دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

طنز، رسانه و خانواده امروز

تلویزیون با تاثیر چشمگیری که بر فرد، خانواده و اجتماع می گذارد، این توانمندی را داراست که افکار عمومی را به سوی هدف خاصی هدایت نماید. این ظرفیت و توانمندی برخواسته از درگیر کردن دو حس ...
طنز، رسانه و خانواده امروز
طنز، رسانه و خانواده امروز

تحقیق: زکیه فهیمی

نگارش: محمد علی روزبهانی

 

تحولات پرشتاب فرهنگی و اجتماعی از ویژگی‌های مهم عصر ارتباطات است. این تحولات مرزهای تعریف خانواده سنتی را درنوردیده و باعث ایجاد اضطراب و سردرگمی میان خانواده­ها شده است. خانواده امروزی برای رهایی از این تنش به رسانه­ها پناه می­برد تا با آموزه‌های آن بتواند با مقتضیات این عصر همراه گردد غافل از اینکه این آموزه‌ها خود، پایه و اساس سنتی خانواده­ها را دچار تزلزل خواهد کرد تا جایی که در اثر این تاثیرات، نسل جدید، تمایلات فردگرایانه و استقلال طلبانه­اش را بر ارزش‌های گروهی و تقدیس خانواده ترجیح می­دهد.

در زمانه سلطه رسانه­ها بر افکار جمعی، رسانه‌ مرجع و الگوی هویتی افراد می­شود. برای نمونه پژوهش‌های علمی نشان می‌دهند تغییر در الگوی روابط زناشوئی پدیده­ای نوظهور و شایع است که تحت تاثیر سریال‌های ماهواره‌ای بوجود آمده است و تاثیرات منفی بسیاری بر خانواده­ها گزارده است.

گذشته جامعه ایرانی بیان­گر این واقعیت است که آنها در ابتدای ورود رسانه‌هایی چون رادیو و تلویزیون نسبت به حضور آنها در فضای خانواده مقاومت کرده­اند و کوشیده‌اند تا خود را از آسیب‌ها و پیامدهای منفی آن در امان نگه دارند؛ اما به تدریج آن را به عنوان یک واقعیت انکار ناپذیر پذیرفته‌اند به حدی که امروزه تلویزیون به عنوان یکی از ارکان خانواده و چه بسا به یکی از مهم ترین اعضای آن تبدیل شده است.

تلویزیون با تاثیر چشمگیری که بر فرد، خانواده و اجتماع می گذارد، این توانمندی را داراست که افکار عمومی را به سوی هدف خاصی هدایت نماید. این ظرفیت و توانمندی برخواسته از درگیر کردن دو حس کلیدی مخاطب یعنی شنوایی و بینایی توسط صدا و تصویر تلویزیونی است، آنچنان که به نظر مک لوهان، تصویر تلویزیون، تماشاگر را با تمام وجود به مشارکت برمی‌انگیزد و گویی تماشاگر، صحنه تلویزیون را با چشمان خود لمس می‌کند. این تأثیرپذیری ناخواسته مخاطب از چنین رسانه­ای، بسته به سن و جنس و تحصیلات می‌تواند متغیر باشد.[1]

در نگاه «جری ماندر» نیز تلویزیون نوعی «آموزش در خواب» است. با داشتن چنین توانمندی، تلویزیون مرجع خوبی برای الگوسازی و تغییر رفتار اجتماعی خواهد بود؛ اما این رسانه آثار مخربی نیز در پی دارد. تلویزیون انسان را از دنیای واقعی پیرامون خویشغافل می­کند و درک مخاطب از واقعیت را به درک واقعیت از منظر شخصی دیگر هدایت می­کند. در نتیجه، وقتی فرد در مقابل تلویزیون قرار می‌گیرد بیش از پیش در تنهایی خود فرو می­رود و هر روز وقت کمتری را به تفریح و سرگرمی اختصاص داده و انتخاب آزادانه او محدود می­شود. پس نمی­توان تلویزیون را به عنوان ابزاری خنثی برای سرگرمی و آزادسازی وقت فردی در نظر گرفت بلکه این رسانه، ابزاری است برای بندگی داوطلبانه که توسط منابع فرهنگی و برنامه‌ای، تولید و سازماندهی شده است.

به نظر «ژیل دولوژ» این همان مصداق «جوامع کنترل شده»‌ای است[2]، هنگامی که فرد بیش از حد در برابر داده‌های تلویزیون قرار می‌گیرد به مرور زمان منفعل شده و مولد بودن انسان به عنوان شخص فعال و خلاق از بین خواهد رفت. پژوهش‌های صورت گرفته در این زمینه هم مؤید این نتیجه هستند که افرادی که از رسانه‌ها بیشتر استفاده می‌کنند در جامعه و فعالیت‌های علمی، پژوهشی کمتر موفق‌ هستند. تحقیق دانشگاه مونیخ درباره 000/174 دانشجو از 31 کشور مختلف‌ نشان دادند دانشجویانی که به طور پیوسته از رایانه استفاده کرده‌اند در مقایسه با کسانی که اصلاً از رایانه استفاده نکرده یا به ندرت استفاده کرده‌اند، نمرات ضعیف‌تری کسب می کنند.

تغییرات به وجود آمده در عملکرد افراد توسط رسانه در سطح کلان جامعه را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد و از این طریق می‌توان فرهنگ و تمدن یک اجتماع را دست‌خوش تغییر قرار داد.

 

تأثیر تلویزیون بر جامعه تأثیری دو جانبه است و همان‌طور که تلویزیون بر جامعه تأثیرگذار است، جامعه نیز بر تلویزیون مؤثر خواهد بود و این تأثیرگذاری متقابل است که می‌تواند فرهنگ ساز باشد و باعث رشد و تعالی و یا نزول یک فرهنگ گردد.

تلویزیون و خانواده

امروزه با شکسته شدن مرزها و حریم­های خانواده و چهر­ه­گشایی تلویزیون به عنوان عضوی جدید در خانواده، تلویزیون به یکی از پرکاربردترین و عمومی‌ترین رسانه­ها بدل شده است و نقش‌ها و کارکرد افراد خانواده را دگرگون کردهو از همیاری و ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر به مرور کاسته است. در گذشته، پدر خانواده به عنوان تکیه‌گاه و رأس خانواده نقش خود را ایفا می­کرد و اعضای خانواده نیز به دلیل ارتباطات بیشتر، به یکدیگر نزدیک‌تر بوده و علقه بیشتری داشتند. همچنین در گذشته، اوقات فراغت افراد خانواده با یکدیگر و در کنار هم سپری می‌شد؛ اما امروزه جای نقشها و کارکردهای خانواده، مؤلفه­هایجدیدی به وجود آمده است و با شکل­گیری خانواده­های فرزندسالار، نقش و جایگاه پدر دچار تزلزل شده است. خانواده‌ها به سمت مصرف‌زدگی و اسراف رفته‌اند و این همه در بسیاری از موارد تحت تاثیر فرهنگ جدیدی است که توسط تلویزیون به خانواده‌ها القاء شده است. با پخش آگهی‌های تبلیغاتی و نشان دادن سریال‌هایی که در آن تجملات حرف اول را می‌زند و به تصویر کشیدن خانواده‌هایی از طبقه مرفه جامعه، با رسم و رسومات کاملاً اشراف­گونه و نمایش امکانات رفاهی فراوان به عنوان یکی از مهم­ترین معیارهای خانواده خوشبخت، نهاد خانواده بیش از پیش مورد تهدید قرار گرفته است. والدین برای رسیدن به الگوی ارائه شده توسط رسانه و پاسخ دادن به توقعات فرزندان، به کار بیشتر در خارج از منزل مجبور می‌شوند و حضور اندک والدین در خانواده منجر به آسیب­هایی افزون­تر می­شود[3].

یکی از این آسیب‌ها، برآورده نشدن نیازهای زن و شوهر در کانون خانواده است و این خود به مرور زمان، فاصله‌های بسیار عمیقی را میان زوجین که اساس و بنیان خانواده هستند، به وجود می­آورد و به بسیاری از خلأهای عاطفی و تربیتی برای فرزندان منجر می­شود. فرزندان برای پر کردن خلاء حضور عاطفی والدین، به آسان­یاب­ترین تفریح، یعنی تلویزیون پناه می‌برند. روی آوردن بی رویه به تلویزیون به مرور زمان باعث به وجود آمدن عوارض متعددی بر روی فرزندان می‌گردد که از جمله این پیامدها می توان به عدم تحرک و بازی در کودکان اشاره کرد که می­تواند به ایجاد کسالت و افسردگی در آنها منتهی شود. همچنین افزایش وزن کودکان بر اساس عدم تحرک و یکجانشینی، بیماری­های بسیاری را در زندگی آینده آنها پدید خواهد آورد.

در گذشته نه­چندان­ دور، والدین عهده‌دار اصلی در تربیت و پرورش کودکان بودند. کودک با پذیرش نقش‌های متفاوتی که از کودکی تا بزرگسالی در خانواده عهده­دار می­شدبه شکوفایی شخصیتی می­رسیدو آمادگی پذیرفتن مسئولیت یک خانواده جدید در آیندهرا کسب می­نمود؛ امّا در خانواده­های امروزی، کودکان کمتر فرصت می­یابند تا این نقش‌ها را فرا بگیرند و زندگی گروهی و اجتماعی کمتری را تجربه می­کنند. انزوا و تنهایی بر زندگی آنها غلبه دارد و این خود موجب پذیرفتن نقش منفعل در بزرگسالی می‌گردد.[4]

کودک، واقعیت را آن‌گونه درک می‌کند که به او از طریق تلویزیون القاء می‌شود. او معمولا تلویزیون را به عنوان یک ابزار یادگیری نمی­شناسد بلکه برای سرگرمی به سمت تلویزیون می‌رود، در حالی­که یادگیری در این سنین کاملا غیرارادی صورت می‌گیرد و اثبات شده است که بیشترین یادگیری کودک در سنین پائین به صورت یادگیری اتفاقی است. کودک در سنین پائین قادر به تشخیص واقعیت از خیال نیست و تمام آموزه‌ها و برنامه‌های تلویزیونی را به عنوان زندگی واقعی می‌پذیرد و این ممکن است تأثیراتی منفی بر رشد و یادگیری اوبگذارد. در حالی که بازی­های فیزیکی و پرتحرک برای رشد و سلامت کودکان مفیدتر بوده و باعث رشد خلاقیت کودکان و آموزش مهارت‌های زندگی به آنها می گردد و اجتماعی شدن را به آنها می‌آموزد.[5]

اکثر والدین به علت داشتن مشغلة زیاد و درگیری­های روزمره زندگی شهری مانند گذشته نمی‌توانند زمانی کافی را به کودکانشان اختصاص دهند و کودکان را به دست رسانه‌ها و از جمله تلویزیون می‌سپارند و خوشنود از اینکه کودکان لحظاتی را سرگرم هستند، غافل از اینکه به دست خود، آنها را به دست افرادی بیگانه می‌سپارند تا شالوده و مبنای شخصیت کودکانشان را بسازند.[6]

با نگاهی کوتاه به سیر تحولات فرهنگی جوامع سنتی در چند دهة اخیر، می‌توان تغییرات شگرفی را در جهت مدرن شدن مشاهده کرد. این تحول سریع از شاخصه‌های اصلی دنیای ارتباطات است که با جهانی­سازی ارزش­های دنیای سرمایه­داری، به سوی برساختن عالمی جدید بر مبنای نظام ارزشی غرب به پیش می­رود. به گفته گیدنز، جهانی شدن حاکی از این واقعیت است که همة ما به نحو فزاینده‌ای در یک جهان، زندگی می‌کنیم، به نحوی که افراد، گروه‌ها و ملت‌ها وابستگی متقابل بیشتر و بیشتری پیدا می‌کنند. جهانی شدن با جمع آمدن عوامل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی صورت می‌گیرد، و البته مهم‌ترین عامل تشدید و تقویت آن، توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات است. برخی معتقدند که جهانی شدن فرهنگ به معنای سیطره یک فرهنگ (فرهنگ مدرن غرب) بر کل جهان و انحلال یا تضعیف دیگر فرهنگ هاست و مهم‌ترین ویژگی این عصر «تضعیف مرزها» است. در مقابل، برخی جهانی شدن را فرایندی باز و پویا می‌دانند که در آن خرده­فرهنگ‌ها با یکدیگر تعامل دارند، همچنان­ که در شهرهای بزرگ اقوام و فرهنگ‌های متنوعی در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند؛ پس نمی­توان پدیده جهانی شدن را تحت سیطره یک فرهنگ خاص دانست.

اگر چه تعامل فرهنگ‌های متفاوت کنار یکدیگر یکی از واقعیت­های جهان امروز است؛ اما نباید این نکته را فراموش کرد که در جریان این تعاملات و انتقال اطلاعات، فرهنگ‌های خاصی بیش از دیگر فرهنگ‌ها در جایگاه جهت‌دهی و فرهنگ‌سازی قرار دارند. بنابراین می‌توان با توجه به این نکته از نظریه اول دفاع کرد. در راستای جهانی شدن، یکی از اجتماعاتیکه تحت تأثیر مفاهیم و آموزه‌های جدید تغییر صورت خواهد داد، خانواده است.

طنز در تلویزیون

در راستای این تبادل اطلاعات و فرهنگ‌سازی، هنرمندان متعهد و بومی نیز بر آن شده‌اند تا دستی در این فرهنگ‌سازی داشته باشند و خود بسازند آنچه را که می‌خواهند باشند. در سال‌های اخیر برنامه­های تلویزیونی رشد و توسعه چشمگیری یافته­اند. در این میان سریال‌های طنز حضور پررنگی را در رسانه ملی تجربه کرده­اند، هر چند تا رسیدن به ساخت یک سریال طنز با اصول و مبنای تربیتی و مطالعه ­شده، راه بسیاری باقی است.

جامعه کنونی ایران یک جامعة جوان است و رویکرد به قالب­های جوان­پسند برای جذب مخاطبان جوان رسانه ملی می­تواند یکی از دلایل رویکرد این رسانه به قالب طنز باشد، به ویژه اینکه این قالب در میان خانواده­ها نیز طرفداران پرشماری دارد. تعداد بالای طرفداران برنامه­های طنز فرصتی است که اگر توجه و مطالعه لازم درباره آن صورت گیرد، به صورت کاملا کارآمدی خواهند توانست با ایجاد تفریح و شادی در خانواده­ها، موجبات نزدیک‌تر شدن اعضا به یکدیگر و لذت بردن از کانون خانواده را فراهم آورند.[7]

طنز در ایران پدیده نوظهوری است که شاید به طور علمی و ریشه‌ای بدان پرداخته نشده باشد و متأسفانه طنز در برخی از سریال‌ها مترادف بالودگی معنا شده است. طنز با ظرافت بسیار زیاد، در لفافه خنده وشوخی، بسیاری از دردها و معضلات را پیش روی مخاطب می­گذرادو او را به تفکر وا می‌دارد.

خنده یکی از کلیدی‌ترین عناصر طنز است. اگر طنز برای خنداندن مخاطب به بیراهه نرود خود عامل بسیار تأثیرگذاری بر استحکام و شادابی خانواده­ها خواهد بود. در جامعه ماشینی امروز، انسان‌ها بیش از هر زمان دیگری نیاز به آرامش و استراحت و جدا شدن از دنیای مضطرب و پرهیاهوی پیرامون خود دارند.

طنزپرداز می‌تواند با به کارگیری قابلیت‌ها و ظرفیت‌های طنز، مخاطب خود را عمیقاً تحت تأثیر قرار دهد و در حفظ و نگاهداشت کانون خانواده، گامی تأثیرگذار بردارد.

طنز از دیرباز به عنوان یکی از گونه­های مهم در ادبیات و ادبیات نمایشی جهان مطرح بوده است و بسیاری از نویسندگان بزرگ بدان پرداخته‌اند. طنز شیوه‌ای مؤثر و گیرا در هنر بیان و نویسندگی است، طنز بدان معناست که انسان مهم‌ترین مطالب و مباحث را با لطیف‌ترین و در عین حال تیزترین و برنده‌ترین کلمات بیان کند و بنویسد. در طول تاریخ نظریات بسیار متفاوتی درباره طنز بیان شده است که خود نشانگر اهمیت این موضوع در میان متفکران است. در میان تعاریف مختلف از طنز، دکتر جانسن می­گوید: «طنز صحیح و بر حق به دلیل عمومیت انعکاس‌ها، از هجوی که شخص به خصوصی را مورد تاخت و تاز قرار می‌دهد، متمایز می‌شود.»

با نگاهی اجمالی به نظریاتی که در این زمینه مطرح شده است می‌توان دریافت که نظریه‌پردازان نظریه جامع و کاملی در مورد طنز بیان نکرده‌اند.

با نگاهی به سیر تاریخی طنز درمی‌یابیم که نمایش کمدی اولین بار در یونان باستان پا به عرصة حیات گذاشت. ارسطو، کمدی را این‌گونه می‌پندارد: «تقلید اطوار شرم‌آور و اخلاق زشت است که موجب ریشخند و استهزاء می‌شود.»[8]

در واقع واژة طنز ریشه‌ای جدید دارد و این واژه در قرن هفدهم پدید آمده است.[9] در عمده پژوهش‌های اولیه طنز و خنده به صورت مترادف بکار برده می‌شد. برخی معتقدند که در ایران کمدی به مفهوم حقیقی خود هرگز به وجود نیامده است. شاید بتوان اولین فیلم کمدی که در ایران تولید شده است را فیلم‌های صامتی دانست که «میرزا ابراهیم خان صحاف باشی» معروف به «عکاس باشی»، به دستور «مظفرالدین شاه» از دلقک‌ها و کوتوله‌های اندرونی شاه تهیه کرد. همچنین اگر داستان­گویی را از اصول فیلم­های کمدی بدانیم، اولین نمونه فیلم‌های خنده‌آوری که در ایران ساخته شدفیلم کمدی «آبی و رابی» (1309) بود. این فیلم که با تقلید از نمونه فرهنگی خود به نام «پات و پاتاشون» ساخته شده بود، اثر آوانس اوگانیانس بود که در کارنامة هنری خود صاحب فیلم کمدی دیگری نیز به نام «حاجی آقا آکتور سینما» (1311) بود که در آن از تیپ‌های سنتی و شناخته شده نمایش‌های ایرانی یعنی حاجی، خواستگار سمج و دختر عاشق بهره می‌گرفت. این دو فیلم را می‌توان آغازگر جریان ساخت فیلم کمدی در ایران دانست.[10]

رسالت طنز

بالاترین رسالت طنز کمک به انسان برای رسیدن به کمال است و این میسر نمی‌شود مگر اینکه طنزپرداز ابتدا طنز و قابلیت‌ها و ظرفیت‌های این هنر را بشناسد. دوم این‌که به جامعه خویش عشق بورزد و در آخر بدون حب و بغض شخصی بنویسد. یکی از ابزارهای ملازم طنز شوخی و بذله‌گویی است که این خود اگر به درستی به کار برده نشود می‌تواند عامل سقوط و انحطاط طنز گردد. گاهی در سریال‌ها شوخی به حد لودگی می­رسد و این لودگی نه تنها باعث غنی شدن مخاطب نمی‌گردد بلکه موجباحساس بیهودگی کردن و به هدر رفتن اوقات مخاطب می­شود و ثمره‌ای جز کسالت و پایین آمدن سطح عمومی آگاهی و فهم مخاطب ندارد. در روایات نیز چنین شوخی­هایی که ثمره‌ای جز ابطال وقت و بیهوده گذراندن عمر ندارند مذمت شده­اند و افراد را از پرداختن به آنها منع کرده‌اند[11]. لودگی نشان دهنده بی‌محتوایی و غنی نبودن متن است و این آثار تنها برای جذب مخاطب به این ورطه افتاده­اند. طنز هم شناخت و هم درمان است و یک وسیله مناسب برای بیان مسائل تلخ و گزنده به زبانی شیرین و در لفافه است که در این نوع بیان درمان نیز ارائه می‌گردد.[12]

این نوع از طنز علاوه بر ایجاد خنده، برای انتقال پیام نیز به کار می­رود. در واقع طنز در هر ساختاری (عبارتی، مضمونی، موقعیتی) که باشد معرف خوبی برای فرهنگ و آداب و رسوم یک جامعه است.[13]یک طنز دقیق و قوی می‌تواند اخلاقیات، جامعه‌شناسی و رفتار شناسی‌های مشترک دوره‌های مختلف را از ابعاد و زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهد و نقاط ضعف و قوت و آسیب‌های آنها را مورد تحلیل قرار دهد و همین دقت و ریزبینی طنز است که برخی آن را به چاقوی برنده جراحی تشبیه کرده‌اند[14]. این جراحی میسر نمی‌شود مگر اینکه ابتدا برای شناخت درست این هنر، پژوهش و تحقیقات علمی صورت گیرد و سپس طنزپردازان متعهد و مسئول با داشتن دغدغه‌های انسانی و دینی این ابزار را برای ارتقاء سطح جامعه خویش به کار گیرند.

طنز و خانواده

تعریف از خانواده در گذشته نه چندان دور با تعریف خانواده امروزی بسیار متفاوت است. مقایسه تعریف نهاد خانواده در سی­سال پیش با تعریف این نهاد در جامعه امروز تحولات باورنکردنی­ای را پیش رو می­گذارد. این تحول شگرف محصول پدیده‌ای به نام ارتباطات و جهانی شدن است. در این تغییر و تحول، جامعه سنتی بیشتر منفعل و تأثیرپذیر بوده است تا تأثیرگذار و در جریان مدرن شدن نهادهای سنتی همچون خانواده، حتی سنت­های مثبت و بسیار مفید گذشته دستخوش فراموشی شده است.[15]

با نگاهی نه چندان دور می‌توان به خاطر آورد که خانواده کانون و بنیان رشد افراد و جامعه بود. هر فرد با نقشش در خانواده تعریف می‌شد و نقش‌های افراد به نسبت امروز کاملاً واضح بود. پدر نقش تکیه‌گاه و مدیریت مالی و کلان خانواده، و مادر نیز نقش مدیریت داخلی خانه و تربیت فرزندان و همسرداری را بر عهده داشت، کودک نیز در چنین فضایی در هر مرحله از رشد خویش مسئولیت‌های متفاوتی را عهده­دار می­شد و در این کانون بود که اخلاق، اعتقادات و مسئولیت‌پذیری را می‌آموخت. هویت فردی هر یک از اعضا با توجه به خانواده‌اش شکل می‌گرفت. وقتی افراد وارد اجتماع می‌شدند دارای یک پیشینه و حمایت گروهی بودند اما در حال حاضر نقش‌ها و خدماتی که خانواده به افراد می‌دهد تغییر کرده است که از جمله کلیدی‌ترین نقش­هایی که دگرگون شده است و خانواده امروزی را دچار تغییر نموده، کم­رنگ شدن نقش مادری و همسری در زنان امروزی است تا جایی که برخی ایفای این نقش را موجب عقب‌ماندگی و ظلم به خود می‌دانند و این تفکر سبب شده زن از کانون خانواده خارج شود. کودک به جای آنکه در دامان مادر تربیت شود، در دامان اجتماع رشد و تربیت پیدا می­کند. این تغییر نقش‌ها دستاورد پدیده‌ای به نام برابری حقوق زن و مرد است که در ابتدا بسیار جذاب و شیرین می­نماید؛ اما در عمل سرمنشا بسیاری از معضلات و مشکلات در جامعه­های مدرن شده است. بی‌هویتی، گم­گشتگی و اضطراب بزرگترین دغدغه زن امروزی است چراکه نقش‌های گذشته، از خانواده رخت بربسته و به جای آنها تعریف درستی از نقش‌های تازه ارائه نشده است. حال این سؤال را می‌توان مطرح کرد که چه عاملی بدین سرعتموجب چنین تحول بزرگی را در جامعه پدید آورده است؟

آموزه‌های دینی در زندگی فردی و اجتماعی ما نقشی اساسی دارند؛ در حالی­که ارزش­های عالم مدرن در بسیاری اوقات در تضاد کامل با این آموزه­ها قرار دارند. در تفکر دینی، خانواده یک واحد اجتماعی است که در عین ارتباط با جامعه، خود از استقلالینسبی برخوردار است. در این تفکر جامعه پذیرکردن فرزندان و انتقال ارزش‌ها و مفاهیم دینی به آنها، بر عهدة خانواده است. والدین، خصوصاً پدر در قبال فرزندان مسئولیت دارند، لذا در هر موقعیتی که باشند، باید نسبت به این وظیفه اهتمام ورزند. همین مسئله باعث می‌شود که خانواده از داده‌های متضاد بیرونی کمترین اثررا بپذیرد. این در حالیست که در تفکر غربی، این کارکردها بر عهده جامعه نهاده شده است و فردگرایی یکی از مبانی دنیای مدرن است. افراد در اجتماع شبیه جزیره‌های جدا از یکدیگر که با عنوان حریم خصوصی از آن نام برده می‌شود تنها زندگی می­کنند. این فردگرایی، بیش از هر چیز در حس استقلال­طلبی و فرار از تعهدات نمودار می­شود و حسن تعاون و همکاری اجتماعی را کاهش می­دهد. با گسترده شدن فردگرایی در یکایک افراد جامعه، رسانه به عنوان یکی از مهم­ترین مراجع شکل­دهی شخصیت افراد ایفای نقش می­کند و طنز و برنامه­های سرگرم­کننده، پرمخاطب­ترین برنامه­های رسانه می­شوند.[16]

طنز در فضای شوخی و خنده با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند و پیام خود را به شکلی غیر مستقیم بر جان مخاطب می­نشاند. این در لفافه سخن گفتن، ریزبینی و دقت خاصی را می‌طلبد. مخاطب بدون اراده تحت تأثیر این داده‌ها و مطالب قرار خواهد گرفت و نوعیهمانندسازی با شخصیت‌ها و نگاه و تفکرات آنان خواهد داشت. در حالی که جذابیت‌های تصویری و خلاقیت‌های به کار برده شده در فیلم به تنهایی برای فرو ریختن دیوارة دفاعی مخاطب کافی به نظر می­رسد، طنز به ابزاری به نام خنده نیز مجهز است. با رهایی ذهن والدین از دغدغه‌های روزمرة زندگی این امکان فراهم می گردد تا به یکدیگر توجه بیشتری نشان دهند و به امور فرزندان نیز رسیدگی کنند، به طور طبیعی هر یک از اعضا بعد از یک روز کاری پر ازدغدغه‌ها، مشکلات و موقعیت‌های متفاوت، شب به کانون آرامش­بخش خانواده پناه می برند و در این میان طنز می‌تواند با ایجاد فضایی شاد در خانواده، سختی و مشکلات روزانه افراد را تلطیفکند و به اعضای خانواده این امکان را بدهد که با ذهنی آرام و رها از مشکلات به مسائل و مشکلات یکدیگر بپردازند. از آنجا که دست‌مایه اکثر فیلم‌های طنز، خانواده‌هایی از سطح پایین جامعه است مخاطبان در می‌یابند که مشکلاتشان در مقابل دیگر خانواده‌ها قابل مقایسه نیست و طنز می­تواند خندیدن به مشکلات را به مخاطبین خود بیاموزد. همچنین اگر در پس این خنده، باعث تفکر و اندیشه­ای گردد باعث رشد و تعالی خانواده می‌گردد.

اگر طنزپردازانی با دغدغه‌های دینی و بومی و مسلط بر این هنر بتوانند این بخش از برنامه‌های تلویزیونی را پربار سازند می‌توان امید داشت که گرایش غافلانه به فرهنگ غرب کاهش یابد و تفکر دینی سنگ بنای فرهنگ‌سازی در خانه و خانواده گردد. با چنین طنزی می­توان به ذات و اصل خود باز گشت و از تکنولوژی و علم در راستای رشد و تعالی خانواده بهره گرفت و فرزندان را با فرهنگ غنی و ریشه­دار ایرانی اسلامی کشورمان آشنا ساخت. می­توان از بحران گذر از جهان سنتی به جهان مدرن به سلامتی عبور کرد و از ارزش­ها و ثروت­های فرهنگی خود در هجوم انواع و اقسام ضدفرهنگ­ها محافظت کرد.

در این مسیر طنز از چنان اهمیتی برخوردار است که گاه از طنزنویس به عنوان مصلح اجتماعی یاد می‌کنند. طنز پرداز می‌تواند در یک کارکرد منتقد خانواده امروزی باشد، انتقادی که نه به سادگی و صراحت که با برانگیختن احساسات حقیقی افراد بیان می‌شود و به آنان نگریستن به واقعیت‌های تلخ خانواده کنونی را از زوایای جدید و متعالی می‌آموزاند.[17]

نسبت طنز و روان

روان‌شناسی‌گرایی عصر حاضر تأثیر بسیار زیادی بر مکتب‌های فکری گذاشته است و گویی غیر ممکن است بتوان واقعیت‌های جهان را با نظری مستقل و بی‌طرفانه نگریست. سلامت و بهداشت روان نیز از موضوعاتی است که ذهن بسیاری از برنامه­ریزان و سیاست گزاران فرهنگی و اجتماعی را به خود مشغول داشته است. عوامل متعددی در سلامت روان دخیل هستند و از جمله عارضه‌های روحی که پیامد تکنولوژی و زندگی شهرنشینی است شیوع اضطراب و افسردگی در جوامع مدرن است. برای کاهش این عارضه، درمان‌های متفاوتی ارائه شده است که یکی از آن راهکارها خنده درمانی است[18].

 اهمیت شادی و خنده در سنت دینی ما نیز مورد تاکید قرار گرفته است که در این میان می توان به برخی روایات اشاره کرد. امام باقر (ع) می‌فرمایند: «خنده و تبسم در برابر دیگران و رفع اندوه آنان «حسنه» است و خداوند به هیچ عبادتی محبوبتر از شاد ساختن برادر مؤمن پرستش نشده است.»[19] امام صادق (ع) نیز مزاح و سرگرمی را شرط حتمی ایمان شمرده و هیچ مؤمنی را دور از بذله‌گویی و طنازی نمی‌دانند[20]. شاید بتوان این‌گونه استدلال کرد که حتی «عبادت خدا» نیز بدون تأمین نیازهای تفریحی، ممکن نخواهد بود.[21] از این منظر، هدف از خلقت آدمی تنها خوش بودن و رسیدن به ظواهر مادی نیست؛ بلکه دنیا گذرگاهی است که در آن انسان‌ها با همین ظواهر فریبنده آزموده می شوند. در این میان خنده، شادی و شوخی وسیله‌ای است که با آن دشواری‌ها و سختی‌های این زندگی قابل تحمل‌تر و راحت‌تر می‌گردد. در واقع شادی و تفریحتا زمانی شیرین و سازنده می‌باشد که با گناه و عصیان همراه نگردن، در غیر این صورت حاصلی جز قهقهه‌های مستانه و خنده‌های نابخردانه نخواهد داشت.

در قرآن کریم، تفریح مؤمنان و بهشتیان را که در این دنیا سعادتمند زیسته‌اند و در آن دنیا نیز در جوار رحمت الهی زندگی جاودان دارند، دارای دو ویژگی برجسته است: 1. دوری از یاوه‌گویی و سخنان بیهوده (لالغوفیها)؛ 2. پاک بودن از هرگونه گناه و نافرمانی پروردگار (ولاتأثیم)[22]. از نگاه فقهی هم، مزاح و بذله‌گویی رجحان شرعی داشته و با رعایت موازین آن، از مستحبات فقهی و صفات پسندیده اخلاقی به شمار می‌رود. این سخنی است که هم فقیهان بزرگ به آن تصریح کرده‌اند[23] و هم به تأیید مربیان اخلاق رسیده است.

متفکران غربی نیز خنده را یکی از عناصر مؤثر بر سلامت روان می‌دانند. فروید که خود یک پزشک اعصاب شناس و روان‌کاو است، برای اولین بار نظریة خود را دربارة خنده، در کتابی به نام «لطیفه‌ها و رابطة آنها با ضمیر ناخودآگاه»، به تفصیل بیان کرده است. فروید در این کتاب بر این باور است که گامهای ناخوشایند، پس از برخورد با هنجارهای اجتماعی به روان ناخودآگاه آدمی رانده می‌شوند، بخشی از آنها در خواب‌ها و رویاهای ما امکان ظهور و بروز می‌یابند و بخشی دیگر نیز در قالب شوخی و لطیفه مطرح می‌شوند. از نگاه فروید شوخی یکی از عوارض زندگی متمدن است و برای مردمان اولیه نه مفهوم و نه لذتی دارد؛ زیرا در آن زمان اقوام وحشی و همچنین اطفال برخلاف افراد بالغ، پایبند هزاران قید و بند اجتماعی نیستند و آزردگی‌های چندان زیادی ندارند تا برای جبران آن به شوخی متوسل شوند[24].

فروید یکی از منشأهای پیدایش شادی را این‌گونه توصیف می‌کند: «هر کسی که اجازه دهد حقیقت در یک لحظه سرشار از صداقت از زبانش خارج شود، در اعماق قلب خود از اینکه خود را از شر آن حقیقت خلاص کرده است شاد خواهد شد.»[25]از نظر فروید، کمدی فرصتی است برای خندیدن و خندیدن خالی کردن تراکم انرژیهای سرکوب شده شخصیت است؛ به این صورت که خود (Ego) آنچه را که به صورت محرمات و تابو (Taboo) در آن سرکوب شده است، با مبتذل و عامیانه کردن آن به شکل لطیفه (و یا دیگر اشکال طنز و کمدی) دوباره آزاد می‌کند و تنش درونی را به صورت موقت هم که شده تسلی می‌بخشد. این تسلی موجب پیدایش آرامش روانی می­شود و فرد فرصتی را برای بازیابی خود و اندیشیدن بدون فشار می­یابد که چنانچه این فرصت برای آرام شدن ذهن را نیابد، میانگین طول عمر آدمی با وجود فشارهای زیادی که هر روز بر فرد وارد می‌شود خیلی کوتاه‌تر خواهد شد. این فرصت در واقع به فرد کمک می‌کند تا بتواند مشکلات را عاقلانه‌تر و بدون فشارهای روانی و هیجانی مورد بررسی و کنکاش قرار دهد و راه حل مناسبی را بازیابد. فروید همچنین در مورد شوخی مسئلة «برونه» و «درونه» را مطرح می‌کند. به نظر او الفاظ و حرکاتی که برای ابلاغ شوخی به کار می‌رود، به منزلة برونة آن است و مفهومی که از این الفاظ و حرکات دریافت می‌شود، درونة شوخی به شمار می‌آید[26].

دیگر روان­شناسان نیز کم و بیش به موضوع شوخی به عنوان عنصری اساسی در زندگی آدمی توجه نشان داده­اند. رفتار گرایان کلاسیک در مورد شوخی معتقدند که: شوخی لذت انگیز است؛ چرا که امیال اولیه تهاجم در رفتار جنسی را کاهش می‌دهد. تئوریفرای و بترسون که یکی از قدیمی‌ترین تئوری‌ها دربارة خنده و شوخ طبعی را مطرح کرده­اند، بیان می‌دارد: «شوخی نوعی حل پارادوکس های درونی است»[27]. سیوارد نیز که می‌کوشد بنیادهای روان‌شناختی پدیده‌های خنده‌آور را تبیین کند، چنین می‌گوید: «خنده‌آور بودن را به طور کلی می‌توان فرایندی دانست که به زندگی روح و غنا می‌بخشد و بر لذت آن می‌افزاید»[28].

 خنده همان طور که بر سلامت روان تاثیرگذاری میفیدی دارد، بر سلامت جسمی نیز مؤثر است و امروزه این مسئله مورد توجه متخصصان قرار گرفته است. یک پزشک فرانسوی به نام «پیرواجت» که سال‌ها فیزیولوژی خندیدن را مورد مطالعه قرار داده است، پس از تحقیقات خود به این نتیجه رسیده است که «خنده موجب گشادگی رگ‌های خونی می‌شود و خون بیشتری را با حداکثر سرعت به اندام‌ها می‌فرستد».

فرانسوی دیگری به نام «هنری رابین اشتاین» با پیگیری نظرات همکار و هموطن خود ابراز داشت: «خنده در ضمن، موجب کاهش ضربان قلب گردیده، اشتها را تحریک می‌کند، خنده تعادل ظریف هورمونی بدن را بهبود می‌بخشد و با تولید «بتا. اندروفین» مسکن طبیعی مغز باعث آرامش روح و روان آدمی می‌گردد».

مسئلة خنده و قدرت آن در بهبود بیماریها، به خصوص در مغز، بقدری مورد توجه واقع شده است که بسیاری از بیمارستان‌ها در آمریکا به اتاق‌های «طنز و خنده» مجهز شده‌اند، به نوعی که بیماران می‌توانند به راحتی به انواع فیلم‌های ویدئویی، کتاب و بازی‌های کمدی و خنده‌دار دسترسی پیدا کنند.[29]

نسبت خنده و طنز

خنده، خندیدن و خنداندن با تمام چرایی، چگونگی و چیستی خود، مساله ابتدایی و بنیادی‌ترین مسئله طنز و کمدی است و برای رسیدن به چرایی و چیستی کمدی و طنز نیز باید از مرز خنده گذشت و ابتدا ماهیت آن را مشخص نمود. در تعریف از خنده پژوهشگران با تکیه بر یک چهارچوب کلی بیان داشته‌اند که: «خنده واکنشی فیزیولوژیک و رفتاری است، در پاسخ به شوخی که با صدایی از ته گلو، دندانهای نمایان، افزایش تعداد ضربان قلب، فشارخون، تنفس و اسپاسم سر، بدن و حرکات بازوها همراه است.» هربرت اسپنسر نیز در این زمینه معتقد است که خنده حاصل آزاد شدن انرژی عصبی است و به دنبال نقش برآب شدن انتظار پدید می‌آید.[30]

متفکران دینی نیز معتقدند که خندیدن و گریستن منشأ الهی دارد. این آیه نیز مؤید این موضوع است: «وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى»[31] هم او – خداوند – بندگان را خندان سازد و گریان گرداند. خنده، نشانه‌ای از سرور است، و سرور در ژرف‌ترین معنا آماج زندگی است و برای همین است که به دعا از خدا خواسته‌اند که در قلب مردگان نیز سرور بدماند «اللهم ادخل علی اهل القبور السرور»[32] و چهره اهل ایمان در روز رستاخیز چون صبح فروزان است و به بیان قرآن، خندان و شادمان است «ضاحکه مستبشرة»[33].

از نگاه رویکرد عصب‌شناختی نیز نسبت بین طنز و خنده را می‌توان این‌گونه تبیین کرد: تعامل زبانی مغز در نیمکرة چپ و ناحیة مربوط به مکانیسم خنده­آفرینی، به انسان کمک می‌کند تا هنگام شنیدن یک لطیفه یا دیدن یک صحنة خنده‌دار، میان اجزای روایی و بصری آن ربط منطقی ایجاد کند؛ به تعبیری ساده‌تر باعث فهم و درک لطیفه می‌شود، در این زمان هیجانات انسان تحریک، و با خنده تخلیه می‌شود. از سوی دیگر به کمک همین ناحیه از مغز (قسمت ­تحتانی . میانی قطعه پیشانی) تصمیم‌گیری‌های جدی و اجتماعی – هیجانی انسان که گاه شرایط پیچیده‌ای را برای مغز ایجاد می‌کند، صورت می‌گیرد؛ همچنین بررسی فعالیت‌های این ناحیه نشان می دهد که احساس و عاطفه، اساس عقل و منطق ما را تشکیل می‌دهد که شوخی و خنده نیز در قلمروی آن جای می‌گیرد؛ به بیانی دیگر شوخی و خنده مکانیسمی است برای انسانی که عاقل شده است، از همین­روست که علمای علم منطق در تعریف انسان می‌گویند؛ «الانسان ضاحک» در حقیقت حیوانات دیگر نمی­خندند چون از شعور انسانی بی‌بهره‌اند[34].

الکساندربین روان‌شناس اسکاتلندی در مورد علت خنده معتقد است که امور رسمی، تشریفاتی، ظاهری، خشن و قراردادی در انسان حالت اجبار و راکدی ایجاد می‌کند که تحمل این رکود بر موجودات زنده سنگین و تحمل‌ناپذیر است. به همین دلیل اگر انسان به طور ناگهانی از چنین جمود و رکود اجباری و تحمیلی خلاص ‌شود، در او واکنشی نشاط انگیز و تکان دهنده ایجاد می‌شود. او مانند کودکان به هنگامی که مدرسه تعطیل می‌شود، به هیجان می‌آید. خنده در اثر چنین وضعیتی و چنین خلاصی و رهایی، به وجود می‌آید.[35]

از نظر کانت نیز حالت فشار یا انقباضی که ناگهان به هیچ تبدیل می‌شود، خنده آفرین است. در مورد علت خنده هابز معتقد است: «احساس ناگهانی تفوق [پیروزی و برتری] خنده می‌آورد.» ارسطو خطا یا نقصی که نابود کننده نیست را موجب خنده می‌داند و رابرت پرورین در نظریه اهمیت و برجستگی خنده غیر طنزآمیز معتقد است خنده اغلب در مناسبات اجتماعی غیر طنزآمیز وجود دارد و به عنوان نوعی مکانیسم رهایی از تنش به کار می‌رود.[36]

فروید نیز جوک، کمدی و طنز را سه منبع متفاوت خنده بیان می‌دارد و آنها را این‌گونه توصیف می‌کند که همگی مستلزم ذخیره یک انرژی روانی هستند که از راه خنده تخلیه می‌شود. در جوک، انرژی‌ای که احساسات جنسی و خشونت‌آمیز را سرکوب می‌کرده ذخیره می‌شود و با خنده آزاد می‌شود. در کمدی (کمیک)، انرژی شناختی‌ای که برای حل یک چالش فکری به کار می‌رفته، باقی می‌ماند و می‌تواند آزاد شود. البته باید این نکته را ذکر کرد که اثبات نظر فروید در خصوص فرایند ذخیره انرژی عمدتاً دشوار و پیچیده است. تلقی او از ذخیره انرژی مبهم است چرا که مشخص نیست منظورش از جمله «انرژی‌ای که هرگز مورد نیاز نیست ذخیره می‌شود» چیست[37]

در مورد موقعیت‌های خنده‌آور، لیپس معتقد است: موقعیت خنده‌آور عبارت است از نمایش حقارت در پوشش فریبنده عظمت ظاهری. جایگزین شدن آنچه هست به جای آنچه باید باشد موجب خنده می‌شود. این بایدها را هنجار‌های حاکم تعیین می‌کند و از طریق تجارب روزمره، افراد با آنها آشنا می‌شوند.[38]

یکی دیگر از موقعیت‌ها و مسائلی که موجب ایجاد خنده می‌شود به اعتقاد فروید قلمرو مسائل جنسی است که آن را این‌گونه تبیین می‌کند: «در قلمرو مسائل جنسی و سخنان هرزه امکاناتی وجود دارد که می‌تواند برای فرد علاوه بر لذت از طریق تحریک جنسی، نوعی لذت خنده‌آور نیز پدید بیاورد. زیرا شوخی در این قلمرو، وابستگی فرد را به نیازهای جسمانیش آشکار می‌سازد (در این‌جا تحقیر موجب خنده می‌شود)، و یا این نکته را بر ملا می‌کند که در پس عشق معنوی نیازهای جسمی پنهان است (در این‌جا پرده برداری موجب خنده است).»[39]

در میان نظریه‌پردازانی که سعی در تبیین تمایز بین خنده و طنز داشته‌اند جان موریل با ارائه یک نظریة کلی در این باب، تمایزی دقیق‌تر میان آنها قائل شده است؛ از نظر موریل خنده ناشی از یک تغییر (تحول) روان‌شناختی خوشایند است، حال آنکه طنز ناشی از یک تحول شناختی خوشایند است. از نظر جان دیویی نیز نسبت طنز با خنده صرفاً نسبتی عرضی است. خنده، نشانگر پایان تردید و انتظار است، پایانی که به تمام معنا، به طرف ایمنی حادث می‌شود و در عین حال امری عرضی است.[40]

 

 

مقاله

نویسنده محمد علی روزبهانی
جمع آوری و تدوین زکیه فهیمی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
Powered by TayaCMS