دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سید محمد حسین طباطبایی (علامه طباطبایی)

سید محمد حسین طباطبایی (علامه طباطبایی)
سید محمد حسین طباطبایی (علامه طباطبایی)

علامه طباطبایى

متوفاى : 24 / 8 / 1360 ش.

عنوان مقاله: میزبان معرفت

نویسنده: احمد لقمانى

سپیده سیادت

روزهاى ماه «ذیحجه» 1321 ق. یکى پس از دیگرى مى گذشت و دلهاى شیفتگان بیتُ الله در هواى حرم الهى «لبیک شوق» سر مى داد. یاد عرفات و نام مشعر عطش دیدار به جانها داده بود.

ناگاه «کعبه کرامت الهى» زیبا چهره اى نورانى را در آغوش پدر و مادرى مهربان نهاد. گویى بار دیگر «زمزم» لطف خداوندى رخ نشان داده است.

آرى طفلى دیده به جهان گشود که نور سیادت بر سیماى بلورینش آینده اى روشن را خبر مى داد. نام او را «محمّد حسین» نهادند و آن را به تبرّک نام «جدّ و فرزند» مایه برکت شمردند. زیرا خاندان محمّد حسین، خانواده اى اصیل بود که هماره بیرق بزرگى در دست داشته و شهر تبریز لبریز از نام آنان بوده است.

«سراج الدّین عبدالوهاب» جدّ معروف اوست که با وساطت وى، نبرد خونین دولت ایران و عثمانى، در سال 920 قمرى پایان یافت و «مرحوم میرزا محمد تقى قاضى طباطبایى» شخصیّت دیگرى است که از قرنها پیش تاکنون شرافت و بزرگوارى را از آن خاندان بزرگ قاضى طباطبایى تبریز کرده است.

طفولیّت و توفان حوادث

دوران کودکى «محمّد حسین» با توفان حوادث و بلا همراه بود. بیش از پنج بهار از عمر عزیزش نگذشته بود که مادرى مهربان و با فضیلت را از دست داد. بغض غم و اندوه بى مادرى او را رها نکرده بود که گرد یتیمى بر وجودش سنگینى کرد و از دیدن روى پدر محروم شد. همراه با برادر کوچکتر خود تنها ماند امّا هماره دست لطف خداوندى سایه بان مرحمتى بر سر او بود. مدّت زیادى از تحصیل او نمى گذشت که علاوه بر قرآن مجید، کتابهاى گلستان، بوستان، اخلاق مصوّر، تاریخ معجم، ارشاد الحساب، نصابُ الصبیان و دیگر کتابهاى متداول در مدارس آن روز را فرا گرفت.

صرف و نحو و معانى و بیان را نزد استاد خویش مرحوم شیخ محمد على سرابى آموخت و پس از آن با گامى بلند و همّتى فراتر، سطوح عالى در فقه، اصول، فلسفه و کلام را در زادگاه خود نزد اساتید آن خطّه تحصیل کرد. روح لطیف او، ذوقى هنرى به وى بخشیده بود. دستمایه اى که با کمک آن توانست خوشنویسى را در اوان عمر خود از آقا میرزا على نقى بیاموزد.

با سپرى شدن ایّام تلخ و ناکامى طفولیّت، شکوفه هاى رشد و تکامل بر شاخسار وجود سیّد محمّد حسین نمایان شد. وى از سال 1297 ش. تا 1304 علوم بسیارى آموخت. در این مدّت، تمامى درسهاى مربوط به سطح را فراگرفت و با شور و شوق بسیارى کتابهاى مربوط به ادبیات، فقه، اصول، کلام و معارف اسلامى را آموخت.

او خود از روزگار تحصیل خود چنین بازگو مى کند:

«در اوایل تحصیل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زیادى به ادامه تحصیل نداشتم و از این روى هرچه مى خواندم نمى فهمیدم... پس از آن یک بار عنایت خدایى دامنگیرم شده، عوضم کرد. در خود یک نوع شیفتگى و بى تابى نسبت به تحصیل کمال حسّ نمودم به طورى که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریباً هیجده سال کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، احساس خستگى و دلسردى نکردم و زشت و زیباى جهان را فراموش کردم... در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگى، به حداقل ضرورى قناعت نموده، باقى را به مطالعه مى پرداختم بسیار مى شد - بویژه در بهار و تابستان - که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه مى گذراندم...»([1])

عشق و شور به تحصیل و تکامل استاد را بر آن داشت که از شهر خویش رو به سوى، سیناى اسرار «نجف اشرف» هجرت کند. تا از شراب عشق على (علیه السلام) جامى نوشیده و طریق معرفت و راه رستگارى را بهتر و بیشتر بپیماید.

با اوّلین نگاه به قبّه و بارگاه امیرالمؤمنین آخرین کلام خویش را زده و مى فرماید:

«یا على! من براى ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده ام ولى نمى دانم چه روشى پیش گیرم... از شما مى خواهم که در آنچه صلاح است، مرا راهنمایى کنید».

چند روزى نمى گذرد که نصرالله و یارى الهى به دست مولاى متقیان به سوى استاد مى آید. شخصیّت وارسته اى چون حاج میرزا على آقا قاضى «قدس سره» به سراغ وى آمده و خطاب به او اینگونه مى گوید:

«کسى که به قصد تحصیل به نجف مى آید خوب است علاوه بر تحصیل، از فکر تهذیب خود غافل نماند.»

کیمیاى وجود مرحوم قاضى، روح و روان استاد را دگرگون کرده و برنامه اى روشن و نورانى براى آینده او ترسیم مى کند. از آن روز کتابى دیگر از زندگى استاد فرزانه باز مى شود که صفحه آغازین آن با این جمله شروع مى گردد:

علم نبود غیر «علم عاشقى» *** مابقى تلبیس ابلیس شقى([2])

طلوع عشق و اندیشه

مفسر فرزانه مدّت یازده سال در کنار مرقد نورآفرین امیرالمؤمنین(علیه السلام)کسب علم کرده وى خوشه چین زبردست بود که بیشترین استفاده را از فرصت فراهم آمده نمود. فقه، اصول، فلسفه، ریاضیات، رجال را از محضر اساتیدى والا مقام فراگرفت. بزرگانى چون: آیت الله نائینى، سید ابوالحسن اصفهانى، سید حسین بادکوبه اى، سید ابوالقاسم خوانسارى، حجّت، حاج میرزاعلى ایروانى و میرزاعلى اصغر ملکى.

سر سلسله اساتید ایشان مرحوم قاضى است. شخصیّتى که «سیّد محمّد حسین» را «علاّمه» کرد و جام وجود این انسان پاک را جرعه هاى حیات ابدى و معنویت جاودانه بخشید. مرحوم علاّمه پیرامون استاد خود مرحوم قاضى چنین مى فرماید:

«ما هرچه داریم... از مرحوم قاضى داریم. چه آنچه را که در حال حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقى که خودمان داریم و از مرحوم قاضى گرفته ایم».

بازگشت به تبریز

دست تقدیر، رجعت فرزانه اندیشمند را رقم زد. پس از سالها اندوختن معارف ناب، در سال 1314 ش مجبور به بازگشت به زادگاه خویش گردید. دوران تلخ کامى و غربت از مهد علم و دانش از این زمان شروع شد امّا مدتى نگذشت که لطف خفّى الهى خود را از سراپرده حکمت خداوندى نشان داد. کار تدریس و تحقیق شروع شد و اوّلین غنچه هاى «المیزان» با نمودى در «بحار الانوار» بر شاخسار علاّمه رویید.

هجرت به قم

دوران ده ساله اقامت علامه در تبریز همراه با تدریس و تألیف سپرى شد و فصلى جدید از حیات وى را فراهم کرد. تا اینکه «فیض روح القدس» بار دیگر مدد فرمود و با آمدن چنین آیه اى در استخاره، علاّمه راهى قم گردید:

«هُـنالِـکَ الـوَلایَـةُ للهِ الـحَـقُّ هُـوَ خَـیـرٌ ثَـوابـاً وَ خَـیرٌ عُـقباً»([3])

(در آنجا، یارى به خداى حق تعلّق دارد. اوست بهترین پاداش و بهترین فرجام)

و آن روز حوزه علمیّه قم از ضربات سهمگین رضاخان، رهایى یافته بود و با حضور آیات و مراجع بزرگوارى چون آیت الله بروجردى انسجام بیشترى پیدا کرده بود، فرصتى طلایى فراهم آمده بود تا علاّمه طباطبایى، نیازهاى جامعه را سنجیده و بر طبق آنها، برنامه اى منظم و کارآمد تنظیم کند. تفسیر و فلسفه درسهایى بود که - بر اساس احساس وظیفه علاّمه - شروع شد و تعجب بسیارى را برانگیخت چرا که تدریس تفسیر دانشى به دور از تحقیق تلقى مى شد امّا پشتکار و اخلاص علاّمه کار را بدانجا رساند که «المیزان» حاصل سالهاى تلاش و تدریس گردید.

درس فلسفه نیز در آن عصر خوشنام نبود. از این رو تلاشهاى بسیارى در تعطیل این درس انجام مى شد امّا رفتار مؤدبانه استاد و برخورد مهربانانه آیت الله العظمى بروجردى ابرهاى تیره سوء تفاهم ها را کنار زد و سعایتها را بى اثر نمود.([4])

به هر روى تشکیل جلسات عمومى و خصوصى این عالم فرهیخته و حضور شاگردان اندیشمندى چون آیت الله مطهرى باعث نقد و بررسى فلسفه هاى غربى - مخصوصاً ماتریالیسم دیالکتیک - گردید و آثار و برکات جاودانه اى در تدوین کتب فلسفى به همراه خود آورد.

... هر روز که سپرى مى شد ابعاد علمى و چهره چشمگیر علاّمه بیشتر از گذشته نمایان مى شد. شعاع شخصیّت این استاد فرزانه به داخل کشور محدود نگردید، بلکه اندیشمندان بسیارى را به سوى خویش کشاند و در تمام ابعاد اسلام به بحث و گفتگو با آنان منجر شد. این عظمت بدانجا انجامید که دولت آمریکا توسط شاه ایران از علاّمه دعوت رسمى کرد تا در دانشگاههاى آن کشور «فلسفه شرق» را تدریس نماید! روح بلند و بینش کم نظیر علاّمه دست رد به آن همه اصرار زد. او زندگى محقّرانه در قم و جلسات درس با طُلاّب و تربیت شاگردانى فاضل را بر تمامى ظواهر فریبا ترجیح مى داد.([5])

یادگارهاى ماندگار

«انبوه دانش» و «کیمیاى ایمان» علاّمه آثارى گرانبها و جاودانه بسان مشعلى فروزان فرا راه دانش پژوهان آفرید کتابهایى چون:

1 - تفسیرالمیزان

دائرة المعارفى از معارف و در بردارنده بحثهاى اعتقادى، تاریخى، فلسفى، اجتماعى و... با تکیه بر قرآن کریم. اثرى سترگ که استاد شهید مطهرى 60 سال یا 100 سال دیگر زمان درک عمق و ارزش این کتاب مى داند.([6]) این کتاب ثمره اى کم نظیر از بیست سال تلاش شبانه روزى علاّمه است. نقطه آغازین این تألیف به برکت غور و ژرف نگرى در روایات بحارالانوار بود علاّمه سبک این تفسیر را از مرحوم قاضى آموخت و در قم عملى ساخت.

2 - بدایة الحکمة

کتابى که یک دوره تدریس فشرده فلسفه براى دوستداران علوم عقلى در قم و سپس دانشگاههاى کشور گردید.

3 - نهایة الحکمة

این اثر براى تدریس فلسفه با توضیحى بیشتر، عمقى افزونتر و سطحى عالى تر تدوین شده است.

4 - اصول فلسفه و روش رئالیسم

بینش علاّمه پیرامون نظرات مادیون و ماتریالیستها باعث فراهم آوردن این اثر گردید برکت این کتاب موجب هدایت بسیارى از جوانان مسلمان و نجات آنان از هلاکت کفر و الحاد شد. اثرى که پاورقیهاى استاد مطهرى عنایتى افزون بدان بخشیده است.

5 - حاشیه بر کفایه

کتابى اصولى پیرامون قوانین استنباط است که بتازگى چاپ شده است.

6 - شیعه در اسلام

دوره اى کامل از اعتقادات و معارف شیعه در این اثر نفیس به چشم مى خورد.

7 - مجموعه مذاکرات با پروفسور هانرى کربن

او که محققى فرانسوى است پیرامون چگونگى شیعه و مباحث اعتقادى و... مذاکراتى با علامه داشته که در این کتاب وجود دارد.

8 - خلاصه تعالیم اسلام

خلاصه آنچه هر مسلمان متعهد باید از آن آگاهى داشته و خود را بدان زینت دهد، در این اثر بیان شده است.

9 - روابط اجتماعى در اسلام

انسان و اجتماع و رشد اجتماعى او، پایه زندگى اجتماعى، آزادى در اسلام و... مباحثى است که در این کتاب بدانها پرداخته شده است.

10 - بررسیهاى اسلامى

مجموعه اى است زرّین از مقالات استاد که بسان دائرة المعارفى از معارف ناب اسلامى جمع آورى شده است.

11 - آموزش دین

کتابى با قلم روان و مطالبى لازم و ضرورى است که براى دانش آموزان نوشته شده است.

12 و 13 و 14- رساله انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا

این کتاب که اکنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده است مباحثى مفید از عوالم سه گانه ماده، مثال و عقل مطرح کرده و پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبى بسیار مفید و لازم ارائه کرده است.

15 تا 41

رساله هایى گوناگون درباره قوه و فعل، صفات، افعال الله، وسائط، نحو، صرف،... این مجموعه 26 رساله است که بنا به ضرورت و نیاز جامعه توسط علاّمه نگاشته شده است.

42 - دیوان شعر فارسى

مجموعه اى از اشعار چشمگیر و عمیق علاّمه که طى سالیان متمادى سروده شده است.

43 - سنن النّبى

سیره و روش رسول الله(صلى الله علیه وآله) در بین مردم و همراه خانواده در این اثر به چشم مى خورد.

44 - لبُ اللباب

مجموعه درسهاى اخلاق استاد که از سالهاى 1368 تا 1369 قمرى براى برخى از فضلاى حوزه قم بیان فرموده اند.

46 - حاشیه بر اسفار

نظرات استاد فرزانه علامه طباطبایى بر اسفار در این کتاب جمع آورى شده است.([7])

* * *

شاگردان

«هماى همّت» علاّمه، باعث تربیت «مه گونه هایى» شده تا آنگاه که خورشید وجودش رخ در نقاب خاک مى کشد، اینان چون ماهتاب هدایت نورافشانى کنند.

شاگردان علاّمه، دهها نفر از بزرگان و فرهیختگان کنونى در حوزه هاى علمیه مى باشند که به تنى چند از آنان اشاره مى شود.

حضرات آیات و حجج اسلام:

1 - شهید مرتضى مطهرى 2 - شهید سیّد محمّد حسینى بهشتى 3 - امام موسى صدر 4 - ناصر مکارم شیرازى 5 - شهید محمد مفتح 6 - شیخ عباس ایزدى 7 - سید عبدالکریم موسوى اردبیلى 8 - عزالدّین زنجانى 9 - محمّد تقى مصباح یزدى 10 - ابراهیم امینى 11 - یحیى انصارى 12 - سید جلال الدین آشتیانى 13 - سید محمّد باقر ابطحى 14 - سید محمد على ابطحى 15 - سید محمّد حسین کاله زارى 16 - حسین نورى همدانى 17 - حسن حسن زاده آملى 18 - سید مهدى روحانى 19 - على احمدى میانجى 20 - عبدالله جوادى آملى و...

جلوه هاى جاودانه

(داستانهایى از زندگانى علاّمه)

علامّه طباطبایى این عالم سترگ و تابناک، چهره اى الهى بود که با دو بال قرآن و عترت پرواز کرد. به بلنداى جاودانگى و ابدیت رسید و براى همیشه اسطوره اى شکوهمند گردید. در این فرصت برآنیم تا گوشه هایى از زندگى سراسر روشن او را یادآور شویم:

الف) ارادت به اهلبیت (علیهم السلام)

استاد هفته اى یک بار - حداقل - به حرم حضرت معصومه (علیها السلام) مشرف مى شد. پیاده مى رفت و در بین راه اگر پوسته پرتقال یا خیار و یا موز مى دید با ته عصا آن را از مسیر مردم کنار مى زد. در ایّام تابستان غالباً به مشهد مقدّس مشرف مى شد. شبها به حرم امام رضا (علیه السلام) رفته، در بالاى سر مى نشست و با حال خضوع و خشوع به دعا و زیارت مى پرداخت. به پیامبر (صلى الله علیه وآله)و ائمه (علیهم السلام)علاقه بسیارى داشت و با کمال ادب و احترام از آنها نام مى برد، در مجالس روضه خوانى شرکت مى کرد و براى مصایب اهل بیت شدیداً اشک مى ریخت»([8]).

«علاّمه در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدّس حضرت معصومه (علیها السلام) افطار مى کرد. ابتدا پیاده به حرم مطهر مشرّف مى شد، ضریح مقدّس را مى بوسید سپس به خانه مى رفت این ویژگى اوست که مرا بشدّت شیفته ایشان نموده است»([9])

«فعالیتهاى شبانه روزى علمى، او را از توسّل در عرض ادب به پیشگاه مقام رسالت و ولایت باز نمى داشت. ایشان موفقیّت خویش را مرهون همین توسّلات مى دانست. و آنچنان به سخنان معصومین احترام مى گذاشت که حتى در برابر روایات مرسل و ضعیف السند هم به احتمال این که از بیت عصمت صادر شده است، رفتار احتیاط آمیزى داشت. و برعکس کوچکترین سوء ادب و کژاندیشى را نسبت به این دودمان پاک و مکتب پرافتخار تشیّع قابل چشم پوشى نمى دانست...»([10])

«آن گاه که نام یکى از معصومین(علیهم السلام) برده مى شد اظهار تواضع و ادب در سیماى ایشان مشهود مى شد و نسبت به امام زمان (علیه السلام)تجلیل خاصى داشته مقام و منزلت آنها و حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و حضرت صدیقه کبرى (علیها السلام) را فوق تصور مى دانستند. یک نحو خضوع و خشوع واقعى نسبت به آنها داشته و مقام و منزلت آنان را ملکوتى مى دانستند»([11]).

ب) شرح صدر علاّمه

یکى از شاگردان ایشان که مدت سى سال با استاد مأنوس بوده، پیرامون خصوصیّات اخلاقى آن عالم فرزانه چنین نوشته است:

«علاّمه انسانى وارسته، مهذّب، خوش اخلاق، مهربان، عفیف، متواضع، مخلص، بى هوا و هوس، صبور، بردبار، شیرین و خوش مجلس بود. من در حدود سى سال با استاد حشر و نشر داشتم... به یاد ندارم که در طول این مدت حتى یک بار عصبانى شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند یا کوچکترین سخن تندى یا توهین آمیزى را بر زبان جارى سازد. خیلى آرام و متین درس مى گفت و هیچ گاه داد و فریاد نمى کرد، خیلى زود با افراد انس مى گرفت و صمیمى مى شد. با هرکس حتى کوچکترین فرد طلاّب چنان اُنس مى گرفت که گویا از دوستان صمیمى اوست... گاهى که به عنوان استاد مورد خطاب قرار مى گرفت مى فرمود: «این تعبیر را دوست ندارم ما اینجا گرد آمده ایم تا با تعاون و همفکرى، حقایق و معارف اسلامى را دریابیم» استاد بزرگوار بسیار مؤدب بود به سخنان دیگران خوب گوش مى داد، سخن کسى را قطع نمى کرد و اگر سخن حقى را مى شنید تصدیق مى کرد، از مباحثات جدلى گریزان بود ولى به سؤالها، بدون خودنمایى پاسخ مى داد»([12]).

یکى از شخصیتهاى مارکسیست با علامه به بحث و گفتگو نشسته بود و سرانجام موحد و مسلمان گردید هنگامى که یکى از دوستان او پیرامون مناظره و گفتگوى دوست خود با علامه پرسش کرد، وى شخصیت علامه را اینگونه بازگو مى کند:

«آقاى طباطبایى مرا موحد کرد. هشت ساعت ما با هم بحث کردیم. یک کمونیست را الهى و یک مارکسیست را موحد کرد او حرف توهین آمیز هر کافرى را مى شنید و نمى رنجید و پرخاش نمى کرد.»([13])

ج) آینه اخلاص

استاد جعفر سبحانى روحیّات علامه را چنین توصیف مى کند:

«ما با این که با ایشان اُنس بیشترى داشتیم یک بار هم به خاطر نداریم که مطلبى را به عنوان تظاهر به علم یادآور شود یا سخن را سؤال نشده از پیش خود مطرح کند.»([14])

هنگامى که یکى از علماى حوزه علمیّه قم از تفسیر عظیم المیزان در حضور ایشان تعریف مى کند، علاّمه بانیم نگاهى به او مى فرماید:

«تعریف نکن که خوشم مى آید و ممکن است خلوص و قصد قربتم از بین برود»([15])

و آنگاه که یکى از اساتید اندیشمند حوزه رساله امامت خود را براى نظریابى خدمت علاّمه مى دهد، ایشان پس از مطالعه مى فرماید:

«چرا دعاى شخصى کردید؟ (بار الها توفیق فهم آیات الهى را به اینجانب مرحمت بفرما) چرا در کنار سفره الهى دیگران را شرکت ندادى... تا آنجایى که خودم را شناختم، دعاى شخصى در حق خودم نکردم.»([16])

د) تعبّد و بندگى

استاد فرزانه، مرحوم علاّمه از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر گذارده و خود را مقیّد به ترک اولى کرده بود و همیشه ذکر الهى بر لب داشت و هیچگاه از توجه به پروردگار غافل نمى شد.

«اخلاق ایشان اخلاقى قرآنى بود، گویا اخلاقش «قرآن» بود. هر آیه اى که خداوند در قرآن نصب العین انسان کامل مى داند ما در حد انسانى که بتواند مبین و مفسر قرآن باشد در این مرد بزرگ مى یافتیم. مجلس ایشان، مجلس ادب اسلامى و خلق الهى بود و ترک اولى در ایشان کمتر اتفاق مى افتاد. نام کسى را به بدى نمى برد. بد کسى را نمى خواست وسعى مى کرد خیر و سعادت همگان را مسئلت کند»([17]).

طهارت باطن استاد زبانزد خاص و عام بود. بسیارى از شبها را تا صبح به عبادت و بیتوته مى پرداخت. در ماه مبارک رمضان فاصله بین غروب آفتاب تا سحر را به تهجد ذکر مشغول بود.

هـ) اخلاق علاّمه در منزل

دختر استاد چگونگى برخورد پدر خود را با اطرافیان اینگونه بیان مى کند:

«اخلاق و رفتار ایشان در منزل «محمّدى» بود. هرگز عصبانى نمى شدند و هیچ وقت صداى بلند ایشان را در حرف زدن نشنیدیم. در عین ملایمت، بسیار قاطع و استوار بودند و مقیّد به نماز اوّل وقت، بیدارى شبهاى ماه رمضان، قرائت قرآن با صداى بلند و نظم در کارها بودند. دست رد به سینه کسى نمى زدند و این به سبب عاطفه شدید و رقت قلب بسیار ایشان بود.

... بسیار کم حرف بودند، پرحرفى را موجب کمى حافظه مى دانستند. بسیار ساده صحبت مى کردند به طورى که گاهى آدم گمان مى کرد این یک فردى عادى و عامى است... مى گفتند شخصیت را باید خدا بدهد وبا چیزهاى دنیوى هرگز انسان شخصیّت کسب نمى کند... آرام و صبور با مسائل برخورد مى کردند. با این که وقت زیادى نداشتند ولى طورى برنامه ریزى مى کردند که روزى یک ساعت بعد از ظهرها در کنار اعضاى خانواده باشند... رفتارشان با مادرم بسیار احترام آمیز و دوستانه بود همیشه طورى رفتار مى کردند که گویى مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافى بین آن دو ندیدیم... آن دو واقعاً مانند دو دوست باهم بودند. در خانه اصلاً مایل نبودند کارهاى شخصى شان را کس دیگرى انجام دهد... ایشان براى بچه ها مخصوصاً دخترها ارزش بسیارى قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفه هاى ارزنده اى مى دانستند. همیشه بچه ها را به راستگویى و آرامش دعوت مى کردند. دوست داشتند آواى صوت قرآن در گوش بچه ها باشد. براى همین منظور قرآن را بلند مى خواندند و به مؤدب بودن بچه اهمیت مى دادند و رفتار پدر و مادر را به بچه ها مؤثر مى دانستند. درباره مادرم مى فرمود: این زن بود که مرا به اینجا رساند. او شریک من بوده است و هرچه کتاب نوشته ام نصفش مال این خانم است»([18]).

و) شناخت مقتضیات زمان و مکان

«توجه به جهان اطراف» و بررسى «وضعیت حال و آینده» از نشانه هاى بارز استاد والا مقام، مرحوم علاّمه طباطبایى است ایشان در سالهاى دهه 20 و 30 نقش حساس در هدایت جامعه داشت. با هجوم شبهات دشمنان، سلاح قلم بدست گرفته و کارى کارستان مى کرد. فلسفه مادى و افکار غربى را پوچ و بى مقدار جلوه داد و حساسیتهاى زمان را به کار گرفت. هدایت فوج فوج جوانان کار کم نظیرى بود که «علاّمه» یاراى آن را داشت و به خوبى از عهده آن برآمد. پس از رحلت آیت الله العظمى بروجردى(ره) «حکومت اسلامى» موضوع درس وى گردید و مقالاتى در این زمینه نگاشت و در آنها توانایى حکومت اسلامى را در اداره جامعه و قدرت ولایت فقیه را اثبات کرد.([19])

ز) همراه با امام(ره)، همگام با انقلاب

از دیرزمان ارادت و علاقه وافرى بین علاّمه و حضرت امام خمینى (رضوان الله علیهما) به چشم مى خورده است. چون هردو از هوا و هوس به دور بودند نسبت به یکدیگر احترام مى گذاشتند([20]) «رابطه دوستانه آن دو بزرگوار از قدیم برقرار و علاّمه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. نسبت به انقلاب نظر مساعد داشت واز مسائل سیاسى با اطلاع بود. وى نسبت به اوضاع جامعه بسیار ناراضى و از شاه و رژیم او منزجر بود.

یک بار به ایشان گفته شد که شاه تصمیم گرفته است دکتراى فلسفه به شما بدهند. ایشان خیلى ناراحت شدند و اعلام کردند به هیچ وجه تن به قبول چنین چیزى نخواهند داد... و در پایان از اصرار زیاد - رئیس دانشکده الهیات آن زمان - گفتند: «من از شاه هیچ ترسى ندارم و حاضر به قبول دکترى نیستم»([21])

ح) جلوه هاى هنرى و ادبى علاّمه

خط نستعلیق و شکسته علامه از بهترین و شیواترین انواع خط بود. گاهى استاد از روزهایى که با برادرش در تبریز در دامنه کوههاى اطراف از صبح تا به غروب به نوشتن خط مشغول بودند، یاد مى کرد. خط هایى که تعجب ایشان را برمى انگیخت و یا سخن از زمانى مى کردند که علاقه بسیارى به نقاشى داشتند و تمام پول و وقت خود را صرف خرید کاغذ و نقاشى بر آنها مى نمودند.

از جمله جلوه هاى دیگر استاد تجلّى ایشان در آینه شعر است. اشعار بسیار ارزشمند و چشمگیرى که توسط علاّمه سروده شده و سرآمد گردیده است. «مرا تنها برد» و «پیام نسیم» و«هنر عشق» از جمله اشعار گرانسنگى است که از علاّمه باقى مانده است.

ارجعى الى ربّک

سرانجام پس از 81 سال و 18 روز عمر بابرکت و زندگى پرتلاش، روح پاک و الهى آن حکیم عارف و مفسّر وارسته به دیار قدسى و ملکوت رهسپار شد.

آرى در 18 محرم 1402 قمرى (24 آبان 1360 شمسى) غبار غم و بیرق ماتم در سراسر میهن اسلامى برپا شد و دلهاى پاک اندیشمندان و بزرگان عرصه علم و دانش غرق اندوه گردید. حضرت امام خمینى قدس سره ضمن اظهار هم دردى، با برپایى مجلس ختم براى مرحوم علاّمه این ضایعه اسفناک را تسلیت گفتند. و در پى آن دیگر مراجع و شخصیتهاى علمى، مذهبى و اجتماعى چون آیت الله العظمى گلپایگانى قدس سره، آیت الله خامنه اى و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در این ماتم جانکاه به سوگ نشسته و مراسم بسیارى برپا کردند. شاگردان و دیگر ارادتمندان چشمه فیاض الهى با سرودن اشعارى پربها، غم اندوه خود را بیان نمودند. و دیگر اقشار مردم یاد و خاطره آن اُسوه جاودانه و مرد الهى را گرامى داشتند([22])

رحمت الهى و درجات خداوندى نصیب همیشه او باد



[1] - یادنامه علامه طباطبایى، به قلم جمعى از فضلاء و دانشمندان از شاگردان علامه، ص53.

[2] - شیخ بهایى (رضوان ا... علیه).

[3] - سوره کهف، آیه 44.

[4] - یادنامه علامه طباطبایى، ص142

[5] - مهرتابان، علامه تهرانى، ص28.

[6] -رک: احیاء تفکر اسلامى، استاد شهید آیت الله مرتضى مطهرى.

[7] - یادنامه علامه طباطبایى، ص191 - 212.

[8] - همان، از آیت ابراهیم الله امینى، ص131 و 132.

[9] - مجله پیام انقلاب، 19/8/1363، از استاد شهید آیت الله مرتضى مطهرى.

[10] - یادنامه علامه طباطبایى، از استاد محمد تقى مصباح یزدى، ص137.

[11] - مهرتابان،ص56.

[12] - یادنامه علامه طباطبایى، از آیت ابراهیم امینى، ص122 - 124 و 128.

[13] - یادها و یادگارها، آیت الله جوادى آملى، ص58 و 59.

[14] - همان، ص59.

[15] - روزنامه جمهورى اسلامى، 23/7/1364.

[16] - یادها و یادگارها، ص83 - 84.

[17] - همان، از آیت الله جوادى آملى، ص61.

[18] - همان، از نجمة السادات طباطبایى، ص40 - 51

[19] - روزنامه جمهورى اسلامى، 16/2/1369، ازحجت الاسلام و المسلمین هاشمى رفسنجانى یادها و یادگارها، از آیت الله جوادى آملى، ص73.

[20] - یادها ویادگارها،ازآیت الله امینى، ص89.

[21] - همان، از نجمة السادات طباطبایى، ص52 و 53.

[22] - یادنامه علامه طباطبایى، ص1 - 7

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام سید محمد حسین
نام خانوادگی طباطبایى
نام پدر سید محمد اقا طباطبایی
نام معروف علامه طباطبایى
لقب علامه طباطبایى
تاریخ تولد (شمسی) 1282
تاریخ تولد (قمری) 1321
مکان تولد ایران،آذربایجان شرقی،تبریز
تاریخ فوت (شمسی) 1360
تاریخ فوت (قمری) 1402
مکان فوت ایران،قم
مکان دفن ایران،قم،حرم حضرت معصومه علیها سلام

شاگردان

ابراهیم امینی (آیت الله امینی)

ابراهیم امینی (آیت الله امینی)

ابراهیم حاج امینى، معروف به امینى، در سال 1304 ش. مصادف با 1345 ق. در شهر نجف آباد پا به عرصه گیتى نهاد. پدرش، حسین، کشاورز بود و قطعه زمین کوچکى داشت که با زراعت و فروش محصولات مزرعه و باغ خویش، زندگى خود و خانواده اش را تأمین مى کرد. ابراهیم فرزند آخر خانواده بود. او از همان کودکى تحت تربیت مادرى پاکدامن و پدرى پارسا و پرهیزگار رشد و نمو کرد و در خانواده اى صمیمى و باصفا، روز به روز بزرگ و بزرگ تر شد.

تالیفات

No image

تفسیرالمیزان

No image

بدایةالحکمة

No image

نهایةالحکمة

No image

حاشیه بر کفایه

No image

شیعه در اسلام

No image

خلاصه تعالیم اسلام

No image

بررسیهاى اسلامى

No image

آموزش دین

No image

رساله هایى گوناگون

No image

دیوان شعر

No image

سنن النّبى

No image

لبُ اللباب

No image

حاشیه بر اسفار

نظر ایشان درباره دیگران

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد دوم

کتاب گلشن ابرار - جلد دوم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
Powered by TayaCMS