چکیده:
جریانهای اسلامستیز امروز جهان که در صددند با شگردهای تبلیغاتی مختلف از جمله القای شبهه به کمرنگ کردن فرهنگ اسلامی دست یابند شبهات فراوانی را در این عرصه مطرح میکنند که از جمله آنها شبهه عدم نقد پذیری فرهنگ اسلام و مسلمین است. نوشتار حاضر میکوشد این انگاره را مورد بررسی اجمالی قرار دهد.
مقدمه:
نقد و انتقاد به عنوان امری که میتواند شعاع دید و بینش انسان را در سیطره تفکرات و اندیشههای وی در زمینههای مختلف گسترش دهد در زندگی انسانی حایز اهمیت ویژه بوده و اساساً باید دانست که هر اعتقاد در هنگامه نقد است که در بوته بحث و استدلال و تجزیه و تحلیل قرار میگیرد و در صورت حقیقت بودن، نور شمعگونه آن به اشعه خورشیدوش مبدل شده و شعاع و گستره آن بسی افزونتر از گذشته خواهد شد. حال بر مطلعین از فرهنگ اسلامی واضح بوده که این مهم در بینش اسلامی عمیقاً مورد توجه قرار گرفته و بر آن صحه گذاشته شده، تا جایی که قرآن به عنوان معتبرترین منبع دین اسلام خود در مقام پاسخگویی به نقل انتقادات علیه معتقدات اسلامی پرداخته است. با این وجود میبینیم که برخی از جریانهای مغرض و یا ناآگاه در قالبهای مختلف بیانی فقدان عنصر نقد و انتقاد در اسلام و در فرهنگ مسلمین را به عنوان ایرادی بر این دین حقیقتبین مطرح میکند، که از این میان میتوان به مقالهای تحت عنوان از «دینداری تا غیرتمداری» اشاره کرد که سابقاً نیز به ایرادات دیگر آن مبنی بر (جهالت مسلمین و فقدان نواندیشی در فرهنگ اسلامی) و همچنین (به چالش کشیدن تقلید و عبادت مسلمین) پرداخته شد. مقاله مورد نظر معتقد است که مسلمین با به وجود آوردن جو ارعاب و ترس از نقد مباحث مربوط به دینشان جلوگیری کرده و در مقابل نقد ارزشها و باورهای دینی با سرکوب و خشونت برخورد میکند. نوشتار حاضر میکوشد این اعتقاد نگارنده را در معرض بررسی مختصر قرار دهد.
جایگاه نقد و انتقاد در فرهنگ اسلام
مقاله مورد بررسی در قسمتی از ادعاهای خود مسلمانان را به نقدناپذیری متهم کرده و معتقد است که مسلمین با به وجود آوردن جو ارعاب و ترس، از نقل مباحث مربوط به دینشان جلوگیری کرده، در مقابل نقد ارزشها و باورهای دینیشان با سرکوب و خشونت برخورد میکنند.
از آنجائی که اسلام به این واقعیت توجه دارد که نفوذ اجباری در حوزه عقاید امکانپذیر نیست و از طرف دیگر اعتقاد به خود را بر مبنای تحقیق طلب کرده که لازمه آن آزادی فکر انسانهاست، بنابراین هیچ گونه اجباری را برای پذیرش یک عقیده قائل نیست و اساساً به پیروان خود اجازه نمیدهد تا کسی را مجبور به پذیرش عقیدهای کنند. "سِر توماس ارنولد" متشرق معروف آلمانی درباره این سنت اسلامی این گونه مینویسد: «در صدر اسلام که مسلمانان یکی پس از دیگری کشورها را فتح میکردند، هیچ نمونهای از اجبار مردم به اسلام و آزار و شکنجه دادن آنان به چشم نمیخورد».[1]
حال لازمه این نوع آزادی اسلامی - یعنی آزادی عقیده بمعنای عدم اجبار در پذیرش عقیدهای و نه بمعنای بیتفاوتی نسبت به هر عقیدهای و حق دانستن همه عقاید - این است که آزادی ابراز و بیان عقاید و به عبارت دیگر آزادی بیان نیز وجود داشته باشد و اصلاً آزادی بیان نمایانگر وجود آزادی عقیده در یک جامعه است که این آزادی را نیز اسلام به رسمیت شناخته است.
