4 مهر 1396, 11:40
«کونوا قوامین لله شهدآء بالقسط» [1]
«اى اهل ایمان در راه خدا قیام کنندگان و پایدار بوده و گواه بر عدالت و انصاف باشید»
قال على (علیهالسّلام):
«من ینصف من نفسه لم یزده الله الا عزا»[2]
«هر کس از خود به دیگران انصاف دهد، خداوند بر عزتش مىافزاید»
ایمان بنده کامل نمىشود مگر انصاف درباره خود و درباره مردم را رعایت کند؛ و خداوند در عوض بر عزت آن بنده مىافزاید.
انسان بالطبع از طبیعت نفسى خود، خود را مىخواهد و آنچه متعلق به اوست را دوست دارد و از بدى و زشتى کراهت دارد.
پس اگر کسى از مال او احتیاج پیدا کرد و آن را داد، مورد مدح همه عالمیان است؛ و اگر بدى را براى خودش نمىخواهد براى دیگران هم نباید بخواهد.!
همچنین در داورى و میانجىگرى از حقوق هیچکدام از طرفین طریقه غیر انصاف را نباید روا بدارد، اگر چه برایش آفاتى داشته باشد.
1- پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) و عرب
عربى خدمت پیامبر (صلىاللهعلیهوآله)، و حضرتش به سوى جنگى مىرفتند. عرب رکاب شتر پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) را گرفت و عرض کرد: یا رسولالله (صلىاللهعلیهوآله) به من عملى آموز که سبب رفتن به بهشت شود.
فرمود: از روى انصاف هر گونه دوست دارى که مردم با تو رفتار کنند، تو با آنها رفتار کن. و هر چه را ناخوش دارى مردم با تو کنند، با آنها انجام مده فرمود: جلو شتر را رها کن که قصد به جهاد دارم.[3]
2- انصاف على (علیهالسّلام)
شعبى مىگوید: من همانند دیگر جوانان به میدان بزرگ کوفه وارد شدم. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را بر بالاى دو ظرف طلا و نقره ایستاده دیدم که در دستش تازیانهاى کوچک بود، و مردم سخت جمع شده بودند و آنها را به وسیله تازیانه به عقب مىراند که ازدحام مانع از تقسیم نشود.
پس امام به سوى اموال برگشت؛ و بین مردم تقسیم کرد به نوعى که براى خودش هیچ چیز باقى نماند و دست خالى به منزلش بازگشت .
من به منزل آمدم و به پدرم گفتم: امروز چیز عجیبى دیدم نمىدانم عمل این شخص خوب بود یا بد؛ که چیزى براى خو برنداشت !
پدرم گفت: او چه کسى بود؟ گفتم: امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و آنچه دیدم را برایش نقل کردم. پدرم از شنیدن انصاف و تقسیم على (علیهالسّلام) به گریه افتاد و گفت: پسرم، تو بهترین کس از مردم را دیدهاى.[4]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان