دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تحفه فرنگی روشنفکران غرب زده

No image
تحفه فرنگی روشنفکران غرب زده

روشنفكران غرب زده، ارزش هاي الهي

بدحجابی و نفی ارزش‌های الهی

حدود پنج قرن پیش، هنگامی که کلیسا در غرب، حاکمیت داشت و سازنده افکار و فرهنگ جامعه بود، جوامع غربی و اروپایی در سطح جهانی و بین المللی نمود بارزی نداشتند که البته این همزمان بود با وجود تمدن بزرگ و غنی اسلامی در خاورمیانه، بخصوص ایران. روندی که کلیسا دنبال می‌کرد و دین مسیحیت را به صورت تحریف شده برای منافع خود، به خورد اجتماع می‌داد(که غالب احکام آن نیز در ضدیت با عقل بشر و سرشار از جمود فکری، تحجّر و خشک مقدسی بود)، منجر به آن شد که روشنفکران غرب را به مخالفت با کلیسا و حتی فراتر از آن، مخالفت با دین وادارد. کلیسا هم تمام توان خود را صرف مبارزه و سرکوب جریان روشنفکری کرد؛ اما نتیجه نداشت و روشنفکران روزبه روز قدرتمندتر و کلیساها روزبه روز منزوی‌تر شدند که در نهایت منجر به رنسانس و انقلاب صنعتی در اروپا شد. کار به آنجا رسید که روشنفکران، علاوه بر مبارزه با کلیسا، با دین هم مخالفت کردند. دین را در حاشیه و انزوا قرار دادند تا فقط در خلوت‌های انسان حضور داشته باشد نه بیشتر.

چند ویژگی مهم روشنفکران عبارت بود از اینکه:

1- روش روشنفکران، منطق و استدلال بود؛

2- آنها با تعصب مخالف بودند؛

3- با خرافه و دین نامعقول و حکومت ظالمانه، سر دعوا داشتند؛

4- دردمند بودند.

البته این ویژگی‌ها مورد تائید اسلام نیز می‌باشد و با ایدئولوژی اسلام نیز همخوانی دارد. لذا تا اینجای مطلب را ما مسلمانان هم قبول داریم. چون در دوره حاکمیت کلیسا، به دلیل تحریفات گسترده در دین مسیحیت، دین به ضدّ عقل تبدیل شده بود، احکام آن آمیخته به خرافات و جهالت‌های فراوان بود، پر از احکام بی‌منطق، سخت و خشک و پر از جمود فکری و تعصب و تحجّر و مقدّس مآبی بود؛ به عنوان نمونه، کلیسا برای تجرّد زن و مرد قداست قائل بود و به دنبال سرکوب غریزه جنسی بود، چون آن را پلید می‌دانست و طرفدار رهبانیت و مخالف با زندگی مادی و لذت‌های دنیوی بود.

از سوی دیگر حکّام نیز در تعامل با کلیسا، به نام دین، به مردم ظلم می‌کردند. به گونه‌ای شده بود که کلیسا با احکام صادره از خود، حکّام را نگه می‌داشتند و حکّام نیز با تائیدات از جانب خود، کلیسا را حفظ می‌کردند و در این بین، مردم بودند که تحت ظلم و ستم به سر می‌بردند.

اما همان طور که گفته شد، جریان روشنفکری غرب، علاوه بر کلیسا و مروّجان دین تحریف شده، با اصل دین نیز به مخالفت برخاستند. آنها قصد داشتند جلوی افراط کلیسا را بگیرند، اما خود دچار تفریط شدند. به گونه‌ای که امروز دیگر دین در صحنه‌های اجتماعی غرب، حضور ندارد و فقط محدود به مختصری احکام فردی و اندکی از عبادات بی فایده یک روز در هفته (یک شنبه‌ها) شده است. تفریط روشنفکران کار را به اینجا رساند؛ دین را از صحنه اجتماع و حکومت و سیاست حذف کردند و فقط به احکام فردی بسنده نمودند، در احکام فردی هم عبادت‌های بی‌فایده‌ای برای یک شنبه‌ها در کلیساها تدارک دیدند. چنین دینی که فقط تعبّدیات محض دارد و در هیچ صحنه‌ای دخالت ندارد، به چه درد بشر می‌خورد؟! دین تحریف شده‌ای که فقط یک شنبه‌ها با انسان کار داشته باشد، کدام مشکل جامعه را حل می‌کند؟ این شد نتیجه افراط و تفریط کلیسا و روشنفکران.

اما در ایران اسلامی نیز تقریباً از دوره قاجار که باب سفر به غرب و کشورهای اروپایی باز شده بود، عده‌ای از غرب رفته‌ها، پس از بازگشت به وطن خود، ادای غربی‌ها را در آوردند. روشنفکر ایرانی هم خیال کرد باید با دین و سنّت‌ها مخالفت کند؛ در حالی که تقابل روشنفکران غربی با دین مسیحیت بود که آمیخته به خرافات و تحریفات بود. اما اینجا که مسیحیتی در کار نیست. دین مردم ایران اسلام است، اسلام هم که غنی‌ترین و کامل‌ترین دین است. اشتباه روشنفکر ایرانی این بود که فقط به فکر تقلید از غرب بود. روشنفکران ایرانی در غرب، زرق و برق‌ها و پیشرفت‌های علمی و صنعتی آنها را پس از افول قدرت کلیسا مشاهده نمودند و تصور کردند که راه پیشرفت ما نیز، کنار گذاشتن دین(اسلام) است. روشنفکران ایرانی دچار مغالطه شدند که: غربی‌ها پیشرفت کردند، چون دین را کنار گذاشتند، پس ما هم دین را کنار بگذاریم تا پیشرفت کنیم! در این راستا نیز آن قدر پیش رفتند که یکی از این غرب زده‌ها گفت: «برای اینکه پیشرفت کنیم، باید از فرق سر تا نوک انگشتان پا غربی شویم.» غافل از اینکه اولاً علت پیشرفت غرب، کنار گذاشتن دین نبود، بلکه نتیجه تلاش خودشان و انقلاب صنعتی شان بود. چون سنّت خداوند به این است که نتیجه تلاش هر کس را می‌دهد ولو غیر مسلمان باشد(که این هم یکی از ویژگی‌های جهان بینی اسلامی است که جهان دارای نظام علّی و معلولی، سببی و مسبّبی است و فیض الهی به هر موجودی، تنها از مسیر علت‌ها تعلّق می‌گیرد). لذا تلاش غربی‌ها، علت بود و پیشرفت آنها معلول؛ و اگر غیر از این می‌شد، عجیب بود و با عدالت خداوند منافات داشت. ما تا قبل از انقلاب اسلامی پیشرفت چندانی نداشتیم و این محصول کم همّتی و کم تلاشی خود ما و مهمتر از آن، وجود پادشاهان بی‌کفایت و جاهل بوده است. ثانیاً برفرض که علت پیشرفت آنها، کنار گذاشتن دینشان باشد، مگر اسلام هم مثل مسیحیتِ تحریف شده آنهاست؟ برعکس، اسلام عزیز دین کامل و همه جانبه است. علمای اسلام، درباره هر موضوع فقهی با استفاده از منابع چهارگانه اسلامی(کتاب، سنّت، عقل و اجماع) نظر اسلام را کشف می‌کنند.

اسلام با زندگی دنیا و لذت‌های دنیا مخالف نیست، اسلام زندگی گراست نه زندگی گریز، اسلام عزیز با رهبانیت به شدت مخالف است: «لارَهبانیهَ فی الإسلامِ». کلیسا طرفدار رهبانّیت و ریاضت و مخالفت با زندگی دنیوی بود(افراط)، روشنفکران غربی پس از رنسانس تا امروز، طرفدار زندگی گرایی و آخرت گریزی(تمدّن و توسعه) بوده اند (تفریط). تاریخ غرب، نمودهای بارز افراط و تفریط را به طور واضح نشان می‌دهد. اما اسلام عزیز، متعادل است، آخرت گرایی را در متن زندگی گرایی قرار می‌دهد.

اسلام، یک دین اجتماعی است، نه فردی. حتی احکام فردی آن هم، یک چاشنی اجتماعی دارد. هیچ دینی را پیدا نمی‌کنیم که این قدر اجتماعی باشد. در اینجا(جامعه اسلامی) برای انجام یک نمازجمعه، میلیون‌ها انسان در کنار هم صف می‌بندند و عبادت می‌کنند. کدام دین می‌تواند برای یک عبادت مثل نماز، این همه جمعیت را کنار هم جمع کند؟

اسلام با تبعیض بین جنس مرد و جنس زن مخالف است. اسلام طرفدار تساوی حقوق زن و مرد است، نه تشابه حقوق آنها. اسلام زن و مرد را مکمّل یکدیگر می‌داند و به هیچ کدام اجازه سوء استفاده از دیگری را نمی‌دهد. برعکسِ کلیسا که تجرّد را نوعی قداست می‌دانست و ازدواج را پلید می‌شمرد و از این طریق با غریزه جنسی(به خیال خودشان لذت پلید مادی) مبارزه می‌کردند، در اسلام هیچ بنایی زیباتر از ازدواج نیست. اسلام طرفدار این است که انسان هرچه زودتر از تجرّد به ازدواج روی بیاورد تا باب فساد در جامعه بسته شود.

اسلام با جمود فکری و تعصّب‌های بیجا مخالف است، بلکه طرفدار منطق و استدلال و عقلانیت می‌باشد.

اسلام ناب با خرافات، جهالت‌ها و مقدّس بازی‌ها مبارزه می‌کند.

اسلام بیش از تمام مذاهب موجود در جهان، پیروان خود را به کسب علم و دانش و پیشرفت علمی تشویق می‌کند.

و بسیاری موارد دیگر که مجال طرح همه آنها نیست.

اسلام این گونه است. حال، کدام انسان عاقلی پیدا می‌شود که چنین دین باارزشی را با بهانه‌های واهی کنار بگذارد تا به جامعه‌ای مثل غرب دست پیدا کند؟ غربی که اقتدار علمی و صنعتی دارد اما هیچ بویی از اخلاق، شرافت و انسانیت به مشامش نرسیده است. اگر برفرض محال(طبق اعتقاد غرب زده‌های پرمدّعا) دین را کنار بگذاریم اما پیشرفت نکنیم، تکلیف چیست؟!

مشکل موجود در جامعه اسلامی این بوده که در دوره‌هایی، دینداران به دنبال علم و دانش، این فریضه اسلامی نمی‌رفتند و روشنفکران غرب زده، این کوتاهی و کم همّتی را به حساب اسلام می‌گذاشتند! در حالی که مشکل اصلی از مسلمانی بوده نه از اسلام. اسلام به ذات خود ندارد عیبی/ هر عیب هست ز مسلمانی ماست.

اما امروز به حول و قوه الهی پس از گذشت سه دهه پربرکت از انقلاب اسلامی مردم ایران، هم جامعه، هویت اسلامی از دست رفته خود را پیدا کرده و به سمت علم و پیشرفت و توسعه روی آورده و هم حاکمان این نظام اسلامی در این سال‌های متمادی کسانی بوده‌اند که در جهان امروز اسلام، بیشترین نقش را در شکوفایی تمدّن غنی اسلامی و توسعه و پیشرفت همه جانبه(علمی، سیاسی، فرهنگی و...) ایفا نموده‌اند. در تاریخ ایران از آن ابتدا تا امروز، هیچ دوره‌ای را مثل این دوره سراغ نداریم. این به برکت اسلام و استقرار نظام اسلامی است. امروز دیگر روشنفکران غرب زده ایرانی، کمتر جرات می‌کنند حرف‌های بی منطق گذشته شان را تکرار کنند؛ چون نتیجه این همه پیشرفت‌های گوناگون، بخصوص علمی را در این سال‌ها دیده‌اند. رهبر معظم انقلاب امام خامنه‌ای در رابطه با آموختن علم از غرب می‌فرمایند: «گرفتن علم از دیگری نباید به معنای این باشد که شاگرد باید تا ابد شاگرد بماند؛ نه، امروز شاگردیم، فردا می‌شویم استاد آنها؛ کما اینکه آنها یک روز شاگرد ما بودند، اما الان شده‌اند استاد ما.» ایشان همچنین می‌فرمایند: «نفی غرب به هیچ وجه به معنی نفی فناوری و علم و پیشرفت و تجربه‌های غرب نیست و هیچ عاقلی چنین کاری را نمی‌کند. نفی غرب به معنای نفی سلطه غرب است که هم سلطه سیاسی مورد نظر است، هم سلطه اقتصادی و هم سلطه فرهنگی.»

صرفاً به دلیل برتری علمی آنها، آیا می‌توان فرهنگ آنها را هم برتر دانست؟! ما باید علم آنها را بگیریم نه فرهنگ آنها را. «عده‌ای فکر می‌کنند چون غربی‌ها از لحاظ علمی بر ما برتری دارند، پس ما باید فرهنگ و عقاید و آداب معاشرت و آداب زندگی و روابط اجتماعی و سیاسی مان را از آنها یاد بگیریم؛ این اشتباه است. اگر استادی در کلاس به شما درس بدهد و خیلی هم استاد خوبی باشد و به او علاقه هم داشته باشید، آیا حتماً باید رنگ لباس خود را همان رنگی انتخاب کنید که او می‌پسندد؟ اگر این استاد عادت بدی هم داشت، شما باید این عادت بد را از او یاد بگیرید؟ فرض کنید استاد وسط درس گفتن، دستش را در دماغش می‌کند؛ شما علم را از او یاد بگیرید، چرا این کار را از او یاد می‌گیرید!؟ اروپایی‌ها کارهای غلط و خطا و رفتارهای زشت إلی ماشاءالله دارند؛ چرا باید این کارها را از آنها یاد بگیریم؟ آن مردِ مجذوبِ مفتونِ دانش غربی‌ها می‌گفت: ما باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم. چرا؟! ما مسلمانیم و باید مسلمان باشیم. آنها بیشتر از ما علم دارند؛ خوب، ما می‌رویم علمشان را یاد می‌گیریم؛ چرا باید عادات و فرهنگ و رفتار و آداب معاشرت آنها را یاد بگیریم؛ این چه منطق غلطی است؟!»

‌«فرهنگ غرب- یعنی فرهنگ اروپایی- عیبی دارد که فرهنگ‌های دیگر، تا آنجایی که ما می‌شناسیم، آن عیب را ندارند و آن سلطه طلبی است.» غربی‌ها در راستای خوی سلطه طلبی خود، می‌خواهند ما را مصرف گرا و همیشه دنباله رو خود قرار دهند. «در طول سال‌های متمادی به مغز ایرانی و باور ایرانی تزریق کردند که تو نمی‌توانی؛ باید دنباله رو غرب و اروپا باشی. نمی‌گذارند خودمان را باور کنیم.»

نکته‌ای که تذکّر آن لازم است این است که اسلام با روشنفکری مخالف نیست، اسلام با وابستگی فکری و تقلید کورکورانه به شدت مخالف است. این چه روشنفکری‌ای است که اول تا آخر آن، تقلید کورکورانه از غرب است!؟ این چه روشنفکری‌ای است که فرد به اصطلاح روشنفکر! دائماً چشم و گوشش به سوی غرب است که ببیند آنها چکار می‌کنند، او هم همان کار را بکند!؟ [آنها دین را کنار می‌گذارند، او هم دین را کنار می‌گذارد! آنها حجاب زن را بر می‌دارند، او هم(رضاخان بی سواد قلدر) همان کار را در کشور اسلامی انجام می‌دهد! آنها پاپیون و کراوات می‌زنند، او هم همین کار را می‌کند! آنها محیط‌های مختلط برای دختر و پسر قائلند، او هم از این موضوع تبعیت و طرفداری می‌کند! آنها اصالت را به پول و مادیگری و ارزش‌های مادی می‌دهند، او هم پیروی می‌کند! آنها طرفدار جدایی دین از سیاست هستند(کلیسا کار خود را بکند، نظام سیاسی هم کار خود را)، او هم تبعیت می‌کند(یک مسلمان متدین و حزب اللهی در سیاست دخالت نکند)! و...]‌ پس کجای این را می‌شود روشنفکری نامید؟ آن روشنفکری‌ای که از آن دم می‌زنند چه شد؟ این که تماماً وابستگی و تقلید کورکورانه است. متاسفانه در دوره هایی از انقلاب اسلامی نیز، عنان جامعه به دست همین کوته فکران به اصطلاح روشنفکر! افتاد که تا حدودی ضربات و آسیب هایی را به فرهنگ اسلامی جامعه ما وارد کردند.

در دوره موسوم به اصلاحات بود که عده‌ای غرب زده مدّعی روشنفکری، تقلید کردن مسلمانان از مراجع عظام تقلید را تشبیه به کار میمون می‌کردند، اما خودشان دربست، کورکورانه، متعصّبانه و بدون هیچ منطق عقلانی از غرب تقلید می‌کردند! مسئله مبارزه با حجاب نیز یکی از مواردی بود که متاسفانه بخش اعظم آن، در این دوره مذکور اتفاق افتاد، که به نام آزادی زن، او را به سمت بی‌حجابی و بدحجابی سوق می‌دادند. بیشتر شبهات مربوط به مسئله حجاب، در دوره مذکور وارد جامعه شده(چه از سوی دشمنان، چه از سوی غرب زده‌های غافل داخلی). از آن دوره به بعد، شاهد بودیم که وضعیت حجاب در جامعه اسلامی، روز به روز به سوی نابسامانی بیشتر پیش رفت. انگار همه خواب بودند و فقط یک نفر بیدار بود که او هم مثل جدّ خویش امیرالمومنین(علیه السلام) در مظلومیت به سر می‌برد. آنقدر غفلت کردیم، آنقدر انزوا اختیار کردیم تا غرب زده‌های دین گریز و بعضاً دین ستیز، تا این حد جَری شده‌اند و به خود اجازه می‌دهند با بی‌حیایی تمام، در خیابان‌ها، در معابر، در دانشگاه‌ها، در مطب‌ها، در بانک‌ها، در اتوبوس‌ها و مترو و خلاصه در همه جا [جز مسجد و اماکن مذهبی]، در مقابل چشمان بسیاری از مومنین و مومنات، رژه می‌روند و ما تنها کاری که می‌کنیم[آن هم به سختی] این است که چشمان خود را از آنها بر می‌داریم و مسولین هم تنها کاری که می‌کنند[آن هم به زیبایی] فقط محکوم می‌کنند و توصیه اخلاقی می‌نمایند؛ اما دریغ از یک اقدام عملی و انقلابی. البته تصور نشود که امروز در جامعه ما، جمعیت بدحجاب‌ها و مخالفان حجاب، بیشتر از خانم‌های عفیف و باحجاب است. علت نمود بیشتر بدحجاب‌ها در جامعه ما همان است که شاعر گفته: «موی اندر شیر خالص زود پیدا می‌شود»؛ چون جامعه ما یک جامعه اسلامی است و متشکل از یک ملت پاک و نجیب می‌باشد، اگر یک آلودگی و ناپاکی در آن به وجود بیاید، خیلی به چشم می‌آید. به تعبیر شاعر، مثل مویی است که در شیر می‌افتد؛ شیر، سفید و پاک است و هنگامی که یک لکه در آن بیفتد، به وضوح دیده می‌شود و نمود پیدا می‌کند. خانم‌های پاکدامن باحجاب در جامعه اسلامی ما، برخلاف بدحجاب‌های متبرّج، بیکار و ولگرد نیستند که هر روز در خیابان‌های شهر، در حال تردد باشند تا به چشم بیایند.

بنابراین انزوای برخی مذهبیون موجب شده که دین ستیزها و غرب زده‌ها وارد میدان شوند و به طور آشکار، ارزش‌های اسلامی را زیر پا بگذارند. بنا به فرموده رهبر معظم انقلاب «کسانی که دلسوزند، نباید بگذارند معیارهای الهی در جامعه عوض شود.»‌

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب «نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب» مجموعه مقالاتی است که در فضای جامعه غرب در انتقاد از ابعاد نظری و عملی فمینیسم نگاشته شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

تقریر علامه طباطبایی شاهکاری در مسئله برهان صدیقین

تقریر علامه طباطبایی شاهکاری در مسئله برهان صدیقین

گرچه علامه طباطبایی تقریر خود از برهان صدیقین را مبتنی بر کتاب اسفار ملاصدرا بیان می‌کند، اما به اذعان بسیاری از متفکران برهان علامه کاملترین و بهترین برهان نسبت به پیشینیان خود است.
مخالفان منطقی و عقلانی قاعده الواحد

مخالفان منطقی و عقلانی قاعده الواحد

آقا حسین خوانساری از جمله مخالفان سرسخت قاعده الواحد است.
ماهیت و حکم اخلاقی توریه

ماهیت و حکم اخلاقی توریه

گاه در زندگی اجتماعی خود با دیگران، به خاطر کسب منافعی لازم است دروغ بگوییم.
ساختمان سازی بر قبر اولیای الهی و نفی توهم شرک

ساختمان سازی بر قبر اولیای الهی و نفی توهم شرک

توحید به معنای یکتاپرستی در همه ابعاد از آموزه‌های بنیادین شرایع اسلامی از آدم(ع) تا خاتم(ص) است.
نشانه های ایمان کامل در کلام امام صادق(ع)

نشانه های ایمان کامل در کلام امام صادق(ع)

ایمان همانند هر امر باطنی و قلبی دارای مراتبی است.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
فلسفه چیست؟

فلسفه چیست؟

فلسفه حوزه‌ای از دانش بشری است که به پرسش و پاسخ درباره مسائل بسیار کلی و جایگاه انسان در آن می‌پردازد؛ مثلاً این که آیا جهان و ترکیب و فرآیندهای آن به طور کامل مادی است؟
رابطه علم و عمل

رابطه علم و عمل

علم و دانش بشری زمانی برای جامعه و مردم سودمند و مفید است که با عمل و اجرا همراه گردد یعنی عالم به علم و دانسته‌های خود عمل کرده و آن را با اشتیاق به دیگران نیز بیاموزد.
الخیر فی ماوقع

الخیر فی ماوقع

برای خیلی‌ها این پرسش مطرح می‌شود که چرا ما هر گاه با مصیبت و گرفتاری مواجه می‌شویم، و نخستین تحلیل و توصیف ما از آن این است که در آن خیری بوده است؟
Powered by TayaCMS