قرآن کریم به عنوان مهمترین منبع اسلامی در مقام ابطال آراء و اندیشههای مخالفان، آشکارا به بیان سخنان آنان پرداخته و با این اقدام بر عقیده سانسور و خاموش کردن عقیده مخالفان خط بطلان کشیده و آزادی بیان راحتی برای مخالفان خود به رسمیت میشناسد. "محمد هاشم کاملی" فقیه و استاد دانشگاه بین المللی مالزی - که از پیروان مذهب اهل سنت میباشد - در مورد جایگاه آزادی بیان در اسلام این گونه مینویسد: «آزادی فرد برای پژوهش واقعیات و اندیشهها و اظهار و بیان عقیده جزء لا ینفک رویکرد اسلام به کرامت فرد و طلب برای معلوم کردن حقیقت است»[2]
با این اوصاف نمیتوان اسلام و مسلمین را به نقد ناپذیری و عدم تحمل عقیده مخالف متهم ساخت؛ بلکه باید دانست اسلام از آنجائی که طریقه خود را بر اساس فطرت و تعقل میداند از هیچگونه نقد و برهانی نهراسیده(سوره انبیاء / آیه 34) و از مسلمانان خواسته است تا با کمال متانت و سعه صدر به شبهات علمی گوش فرا داده و سپس با استدلال قوی پاسخ گویند، که این سیره با مطالعه تاریخ اسلام و احتجاجات پیشوایان معصوم دینی و اصحاب آنها در برابر مخالفین به خوبی روشن میشود.
اما نکته مهمی که در این عرصه باید مورد توجه قرار گیرد این است که دین اسلام نیز مانند سایر آیینها و مکاتب جهان برای آزادی بیان محدودیتهایی را قائل شده که البته این محدودیتها ریشه عقلانی دارد و ممکن است برخی نظر به این محدودیتها و بیتوجه به فلسفه آنها، اسلام ناب و اصیل و مسلمین را محکوم به مخالفت با آزادی بیان نمایند.
محدودیتهای آزادی بیان در اسلام
پس از توجه و بررسی میتوان دو محدودیت کلی را در عرصه ابراز عقاید مخالف اسلام و نقد عقاید اسلامی به دست آورد:
الف) محدودیت از نظر محتوا: ابراز عقاید و شبهات غیر منطقی و غیر عقلانی که بر مبنای دروغ و تبلیغات نادرست و مستندات غیر واقعی بنا شدهاند، ممنوع میباشد. اسلام شناس بزرگ شهید مطهری در این باره میگوید:
«باید توجه کرد که بر خورد آراء و عقاید، غیر از اغواء و اغفال است. اغفال؛ یعنی کاری توأم با دروغ و تبلیغات نادرست، بر همین مبنا است که خرید و فروش کتب ضلال [گمراه کننده] در اسلام تحریم شده است، همین کتابهای ضد دین و ضد اسلام دو دستهاند: برخی بر یک منطقی و تفکر خود را عرضه میکنند که اینجا محل آزادی است و مبارزه با اینها باید در قالب ارشاد و هدایت و عرضه منطق صحیح باشد؛ اما گاه مسألهی دروغ و اغفال در میان است... آیا آزادی ایجاب میکند اجازه پخش آنها را بدهیم؟»[3]
اعمال محدودیت در این عرصه بر مبنای حکم عقل است که دروغگویی و غیر منطقی بودن را به شدت محکوم مینماید و بر اساس همه منطقها و مکاتب و آئینها نیز این أمور مورد نکوهش واقع شده است.
اگر میبینیم که در دین اسلام، توهین و هتک حرمت به مقدسات ممنوع شمرده شده است، باید بخشی از فلسفه آن را در غیر منطقی بودن اینگونه بیانات جستجو کرد. اساساً عقل آدمی این گونه برخورد را با آنچه احیاناً مخالف عقاید اوست مردود میشمارد و از همینرو ست که میبینیم در میثاقها و کنوانسیونهای بین المللی نیز اهانت به ادیان و فرهنگها از گردونه آزادی بیان و نشر خارج شده است. این اقدامات که از سوی هیچ فرد آزاد و منصفی پذیرفته شده نیست؛ بر خلاف بند دوم ماده 20 میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و همچنین ماده 4 کنوانسیون بینالمللی رفع کلیه اَشکال نژادپرستی میباشد. پس اساساً اهانت و توهین به مقدسات دیگر ادیان را باید خلاف عقل عمومی بشر که به همزیستی مسالمتآمیز حکم میکند، دانست و نه نواندیشی و اندیشمندی.
ب) محدودیت از نظر محیط بیان:
در بررسی تاریخ اسلام میبینیم که در موارد فراوانی برخی از مخالفین و معاندین در نزد پیشوایان دینی و یا عالمان بزرگ دین به بیان شبهات و انکار برخی از مسائل دینی میپرداختند که در این موارد، پیشوایان دین که در واقع مفسران دین الهیاند و علمای دین ضمن گوش سپردن به بیانات ایشان نسبت به پاسخ دادن آن شبهات و روشن نمودن حقیقت اقدام مینمودند.
اما وقتی به برخی تعالیم قرآن کریم مراجعه میکنیم و میبینیم که مسلمانان را از حضور در مجامعی که به انکار و استهزاء آیات و احکام الهی پرداخته میشود، نهی میکنند(سوره نساء / آیه 140)، که از مجموع این دو مطلب میتوان این گونه نتیجه گرفت که: هر سخنی را در هر محفلی و برای هر کسی نمیتوان بیان کرد و اساساً در اسلام بر اساس ضرورت عقلی-اجتماعی، بیان شبهات در میان عموم انسانهایی که از اطلاعات و آگاهی کافی برخوردار نیستند، نهی شده است. فیلسوف شرق علامه محمد تقی جعفری در این باره میگوید:
«برداشتهای مختلف باید در جایی وارد میدان شود که انسانهای متخصص نظر بدند... ارائه آرای متضاد و مختلف در صدر اسلام شایع بود؛ احتجاج طبرسی و امثال آن را در نظر بگیریم و اینک چگونه آراء و عقاید با کمال آزادی در حضور ائمه(ع) مطرح میشد و مورد تحقیق قرار میگرفت. حضرت امام رضا(ع) آن مسایل بسیار عالی علمی و حکمی را مطرح میفرمود؛ ولی با عمران صبای، نه برای مردم عامی که محال بود سؤال و پاسخ عمران و امام(ع) را درک کنند».[4]
در این جا ممکن است کسی گمان کند که این مطلب نوعی بیاحترامی به عقل و خرد انسانها و زیر سؤال بردن شعور عموم مردم و متهم کردن مردم به نادانی است و یا اینکه افرادی مثل "جان استوارت میل" از پایهگذاران و نظریه پردازان لیبرالیسم غربی معتقد باشد که این أمر محروم کردن بشریت از قضاوت و تصمیمگیری است. وی در رساله آزادی خود مینویسد: «کسانی که میخواهند آن را (یک عقیده را) خاموش کنند، طبعاً منکر صحتش هم هستند؛ ولی بالاخره خود اینان اشتباه ناپذیر نیستند که حق داشته باشند، به نام کلیه افراد بشر درباره مسئلهای تصمیم بگیرند و دیگران را از داشتن قضاوت، یکسره محروم سازند».[5]
این گونه تفکرات را باید ناشی از نادیده گرفتن این واقعیت دانست که به هر حال همه انسانها در همه زمینهها تخصص کافی را ندارند و قطعاً نمیتوانند در همه زمینهها اظهار نظر کنند و به تجزیه و تحلیل و بررسی بپرازند. صاحبان اینگونه تفکرات باید توجه داشته باشند که به هر حال علوم بر دو دستهاند: نظری و بدیهی که قسم اول نیازمند کسب و مطالعه میباشد و برخی شبهات که از مبادی بدیهی نشأت نگرفته بلکه ریشه در مبادی نظری دارند، برای درک شدن نیازمند علوم نظری هستند؛ پس چگونه میتوان هرگونه کلامی را در هر محفلی مطرح نمود و قضاوت در مورد آن را به هر فردی واگذار کرد؟ اساساً در هیچ یک از رشتههای علمی چنین کاری صورت نمیگیرد که مسائل علمی را در میان افراد غیر متخصص به قضاوت بگذارند و ارائه کنند فیلسوف و علامه محمد تقی مصباح یزدی در این باره میگوید: «بطور کلی تئوریها و دیدگاههای مربوط به هر علمی وقتی در جمع عالمان و اندیشمندان آن علم مطرح شود قابل نقد و بررسی خواهد بود... اما آیا صحیح است کسی بعنوان شیمیدان از مواد مخدر تعریف کند و جوانان را به آلوده شدن به آنها تشویق نماید و دیگران هم بعنوان احترام به آزادی بیان سکوت نمایند؟»[6]
نتیجه گیری
بنابر این روشن شد که اسلام و مسلمین با مطرح کردن شبهات علمی بنحو عقلانی و به جا، نه تنها مخالف نیستند؛ بلکه بشدت از آن استقبال میکنند و سیره پیشوایان دینی اسلام و علمای اسلامی در طول تاریخ حکایت از این برخورد صمیمانه دارند. اما زمانی که بیان شبهات، شکل توطئه به خود گیرد و در جهت و به انگیزه ترویج بیاعتقادی و نه روشن شدن حقیقت، در مجامع غیر علمی توأم با دروغ و فریبکاری مطرح شوند، بر اساس حکم عقل، اسلام و مسلمین به نحو عقلانی واکنش نشان میدهند که این واکنش را در واقع باید نوعی تاکتیک دفاعی در برابر موج دشمنی و توطئه دشمنان اسلام و مسلمین و نه طالبان حق و حقیقت دانست. بنابراین اسلام نسبت به بیان شبهات به قصد روشن شدن حقیقت مشکلی نداشته و ندارد و آنچه در برابر آن ایستادگی میکند توطئه و فریبکاری است که در میان تمامی آزاد اندیشان جهان محکوم است.
باید دانست مخالفت با این سیره که در مورد آزادی ابراز عقاید مورد تأکید اسلام است شدیداً از سوی پیشوایان دینی اسلام مورد تخطئه و نهی واقع شده است و کلام امام اول شیعیان که فرمود: اَلطَّیْشُ لا یَقُومُ به حُجَجُ اللهِ (با فشار حجتهای الهی را نمیشود اقامه کرد)[7] به خوبی مسیر را برای مسلمین روشن میکند. در واقع باید گفت ائمه معصومین(ع) از همان ابتدا، در مقابل کسانی که میخواهند با تعصبات خشکِ کلیسای قرون وسطی، در مقابل منتقدان منصف و آزاد برخورد کنند، موضعگیری جدی نمودهاند و به محکوم کردن آنها أقدام نمودهاند و نمیتوان اسلام و مسلمین راستین را به سکوت در برابر این گونه تندرویهای غیر معقولانه محکوم کرد.
کتابنامه:
- 1.قربانی، زین العابدین؛ اسلام و حقوق بشر، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم، 1375.
- 2. کمالی، محمد هاشم؛ آزادی بیان در اسلام، ترجمه محمد سعید حنایی، تهران، قصیده سرا، چاپ اول، 1381.
- 3.اردشیری لاجیمی، حسن؛ ره یافت جلد دوم (گستره دین از نگاه شهید مطهری)، قم، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، چاپ اول، 1381.
- 4. جعفری، محمد تقی؛ فلسفه دین، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1378.
- 5.استوارت میل، جان؛ رساله آزادی، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1363.
- 6. مصباح یزدی، محمد تقی؛ پرسشها و پاسخها جلد چهارم، قم، مؤسسه امام خمینی(ره)، چاپ هفتم، 1380.
- 7.مطهری، مرتضی؛ سیری در سیره نبوی، تهران، صدرا، چاپ چهاردهم، 1374.
پی نوشت:
-
[1] . قربانی زین العابدین،
اسلام و حقوق بشر، ص 415
-
[2] . کمالی محمد هاشم،
آزادی بیان در اسلام، ص 1
-
[3] . اردشیری لاجیمی حسن،
ره یافت جلد دوم (گستره دین از نگاه شهید مطهری)، ص 221
-
[4] . جعفری محمد تقی،
فلسفة دین، ص 515 و 517
-
[5] . استوارت میل جان،
رساله آزادی، ص 60
-
[6] . مصباح یزدی محمد تقی،
پرسشها و پاسخها جلد چهارم، ص 53
-
[7] . مطهری مرتضی،
سیری در سیره نبوی، ص 226