دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نقدی بر مقاله‌ی «آیا اعتقاد به وحی تحقیر خدا نیست؟»

مقاله‌ «آیا اعتقاد به وحی تحقیر خدا نیست؟» با محور قرار دادن موضوع وحی بر آن است تا اعتقاد دین‌داران مبنی بر نیاز جامعه بشری به وحی و نبوت را به چالش کشد.
No image
نقدی بر مقاله‌ی «آیا اعتقاد به وحی تحقیر خدا نیست؟»
نویسنده:کتایون کاظمی

چکیده

مقاله‌ «آیا اعتقاد به وحی تحقیر خدا نیست؟» با محور قرار دادن موضوع وحی بر آن است تا اعتقاد دین‌داران مبنی بر نیاز جامعه بشری به وحی و نبوت را به چالش کشد. در این بین با طرح مباحثی شبهه‌‌انگیز، خدای تعریف شده در اسلام و برخی از آموزه‌های قرآنی و اسلامی را به چالش می‌کشد. نوشتار حاضر تلاش می‌‌کند با ارائه مبنایی درست و واقع‌‌نما در شناخت خدا و صفات او و تبیین نقش انبیا در جهان بشری، تصویری درست از پدیده وحی را در برابر شبهه‌پراکنی مقاله مورد نظر ارائه نماید.

مقدمه

بر اساس کلام دانشمندان، شک مقدمه‌ی یقین و پرسش مقدمه‌ی وصول است اما انحراف از آنجا شروع می‌شود که شک، فرد را به سوی تحقیق نراند. به دیگر سخن شک چه نیکو گذرگاهی و چه پلید جایگاهی است! با دقت در مقاله‌ی مورد نقد می‌توان منشاء اصلی اشتباهات آن را در عدم شناخت صحیح از خداوند، صفات او و ضرورت ارسال انبیا و جایگاه ایشان خلاصه نمود. در این نوشتار سعی شده تا گزیده‌ای از معارف حقیقی و واقعی در اختیار مخاطب حقیقت‌جو قرار گیرد و پس از بیان نکات پایه‌ای، به بررسی و نقد شبهات مطرح شده در مقاله مورد نظر می‌پردازیم.

تذکر این نکته بجاست که براهین خداشناسی و نبوت‌شناسی به طور اجمالی و در حد گنجایش این مقاله طرح خواهد شد و کسانی که خواهان تفصیل بیشتر در این باب هستند لازم است به منابع کلامی و فلسفی مراجعه نمایند.

اثبات واجب الوجود

برهان‌های گوناگونی در زمینه اثبات واجب الوجود (خدا) اقامه شده است.[1] البته ناگفته نماند که برخی از اندیشمندان، وجود واجب را بدیهی د‌انسته و اقامه‌ی براهین را صرفا از باب تنبیه و تذکر می‌دانند. به هر حال یکی از براهین اقامه شده در این موضوع، برهان امکان و وجوب است.

برهان امکان و وجوب

این برهان دارای مقدماتی به شرح زیر است:

1) موجوداتی که در عالم وجود دارند از دو فرض خارج نیستند: یا واجب الوجود هستند (به این معنا که هستی خود را از غیر نگرفته) و یا ممکن الوجودند (به این معنا که هستی خود را از دیگری گرفته).[2]

2) با توجه به تعریفی که ارائه شد از آنجا که واجب الوجود هستی را در خودش دارد نیازی به دیگری ندارد اما ممکن الوجود نیازمند موجودی است که هستی را به او بخشیده باشد.

3) دور و تسلسل در مجموعه علت‌ها و معلول‌ها محال است.[3]

با توجه به مقدمات ارائه شده، موجودی که هستی را به موجودات ممکن‌الوجود می‌بخشد، خود یا ممکن الوجود است و یا واجب الوجود؛ اگر واجب باشد در این صورت به وجود خدا اعتراف کرده‌ایم و اگر ممکن باشد باز داستان نیاز به غیر، تکرار می‌شود و اگر وجود موجودی واجب در راس این سلسله را نپذیریم به ناچار باید به دور یا تسلسل گردن نهیم و حال آنکه دور و تسلسل در علل و معالیل محال است. از این روی اگر بناست از محال عقلانی بگریزیم باید بپذیریم که در راس عالم ممکنات، موجودی است واجب الوجود بالذات.

توحید و شرک

واجب الوجود دارای خصوصیات و ویژگی‌هایی است که همگی در عبارت «کامل مطلق» جمع می‌شود. بر این اساس هیچ نقصی به ساحت او راه ندارد که از آن جمله، تغییر و تعدد در ذات واجب الوجود است چرا که هر کدام از این‌ها مستلزم نقص در ذات اوست. به عنوان مثال اگر واجب الوجود را متعدد فرض نماییم باید هر کدام از این واجب الوجودها دارای ویژگی‌ها و کمالاتی باشند که در دیگری نیست، زیرا در غیر این صورت تعددی نخواهد بود. اختصاص هر یک به کمالی به این معناست که دیگری فاقد آن کمال و در نتیجه ناقص است و هر ناقصی نیازمند است و این یعنی اصلا واجب الوجود نیست.[4] تذکر این نکته بجاست که توحید الهی مراتب مختلفی دارد که در یک تقسیم‌بندی از توحید در ذات تا توحید در مغفرت را شامل می‌شود.[5] در مقابل اعتقاد به خداوند واحد (در تمام مراتب آن)، از چند خدایی تعبیر به شرک می‌شود که با توجه به مراتب توحید، شرک نیز مراتبی خواهد داشت.

با توجه به توضیح مزبور، شرک در باور بشری یک انحراف فکری بیش نیست و نظام مبتنی بر شرک، خواه در قالب پرستش بت‌ها و یا امثال آن، از اساس، نادرست است. اگر خداوند این انسان‌های غرق در جاهلیت را با ارسال انبیا به عقیده توحیدی رهنمون شده است به این دلیل است که از او جز این انتظاری نیست. نظام مبتنی بر توحید مانند یک کشتی مجهز به علائم راهنمایی است که در یک حرکت منظم و هماهنگ تحت فرمان مقامی خیرخواه به پیش می‌رود. در این نظام، انسان در کمال آرامش و با اجرای قوانین عقلی در کنار آموزه‌های الهی به سوی مقصد حرکت می‌کند؛ اما در نظام شرک و چند قطبی، انسان هر لحظه به سویی کشیده می‌شود و چونان خسی است بر دریا که موج‌ها هر لحظه او را به جهتی پرتاب می‌کنند.

در برابر روشنگری الهی، مشرکانی هستند که راه درست را تشخیص داده به آن گردن می‌نهند و گروهی نیز متعصبانه بر عقیده نادرست خود پای می‌فشرند. طبیعی است در برابر چنین افرادی که هم خود و هم جامعه پیرامون را مسموم می‌کنند قهر و غضب تنها راه است. اگر قرآن گناه شرک را نابخشودنی دانسته تنها ناظر به این دسته از مشرکان است؛ به علاوه باید توجه داشت از آنجا که توحید شالوده برنامه الهی و مسیر سعادت و کمال را تشکیل می‌دهد نمی‌توان مشرک را هم‌سطح با گناه‌کاری دانست که در فرعی از فروع این برنامه دچار لغزش شده است؛ هر چند هر لغزشی که با علم و آگاهی انجام پذیرد مجازات خاص خود را به همراه دارد. تذکر این نکته نیز بجاست که نویسنده، یکتاپرستی را هم‌سطح بردگی و گردن نهادن به دیکتاتوری دانسته است. این نگاه ریشه در عدم شناخت صحیح وی از خدا و صفات او دارد به همین دلیل از مخاطبان حقیقت‌جو انتظار می‌رود برای گرفتار نشدن به این قضاوت‌های عجولانه و غیر منطقی، مبانی خداشناختی خود را تقویت نمایند.

خلقت و پرستش

انسان ممکن الوجود در خلقت و حیاتش آن چنان محتاج و نیازمند است که حتی یک لحظه هم نیازش از واجب الوجود قطع نمی‌گردد و به حق، انسان عین فقر و نیاز است و به ناچار باید برای زندگی تلاش کند و پیوسته در رفع نیازمندی‌ها و کمبودها‌ی خود بکوشد و در تکامل معنوی و مادی خود فعالیت نماید؛ در حالی که خداوند وجودی نامحدود و نامتناهی است و فقر و نیاز در ذات پاک او متصور نیست؛ چه این که ذات او از هیچ کمالی تهی نیست. از این روی آفریدگار در افعال خود هدف و غرضی که تکمیل کننده‌ی وجود او باشد ندارد بلکه هدف در کلیه‌ی افعال او از جمله آفرینش، کمال و سعادت مخلوقات است.

شناخت خدای یگانه به عنوان وجود برتر و دارای کامل‌ترین صفات، منزه از هر گونه نقص و کاستی، حالتی از خضوع و خشوع در انسان آگاه ایجاد می‌کند که از آن به پرستش تعبیر می‌شود.[6] در حقیقت عبادت و پرستش ثمره‌ی پذیرش توحید است و کرنش در برابر غیر او خروج از دایره‌ی عبودیت خواهد بود چرا که وجود حتی یک نقص هم شایستگی عبادت را از بین می‌برد. روح عبادت در موارد ذیل خلاصه می‌شود:

یکم) ثنا و ستایش خدا به صفات و اوصافی که مخصوص اوست؛

دوم) تسبیح و تنزیه خدا از هر گونه نقص و کاستی؛

سوم) سپاس و شکر خدا به عنوان منشأ اصلی خیرها و نعمت‌ها.

اگر عبودیت اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است، آیا این خضوع شایسته خداوند واجب الوجود نیست؟ خدایی که هستی همه موجودات عالم از اوست.[7] از همین جا روشن می‌شود که خدا نیازی به پرستش ندارد و این انسان‌ها هستند که با پرستش خدا وظیفه خود را به عنوان یک موجود سراسر نیازمند، انجام می‌دهند و علاوه بر انجام وظیفه، کمال و سعادت را برای خود و جامعه به ارمغان می‌آورند.

با این توصیف روشن می‌شود که وقتی قرآن کریم هدف از خلقت را پرستش ذکر می‌کند، مراد پیمودن مسیر تکامل است؛ کمالی که جز از مجرای اختیار و انتخاب‌گری و اندیشه‌ورزی به دست نمی‌آید. اگر خداوند با استفاده از قدرت لایزال خود به طور قهری انسان دارای اختیار و تعقل را در مسیر پرستش قرار می‌داد آیا نوعی زورگویی به شمار نمی‌رفت؟ وجود دو راهی‌ها نمایانگر فراهم بودن زمینه‌ی انتخاب و گزینش برای انسانی است که اراده و اختیار یکی از شاخص‌هایی وجودی اوست. پس بر خلاف باور نویسنده نه خدا نیازی به پرستش انسان‌ها دارد و نه پرستش اجباری ایده‌ای منطقی و عادلانه برای انسان مختار و نه سعادتی برای اوست.

نبوت و ضرورت آن

همان‌گونه که ثابت شد خداوند کمال مطلق است و نقصی در او راه ندارد. از جمله کمالات این وجود متعالی، حکمت است. حکمت در مورد انسان به این معنی است که او در کار خود بهترین هدف و بهترین وسیله را برای رسیدن به کمال انتخاب ‌کند. در مورد خداوند، حکمت یعنی موجودات را به کمال و غایت وجودشان رهنمون شدن.[8] توضیح اینکه، انسان در زندگی فردی و اجتماعی خود سعادت و کمال را می‌طلبد و دست‌یابی به این مهم، شرایطی دارد که از آن جمله احاطه به تمامی مسیرهای سعادت است؛ اما همان‌طور که هر آزاداندیشی تصدیق می‌کند آدمی به خودی خود و با اتکا به نیروی عقل و فطرت خویش چنین احاطه جامعی به راه‌های سعادت ندارد. این مطلب را می‌توان با نگاه به قوانینی که بشر در طول تاریخ و در مناطق مختلف جهان وضع نموده و نتایجی که به بار آورده، دریافت نمود.[9] اینجاست که لزوم فرستادن برنامه‌ی مدونی از ناحیه خداوند حکیم و دانا به مسیرهای سعادت، در راستای رساندن مخلوق به کمالش ضروری می‌نماید که این وظیفه توسط انبیا و از طریق وحی انجام گرفته است. به باور نویسنده مورد نظر، وحی با عدالت خدا ناسازگار است، زیرا وحی تنها به عده معدودی اختصاص دارد. قبل از هر چیز بهتر است مراد از عدالت را روشن نماییم. عدل خداوند عبارت است از فیض عام و بخشش گسترده در مورد همه‌ی موجوداتی که امکان دریافت کمالات وجودی را دارند. عدل الهی ایجاب می‌کند که هیچ گونه «تبعیضی» در میان مخلوقات در کار نباشد. البته این به معنای آن نیست که «تفاوت» میان اشیاء در بین نباشد چرا که ریشه‌ی اصلی تفاوت، در خود اشیاء است. به عبارت دیگر آنچه در طبیعت وجود دارد تفاوت است نه تبعیض. تبعیض آن است که در شرایط مساوی و استحقاق همسان، بین اشیاء فرق گذاشته شود ولی تفاوت آن است که در شرایط نامساوی، فرق گذاشته شود؛ یعنی تبعیض از ناحیه‌ی دهنده است و تفاوت مربوط به گیرنده می‌باشد. به عنوان مثال اگر کسی با یک روز کار همان مبلغی را دریافت نماید که شما با یک هفته کار دریافت می‌کنید در حالی که تخصص، سطح تحصیلات و نوع کار شما یکی است، اینجا تبعیض رخ داده؛ اما اگر یکی از تخصص و تحصیلات بالاتری برخوردار است طبیعتا لایق دست‌مزد بالاتری خواهد بود.[10]

پس می‌توان گفت منظور از عادل بودن خداوند این است که استحقاق و شایستگی هیچ موجودی را مهمل نمی‌گذارد و به هر کس هر چیز را استحقاق دارد می‌بخشد.[11] با توجه به آنچه بیان شد و نیز مشاهده اندیشه و رفتار افراد بشری در طول تاریخ، بایست به نویسنده این پاسخ را داد که بجای اینکه وحی را با عدالت خدا بسنجیم منطقی‌تر است تفاوت انبیا با دیگر انسان‌ها را در قابلیت‌های آن‌ها جویا شویم و بهترین دلیل بر این ادعا، کامل مطلق بودن خداست. خداوند دانا، توانا، حکیم و بی‌نیاز، جهان پیرامون را با نظامی مبتنی بر سلسله مراتب آفریده است که هر یک از موجودات در این نظام جایگاه ویژه‌ی خود را دارد. بخشی از این سلسله را می‌توان به چشم خود دید و برخی دیگر در فلسفه و علوم طبیعی بیان شده است و برخی دیگر نیز از چشم انسان‌های عادی پنهان است و اطلاع یافتن از آن‌ها مبتنی بر ابلاغ الهی است. آنچه در اینجا اهمیت دارد جایگاه انسان در نظام هستی است. انسان دارای اراده و اختیار و نیروی فکر و اندیشه است که وی را قادر ساخته مسیر زندگی خود را تعیین نموده، راه ترقی یا انحطاط را بپیماید. تفاوت‌ها و گاه تضادهایی که در میان افراد و جوامع به دنبال این اختیارداری انسان رخ داده و می‌دهد بهترین شاهد بر این است که هر کسی لیاقت ندارد تا جامه نبوت به تن کند. مگر نه این است که افراد صالحی آمدند و مسیر توحیدی را نشان دادند پس چرا این همه شرک و خداناباوری وجود دارد؟ این نمونه خود به تنهایی حکایت از آن دارد که انسان مختار، قدر خود را آنگونه که بایسته بود ندانست و لیاقت خود برای ارتباط عالی با خدا را از دست داد. از این گذشته، وقتی یک انسان کامل می‌تواند برنامه الهی را دریافت و به دیگران ابلاغ نماید و بر ادعای ارتباطش با خدا دلیل و برهان اقامه نماید چه نیازی به ارتباط وحیانی خدا با تمامی انسان‌هاست؟ اگر نویسنده مورد نظر کمی دست از تعصب بر می‌داشت دیگر این سوال را نمی‌پرسید که آیا خدا نمی‌توانست با قدرت خود همه مردم را هدایت کند؟ باید از وی پرسید آیا این به معنای نادیده گرفتن اختیار و اندیشه انسان نیست؟

جایگاه نبی و مقام او

نویسنده، پذیرفتن ادعای انبیا مبنی بر ارتباط با خدا را مانند این می‌داند که خدا را یک مقام تشریفاتی دانسته، انبیا را وزرای همه کاره او بدانیم که از طرف خدا در زمین فرمانروایی می‌کنند و گاه مقام خود را بالاتر از خدا می‌برند. او ادعای پیامبری از طرف انبیا را برخاسته از حس قدرت طلبی و به منظور حکمرانی بر مردم دانسته است.

خواندن این عبارات به راستی ضعف نویسنده در خداشناسی، نبوت شناسی و شخصیت‌شناسی انبیا را نمایان می‌کند. در پاسخ به ادعای نویسنده توجه به دو مطلب لازم است: اولا: ادعای نبوت به همان اندازه که امری بزرگ است ادله‌ای محکم و قطعی را می‌طلبد و به صرف ادعا نمی‌توان یک مدعی نبوت را تصدیق نمود. از این رو را‌ه‌های مختلفی برای شناسایی نبی وجود دارد که نسبت به مخاطبان مختلف، گوناگون است. از جمله می‌توان به معجزه و جمع شواهد و قراین رفتاری و گفتاری مدعی نبوت همراه با ملاحظه مضمون آموزه‌هایش اشاره نمود.[12] ثانیا: کمی پژوهش در آثار تاریخی و مقایسه عملکرد سلطه‌گران با رفتار و گفتار انبیای الهی خاصه نبی مکرم اسلام اشتباه یا غرض‌ورزی نویسنده را نمایان می‌سازد. فرمانروایان و جاه‌طلبان خصوصیاتی دارند که ما در پیامبران نمی‌بینیم؛ از قبیل:

1- استبداد و خودرأیی که از خصوصیات غالب فرمانروایان است؛ اما پیامبران با این که فرمانشان میان اصحاب بی‌درنگ اجرا می‌شد، هیچ گاه به روش مستبدان با دیگران رفتار نمی‌کردند؛ مثلا رسول اسلام در اموری که از جانب خداوند دستور مستقیمی نرسیده بود با اصحاب مشورت و از ایشان نظرخواهی می‌نمود و به آن‌ها در این راه شخصیت می‌داد بدون اینکه به طبقه اجتماعی یا نژاد او توجهی نماید.[13]

2- خصوصیت تسلط و خشونت در فرمانروایان؛ نرمی و مهریانی پیغمبران و عفو و گذشت آن‌ها خصوصا رسول اسلام چیزی ناپیدا نیست. وی به گواه تاریخ پس از فتح مکه تمام ظلم‌هایی که اهالی قریش در سالیان گذشته انجام انجام داده بودند را بخشیدند و حتی قاتل عموی بزرگوارشان نیز از این بخشش عمومی مستثا نشد. استغفار ایشان برای اصحاب و بی‌تابیشان برای بخشش گناه امت[14] با مقوله‌ی سلطه‌گری توام با ارعاب، جور در نمی‌آید.

3- مال پرستی و تجملاتی بودن فرمانروایان؛ زهد و ساده‌زیستی از اصول زندگی پیامبران بود. آن‌ها ساده غذا می‌خوردند، ساده لباس می‌پوشیدند و در نهایت سادگی در بین مردم زندگی می‌کردند.

بنابراین پیامبران را نمی‌توان در عداد طبقه‌ی سلطه‌گر طبقه‌بندی نمود. به علاوه نقش سازندگی پیامبران در جوامع بشری نشانه دیگری بر این حقیقت است. به قول یکی از بزرگان:

«راه دیگر برای داوری کردن در ارزش تجربه‌ی دینی یک پیغمبر (حقیقی بودن رسالتش و واقعیت داشتن اتصال درونیش با خدا) آزمودن انواع انسانیتی است که ایجاد کرده و نیز توجه به فرهنگ و تمدنی است که از رسالت وی برخاسته است.»[15]

انبیا انسان‌های برگزیده‌ای بودند که لیاقت دریافت فرمان‌های الهی و نشر و تبلیغ آن را داشتند. انسان‌هایی پاکیزه که خود از بندگان تام خدا بوده، دستورات الهی را بهتر از هر کس دیگری بر رفتار و افکار و گفتار خود حکمفرما ساختند. این مقام بندگی و خلوص نیت، موجب شد که تقرب ویژه‌ای نزد پروردگار یابند و دعای ایشان و شفاعت‌شان نزد خدا مقبول باشد. تاسف بر امثال نویسنده مورد نظر که مقام شفاعت در انبیا را به عنوان بالاتر بودن مرتبه نبی از خدا دانسته است. در این باره تنها به این مطلب اشاره می‌کنیم که قرآن پیرامون شفاعت بر دو نکته تاکید دارد:

1- همه کس، حق شفاعت ندارد و تنها کسانی حق شفاعت دارند که خداوند به آنان اذن داده باشد.[16]

2- شفاعت شفیعان در حق همه کس پذیرفته نخواهد شد و فقط کسانی از شفاعت بهره خواهند برد که خداوند اجازه دهد.[17]

تحریف در کتب آسمانی

نویسنده با این ابهام روبرو شده است که چرا خدا فقط کتاب قرآن را از تحریف مصون داشت؟ مگر کتب یهود و مسیحیان گفتار خود او نبود؟ پس چرا از آنها حفاظت نکرد؟

برای پاسخ به این شبهه لازم است دو مطلب را در کنار هم ببینیم: اولا پیامبر اسلام آخرین پیامبر الهی و شریعتی که به بشریت ارائه داده است کاملترین و آخرین برنامه الهی است. دین اسلام بعنوان آخرین دین آسمانی داعیه هدایت بشر تا پایان تاریخ را دارد. طبیعتا برنامه‌ای با این وسعت بایست که از تحریف محافظت شود بر خلاف ادیان سابق که به صورت مقطعی در اختیار بشر قرار گرفته بود.[18] ثانیا با نگاهی گذرا به معجزاتی که از انبیای الهی نقل شده است به دست می‌آید غالب معجزات ارائه شده متناسب با عصر هر نبی بوده است. زادگاه دین اسلام در عربستان جاهلی بود که به اعتراف مورخین، فصاحت و بلاغت کلام در میان ایشان از جایگاه والایی برخوردار بود. طبیعی است در احتجاج با این گروه که اولین مخاطبان اسلام بوده‌اند چنانچه اعجازی از جنس فصاحت و بلاغت ارائه می‌شد در اثبات نبوت پیامبر اسلام بسیار موثر می‌بود چرا که فحول و متخصصان ادیب به سادگی می‌توانستند درستی ادعای پیامبر را سنجش نمایند. پس برنامه الهی و جاویدان اسلام در قالب چنین اعجازی به مردم عصر ارائه شد با این خصوصیت که قابل استفاده برای دیگر اقوام نیز بوده و هست. با ملاحظه این دو مطلب می‌توان توضیح منطقی‌‌ای برای محافظت قرآن از تحریف به دست آورد؛ بدون اینکه تحریف‌پذیری دیگر کتب مقدس خدشه‌ای بر ساحت قدس خدا باشد. تذکر این نکته نیز بجاست که این ادعای نویسنده که دیگر کتب آسمانی گفتار خداست، کلیت ندارد؛ مانند انجیل که به اعتراف خود مسیحیت، گفتار خدا نیست.

آیا باورهای دینی نوعی دگم‌اندیشی است؟

به اعتقاد نویسنده باورهای دینی که به صورت ایمان در آمده است همچون پوسته‌ای اطراف اندیشه را فرا می‌گیرد و شخص هر گونه اندیشه‌ای را که با باورهای خود در تضاد ببیند انکار می‌کند. وی پیشنهاد می‌دهد که برای پذیرفتن یک مطلب بررسی نماییم که آن موضوع چقدر با منطق خودمان سازگار است.

همانطور که نویسنده نیز قبول دارد «منطق» پشتوانه هر پذیرش حق‌مدار است. اما مگر نه این است که باورها منطق هر فرد را می‌سازند؟ به عبارت دیگر، باورهای سابق زمینه‌ای برای باورهای لاحق هستند. ممکن است این باورهای پایه بر اساس خداباوری شکل گرفته باشند و ممکن است بر اساس خداانکاری. در این صورت نویسنده باید به همان اندازه باورهای خداانکارانه را دگم‌اندیشی بداند که باورهای دینی را دانسته. حقیقت این است که تفاوت این دو باور (الحادی و دینی) در جهان‌بینی است و ما درستی جهان‌بینی توحیدی را اثبات کردیم. پس این باورهای الحادی هستند که همچون پوسته‌ای منطق حقیقت‌جوی آدمی را فرا می‌گیرد و وی را به قضاوت‌های نادرست سوق می‌دهد.

نتیجه‌گیری

با توجه به نکات اساسی که در این مقاله ارائه گردید، خداوند به عنوان وجودی واجب الوجود، کامل مطلق، یگانه، عادل و حکیم دانسته شد که برنامه سعادت‌بخشی را به واسطه انبیا برای انسان مختار و عاقل فرو فرستاد تا چراغی در پیش روی عقل و فطرت او باشد. انسان‌هایی که از وجود چنین خدایی اطلاع یابند به حق او را لایق ستایش و پرستش می‌دانند و انبیا راهنمایانی هستند که بشریت را در این مسیر کمال رهنمون می‌شوند. در این صورت ارتباط وحیانی انبیا با خدا نه تنها تحقیر خدا نیست بلکه از آن وجود متعالی و حکیم جز این انتظاری نیست.

    فهرست‌ منابع
  • قرآن
  • 1) ربانی گلپایگانی‌، علی؛ کلام تطبیقی‌، قم‌، جامعه المصطفی العالمیه‌، 1387ش.
  • 2) سبحانی، جعفر؛ الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، موسسه امام صادق(ع)، قم، 1384ش.
  • 3) صدر المتالهین؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی،1981م.
  • 4) طباطبائی، سیّد محمد‌حسین؛ نهایه‌الحکمه، موسسه امام خمینی(ره)، قم، 1386ش.
  • 5) ________________________؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارت اسلامی جامعۀ مدرسین، 1417ق، چاپ پنجم.
  • 6) مصباح، محمدتقی؛آموزش فلسفه، بین الملل، تهران، 1373ش.
  • 7) _____________؛ آموزش عقائد، بین الملل، 1379ش.
  • 8) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1381ش.
  • 9) مکارم شیرازی، ناصر [و همکاران]؛ تفسیر نمونه، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران 1374ش.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب شخصیت متعالی و سلامت روانی در پرتو خداآگاهی

کتاب شخصیت متعالی و سلامت روانی در پرتو خداآگاهی

دین‌داری و معنویت خواهی چگونه سلامت روانی ما را تأمین می‌کند؟ سازوکار و نحوه اثر آن چگونه است؟ آیا اثر مذهب صرفاً به نیروهای متافیزیکی آن وابسته است؟...

جدیدترین ها در این موضوع

نقدی بر مقاله‌ی «زن، حقوق و مکان اجتماعی او در اسلام» ʂ) «زن، رشدپذیری، عفاف»

نقدی بر مقاله‌ی «زن، حقوق و مکان اجتماعی او در اسلام» (2) «زن، رشدپذیری، عفاف»

نوشته‌ی حاضر بخش دوم از نقد بر مقاله‌ی «زن، حقوق و مکان اجتماعی او در اسلام» است .
نقدی بر مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» ʂ) «دیدگاه اسلام درباره جهاد، مدرنیسم و زن»

نقدی بر مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» (2) «دیدگاه اسلام درباره جهاد، مدرنیسم و زن»

این نوشتار به نقد مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» می‌پردازد.
نقدی بر مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» ʁ) «قرآن، سنت‌گرایی، عقلانیت»

نقدی بر مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» (1) «قرآن، سنت‌گرایی، عقلانیت»

این نوشتار به نقد مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» می‌پردازد.
نقدی بر مقاله «دفاع از مقاله نگاهی به سوره ی زنان» ʁ) «نقش تفسیر درباره قرآن»

نقدی بر مقاله «دفاع از مقاله نگاهی به سوره ی زنان» (1) «نقش تفسیر درباره قرآن»

نوشتار پیش‌ رو ناظر به مقاله‌ای است تحت عنوان «دفاع از مقاله‌ نگاهی به سوره‌ی زنان».

پر بازدیدترین ها

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʂ) نقش رأفت و منطق اسلام در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (2) نقش رأفت و منطق اسلام در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʄ) علی(ع) و رابطه او با خلفا

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (4) علی(ع) و رابطه او با خلفا

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʈ) اهداف اعراب از حمله به ایران ʂ)

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (8) اهداف اعراب از حمله به ایران (2)

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʃ) گرایش اختیاری ایرانیان به اسلام

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (3) گرایش اختیاری ایرانیان به اسلام

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS