كلمات كليدي : توحيد، توحيد افعالي، استقلال وجودي، وابستگي، اختيار
نویسنده : احسان ترکاشوند(عضو هیئت علمی دانشگاه ملایر)
توحید در لغت مصدر باب تفعیل بوده و به معنای "یگانه کردن و یکی کردن" است، امّا در اصطلاح فلاسفه به معنای "یگانگی خداوند" است. در اصطلاح فلاسفه، توحید در معنای ثلاثی مجرّد آن به معنای وحدت و یکتایی و یکی دانستن استعمال شده است.
توحید افعالی که گاهی از آن به توحید در آفرینش یا توحید در خالقیت خداوند نیز تعبیر میشود در اصطلاح فلاسفه به معنای این است که همۀ نظامها و سنتها و علل و معلومات و اسباب و مسبّبات، فعل خدا و کار او و ناشی از ارادۀ خداست. موجودات عالم همچنان که در ذات خود، استقلال وجودی از خدا ندارند در مقام تأثیر و علیّت نیز استقلال ندارند و در نتیجه خداوند همانطور که در ذات خودش شریک ندارد، در فاعلیّت نیز شریک ندارد. هر فاعل و سببی، حقیقت خود و تأثیر و فاعلیّت خود را از او دارد.[1]
توحید افعالی خداوند دقیقاً مصداق تسبیح مبارک "لاحَولَ و لاقُوّه إلاَّ بِالله" است[2] که در فلسفه تحت عنوان قاعدۀ "لامُؤَثَّرَ فِی الوجودِ الاّ الله" بیان میشود.[3]
ادله توحید افعالی
فلاسفه برای اثبات توحید افعالی به ادلّۀ متعددّی تمسّک جستهاند که دو مورد از آن ادلّه را بیان میکنیم:
الف) دلیل فلاسفۀ قبل از ملاصدرا:[4] عمدتاً استدلال آنها این است که آفرینش، منحصر به آفرینش مستقیم و بیواسطه نیست و خدایی که نخستین مخلوق را مستقیماً میآفریند، افعال و مخلوقات او را هم با وساطت میآفریند و اگر صدها واسطه هم در کار باشد باز هم، همگی آنها مخلوق با واسطۀ خدا هستند و به عبارت فلسفی: "علّتِ علت هم علت است و معلولِ معلول هم معلول است". با اضافه کردن این مقدمه بر براهین اثبات وجود خدا، معلولیّتِ همۀ جهان نسبت به او نیز ثابت میشود.[5]
اگر بخواهیم استدلال فوق را به روش منطقی بیان کنیم چنین میگوئیم:
1- علیت و معلولیت در عالم موجودات ساری و جاری است.
2-سلسله علل به واجب الوجود ختم میشوند (به دلیل ادلّه ی بطلان تسلسل در علل)
3-واجب الوجود واحد وحدهای است که فرض تکثّر در آن راه ندارد.
4- ماسوای واجب الوجود، ممکن الوجودند.
5-معلول به علّت محتاج است.[6]
6-معلولِ معلول، خود معلول است و علّت علّت هم خودش علّت است.
7-همه معلولها با واسطه یا بیواسطه باید به علّت غیر معلول ختم شوند.
8- آن علّت غیر معلول، همان واجب الوجود است (چنان که در ادلّه ی بطلان تسلسل اثبات شده است).
9-پس ماسوای واجب هم در وجودشان و هم در تأثیرشان محتاج واجب الوجودند بلکه، تأثیر آنها، همان تأثیر واجب الوجود است.[7]
ب) دلیل مبتنی بر اصول ملاصدرا و حکمت متعالیه: هر چند هر علتی نسبت به معلول خودش از نوعی استقلال برخوردار است، امّا همگی علتها و معلولها نسبت به خدای سبحان، عین فقر و وابستگی و نیاز هستند و هیچ استقلالی از خود ندارند و لذا خالقیّت حقیقی و استقلالی، منحصر به خداست و همۀ موجودات در همۀ شئون خودشان و در همۀ احوال و زمانها، نیازمند او هستند به گونهای که محال است موجودی در یکی از شئون هستی خودش بینیاز از خدا باشد و بتواند مستقیماً کاری کند.[8]
اگر بخواهیم یکی از ادلّهی فوق را به روش منطقی بیان کنیم چنین میگوئیم:
1-علیت و معلولیت در عالم موجودات ساری و جاری است.
2- سلسله علل به واجب الوجود ختم میشوند (به دلیل ادلّهی بطلان تسلسل در علل)
3- واجب الوجود واحد وحده حقیقیهای است که فرض تکثّر در آن راه ندارد.
4- ما سوای واجب الوجود، ممکن الوجود هستند.
5-ما سوای واجب، وجودشان را از واجب میگیرند.
6-آنچه از ناحیه ی علت افاضه میشود، وجود است.
7-وجود معلول، در مقایسه با وجود علّت، وجود رابط است.[9]
8-وجود رابط، هیچ گونه استقلالی از خود ندارد بلکه عین ربط و وابستگی به علّت مستقلّ خود است.
9-همه علّت ها و معلولها، در مقایسه با خدای سبحان، عین فقر و وابستگی و نیاز هستند.
10-پس خالقیت حقیقی منحصر در خداست و سایر موجودات، در همهی شئون خود و در همه احوال و زمان، نیازمند او هستند به گونهای که محال است موجودی در یکی از شئون خود بینیاز از خدا باشد و بتواند مستقلاً و مستقیماً کاری بکند.[10]
علاوه بر ادلّه فلسفی فوق، آیاتی از قرآن و ادعیه و روایات مأثور از معصومین(ع) هم توحید افعالی خداوند را تأیید میکنند از جمله:
1) « ...انّ القُوَه للهِ جمیعاً ... » بقره/165.
"همانا همۀ قدرتها از آن خداست."
آیۀ شریفه، همۀ قدرتها را منحصر در خدا میداند و به این وسیله بر توحید افعالی بطور صریح دلالت دارد.
2) « ماشاءالله و لاقوّه الاّ به، و لا حول و لاقوه الاّ بالله العلیّ العظیم »
این دعا به طور مستقیم همۀ قوّهها و حولها را مختص خدا میداند و مستقیماً دلالت بر توحید افعالی میکند.
نکته
توحید افعالی با اختیار انسان در افعالش، منافات ندارد. زیرا خداوند اراده کرده است که انسان با اختیار خود، افعالش را انجام دهد. پس هم افعال انسان و هم مسئولیّت آنها بر عهدۀ انسان است، لکن از آن جهت که خداوند این قوا و نیروها را به انسان داده است افعال انسان مستند به خداوند میباشند و مستلزم جبر هم نخواهد بود. به عبارتی خداوند دو گونه هدایت دارد:
الف) ارائه الطریق: که خداوند فقط راه و چاه را به انسان نشان میدهد.
ب) ایصال الی المطلوب: که خداوند انسان را با قدرت خدایی خودش به مقصود و مطلوب نهایی برساند.
اگر کار خداوند در مورد انسان ایصال الی المطلوب باشد، شبهۀ جبر پیش میآید ولی از آنجا که خداوند در مورد انسان چنین کاری را نمیکند بلکه فقط "ارائه الطریق" میکند و نیرو و توان این کار را نیز به انسان میدهد، پس جبری در کار نیست چنان که خود انسان هم در افعالش چنین چیزی نمییابد بلکه بر اختیار خود و توحید افعالی همزمان تأکید میکند؛ مثلاً در نماز میگوید:
«بحولِ الله و قوّته اقوم و اقعد»
و به عبارت دقیق فلسفی شبهه فوق در صورتی پیش می آید که علیت انسان را در عرض علیت خدا بدانیم لکن چون علیت انسان در طول علیت خداوند است شبهه فوق پیش نمیآید؛ یعنی خداوند اراده کرده است که انسان چنین کاری را با اختیار خودش انجام دهد و البته نیرو و قوت انجام کار را خداوند به او داده است.