دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

آرایش غلیط یک فیلم ; نگاهی به فیلم لاک قرمز

سید جمال سید حاتمی کار خود را با همکاری در فیلم‎های کمال تبریزی آغاز کرد و در فضای سینمایی او بالید و رشد کرد و تا دستیار اولی او در حداقل سه فیلم او ارتقا یافت. بعد از سالها تجریه در حوزه‌های مختلف فعالیت سینمایی در سال گذشته اولین فیلم خود را ساخت و روانه اکران کرد.
آرایش غلیط یک فیلم ; نگاهی به فیلم لاک قرمز
آرایش غلیط یک فیلم ; نگاهی به فیلم لاک قرمز

سید جمال سید حاتمی کار خود را با همکاری در فیلم‌های کمال تبریزی آغاز کرد و در فضای سینمایی او بالید و رشد کرد و تا دستیار اولی او در حداقل سه فیلم او ارتقا یافت. بعد از سالها تجریه در حوزه‌های مختلف فعالیت سینمایی در سال گذشته اولین فیلم خود را ساخت و روانه اکران کرد. فیلم لاک قرمز آشکارا وامدار جهان‌بینی شوخ و شنگ کمال تبریزی است و برای همین نه لحن تلخی دارد و نه قرار است بسان آثار درام اجتماعی که در این سالها به طور فزاینده‌ای تولید و روانه بازار نیمه تعطیل و بی رمق اکران می‌شوند به تجربه تلخ و خودآزارنه مخاطب در طول پروسه نمایش فیلم تبدیل شود.

با این حال این فیلم در همان جریانی تولید شده که مراجعه به واقعیت اجتماعی را راهی مطمئن و مناسب برای ورود به دنیای ذهنی مخاطب می داند و چه چیزی مطمئن تر از تاکید بر جهان مشترک. اما  ورود به این جهان مشترک نیازمند رعایت برخی نکته هاست. یکی انکه فیلم باید مبتنی بر یک نگاه خوشبینانه به زندگی باشد. نه از انگونه که ستایشگر وضعیت موجود باشد بلکه از انرو که در ضمن نقد دنیای واقعی هرگز راه پیشرفت و حل مساله را نبندد و دوم انکه برآمده از پژوهش باشد. فراموش نکنیم جهان خارج بر خلاف ظاهر اشنایش بغایت پیچیده و غریب است و فیلمساز نباید به دانسته های خود در ارائه تصویری از این جهان اکتفا کند و در دام کلیشه هایی که ما از واقعیت می شناسیم نیفتد. فیلم لاک قرمز اگر در مورد اول تا حدی سربلند است، یعنی اینکه می کوشد در دل مشکلات راه حلی بجوید و شخصیتی کنشگر دارد که با همه افت و خیز فیلم و محیط پیرامون آشفته به هر رو در پی حل مشکل است،  اما در نکته دوم یعنی پژوهش در موضوع خود  ناقص و ناموفق است . از همین رو  فیلم دچار مشکلاتی در شخصیت پردازی و طرح موضوع خود شده است که این نوشته در پی بیان انهاست.



فارغ از حس و حال کلی فیلم، اما فیلم سید حاتمی در حد یک اثر از فیلمسازِ اولی باقی می‌ماند که از کسی با آن‌همه سابقه در مقام دستیار کارگردانی، اثری ضعیف تلقی می‌شود که فاقد ساختار روایی و شخصیت سازی سینمایی حرفه‌ای است. این ضعف در شخصیت‌سازی‌ها را می‌توان در تمام بازیگرها به تناسب دید؛ پدر معتادی که در نگاه اول اصلا معتاد نمی‌نماید و ما باید در طول زد و خوردی که با همسرش دارد متوجه شویم او معتاد است و به دلیل گم شدن بسته مواد مخدر خود زن‌اش را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد آن‌هم بسیار کلیشه‌ای و بدون حس کاملی از بازنمایی واقعیت. خود همین ضعف در شخصیت‌پردازی، منطق پرت شدن پدر از روی پشت‌بام خانه را هم با خدشه مواجه می‌کند. بازیگر نه در نشان دادن حس نئشگی توفیق خاصی دارد و نه در نشان دادن احساس اضطراب و تلاطم معطوف به نرسیدن مواد مخدر به یک معتاد را؛ حتی زمانی که دختر به همراه برادرش از مدرسه بازمی‌گردد و با پدر که مشغول درست کردن آنتن خانه است خوش و بش می‌کند پدر بسیار هوشیارتر از آن چیزی هست که مخاطب احتمال دهد او قرار است از پشت بام بیفتد. در همین اولین رخداد اصلی فیلم که قرار است تراژدی رخ بدهد با اشکال‌های بسیار بزرگی رو به رو هستیم که به مرور رشد پیدا می‌کند و در تمام فضای فیلم گسترش می‌یابد. عزاداری کم رمق و بی حس و حالی که با پیرنگ فیلم که درنگ و تامل بر مصائب یک دختر نوجوان است هم‌خوانی ندارد و احساس تعلق عمیق عاطفی به پدر را که در چند سکانس قبل‌تر در رابطه پدر و دختر دیده بودیم کلا از بین می‌برد. از اینجا به بعد ضعف‌های فیلم‌نامه و شخصیت سازی‌ها بیشتر ظهور و بروز می‌کند خصوصا در تصویرسازی از مادری که جز ویژگی خاص صورت بازیگرش که به مخاطب حس مفلوک بودن را می‌دهد در بازنمایی استضعاف و بی‌پناهی نقش مادر توفیق خاصی ندارد و دقیقا حس همان بازی‌های دیگر خانم پناهی‌ها را بازمی‌نماید که در تمام فیلم‌هایش دیده‌ایم، تظاهرات و برون‌فکنی فراوان بدون عمق و ژرفای لازم تا مخاطب را با خود همراه کند آن‌هم با لهجه غلیظ تهرانی‌اش و وابستگی‌های طبقاتی‌اش به طبقه فرودست اجتماعی که یکی از اقتضاهای آن حضور پررنگ‌تر زنان در عرصه‌های عمومی است و برخلاف این کدها و عناصر بصری، زنی بی‌دست و پا و چشم و گوش بسته تصویر می‌شود که توان ثبت و ضبط بچه‌ها و خانه و زندگی خودش را ندارد و سرنوشت نهایی او هم در عوض باورپذیری و اثرگذاری به سطح یک بازی کلیشه‌ای و بی روح تنزل می‌کند؛ با تصویرسازی‌ای که از شخصیت این مادر و پدر می‌شود مخاطب در حیرت می‌ماند که این پدر و مادر چگونه توانسته‌اند این بچه‌ها را ثبت و ضبط کنند و به آن سن و سال برسانند و هزینه‌های زندگی آن‌ها را تامین کنند.

این فیلم در همان جریانی تولید شده که مراجعه به واقعیت اجتماعی را راهی مطمئن و مناسب برای ورود به دنیای ذهنی مخاطب می داند و چه چیزی مطمئن تر از تاکید بر جهان مشترک. اما ورود به این جهان مشترک نیازمند رعایت برخی نکته هاست.

شخصیت‌پردازی عموی این کودکان هم با کمبودها و ایرادهای جدی‌تری مواجه است. مرد بی‌مسئولیتی که نه‌تنها هیچ تعهدی نسبت به خانواده برادر خود ندارد بلکه به‌سان یک پیرمرد دچار نوعی افسردگی یا اختلال روانی ضعیف تصویر می‌شود که درکی از تعهد نسبت به خانواده و بستگان سببی خود ندارد. در فلاکت و بدبختی که خانواده برادرش درگیر هستند اوج حس تعهد‌ او نسبت به خانواده برادر مرحومش پول در آوردن از لای نایلون و دادن آن به برادرزاده‌اش است تا به اراک برود و خاله‌اش را بیاورد تا خواهر و برادرش را از بهزیستی مرخص کند. عمویی که حتی از تحت قیمومت بهزیستی بودن بچه‌های برادرش راضی و خوشحال است. در طول فیلم تصویری که از این شخصیت ارائه می‌شود تصویر یک مونگل و عقب مانده ذهنی است آن‌هم بدون هیچ ارجاع تصویری مشخصی که مارا به بطن این شخصیت اصلی ببرد.

شخصیت خاله که فاجعه بسیار بیشتری در شخصیت پردازی است. باسمه‌ای بی روح که مثل عموی شخصیت اول فیلم هیچ تعهدی نسبت به خواهرزاده‌های خود ندارد و به رغم داشتن وضعیت مالی مناسب‌تر هیچ عِرق و تعهدی نسبت به آن‌ها احساس نمی‌کند، فقط در این بین آدم می‌ماند حیران که چطور شده است که برای مراسم ختم شوهر خواهرش از اراک به تهران آمده آن‌هم بدون آن پسر خاله بیست سال بزرگتر از دختر خاله که لااقل مخاطب بفهمد چرا این دختر این‌همه از پسر خاله‌اش می‌ترسد و حاضر نیست زن او شود که بیست سال از او بزرگتر است، آیا مشکلی دارد یا تنها همین اختلاف سنی باعث ایجاد ترس شده است؟!



شخصیت مامور بهزیستی هم که نه تنها خوب پردازش نشده بلکه یک موجود بی‌روح و مکانیکی است که تنها به ادای دیالوگ‌هایش اکتفا می‌کند. انگار در اداره بهزیستی تنها همین یک کارمند هست و آن‌هم متولی همه کارهای کودکان موجود در بهزیستی است. در اینجا ضعف فیلم از سطح شخصیت‌سازی به تصویرسازی اغراق آمیز و غیر منطبق با واقعیت از نهادهای دولتی نیز منتهی می‌شود، گویی سینماگر ما برای کم هزینه کردن فیلم یا نرفتن دنبال مجوز برای فیلمبرداری در بهزیستی خیال خود را آسوده کرده و با یک پیرمرد نگهبان و یک بازیگر در حد هنروران سینمایی و نا آشنا با مقوله مددکاری اجتماعی سر و ته این بخش‌ها از فیلم را جمع و جور کرده است آنهم احتمالا با چند ساعت فیلمبرداری در یک روز جمعه‌ای یا تعطیلی. نمونه بدتر در مواجهه با ادارات دولتی تصویری است که از ماموران سد معبر شهرداری تصویر می‌شود؛ فارغ از اینکه برخوردهای سلبی بسیار شدید و غلیظی از سوی برخی از این ماموران همواره نسبت به دستفروشان اعمال می‌شود اما چنین پرداخت خارج از چهارچوب و تندروانه از برخورد این نهاد دولتی با دستفروشان بسیار اغراق شده و غیر واقعی است. لااقل در موقعیت زمانی امروز بسیار مصنوعی و اغراق‌آمیز جلوه می‌کند. تصویر نیروی انتظامی هم که فاجعه بسیار بیشتری را بازتاب می‌دهد؛ ماموری مصنوعی که بعد از یک هفته تازه با ترفندی خنده‌آور و مصنوعی‌تر زبان فروبسته قهرمان را می‌گشاید تا متوجه ماجرا شود و در طول این یک هفته کانون زندگی این خانوده کاملا منهدم می‌شود!

فیلم سید حاتمی در حد یک اثر از فیلمسازِ اولی باقی می‌ماند که از کسی با آن‌همه سابقه در مقام دستیار کارگردانی، اثری ضعیف تلقی می‌شود که فاقد ساختار روایی و شخصیت سازی سینمایی حرفه‌ای است.

در مورد خود دختر قهرمان فیلم هم به نظر این خامی در شخصیت پردازی وجود دارد. چشم و گوش بسته بودن این دختر دقیقا مثل مادرش نه با طبقه اجتماعی و نوع خانواده هم‌خوانی و تناسب دارد نه با دختران معمول دبیرستانی در عرف عادی جامعه. گویا دختری جوان را برای ایفای نقش یک نوجوان دبیرستانی انتخاب کرده باشند بدون توجه به اینکه فاصله سنی و نسلی بین این دو شخصیت از لحاظ سنی و نسلی مانع از همدلی و همزبانی بازیگر با نقشی شود که برای آن برگزیده شده است. رفتارهای او نه شوخ شنگی یک دختر 14 ساله را دارد و نه بلوغ یک دختر جنوب شهری در یکی از محلات محروم تهران را در کل دختری است خیلی پاستوریزه که اصلا به سن و سال شخصیتی که قرار است ایفا کند نمی‌خورد.

فارغ از این ایرادهای شخصیت‌پردازانه، ایرادهای فیلم‌نامه‌ای جدی‌تری هم در فیلم وجود دارد به نحوی که بر اساس این ایرادها فیلم لاک قرمز نه تنها فیلم خوبی نیست بلکه بسیار خام دستانه سعی کرده است در عوض عمیق شدن در شخصیت‌ها و جهان ذهنی آنها با گنجاندن حوادث و اتفاق‌های مختلف، آن‌هم هر کدام فاجعه‌بارتر از حادثه و رخداد قبلی، زمان نمایش فیلم را کش بدهد و خلاءهای شخصیت پردازی فیلمنامه را پر کند و اینگونه می‌شود که در هر چند دقیقه‌ای از فیلم شاهد یک رخداد و حادثه هستیم؛ کتک کاری پدر و مادر، دعوای برادر کوچک با یکی از هم‌کلاسی‌هایش، مرگ پدر، کشف شدن اینکه پدر پول پیش خانه را از صاحب خانه گرفته و چوب خریده تا عروسک بسازد، درگیری دختر با دستفروشی در یکی از خطوط بی آر تی، اطلاع از حامله شدن دوباره مادر و سقط جنین توسط او، تعقیب و گریز با مامورین شهرداری، دستگیری توسط نیروی انتظامی به جرم حمل مواد مخدر، ناپدید شدن مادر و برده شدن خواهر و برادر به بهزیستی، تخلیه خانه و ریختن اسباب اثاثیه به حیات، تلاش برای گرفتن حضانت خواهر و برادر کوچک‌تر وبسیاری ریز داستان‌های دیگر که قرار است پشت سر هم اتفاق بیفتند تا مخاطب با این حوادث سرگرم شده و از اصل اتفاق ناگواری که در بطن فیلم می‌گذرد غافل شود، این اصل اساسی که سینماگر ما در مورد موضوعی که فیلم ساخته اطلاعات دقیق و همدلانه‌ای ندارد و مشاهداتش دقیق نیست و صرفا با نگاهی از سر فیلمسازی سراغ سوژه‌ای رفته که از آن اطلاع ندارد.

بُعد دیگری از ضعف ناگوار در فیلمنامه آنجا نمود می‌یابد که بعد از مرگ پدر خانواده می‌ماند و 8 میلیون پول پیشی که بابت خرید چوب از دست رفته است و انبوهی چوب و الوار در گوشه حیات که تا آخر فیلم جلو چشمان مخاطب قرار دارد. معلوم نیست چرا مادر خانواده یا صاحب خانه نیک اندیش و اهل مروت به فکر فروش چوب‌های باقی مانده نمی‌افتند تا لااقل بخشی از پول‌هایی که بابت خرید آنها پرداخت شده بازگشته و به کار خانواده بیاید؟

بعد اسفناک دیگر فیلم پادرهوا بودن آن از لحاظ جهان‌بینی و افق نگاه است. همانطور که پیشتر گفتیم سید حاتمی سینما را با دستیاری کمال تبریزی آغاز کرده و وامدار نگاه اوست و در نتیجه اتکا به آن سعی کرده فیلم به دامان درام‌های تلخ اجتماعی فرو نغلطد اما از لحاظی دیگر در چنبره نگاه فیلمسازان اجتماعی‌ای از سنخ اصغر فرهادی گرفتار است که در فیلم‌هایشان کم و بیش چنین روابطی بین افراد ساری و جاری است اما بدون نگاه خاکستری یا شاد و امیدواری از سنخ نگاه سینماگرانی مثل کمال تبریزی. فیلم سید حاتمی هم دقیقا در همین شکاف و گسست بین این دو حیث نگاه گرفتار است و از یک طرف می‌خواهد تلخکامی‌هایی که هر کدام برای به پایان خط رسیدن یک خانواده کافی است را در فیلم، به منزله عنصر نشان دهنده تعهد به واقعیت اجتماعی، بگنجاند هم زهر و تلخی این حیث نگاه را با معجون شوخی‌هایی از سنخ فیلم‌های تبریزی گرفته و فاجعه را برای مخاطب شیرین و گوارا بسازد غافل از اینکه در هر دو جنبه با ناکامی رو به رو می‌شود. نه واقعیت اجتماعی را آن چنان که هست باز می‌نماید و نه با شوخی‌ها و شیرین‌کاری‌های خود تلخی فاجعه‌هایی که ترسیم می‌کند شیرین می‌شود.

در نهایت و از همه این کمبودها مهمتر، همانطور که پیشتر ذکر شد، بلاتکلیفی در جهان بینی سینماگر است که فیلمش را تبدیل به فیلمی بدون هویت و روح کرده است

بگذریم از اینکه اصولا بجای فرهنگ‌سازی مثبت در خصوص پشتیبانی و یاریگری بستگان نسبی طوری تصویر سازی می‌کند که اصولا مخاطب از هر چه بستگی نسبی است زده می‌شود و منزجر.

نکته آزار دهنده  بعدی تاکید ناامید کننده بر روی ذکر بسم‌الله شخصیت قهرمان فیلم است. دوبار از زبان او بسم الله گفته می شود و هر دو بار هم بجای باز شدن گرهی از کارش گرفتار یک بدبختی دردناک می‌شود، یکبار در اتوبوس که گرفتار دستفروش چاقوکش می‌شود و یک بار در خیابان که اسیر ماموران سد معبر. معلوم نیست سینماگر ما چه اصراری به گنجاندن این ذکر بر زبان بازیگرش داشته است؛ مثلا اگر نمی‌گفت یا اگر می‌گفت و یک گشایشی برای او ایجاد می‌شد چه اتفاق خاصی می‌افتاد که روند فیلم را مختل می‌کرد؟

روی هم رفته فیلم لاک قرمز اولین ساخته یک کارگردان فیلم اولی نه تنها تجربه موفقی نیست که حکایت از ظهور یک استعداد سینمایی هم نمی‌کند. در مقام مقایسه با فیلم دیگری از همین گونه سینما، ابد و یک روز، باید اذعان کرد که سینماگر ما نه تنها از حیث جهان بینی تکلیف روشن و سر راستی با خود ندارد بلکه در خصوص موضوعی که فیلم می‌سازد تحقیق و بررسی هم جانبه‌ای هم نکرده در بُعد بازی‌گیری هم از بازیگردان‌های خوب سینمای ایران استفاده نمی‌کند و با اعتماد به نفس کاذبی که به خود دارد و می‌توان در اثرش دید، از مشاورهای قابل و با ارزش سینمای ایارن هم در پروراندن ایده خود بهره نبرده است.

در نهایت و از همه این کمبودها مهمتر، همانطور که پیشتر ذکر شد، بلاتکلیفی در جهان بینی سینماگر است که فیلمش را تبدیل به فیلمی بدون هویت  و روح کرده است نه می‌خواهد در مادی‌انگاری جبری فروغلطد و نه می‌تواند حیث نگاه دینی واضح و روشنی را بروز دهد و به همین دلیل تمام جهان بینی فیلم در سرتاسر آن نا واضح و غیر شفاف است و تکلیف مخاطب را روشن نمی‌کند.











منبع :فیلمنوشت



این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

فرزند کمتر، یا زندگی بهتر؟ مسئله این است

فرزند کمتر، یا زندگی بهتر؟ مسئله این است

خجالت نکش در نگاه اول فیلم تقابل‌هاست در یک زمینه طنز که مدام به مخاطب یادآور می‌شود چه جای خنده؟ فیلم را می‌توان در چند مضمونِ دوگانه بیان و نقد کرد. همان مضامین دوگانه‌ای که ساختار روایی فیلم را هم می‌سازند: دوگانه روستایی – شهری، دوگانه‌ی سپهر سیاسی - زندگی روزمره، دوگانه‌ی برنامه‌ریزی‌های سیاست اجتماعی و در نهایت دوگانه اراده – تقدیر که سکانس‌های انتهایی فیلم را شکل می‌دهد.
ایستاده در غبار نگاهی به «لاتاری» اثر محمدحسین مهدویان

ایستاده در غبار نگاهی به «لاتاری» اثر محمدحسین مهدویان

«لاتاری» فیلم موفقی است در جذب مخاطب عمومی سینمای ایران و البته فتح گیشه. فیلمی که توانسته جمیع جوانب امر را در حوزه جذابیت بخشی اینچنینی به خوبی و با فراست فراهم کند و به مقصود رسد. لاتاری فیلم مخاطب عام است.
عشق امیر به نوشین ; یادداشتی بر فیلم لاتاری

عشق امیر به نوشین ; یادداشتی بر فیلم لاتاری

راجر ایبرت بزرگترین منتقد آمریکایی معتقد است کار فیلم، برانگیختن تفکر مخاطب است. فیلمی قابل اعتنا و نقد است که خواب آسوده را از مخاطب بستاند. قطعاً هر فیلمی نماینده انعکاس اندیشه در جامعه مقصد است. در حقیقت فیلم ها ارزش ها و حقایق فراموش شده جوامع را آشکار می سازند.
انسان های هم عصر ما ; نگاهی به فیلم خرگیوش

انسان های هم عصر ما ; نگاهی به فیلم خرگیوش

خرگیوش اولین فیلم مانی باغبانی تجربه‌ای قابل قبول است اما کاستی‎های بسیاری در پردازش موضوع‌هایی دارد که سعی کرده است در فیلم به آنها بپردازد؛ مقوله‎هایی مثل بیماری رو به مرگ نزدیکان، تلاش‌های علمی یک نخبه جوان، ازدواج‎های پنهانی و مفهوم شادی.
بازخوانی یک کمدی سیاسی ; نگاهی به فیلم مصادره

بازخوانی یک کمدی سیاسی ; نگاهی به فیلم مصادره

فیلم مصادره اولین ساخته مهران احمدی، بازیگر پر سابقه سینمای ایران، فیلمی کمدی است که تلاش می‎کند با تصویرگری برخی از معضلات فرهنگی جامعه از منظر متفاوتی به مقولاتی بپردازد که به طور جدی جامعه ایرانی معاصر را تهدید می‎کنند.

پر بازدیدترین ها

سیری در تاریخ رابطه سینما و واقعیت | مثلث واقعیت: دیدار، پدیدار، پندار

سیری در تاریخ رابطه سینما و واقعیت | مثلث واقعیت: دیدار، پدیدار، پندار

"لرزش تصویری در فیلمی به ما القا کننده واقعی بودن صحنه ای است که میبینیم، هرچند هرگز در نگاه واقعی خود لرزشی را حس نمیکنیم ولی لرزش در فیلم موجب میشود مخاطب احساس کند، با صحنه ای واقعی روبرو است، این واقعیتی است که سینما جایگزین واقعیت میکند"
لحن غبار آلود یک فیلم

لحن غبار آلود یک فیلم

عنوان ایستاده در غبار، علاوه بر اشاره به سکانسی از فیلم که حاج احمد متوسلیان را بی‌سیم به دست در میان گرد و خاکِ تیر و ترکشِ‌ خمپاره‌ها، برقرار و استوار با حسی سرشار از خضوع، تصویر کرده، دلالت‌های دیگری را نیز به ذهن متبادر می‌سازد
نگاهی به سریال معمای شاه | سریال های تاریخی که در تاریخ نمی مانند

نگاهی به سریال معمای شاه | سریال های تاریخی که در تاریخ نمی مانند

این روزها در باره اشتباهات تاریخی یا به اصطلاح «گاف» های سریال معمای شاه حرف ها فراوانی در شبکه های اجتماعی شنیده می شود. این ماجرا در مورد سریال کیمیا هم به وجود امد. هرچند که در مورد آن کسی برای پاسخ دادن پا به میدان نگذاشت اما در مورد سریال معمای شاه ماجرا این گونه نبود.
عشق امیر به نوشین ; یادداشتی بر فیلم لاتاری

عشق امیر به نوشین ; یادداشتی بر فیلم لاتاری

راجر ایبرت بزرگترین منتقد آمریکایی معتقد است کار فیلم، برانگیختن تفکر مخاطب است. فیلمی قابل اعتنا و نقد است که خواب آسوده را از مخاطب بستاند. قطعاً هر فیلمی نماینده انعکاس اندیشه در جامعه مقصد است. در حقیقت فیلم ها ارزش ها و حقایق فراموش شده جوامع را آشکار می سازند.
عصبانی نیستم؛ خسته ام | نگاهی به فیلم لانتوری

عصبانی نیستم؛ خسته ام | نگاهی به فیلم لانتوری

اکران، قبل از آنکه ابزاری برای بازگرداندن سرمایه مادی یک فیلم باشد معیار و سنجه ای برای برآورد فیلمساز از بازخورد اثرش در بستر جامعه است.
Powered by TayaCMS