومین(ع) به دلیل داشتن افکار صائب و قلوبى پاک شایستگى دریافت معارف عمیق و بلند الهى را دارند و دیگران موظف اند معارف ناب و صواب را از ناحیه ایشان دریافت کنند؛ در غیر این صورت گرفتار شرک و انحراف و التقاط و ارتداد مى‌گردند و از صراط مستقیم فکرى و عملى الهى فاصله مى‌گیرند.
نیز غیر معصوم، همان گونه که در عمل مصون از خطا و اشتباه نیست از نظر فکرى نیز کم و بیش دچار لغزش خواهد شد بویژه در موضوعات مهمى چون شناخت ذات و صفات الهى، عالم غیب و آخرت، جهان ملکوت مانند آن. به همین دلیل خداوند چنین مسئولیتى را بر عهده بندگان «مخلص» یا همان معصومین نهاده، و در واقع از دیگران سلب مسئولیت کرده و فرموده است:
سُبْحَـانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ * إِلاَّ عِبَادَ اللَّهِ الُْمخْلَصِینَ
خدا منزه است از آنچه در وصف آورند به استثناى بندگان پاکدل خدا.
امام سجاد(ع) در لابه لاى دعاهاى صحیفه به این مهم پرداخته و مسائل ژرف توحیدى را به خوبى بیان کرده است. در دعاى 47 مى‌خوانیم:
أَنْتَ الَّذِی قَصُرَتِ الْأَوْهَامُ عَنْ ذَاتِیّتِکَ، وَ عَجَزَتِ الْأَفْهَامُ عَنْ کَیْفِیّتِکَ، وَ لَمْ تُدْرِکِ الْأَبْصَارُ مَوْضِعَ أَیْنِیّتِکَ. أَنْتَ الّذِی لَا تُحَدَّ فَتَکُونَ مَحْدُوداً، وَ لَمْ تُمَثّلُ فَتَکُونَ مَوْجُوداً، وَ لَمْ تَلِدْ فَتَکُونَ مَوْلُوداً.
فیلسوفى چون محى الدین الهى قمشه‌اى در شرح این فراز دعا چنین آورده است:
از درک کنه ذاتت، عقل و فکرتها عاجز و از کیفیت اوصافت فهم و دانشها قاصر است، بصرها و بصیرتها از ادراک انیت‌ات محروم است، یعنى چون چشم سر و دیده خیال مى‌خواهد خدا را در این و مکان مشاهده کند و نمى‌داند که «هُوَ فى کُلِ مَکانٍ وَ لا فى شَى‌ءآٍ مِنَ المَکانِ» خدا در هر مکان هست و در هیچ مکان نیست به این معنا که به نحو احاطه وجودى در هر مکان هست و به نحو محاطیت در هیچ مکان نخواهد بود. او از زمان و مکان مجرد و از ماده و مدت منزه است چنانکه روح ما هم مجرد و حد زمان ومکان در او منطوى است، وجود برتر از محوطه تنگ ماده ومدت است که:
زیر و بالا پیش و پس وصف تن است بى جهت آن جان پاک روشن است
پس چشم حسّ و خیال که خدا را در مکان مى‌طلبد از دیدن حق متعال، محجوب و محروم است، بلکه چشم و عقل و فکرت هم تا او را به اشاره عقلى محدود گرداند در حجاب ابد خواهد ماند.
هر چه اندیشى پذیراى فناست آنچه در اندیشه ناید، آن خداست
تو (اى خدا) آن ذات یکتاى بى حد و نهایتى که در هیچ حدّ محدود نخواهى بود و در اندیشه متمثل نخواهى شد تا موجود (متناهى) شوى و مانند مخلوق چیزى از ماهیات ممکنه که به وجود موجود است باشى بلکه حقیقت ذات یکتایت کل الوجود و وجود کل بى حد و نهایت و فوق بى نهایت است که ابدا به ماهیت محدود نیستى، بلکه صرف الوجود و وجود صرف بلا مهیت و بلاحد و نهایت خواهى بود از چیزى ذات بسیطت تولید نیافته تا مولود و حادث و محتاج به علت باشى، چون خدا علت اولى و مبدأ اول آفرینش است: پس اگر مولود چیزى باشد معلول اوست و محتاج به علت در وجود و حادث ذاتى و متأخر الوجود و ممکن الوجود (خواهد بود) و چنین چیزى البته خدا ـ که مبدأ اول و علت کل آفرینش است ـ نخواهد بود.»
چنانکه ملاحظه مى‌کنید امام(ع) مسائل مهمى چون؛ أیْن، کیف، ماهیت، حدّ، صرف الوجود، وجود صرف، ذات بسیط، علت اولى، مبدأ اولى، حادث، متأخر الوجود، ممکن الوجود، کل الوجود و... را که از مباحث مهم فلسفى است در عبارتى ساده و رسا و بدون تکلف بیان کرده بدون اینکه نیازى به چنین اصطلاحاتى داشته باشد و یا در صدد بیان فلسفه یا عرفان نظرى باشد.
2. تبیین حقیقت امامت
موضوع جانشینى رسول خدا(ص) و امامت، پس از ارتحال آن حضرت با چالش جدى روبرو شد و منافقان و بدخواهان اسلام ناب آن را از مسیر صحیح خود منحرف کردند و چنین چالشى با قتل حضرت سید الشهداء(ع) در سال 61 هجرى به اوج خود رسید و مى‌رفت تا در نسل سوم، اسلام به فراموشى سپرده شود. از این رو حضرت امام سجاد(ع) وظیفه خود مى‌دانست که آن را احیا سازد و دسیسه غاصبان خلافت به ویژه حزب اموى را نقش بر آب نماید به تعبیر رهبر عزیز انقلاب ـ حضرت آیة اللّه‌ خامنه‌اى ـ:
مسأله امامت که یک مسأله مهجورى شده و کلا از ذهن‌ها دور شده، باید معنا شده، براى مردم تشریح و در ذهن‌هاى مردم بازسازى شود؛ امامت یعنى چه؟ کى باید امام باشد؟ امام چه شرایطى دارد؟ امام سجاد(ع) باید براى مردم، معناى امامت را، جهت امامت را، شرایط امامت را، آن چیزهایى که امام ناگزیر از آنهاست، و آن چیزهایى که اگر نباشد، کسى نمى‌تواند امام باشد، اینها را براى مردم تشریح کند.
براى انجام این مهم، امام در دعاهاى متعدد صحیفه به تبیین حقیقت امامت پرداخت از جمله در دعاى 47 مى‌گوید:
بار خدایا در هر زمان دین خود را به وسیله امامى تأیید کرده‌اى که او را براى بندگانت به عنوان علم و نشانه و در شهرهایت به عنوان چلچراغ هدایت برافراشته‌اى و چنین مهمى پس از آن انجام گرفته که رشته ارتباط او را به رشته خودت پیوند زده‌اى و او را وسیله خشنودى خود قرار دادى و اطاعتش را واجب و از نافرمانى اش برحذر داشته‌اى و به فرمانبردارى از اوامرش فرمان دادى و نیز خوددارى از نهى اش را و اینکه هیچ کس بر او پیشى نگیرد و از همراهى اش باز نماند. بنابراین او نگهدار پناهندگان، ملجأ مؤمنان، تکیه گاه متمسکان و جمال و زیبایى جهانیان است.
و به وسیله او کتاب خود و حدود و شرایعت و سنت‌هاى پیامبر را ـ که درود تو اى خدا بر او و خاندانش باد ـ بر پاى دار و آنچه را که ستمگران از نشانه‌هاى دینت از بین برده‌اند زنده کن و توسط او زنگارهاى جور و ستم را از شریعت خویش بزداى و نیز به وسیله او پیچیدگى‌هاى راه خویش را برطرف ساز و منحرفان از صراط خود را از میان بردار.
ادامه دارد/

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS