بزرگ مبلغ خطه جنوب

بروایت شاگردش عبد الحسین طالعی/کتاب شناسی شیعه

مقدمه

1. یک هفته از رحلت بزرگ مرد خوزستان مرحوم آیت الله سید محمد نبوی می گذرد. نگارندۀ این سطور، که بیش از سی سال، در خلال رفت و آمدهای می ان تهران و دزفول، از محضر آن فقید، مستفید بود، با حضور در تمام مراسم تشییع و دفن در قم و دزفول، گوشه ای از محبوبیت آن عالمِ مخلص و زاهد را به چشم خود دید، که مصداق آیۀ شریفۀ « ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمان ودُاً» بود. بدین روی، وظیفه خود دید تا لختی قلم را در رثای او بگریاند، البته خارج از فضای معمول تراجم نگاری، که چنین داعیه ای در می ان نیست. در سراسر این نوشتار، بنای نویسنده بر آن است که از آفات گزارش نویسی همچون حب و بغض، مرید و مراد محوری، تعصب بیجا و اغراق ناروا و مانند آن بپرهیزد، و تنها به این بیندیشد که راهی به نسل های آینده نشان دهد و مشعلی فرا روی آنان نهد. از آنجا که بزرگ ترین معلم و مربی آیت الله سید محمد نبوی، پدر بزرگوارش مرحوم آیت الله حاج سید اسدالله نبوی بود، بخش اول این گفتار را به آن بزرگوار اختصاص می دهم. آنگاه در بخش دوم، به گزارش کوتاه درباره آیت الله سید محمد نبوی می پردازم. متأسفانه در این زمی نه، فرهنگ شفاهی بر کتبی غلبه داشته و کمتر آثار مکتوب در دسترس است، لذا مطالب به شکل نکات پراکنده – بدون آداب و ترتیب - بیان می شود، بدان امی د که در فرصت دیگر، بیان جامع تر ارائه شود.

بخش اول

2. شناخت مستقیم من از آیت الله سید اسدالله نبوی بسیار اندک است و منابع مکتوب در مورد ایشان نیز بسیار محدود. تا آنجا که دیده ام، در این منابع درباره ایشان سخن رفته است: تراجم الرجال نوشته سید احمد اشکوری، زندگی و شخصیت شیخ انصارِی، نوشته مرحوم شیخ مرتضی انصاری، تاریخ روحانیت دزفول نوشته شیخ علی راجی، تاریخ سادات گوشه نوشته مرحوم سید محمدعلی امام، و اشارات پراکنده ای در برخی از آثار مرحوم سید علی کمالی. عواملی بر ناشناخته ماندن ایشان کمک می کند، مانند: مورد پیشینیان بیش از معاصران سخن*حجاب معاصرت که در می رود. تاریخ و بزرگان شهر دزفول.*غلبه فرهنگ شفاهی بر کتبی در مورد *پرهیز و گریز ایشان از شهرت و خودنمایی. بدین روی، کار بر نگارنده ای که در سن نوجوانی و ناپختگی، آن مرجع روشن بین را در سن پیری دیده، بسیار دشوار می شود. فقط امی دوارم فتح بابی کرده باشم تا بزرگانی که در قید حیاتند، مطالب خود را در این مورد بازگویند. آنچه دربارۀ ایشان در این سطور می نویسم، عمدتاً برگرفته از افادات فرزند دانشمندش مرحوم آیت الله سید محمد نبوی است که در خلال سی و چند سال، به تفاریق ایام، شنیده ام. این نکات، بیان فرزندی بود دربارۀ پدر، که ده ها سال در جوار پدر و عصای دست او بود که در سفر و حضر، از او دور نمی شد.

3. عالمان دین، خدمت خود به دین را در یکی یا چند مورد از عرصه های مختلف پی می گیرند، که به طور خلاصه نگارنده همه را در دو گروه تقسیم می کند: یک گروه که خدمات خود به مردم را، با واسطه متخصصان انجام می دهد، یعنی آنها را مخاطب خود می داند. گروه دیگر که خدمات خود به مردم را، مستقیماً به آنها می رساند. اینان بدون واسطه با گروه های مختلف مردم، با نگرش های و رفتارهای گوناگون ارتباط دارند. مرحوم آیت الله نبوی از خدمات گروه اول غافل نبود، که تدریس فقه و اصول و تلاش های پژوهشی مربوط به آن را سامان می داد. اما عمده خدمات او در گروه دوم بود. عالمی مردمی و خدمتگزاری مخلص بود که غالب اوقات خود را برای رفع نیازهای مردم می گذارند و بدین جهت نگاهی جامع به مردم و مسائل آنان داشت. گرچه فرصتی برای تألیف و تصنیف نیافت؛ اما فرهنگ سازی او در می ان تمام گروه های مردم، خدمتی والا و باقیات صالحات بود.

4. پدرش را در اوان کودکی از دست داده بود. از حدود 4-5 سالگی تحت تکفُل و تربیت مادرش قرار گرفته بود. چند سال بعد از آن، مادر او را به حوزه درس عالم و مرجع فقید آن روزگار، مرحوم آیت الله محمدرضا معزی سپرده بود، که حدود 30 سال تحت تربیت و تعلیم آن مرجع فقید بود. بدین روی، بیش از هر کسی برای دو نفر دعا می کرد: مادرش و آیت الله معزی. آیت الله معزی را مانند پدرش می دانست. تا آن حد که روزی در ایام جوانی – پس از گذراندن دوره هایی در محضر استاد آرزوی زیارت امام رضا - صلوات الله علیه - در سرش می افتد. در آن روزگار – حدود یکصد سال پیش - سفر از دزفول تا مشهد، سفری دشوار بود و هر کسی را نصیب نمی شد. قافله ای برای بردنش اعلام آمادگی کردند. با استاد مشورت کرد. استاد با محاسبه ای تخمی نی به او گفت: "یک ماه مقدمات سفر، یک ماه طول سفر، دو ماه اقامت در مشهد، یک ماه بازگشت و یک ماه دید و بازدید و زیارت قبولی و رفع خستگی طول می کشد، که مجموعاً حدود شش ماه می شود. در این شش ماه، از درس محروم می شوی، فقط به خاطر زیارت. از این کار صرفنظر کن و به جای آن به نجف برو که هم به فیض زیارت می رسی، هم به ما نزدیک تر است، هم از درس عقب نمی مانی، و هم با حضور در درس آقا ضیاء عراقی مبانی او را به دست می آوری و برای من – که به دلیل گرفتاری های زعامت، فرصت سفر را ندارم - به ارمغان می آوری". سید اسدالله جوان با قبول نصیحت استاد، از آن سفر، توشه ای ارزشمند به ارمغان می آورد. و بعدها آن را برای فرزندش سید محمد نقل می کند، تا فرزند نیز بیاموزد که فیض خدمت، کمتر از فیض زیارت نیست. . در کنار حل مشکلات دینی مردم، به حل مشکلات بهداشتی آنها نیز اهتمامی جدی داشت. تلاش پیگیر برای خراب کردن خزینه های آلوده قدیم و ساختن حمام به جای آنها در سطح شهر – که با وجود مخالفت بعضی از افراد نادان، بر آن اصرار داشت - از این قبیل اقدامات بود. سال ها بعد حدود سال 1350 شمسی – گروهی از معلمان شهر، نزدیک به ده سال تمام از طرف او به روستاها می رفتند تا قرآن و عقاید به مردم بیاموزند و با تبلیغات فرقه ضاله بهائیت که در روستاهای دزفول رخنه کرده بودند، مقابله کنند. آیت الله نبوی به آنها امر می کند تا ابتدا فرهنگ "صابون و حوله" را در روستاها نهادینه کنند، در مرحله بعد برای آنها و با کمک خودشان حمام بسازند و پس از آن، مسجد در آن روستا ساخته شود. این گونه فرهنگ سازی ها، کاری آسان نبود. جهالت های مردم آن زمان، به ویژه بعضی از روستانشینان؛ حساسیت های ساواک آن روز و عوامل دیگر، ادامه راه را دشوار می ساخت، اما عالم فقید، راه را تشخیص داده و آن را رها نمی کرد. نتیجه این شد که در طول نزدیک به یک دهه تلاش تبلیغی در روستاها، حدود یکصد و هشتاد روستا با تعالیم دینی آشنا شدند. یکی از کسانی که در این تلاش مخلصانه نقش داشتند، مرحوم حجة الاسلام سید عبدالجواد الیاسی بود، که در سال 1383 شمسی درگذشت.

5. دقت و ذکاوتش در مسائل، دیدنی بود. در سال 1349 پس از انتشار کتاب "مغز متفکر جهان شیعه" – که به عنوان " ترجمه و نگارش ذبیح الله منصوری" انتشار یافت- دو گونه برخورد در می ان افراد متدین پدید آمد: گروهی به صرف دیدن نام های فرنگی بر روی جلد کتاب، سرمست از اقبال دانشمندان اروپایی به دین، به مطالب آن بر فراز منبر، و بالاتر از آن، در کتاب های خود استناد می کردند. در می ان اینان، بعضی از نام های معتبر و ارزشمند نیز دیده می شود که البته اقبال آنان، بر مبنای غیرت دینی و ساده لوحی بود. گروهی نیز در برابر آن جبهه گرفتند، از آن روی که دیدند یکی از مضامی ن کتاب، علم آموزی امام صادق – سلام الله علیه - در محضر دانشمندان بشری آن روزگار است. اینان، نویسندگان فرنگی را که نامشان برروی جلد کتاب بود، به باد انتقاد گرفتند. وقتی این کتاب به دست آیت الله نبوی رسید، محتوای آن را نپسندید، چرا که علم وحیانی حجت خدا را که یقین قطعی است، با دانش بشری پیوند داده، که مجموعه ای از حدس و گمان ها و تخمی ن ها است. اما به شتاب در برابر نویسندگان آن جبهه نگرفت، بلکه گفت: ابتدا یک نفر که زبان فرانسوی می داند، اصل این کتاب را پیدا کند و ببیند که مطالب مورد بحث، در اصل کتاب بوده و در آن صورت به کلام نویسنده از می ان جمع نویسندگان مربوط است یا این که افزوده مترجم است، که در آن صورت باید به مترجم انتقاد کرد. این گونه رویکرد نسبت به آثار منصوری، امروز هم نشان دقت و تیزبینی علمی است، چه رسد به چهل سال پیش، آن هم از یک عالم دینی، در گوشه شهری که کمترین ارتباط با مراکز علمی ایرانی را داشت، چه رسد به مراکز علمی جهانی.

6. نسبت به اقامه شعائر دینی، اهتمامی جدی داشت. روزی یکی از شاگردانش از او درباره بعضی از جزئیات برنامه های محرم در دزفول می پرسد. آیت الله اشکال شرعی آن برنامه خاص را باز می گوید. با این همه، می گوید که اگر یک سال در ایام عاشورا در سطح شهر، آن برنامه اجرا نشود ،خودم پیشقدم اجرای آن خواهم شد! اصرار برای برگزاری دهه اول محرم در مدرسه علمی ه و دهه آخر صفر در حسینیه جدش حاج شیخ سلیمان عاملی عالم قرن سیزدهم هجری –که در کنار خانه اش بود- نمودی از این روحیه است. در این مجالس اصرار داشت که نوحه خوانی به سبک سنتی دزفول – خصوصاً ضیائی خوانی یعنی خواندن مراثی مرحوم ملا رشید ضیایی دزفولی- اجرا شود و واعظان و ذاکران کهن سال و فراموش شده به این مجالس دعوت شوند.

7. از شناخت دقیق نیازها و روحیات مردم و نیز حساسیت او به امر بهداشت سخن رفت. در حدود سال 1353 شمسی، زمانی که فردی زمی ن خود را در حاشیه شهر برای ساختن مسجد به ایشان پیشنهاد می کند، ایشان از آن فرد خیّر می خواهد که اگر منع شرعی در می ان نباشد (مانند وقف خاص و نذر خاصّ)، در آن زمی ن بیمارستان بسازد. توضیح این که تا آن زمان، در دزفول فقط یک بیمارستان وجود داشت. برای تداوم کار بیمارستان، آن را زیر مجموعه یک مؤسسه خیریه قرار دارد و برای آن هیئت امنایی قرار دارد که رئیس وقت دانشگاه جندی شاپور (دانشگاه چمران فعلی) و رئیس شبکه بهداشت خوزستان در هر زمان، در شمار اعضای ثابت آن هستند. همچنین به عنوان پشتوانه مالی آن مؤسسه و بیمارستان، یک سلسله موقوفات را پیشنهاد می کند که نخستین موقوفه، از اراضی موروثی شخصی خودش بود، که هم اکنون در خیابان فتح دزفول قرار دارد. روزی که برای زدن کلنگ بیمارستان می رود، به همراهان خود می گوید که من بیمارستان را می سازم تا برای رقابت با من، چندین بیمارستان دیگر در این شهر ساخته شود. این پیش بینی به تحقق می پیوندد، تا آنجا که پس از بیماستان خیریه نبوی، دو سه بیمارستان کوچک و بزرگ دیگر بنا نهاده می شود که اکنون خوشبختانه همه به خدمت رسانی اشتغال دارند.

8. برای ادای حق استادان خود بسیار اهتمام می ورزید، به ویژه استادش مرحوم آیت الله شیخ محمدرضا معزی و استاد او مرحوم آیت الله شیخ محمدطاهر معزی که از خواص شاگردان شیخ انصاری بود. شیخ محمدطاهر و پس از او شیخ محمدرضا، در زمان های دشواری زعامت مردم را به عهده داشتند که قضایای مشروطه، حضور انگلیس در خوزستان، جنگ جهانی اول، سقوط قاجاریه و قدرت گرفتن پهلوی اول، قضایای شیخ خزعل و مواردی از این قبیل در این دوره روی می دهد. آن دو عالم بزرگوار، با دقت و درایتی خاص امور مردم را پیش بردند، به گونه ای که مردم به رویارویی مستقیم با بیگانگان مهاجم اشغالگر کشانده نشوند و در عین حال ، پای آن بیگانگان از خطه خوزستان به تدریج قطع شود. لازمه آن اقدمات، ملاقات هایی با مسئولان حکومت های وقت و نمایندگان دولت های بیگانه بود. و در نتیجه آن، شایعاتی در باب وابستگی آن دو عالم فقید به قدرت های حاکم داخلی و خارجی بر سر زبان ها افتاده بود. آیت الله نبوی برای روشنگری در این مورد، از فرصت حضور در مجالس استفاده می کرد تا همگان را نسبت به زهد و وارستگی آن عالمان فقید تذکر دهد و در عین حال، درایت و پختگی آنان در برخوردهایشان را تبیین کند. دفاعیات او از استاد، گوشه هایی از تاریخ دو قرن اخیر خوزستان را نشان می داد ،که متأسفانه هیچ گاه ثبت و ضبط نشد. او که سال های جوانی خود را در خدمت استادش آیت الله شیخ محمدرضا معزی گذرانده بود، در نگارش بعضی از آثار، به عنوان دستیار نیز در خدمتش بود. لذا قدر آن کتاب ها را می دانست. بدین جهت، از زمان رحلت استاد – در سال 1352 قمری- تا زمان ارتحال خود (1403)، یعنی نیم قرن تمام در پی آن بود که نسخه ای از آنها را به دست آورد، که توفیق بدین امر نیافت. و این کار را به فرزندش حاج سید محمد سپرد، که او نیز ادامه داد - در سطور بعد در این مورد سخن خواهیم گفت. مرحوم نبوی، خود همان شیوه را در برخورد با حکومت پهلوی دوم – به ویژه ساواک مقتدر آن روز و رئیس آن در دزفول، سرهنگ افراسیابی- به کار می گرفت، یعنی برخورد از موضع قدرت، و در عین حال بدون درگیری با آنها، به طوری که بهانه ای به دستشان نیفتد و نتوانند خللی در برنامه های دینی پیش آورند. در همی ن جا باید تذکر داد به مقبره دو تن از یاران گمنام حضرت ولی عصر – ارواحنا فداه، که در حدود صد سال پیش می زیستند: یکی ملا محمدعلی جولا ( جولا یعنی بافنده، که در آن زمان بسیاری از مردم شهرمان به این شغل، اشتغال داشتند) و دیگری سربازی که از نگهبانان پل قدیم شهر بوده و در ورای این ظاهر، به امر حضرت ولی عصر –ارواحنا فداه- به حل بعضی از مشکلات از مردم می پرداخت. درباره این دو شخصیت گمنام، در کتاب زندگی و شخصیت شیخ مرتضی انصاری نوشته مرحوم آیت الله شیخ مرتضی انصاری (معاصر) به اجمال مطالبی آمده است. آقای سید موسی عالمشاه به نگارنده گفت که به امر مرحوم آیت الله سید اسدالله نبوی، این دو قبر شریف را (واقع در کنار مسجد کجبافان در کنار پل ساسانی) ترمی م کرده و برای شناسایی آن، با کاشی، عبارت «هو الحی الذی لایموت» را نوشته است. درباره این دو بزرگوار، در سال های اخیر، در بعضی مقالات و آثار، مطالبی آمده است. تأیید آیت الله سید اسدالله نبوی به عنوان فقیه ژرف نگر و دقیق النظر، گواهی بر صحت قضایای آن دو ولی خداست.

9. او خود به جز دو رسالۀ فتوایی (مناهج الاحکام و توضیح المسائل) و یک رساله مناسک حج، کتابی ننوشت. ولی در راستای خدمات فرهنگی به مردم ، عموم اهل قلم را به نگارش تشویق می کرد . یکی از دانشمندان فاضل که این تشویق ها را به خوبی گزارش کرده ، استاد فقید مرحوم حاج سید علی کمالی دزفولی است که نگارش تاریخ تفسیر را در سال 1347شمسی با توصیه ی مردم شیخ محمد کاظم معزی (مترجم مشهور قرآن و نواده ی شیخ محمدرضا معزی) آغاز کرد . اما با وفات شیخ محمد کاظم معزی در سال 1349شمسی، مرحوم کمالی با استفاده از معلومات گسترده تاریخی، رجالی و قرآنی آیت الله نبوی، تحت نظر او ، کار را ادامه داد . و در آن زمان ، با وجود دشواری های امر چاپ ، مرحوم سید محمدکاظم صدرالسادات (همشهری فاضل ما ، مدیر کتابخانه صدر) با چاپ کتاب ، زمی نه تشویق کارهای آقای کمالی را فراهم آورد، که سه کتاب دیگر خود را در زمی نه قرآن ( قانون تفسیر ، قرآن ثقل اکبر ، عترت ثقل کبیر ) را نیز نگاشت و انتشار داد. باری ، آقای کمالی در مقدمه ی تاریخ تفسیر ، از سه تن به طور خصوص یاد می کند و سپاس می گزارد : یکی عمویش مرحوم سید صدر الدین ظهیر الاسلام زاده ، که حق تعلیم و تربیت او در کودکی را بر عهده داشت . دوم مرحوم شیخ محمد کاظم معزی که انگیزه نگارش این کتاب را در او پدید آورد - به تفصیلی که آقای کمالی در زندگی نامه ی خود نوشت خود، مندرج در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهان ذیل مدخل "کمالی ، سید علی" باز می گوید. سوم مرحوم فقیه الاسلام سید اسدالله نبوی (مرحوم کمالی، تعبیر فقیه الاسلام را برای مراجع تقلید به کار می برد) که در حین تألیف با بیان نظرات اصلاحی و تکمی لی خود، به تصحیح و تدقیق مطالب کتاب کمک کرد. مرحوم کمالی به پاس این گونه تشویق ها، کتاب "خاتم النبیین" را پس از رحلت آیت الله نبوی در سال 1361 شمسی در باب سیره اخلاقی پیامبر بزرگوار اسلام – صلی الله علیه و آله - نوشت که نخستین چاپ آن به هزینه مرحوم حاج حسین هرمزجانی -تاجر و صنعت گر خیری که در مکتب آیت الله نبوی پرورش یافته بود- منتشر شد. چنان که پس از دفن آیت الله نبوی، در کنار مزارش تا شب نشست و در همان مجلس قرآن را ختم کرد و نیمه شب برخاست – و این یکی از هشتاد مورد "ختم قرآن در یک جلسه" بود که در ضمن زندگی نامه خود نوشت خود بدان اشاره می کند.

10. برخوردهای آیت الله نبوی، بسیاری را به خود جلب می کرد، که طیف گوناگونی را تشکیل می داد. از جمله: مرحوم جلسه ای به علمای تهران، پیشنهاد می کند*شیخ حسین لنکرانی پیر سیاست، که روزی در که سید اسد الله نبوی را به خاطر درایت و پختگی سیاسی و سابقه تلمذ نزد شیخ محمدرضا معزی که شاگرد خاص او بوده، باید به تهران بکشانیم. فرزند آیت الله نبوی که این سخن را از شیخ لنکرانی می شنود، به پدر باز می گوید. و پدر با لبخندی پاسخ می دهد که "شگفتا از کلام اینان. من به خاطر مسؤولیت کار مردم دزفول باید در آن شهر بمانم. اگر قرار است در آنجا نباشم، به نجف می روم تا به درس و تدریس بپردازم نه تهران." ابوالفضل و سید رضا) که تمام فرصت های حضور*اخوان مجتهد زنجانی (سید آیت الله نبوی در تهران را غنیمت می شمارند تا آخرین تحلیل های سیاسی و اجتماعی خود را با او در می ان گذارند، یعنی با او مبادله کنند. بزرگان نجفی مانند عبدالعزیز طباطبایی، سید رسول موسوی*حضرات آیات شیخ محی الدین مامقانی، سید تهرانی، و ... که در فرصت های حضور او در قم، مباحث فقهی و اصولی خود را با او مبادله می کردند. سید مرتضی شبستری که در فرصت های حضور او*استاد مفسر، مرحوم در تهران و قم، مباحث تفسیری را با او درمی ان می گذاشت. مرحوم مهندس سیامک می شتافت و مسائل اجتماعی – فرهنگی- تبلیغی را*فریدی که در تهران و دزفول به خدمتش با او مطرح می کرد. سید محمدکاظم حکیم زاده ، محقق فاضل دزفولی الاصل*مرحوم مقیم نجف که سالها ، در جوار علامه امی نی و در کتابخانه ایشان خدمت می کرد، و پس از اخراج به ایران ، در کتابخانه دارالتبلیغ و پس از آن در مؤسسه امام صادق علیه السلام به انجام وظیفه اشتغال داشت. مرحوم شیخ محمود تولایی خراسانی که در تنها درسال 1351شمسی بر ایشان وارد شد و تا آخر عمر ، همواره از آن*سفر خود به دزفول روزها به خوبی یاد می کرد. گروهی از کسبه که وجوه شرعیه خود را جز به او به دادند.*دیگر بزرگان نمی

11. از جمله علت های این جاذبه اخلاقی ، حرمت نهادن به تخصص های متخصصان در رشته های گوناگون بود . جدی شدن مراحل تأسیس بیمارستان همزمان با آغاز جنگ تحمی لی عراق بود که از همان آغاز ، شهر دزفول در معرض حملات موشکی دشمن قرار داشت و تا آخر دوره ی هشت ساله ی دفاع مقدس ادامه یافت . در آن زمان ، کارشناسانی که خطر حضور در دزفول برای کار بیمارستان را بپذیرند ، معدود و اندک بودند، بدین جهت ، گاهی آیت الله نبوی کلامی را از یکی از آنان می پذیرفت ، بدون این که امکان و فرصت بررسی آن با دیگر کارشناسان را داشته باشد. روزی یکی از کارشناسان ، نسبت به روش کار مهندس قبلی در ساختن بخشی از بیمارستان نکته ای اصلاحی و تکمی لی می گوید . آیت الله به او پاسخ می دهد: "اما فلان مهندس بسیار متدین و اهل عبادت است " کارشناس می گوید :" این ویژگی زمانی به کار می آید که شما بخواهید پشت سر او نماز بگزارید . ساختمان بیمارستان ، کار تخصصی است و باید بیشتر به کلام افرادی ترتیب اثر دهید که در این مورد ، تخصص بیشتر دارند ، نه تدین و عبادت بیشتر ". مرحوم آیت الله نبوی در همان جلسه ، کلام آن کارشناس را تأیید می کند و تا آخر عمر ،در جلسات بیان می دارد که "درس مهمی از آن مهندس فرا گرفتم ". این روحیه ی منصفانه ، بسیاری از متخصصان رشته های مختلف را شیفته او می کرد .

12. مطالعات تاریخی فراوان و گسترده به او کمک می کرد تا تحلیل های روشن و دقیقی نسبت به مسائل داشته باشد و در هر جا و هر زمان ، تذکرها و نکات مشورتی را به افراد مربوط ، باز گوید. درسال 55 ضمن یکی از سفر های تهران به یکی از اعلام فقید می گوید : " من یک رائحه خبیثه در فضای تفکر دینی استشمام می کنم ، برای رفع آن چه راهی در نظر دارید ؟" آن بزرگ در پاسخ ، به جای راه حل به توجیه می پردازد که " در صدر اسلام نیز چنین مسائلی بود ". مرحوم نبوی پاسخ می دهد که " در آن زمان ، یک خط طلایی روشن در برابر آن همه بدعت و انحراف وجود داشت . امروز خط طلایی و روشن شما کجاست ؟" همچنین پیغامی در اوایل سال 1357 توسط مرحوم سید عبد الجواد الیاس برای یکی از اعلام قم فرستاد و جوابی گرفت. بررسی آن پیغام و پاسخ آن ، دقت و پختگی او در مسائل اجتماعی را می رساند. ایشان در همی ن مذاکره به عنوان سهم خود در این راه حل ، اعلام آمادگی کرده بود که بخشی از ظرفیت و امکانات محدود و طلاب مدرسه علمی ه دزفول را به پژوهش های کلامی اختصاص دهد تا این خلأ جبران شود . البته در این کار ، از حوزه های علمی ه دیگر کمک خواسته بود . این آرزو هیچگاه جامه ی عمل نپوشید، اما آن فقید ، خود در هر فرصتی که پیش می آمد، بخشی در جهت دفاع عقلی از دین پیش می کشید . او این مطالعات تاریخی را در تحلیل قضایای صدر اسلام به کار می گرفت و امامت ائمه اطهار علیه السلام را نه فقط برا ساس نصوص ، بلکه بر مبنای داده های تاریخی نیز ثابت می کرد . دریغا که این مطالب ارزشمند، هیچگاه ثبت وضبط نشد.

13. دقت های شرعی او دیدنی بود .در توسعه کتابخانه ی مدرسه علمی ه ، به کتاب های عامه نیز توجه داشت، اما اجازه نمی داد تا وجوه شرعی برای خرید آنها پرداخت شود. بلکه معمولاً آنها را به عنوان سوغات و تحفه سفر حج – یعنی هدیه ی حجاج به کتابخانه دارالعلم – تهیه می کرد ، بدین صورت که به افراد حاجی که برای وداع خدمتشان می رسیدند، سفارش می کرد که فلان کتاب را برایم بیاورید. این دقت شرعی را حتی در مورد کتاب های لغت که نوشته علمای عامه است (مانند لسان العرب و تاج العروس ) به کار می برد . در شمار همی ن دقت شرعی قابل ذکر است که در زمان تجدید بنای مدرسه علمی ه در دزفول ( بین سال های 1350تا 1355شمسی)، یک بخش از گوشۀ شمالی مدرسه را با هزینه شخصی ساخت، همان بخش که امروز مقبره اوست، با این که مقبره، امروز جزئی از مدرسه است و جلسات متعدد (قرائت قرآن در ماه رمضان، مجالس حسینی در ماه محرم و صفر، و درس و تدریس در طول سال) همواره در آن برگزار می شود.

14. به کسانی که داوطلب اشتغال به علوم دینی بودند و به کسبی نیز اشتغال داشتند، توصیه می کرد که کسب خود را رها نکنند و بخشی از عمر خود را به درس بپردازند، تا وابستگی های مالی بر عقیده و عملکرد آنها اثر نگذارند . چند تن از کسانی که این توصیه را پذیرفتند، اکنون حضور دارند و برکت این کلام را باز می گویند.

15. سخن در باب آیت الله سید اسد الله نبوی فراوان است ، اما مجال اندک و فرصت محدود از یک سو و بضاعت مزجات نگارنده از سوی دیگر ، امکان تفصیل نمی دهد. این بخش از نوشتار را با بیان یک خاطره از جمله تدریس ایشان به حسن ختام می رسانیم . روزی در جلسه درس اصول فقه، یکی از شاگردان ایشان سؤالی می پرسد، ضمن این که از سؤال خود عذر می خواهد. می پرسد که آیا حضرت اباالفضل، این مطالب علم اصول فقه را می دانست یا نه؟ مرحوم آیت الله نبوی به او پاسخ می دهد: " بیچاره! علم اصول فقه، عصای دست ماست که کوریم و باید با همی ن احتیاط ها، با قدم های لرزان پیش برویم. حضرت اباالفضل که خود معدن بصیرت الهی بود و خود با حجت های معصوم الهی (امی ر المؤمنین و حسنین علیهم السلام) ارتباط داشت، چه نیازی به این عصا داشت تا آن را به دست گیرد؟".

بخش دوم

16. سخن در باب مرحوم آیت الله سید محمد نبوی دشوارتر از والد معظم اوست، به دلایلی که در بند 2 گفته شد، به علاوه دلایل دیگر که در این مختصر نگنجد. در این مورد، منابع مکتوب ظاهراً منحصر به برخی از منابع یاد شده در بند 2 است. بعلاوه این که به کسی اجازه نمی داد تا درباره اش بنویسد. او از نظامِ مرید و مرادی متنفر بود، به تعقل در دین بها می داد، و کسی جز چهارده معصوم – علیهم السلام – را شاخص در دین نمی دانست. لذا هرگز نمی خواست تا کلام گویندگان و قلم نویسندگان در مسیری انحرافی بیفتد. چنان که در بند 1 گفته آمد، امروز – پس از رحلت آیت الله سید محمد نبوی - بنای نگارنده بر آن است تا برخی از فضایل اخلاقی فردی و اجتماعی را در قالب عملکرد یک عالم عامل نشان دهد.

17. در زمان نوجوانی بارها او را از دور می دیدم، اما به خود اجازه نمی دادم که وقت او را بگیرم. لطفی خاص به من داشت، به عنوان کسی که زودتر از موعد معمول به دانشگاه راه یافته بودم. ولی عملاً فرصت دیدار و کسب فیض دست نداد تا سال 1356 شمسی. آن زمان، در تهران خبردار شدم که یکی از گویندگان در یکی از شب های مجلس دهه اول محرم در مدرسه علمی ه، بحث تاریخی داشته و در پی آن، از طرف مدیریت مدرسه منبر او تعطیل اعلام شده است. سپس بعضی از جوانان معترض به مدرسه و خانه آیت الله نبوی و آنگاه به یکی از سینماهای شهر حمله ور شده اند. بیش از این خبری نداشتم. چندی بعد در سفر درفول، خدمت آیت الله سید محمد نبوی رفتم و ماجرا را از او پرسیدم. او توضیح داد:" گوینده – که از قم آمده بود- در شب پنجم یا ششم محرم (تردید از من است)، ضمن یک تحلیل تاریخی، به دو فقیه بزرگ شیعه، شیخ مرتضی انصاری و سید محمد کاظم طباطبایی یزدی توهین می کند. من صبح روز بعد به او توضیح تاریخی دادم و تذکر دادم که شب بعد، کلام خود را تصحیح کند، چرا که چنین سخنانی در هر یک از مساجد و مراکز شهر بود، در برابر آن مسؤولیت داشتیم، چه رسد به محل مدرسه علمی ه که متون اصلی درسی آن، نوشته های همی ن گونه فقهای عظام است". اما گوینده این تذکر را نمی پذیرد. و لذا ادامه منبر او تعطیل اعلام می شود. طبعاً در فضای متأثر از فرهنگ التقاطی منافقین (مجاهدین خلق) که در شهر ما قوّت داشت، آن هم با نگاه آن روز به آیت الله نبوی –که در بند 9 به آن اشاره شد- این تعطیل، نوعی تبانی با ساواک تلقی می شود. و لذا آن برخورد پیش می آید. نگارنده این سطور، خود، از بعضی دست اندرکاران آن برخورد زشت در آن زمان مستقیماً شنید که ما، برخورد با مثلث زر- زور - تزویر را از سران تزویر شروع کردیم تا بعداً بتوان بت های زر و زور را به راحتی شکست! و البته در سال های اخیر که همان افراد را دیدم، از این سخن و برخورد، به شدت منفعل و پشیمان بودند. باری، آن روز ( سال 1356)، دو سه ساعت در خدمت مرحوم آیت الله سید محمد نبوی بودم. و عمداً مرا در یکی از حجره های مدرسه نشاند که خود، در اوایل طبلگی، در آن حجره اقامت داشته است. در همان حجره، نکات تاریخی زیادی گفت.

18. باب آشنایی و شاگردی، از همانجا باز شد که 33 سال ادامه داشت. و کاش هنوز ادامه می یافت. اما صبر، بهتر است، رضاً لقضائه و تسلیماً لأمره. این آشنایی چند نقطه عطف داشت: سال 1363 شمسی، که ازدواج من با فرزند حاج غلامرضا پیش آمد.*بنا (از نزدیکان ایشان) سال 1365 یا 66 که در شدت حملات موشکی دشمن تابستان، ضمن یکی از ملاقات ها، از او اجازه خواستم تا*بعثی، و در شدت گرمای کتابخانه مدرسه را سروسامان دهم . سال 1368 که به دنبال وفات دامادمان مرحوم آمد من برای اداره امور همشیره و فرزندانش بیشتر شد، و*حاج غلامعلی پارسایی، رفت و طبعاً کارهای کتابخانه سرعت بیشتر گرفت. سال 1372 که مجموعه کتب خطی متعلق به محمدرضا معزی به کتابخانه مجلس اهدا شد، و پیگیری*خاندان مرحوم آیت الله شیخ آیت الله نبوی برای تهیه عکسی از آن مجموعه – به ویژه آثار شیخ محمدرضا که همه مخطوط باقی مانده بود- به مرحله جدیدی می رسید. به هر حال، لحظات این سال ها، سراسر نکته و درس بود، ضمن این که هیچگاه فضای تسلیم کامل در برابر سخنانش مطرح نبود و همواره باب نقادی را گشوده نگاه می داشت.

20. این شاگردی زمانی به نقطه عطف های یاد شده می رسید که این بنده، نخستین برنامه های نگارشی و تبلیغی را می گذارندم. لذا به تجربه های چنان بزرگ مردی بیشترین نیاز را داشتم. لطف الهی شامل حال من شد که آن فقید، گنجیه سرشار تجربه اش را در اختیارم نهاد و از من دریغ نداشت. یک نمونه – نقل به مضمون - از ایشان می آورم: "زمانی که فردی برای ساختن مسجد در روستاها نزد پدرم (آیت الله سید اسد الله نبوی) می آمد و اعلام آمادگی برای وقف زمی ن خود می کرد، ایشان به آن فرد، وعده چند روز بعد می داد. در خلال این چند روز، مالک اصل زمی ن را می یافت (در قضیه اصلاحات ارضی پهلوی، بسیاری از این مالکیت ها مغشوش شد و به بعضی افراد که واقعاً و شرعاً مالک نبودند، سند مالکیت دادند). آنگاه به مالک می گفت: دولت پهلوی این زمی ن را که از شما گرفته، برنمی گرداند، از طرف دیگر، فردی که تصور مالکیت دارد، می خواهد زمی ن شما را وقف مسجد کند. تمام زمی ن به شما برنمی گردد ، ولی آن بخش را من از شما می خرم و با شما مصالحه می کنم تا مردم در زمی ن پاک و حلال نماز بخوانند. بعد از آن صیغۀ وقف زمی ن را برای مسجد می خواند و کمک مالی به آنها می کرد، درحالی که قدرت مالی برای پرداخت تمام هزینه مسجد را داشت. اما می گفت: اگر تمام هزینه بنای مسجد را بپردازم، در آن صورت، باید فقط خودم و خانواده ام در آن مسجد نماز بخوانیم. لذا بگذارید که تمام مردم در بنای آن سهیم شوند تا مسجد روستا را از آن خود بدانند. گاهی اوقات، مدتی پس از شروع به ساختن آن مسجد، فردی دیگر از همان روستا می آمد و علاقه خود را به وقف زمی ن دیگر در همان نزدیکی اعلام می داشت. در اینجا بود که مرحوم آیت الله نبوی می پرسید: مگر آن مسجد چه مشکلی دارد یا چه نیازی به مسجد جدید است؟ این سؤال، ناظر به رقابت های قبیله ای و گروهی بود. به هر حال، اجازه نمی داد که مسجد سازی، به این گونه رقابت ها دامن بزند" همی ن چند نکته – که در خلال چند ملاقات آموختم و یکجا عرضه شد- برای دست اندرکاران تبلیغ دینی، بسیار مغتنم است.

21. در بند 9 اشاره شد که والد معظم ایشان نسبت به استادش آیتالله حاج شیخ محمدرضا معزی و آثار او، اهتمام و پیگیری داشت. این اهتمام توسط مرحوم حاج سید محمد نبوی ادامه یافت. و تذکرات فراوان ایشان سبب شد که نگارنده این سطور در سال 1374،مقاله ای درباره زندگی و آثار مرحوم معزی بنویسد، که به سمی نار هفتادمی ن سال کتابخانه مجلس ارائه و در مجموعه مقالات سمی نار (چاپ کتابخانه مجلس) منتشر شد. علاوه بر آن، خدمت سه استاد و محقق (آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله شیخ محمدحسین خادم الشریعه، استاد سید علی کمالی) رسیدم و نکات مفیدی از آن اساتید در مورد مرحوم معزی فرا گرفتم ، که در زمان خود باز می گویم. همی ن اهتمام سبب شد تا مجموعه خطی مرحوم معزی توسط بازماندگانش به کتابخانه مجلس اهدا شود. و اکنون آخرین مراحل فهرست نویسی آن توسط آقای محسن صادقی در حال اتمام است. آخرین گفت و گوی تلفنی نگارنده با مرحوم آیت الله نبوی، در شب 13 رجب امسال (جمعه 4 تیر 1389) در خصوص آخرین تلاش های فهرست نویسی مجموعه معزی بود که قرار شد در اولین فرصت، تصویر کاملی از این مجموعه برای کتابخانه دارالعلم آیت الله نبوی در دزفول تهیه شود، همراه با فهرست اولیه آن مجموعه که قبل از چاپ و نشر فهرست کامل، مورد بهره برداری ایشان قرار گیرد.

22. در بند 8 و 12 درباره بیمارستان خیریه نبوی مطالبی بیان شد. مرحوم آیت الله سید محمد نبوی پس از رحلت پدر بزرگوارش، کار بیمارستان را ادامه داد. و حتی در طول ایام دفاع مقدس که دزفول زیر تهاجم موشکی دشمن قرار داشت، با پیگیری تمام به آن می پرداخت. تاریخ پرفراز و نشیب بیمارستان، خود به گفتاری مفصل نیاز دارد، ولی در خلال آن جلوه های جالبی از عظمت و بزرگ منشی مرحوم نبوی آشکار شد. روزی برایم قصه ای از تاجر خیر تهرانی مرحوم حاج محمدتقی اتفاق باز گفت، به گونه ای که نشان می داد این گونه قضایا در روحیه او اثر گذاشته است. آنچه می گفت، با نقل به مضمون چنین است: " زمانی که در نجف بودیم، مرحوم حاج محمدتقی اتفاق (تاجر موفق و خیر تهرانی) یک مدرسه علمی ه در نجف ساخت به نام «جامعة النجف الدینیة»، با ساختاری جدید که در آن زمان (حدود پنجاه سال پیش) بسیار ابتکاری بود. اتفاق برای این مدرسه، حدود پنج می لیون تومان خرج کرد که در آن زمان مبلغی بسیار بالا بود. مدیریت مدرسه به عهده آیت الله سید محمد کلانتر بود (که اصل و نسب او به سادات گوشه می رسید، منسوب به سید ولی الدین گوشه که حدود قرن نهم می زیسته و در کوه های شمال دزفول مدفون است. نسب و شرح حال مختصر این خاندان ها در کتاب "خاندان سادات گوشه" آمده است). به دلیل نسبت خانوادگی که با سید محمد کلانتر داشتم، در جلسه افتتاحیه مدرسه حضوری چشمگیر داشتم. جلسه افتتاحیه، بسیار رسمی و مملو از مقامات علمی ، روحانی، سیاسی، لشکری و کشوری عراق بود. در همان جلسه رسمی ، پس از تجلیل و تقدیری که از اتفاق به عمل آمد، یکی از افراد نادان در حضور آن همه شخصیت به او جسارت کرد و آب دهان بر صورتش انداخت. اتفاق هیچ نگفت. یکی دو روز بعد، همراه با کلانتر به دیدنش رفتیم. من شخصاً به جای آن فرد نادان، از اتفاق عذر خواستم او در حالی که خود را به بی خبری می زد، پرسید: مگر چه شده؟ گفتم: جسارتی که فلان شخص به شما کرد. با لبخندی گفت: این مسائل در راه خدا قابل ذکر نیست." سید محمد نبوی خود بزرگ و بزرگ زاده بود. در جریان حمله گروهی از جوانان احساساتی به مدرسه و خانه شان – که در بند 18 اشاره شد- فرزند یکی از روحانیون شهر (که نگارنده او را می شناسد ولی نام نمی برد) در می ان آن جوانان بود، که چند سال بعد درگذشت. آن فرد روحانی نزد آیت الله سید اسدالله نبوی آمده و از او خواسته بود که از سر تقصیر فرزندش بگذرد. مرحوم نبوی گفته بود: من آن جوانان را در حین کارشان بخشیده بودم. آری، بار مسؤولیتی چنان سنگین، روحی چنین بلند می طلبد.

23. اقامه شعائر دینی را که در بند 7 اشاره شد، مرحوم سید محمد نبوی پس از پدر ادامه می داد. تعمی ر و تجهیز حسینیه حاج شیخ سلیمان برای برنامه دهه آخر صفر، پذیرایی از عزاداران شهر و هیئت های عزاداری که روز 28 صفر به آن حسینیه وارد می شدند و منبر رفتن شخص خودش در آن روز، نمونه ای از این اخلاص ولایی است. او در آن منبر، تذکرات اخلاقی فردی و اجتماعی را که ضروری می دید، باز می گفت. یک بار شاهد بودم که چند تن از عزاداران با کفش بر فرش های حسینینه قدم نهادند. بعضی از حاضران می خواستند آنها را بازدارند که مرحوم سید محمد نبوی اجازه نداد و گفت که خاک کف کفش آنها برایم مایه افتخار است. مجلس دهه اول محرم نیز در سال های آغاز حنگ تحمی لی که آیت الله سید اسدالله نبوی گاهی در قم اقامت داشت، در قم بر پا می شد. در سال های بعد، این مجلس به امر مرحوم سید محمد نبوی، علاوه بر مدرسه علمی ه دزفول، در منزل فرزندش حجة الاسلام سید حمی د نبوی در قم نیز بر پا می شد. ایشان می کوشید که نیمی از دهه محرم را در دزفول و نیمی را در قم بگذارند. علاوه بر موارد یاد شده، سه مناسبت (غدیر ،نیمه شعبان، فاطمی ه) را بر آنها افزود. در غدیر و نیمه شعبان ،توزیع ده ها هزار بسته شیرینی در سطح تمام مدارس (ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان های شهر و روستاهای اطراف). و غالب دانشگاه ها (همراه با یادداشت کوچکی در تبریک عید)، و در فاطمی ه، اقامه مجالس عزا و دسته های سینه زنی در سطح شهر، از اقدامات او بود. دعوت از حجة الاسلام سید محمد حسینی قزوینی برای سخنرانی استدلالی و روشنگر در فاطمی ه و 28 صفر، و تکثیر لوح فشرده سخنرانی او در سطح گسترده، گامی دیگر در این راه بود. این برنامه، در زمان گسترش برنامه های فاطمی ه در سطح کشور، به اهتمام حضرت آیت الله وحید خراسانی بود. اما پیش از آن نیز، مرحوم نبوی با دعوت از استاد سید علی کمالی به پنج شب سخنرانی، از او خواست که یک سلسله مطالب در شرح خطبه فدکیه حضرت زهرا – سلام الله علیها - ایراد کند. مرحوم کمالی علاوه بر این مهم، بر حفظ خطبه فدکیه تأکید می ورزید و جایزه ای برای این کار قرار داد که بعضی از افراد، چند ماه بعد به این جایزه دست یافتند. مرحوم نبوی حل بسیاری از مشکلات خود را به برکت همی ن مجالس می دانست، چنان که بارها به نگارنده و دیگران می گفت. در سال های اخیر، گروهی از مردم شهر، شب های جمعه در مقبره مرحوم آیت الله سید اسد الله نبوی جمع می شدند و به طور جمعی، ختم قرآن می کردند و ثواب آن را به چهارده معصوم هدیه می کردند. به تدریج اطعام نیز به این برنامه افزوده شد. پس از گذشت مدتی، خواندن زیارت جامعه کبیره را نیز بر آن افزودند. مرحوم سید محمد نبوی تأکید جدی بر این برنامه داشت. او در تأکید بر جامعه کبیره ، از پدر بزرگوارش نقل می کرد که " دلیل صحت زیارت جامعه کبیره، محتوای آن است و نیاز به بررسی سندی ندارد." و گاهی بعضی از جملات زیارت جامعه را برای حاضران شرح و توضیح می داد.

24. احیای نام نیک گذشتگان را به طور جدّی مدّ نظر داشت - چنانکه در برنامه والد معظمشان در بند 9 یاد شد. در سال های پس از انقلاب، موجی در دزفول به راه افتاده بود که نام مساجد و حسینیه ها را تغییر دهند و به جای نام بانی و واقف، آنها را به اسماء دیگر بنامند. در این می ان، نام مسجد حاج شیخ سلیمان عاملی را نیز به آیت الله سید اسدالله نبوی تغییر دادند. حاج شیخ سلیمان، از علمای قرن سیزدهم دزفول بود که آن مسجد را بنا نهاده بود. وقفنامه مسجد هنوز هم حکّ شده بر سنگ در داخل مسجد موجود است و تاریخ آن را نشان می دهد. این مسجد محل اقامه جماعت مرحوم سید اسدالله نبوی در زمان حیاتش بود. لذا در پی موج یاد شده، جمعی از ارادتمندان آیت الله نبوی، نام مسجد را تغییر دادند. مرحوم حاج سید محمد نبوی این نام را تغییر داد و به نام اولش برگرداند. و حتی کاشی های سردر را نیز تعویض کرد. در آن سال ها، حاج غلامعلی سخاوت مدیر وقت اوقاف شهر دزفول، به توصیه مرحوم حاج سید محمد نبوی بر این نکته پافشاری می کرد و اقداماتی انجام داد. تذکر این نکته نیز بجاست که در راستای این تلاش ها، آقای سخاوت و آقای سید محمد غفاری مدیر اوقاف شهرستان شوش، مزار دعبل خزاعی شاعر شهید اهل بیت – علیهم السلام- را که در جوار قبر مطهر برادرش عبدالله بن علی صحابی حضرت رضا –علیه السلام- قرار دارد به امر و توصیه مرحوم حاج سید محمد نبوی بازسازی کردند و ساختمانی مجلل و در خور برای آن دو بزرگوار بنا نهادند. ایشان از قول پدرشان فقیه ژرف نگر، صحت نسبت آن دو مزار را تأیید می کردند و افراد را به زیارت دعبل و عبدالله در کنار زیارت دانیال نبی – علیه السلام - تشویق می کردند.

25. دین را جامع می دید، و انحصار آن به فقه و اصول را درست نمی دانست. تحلیل های تاریخی در مورد تاریخ صدر اسلام را مبنایی مستقل در اثبات امامت ائمه اطهار – علیهم السلام - (در کنار نصوص امامت) می دانست. یک بار برایم بر اساس تحلیل تاریخی ثابت کرد که در آیه 42 سوره رعد، «من عنده علم الکتاب»، کسی جز امی رالمؤمنین – علیه السلام - نمی تواند باشد، چرا که اگر این فرض را قبول نکنیم، باید دیگر مدعیان را مصداق آن بدانیم. آیا به راستی، آنان با عملکردشان اهلیّت آن را دارند تا شاهد صدق مدّعای رسالت پیامبر باشند؟ عملکرد آنها چنان زشت است که اگر آنان را به راستی خلیفه پیامبر بدانیم، باید در صدق ادعای آن پیامبر شک کنیم. این روش را در مباحث امامت، کارساز می دید. به همی ن دلیل، در چند سالی که مرحوم استاد سید مرتضی عسکری به دلیل پزشکی، زمستان ها را در دزفول اقامت می کرد، گمشده خود را در وجود آقای نبوی یافته بود و نگارنده از او شنیدم که آن روحانی جامع که من در پی او بودم - با نگاه درست به قرآن و سیره و حدیث و تاریخ و کلام و ... در کنار فقه و اصول، همی ن سید محمد نبوی است. این جمله را بارها از درس مکاسب استادش در نجف مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی ایروانی نقل می کرد که آن فقید گفته بود:" دلیل صحت حدیث «المؤمنون عند شروطهم» در خود حدیث است و نیاز به سند ندارد". مرحوم نبوی می گفت که آیت الله ایروانی به قسم جلاله می گفت که این جمله، کلام رسول الله – صلی الله علیه و آله - است و جز آن حضرت، کسی نمی تواند این گونه استوار سخن بگوید. تعقل در نظام نگرش دینی مرحوم آیت الله سید محمد نبوی – مانند پدر بزرگوارش- جایگاه ویژه ای داشت.

26. بخش زیادی از وقت او به حل مشکلات مردم می گذشت، و مانند پدری مهربان برای تمام مردم بود. با این همه، بیشترین لذت خود را در بحث های علمی می دانست. این نکته به ویژه در ایام بیماری او مشهود بود. در آن لحظات، از برخی حاضران می خواست که بحث علمی پیش بکشند. به تدریج گرمای بحث علمی ، بیماری او را تحت الشعاع قرار می داد. و همگان می دیدند که او چگونه به وجد و نشاط می آید.

27. نسبت به حفظ هویت فرهنگی و استمرار علائق فرهنگی می ان نسل ها بسیار و علاقه و اهتمام داشت. به همی ن لحاظ، از انتقال کتاب های خطی دانشمندان خوزستان به قم و تهران - گر چه در کتابخانه های بزرگ کشور باشد- ناخرسند بود. در همی ن جهت، بارها به نگارنده تأکید می کرد که یک دوره عکس نسخه های خطی مجموعه مرحوم شیخ محمدرضا معزی را از کتابخانه مجلس تهیه کنم و به کتابخانه مدرسه علمی ه دزفول انتقال دهم. روزی در خدمتشان به خانه بانویی کم سواد رفته بودیم که وارث تعدادی نسخه خطی بود. آمدن شخص ایشان به این منظور، اهمی ت زیادی داشت. مالک نسخه ها ،همواره از اهمی ت نسخه ها می گفت، اما آنها را ارائه نمی کرد. مرحوم نبوی تأکید داشت که آنها را ببیند. تا اگر واجد شرایط تشخیص داد، به چاپ بعضی از آنها اقدام کند. ولی مالک نسخه ها را نشان نمی داد. و توضیحات مرحوم نبوی – گر چه به زبان ساده بود – در او اثر نمی کرد. نهایتاً به او گفت:" ببین! خواهر! اگر خواستگار برای دخترت بیاید، می توانی فقط مشخصات به او بگویی، بدون این که خودش در جمع حاضر شود؟". این توضیح مؤثر افتاد و آن بانو، نسخه خطی مورد نظر را آورد که نسخه اصل مصنف بود که عکس آن به کتابخانه مدرسه انتقال یافت و مقدمات تحقیق و نشر آن فراهم آمد. سماجت و بذل او برای امانت دادن کتاب - حتی نسخه های خطی- ستودنی بود. زمانی که آقای حسین درگاهی در تهران، قصد تحقیق مختصر نهج البیان را داشت، اصل نسخه را با اجازه مرحوم نبوی به تهران آوردم، عکسی از آن گرفتم و اصل را برگردانم. همچنین زمانی که جناب مستطاب آقای سید احمد اشکوری، تصویر برداری از نسخه های خطی را برای مرکز احیای می راث اسلامی آغاز کرده بود، در سفری به دزفول، اولاً فهرستی از نسخه های خطی کتابخانه شخصی و کتابخانه مدرسه علمی ه، تهیه و منتشر کرد. ثانیاً با اجازه مرحوم نبوی، برخی از کتاب ها را با خود به قم برد، و پس از تهیه عکس به توسط نگارنده به دزفول برگرداند. این نسخه های عکسی در ضمن جلد اول فهرست عکسی مرکز احیاء یاد شده اند. مرحوم نبوی درصدد بود علاوه بر توسعه کتابخانه دارالعلم ، کتابخانه ای مستقل در سطح شهر دایر کند که گرفتاری های مکرر، مجال این کار را به او نداد. ولی بارها در این زمی نه با افراد مختلف سخن گفت. حتی زمی نی را که برای این کار درنظر گرفته بود، به آنها نشان داد. در همی ن راستا، بسیار می کوشید که شخصیت هایی را که خود همچون کتابخانه ای سیار بودند، در دزفول نگاه دارد. از جمله مرحوم کمالی که - با وجود اختلاف نظری که در مسائل مختلف با او داشت - زمی نه و انگیزه اقامت او در دزفول را فراهم می آورد. استاد کمالی، نزدیک به پانزده سال آخر عمر خود را در دزفول گذراند، با وجود این که در تهران نیز امکان و علاقه به اقامت داشت. چندین اثر آقای کمالی، نتیجه همی ن اقامت پیوسته در دزفول بود، که مقبره جدش سید حسین ظهیر الاسلام رابه عنوان "مدرسه علمی ه سید اسماعیل بن شاهمی ر" (جد اعلای خاندان) وقف کرد و خود در آن سکونت گزید تا زمانی که درگذشت و در جوار جدش در همان مدرسه دفن شد. مرحوم نبوی، بارها از فضای علمی گذشته دزفول به خوبی یاد می کرد، از زمانی که "دارالمؤمنین" شاهد چندین درس خارج فقه از چندین فقیه به طور همزمان بود، و مقایسه می کرد با امروز که... از زمانی یاد می کرد که در مورد بیت علم پرور معزی، یکی از بزرگان آن خاندان گفته بود: " به قدری بحث علمی در خانه های ما رونق داشته که حتی گربه های خانه هایمان نیز می توانند ادعای علمی ت کنند". روزی از ایشان در مورد چندین مجلد تفسیر پرسیدم که مرحوم سید هبة الله امام (از علمای دزفول در نیم قرن گذشته) نوشته است - اکثر این مجلدات ،مخطوط مانده و یک مجلد از آن به عنوان "تفسیر سوره قدر" به اهتمام فرزند نویسنده، استاد سید محمدعلی امام و به خط او توسط کتابفروشی سید موسی عالمشاه منتشر شده بود. مرحوم نبوی در پاسخ، با دریغ و تأسف، از زمانی یاد کرد که به دلیل تعدد فقها در شهرمان، دانشورانی مانند سید هبة الله امام، درجه دوم به حساب می آمدند و لذا شهرت چندانی نیافتند. اما امروز، ظهور و بروز دانشورانی همانند ایشان، آرزوی ماست که آن را نزدیک به محال می بینیم. یک بار همراه ایشان، از مسجد دروازه – که در آن اقامه جماعت می کرد - بیرون آمدیم. در جوار مسجد، ساختمان کوچکی است که زیرزمی ن آن، مدفن بعضی از علمای خاندان نبوی است. بر فراز این مدفن، اطاقی است که اکنون در آن بسته است. مرحوم نبوی گفت: "این اتاق، مدرس مرحوم شیخ اسدالله کاظمی صاحب مقابس الانوار، قبل از هجرت به عتبات است. این وضع شهرمان بود در دویست سال پیش. امروز در چه وضعی هستیم؟".

28. در سال های 1369به بعد، با هجوم آوارگان شیعه عراقی به خوزستان، گروه امدادی که زیر نظر سه شخصیت علمی در تهران، قم ، مشهد (مرحومی ن حاج می رزا رضا لطفی، شیخ محی الدین مامقانی و سید محمدحسین مصباح موسوی) تشکیل شده بود، بهترین مرکز استقرار و برنامه ریزی تمام استان را دارالعلم آیت الله نبوی در دزفول تشخیص دادند و مرحوم حاج سید محمد نبوی نماینده آنان در این امر شد. نگارنده که در آن زمان حدود دو ماه در این مجموعه خدمت می کرد، از نزدیک شاهد دلسوزی های پدرانه مرحوم نبوی نسبت به آنها مهاجران بود. این مجموعه تا چند سال در مدرسه علمی ه مستقر بود و با گسترش کارها، مرکز ستاد امداد به نقطه ای دیگر انتقال یافت. نکته جالب این که مرحوم نبوی، از بدو امر، بر خودکفا شدن مهاجران عراقی تأکید داشت. و در گفت و گوهای مختلف با مسؤولان دولتی نیز - که بعضی از آنها را از نزدیک شاهد بودم- بر همی ن نکته پافشاری می کرد که نباید آنان برای دوره طولانی، متکی به کمک های مردمی و دولتی باقی بمانند. همچنین دقت زیادی به کار می برد که این کمک ها، درست و دقیق بذل شوند و از اسراف و ریخت و پاش جلوگیری شود.

29. دقت و ذکاوت اجتماعی او در اولویت یابی او مشهور بود. پیش از این (در بند 6) درباره همی ن عنصر در پدر بزرگوارش سخن رفت. او این دقت و ذکاوت را از پدر به ارث برده بود. روزی به او گفتم: شما که مباحث فقهی و اصولی را چنین نقادانه مطرح می کنید، چرا آنها را نمی نویسید؟ به من پاسخ داد: چه بنویسم؟ نقادی من برای این است که جواب صحیح به مردم بدهم. ولی در زمانی که اصل فرش را از زیر پای من و تو کشیده اند، چه فایده ای دارد که کتاب یا رساله بنویسم درباره این که رنگ این گوشه از فرش، سبز کم رنگ است یا سبز پر رنگ؟ بدین جهت، چندین مبحث را ناتمام نوشت، که هیچگاه به اتمام نرسید. به تألیف اولویت نمی داد، بر عکس معاصرانش همچون شیخ محمدتقی شوشتری و سید علی کمالی، که بسیار به او ارج می نهادند، و به تألیف و تصنیف نیز اهمی ت زیادی می دادند.

30. بهمن ماه سال 88 ( ماه صفر 1431) آخرین ملاقات تفصیلی نگارنده با مرحوم نبوی بود که در آستانه سفر به عتبات، به خدمتشان رسیدم. در این ملاقات، درباره برخی تبلیغات بین المللی تشیع نکاتی گفتم. مرحوم نبوی نیز در مورد برخی از بایسته های تبلیغی بین المللی سر فصل هایی بیان داشت و توضیحاتی داد و مستنداتی از فقه شیعی بیان کرد، بدان جهت که نزدیک ترین منابع به منابع اولیه (قرآن و حدیث) است. سرفصل ها را در یک برگ نوشتم و نوشتن توضیحات ایشان را به زمان و مجال دیگر موکول کردم. دریغا که آن فرصت از دست رفت. تجری الریاح بما لا تشتهی السفن. اینک یادداشت مختصر و مهمی را که آن روز نوشتم ، در اینجا می آورم: {موضوعات پیشنهادی: 1. بحث های حقوق و قضا در اسلام 2. ارث زن، نصف مرد: با وصیت پس از وفات و با هبه در زمان حیات جبران می شود. 3. زنای محصنه: اولاً موضوع ثابت نمی شود، به دلیل ضرورت شهادت چهار شاهد. ثانیاً شهود زنا چهار نفر و شهود قتل، دو نفر تعیین شده است. 4. بحث تفکیک قوا: قاضی می تواند خلیفه را محاکمه کند، و هر مسلمانی می تواند از خلیفه شکایت کند. 5. قانون تجارت در فقه اسلامی . 6. قواعد فقهیه مانند قانون ید، لاضرر، الاسلام یجبّ ما قبله. 7. اقلیت ها: اهل کتاب در ذمّه مسلمی ن، کافر اگر اظهار مذهبش نکند. 8. فرمان مالک. 9. ارتداد: باید اثبات قطعی شود. 10. اخلاق اجتماعی. 11. محیط زیست.} همی ن جا، به خاطره ای دیگر باید اشاره شود: در حدود سال 1370، در جریان کمک رسانی مرحوم نبوی به عراقی های مهاجر، گروهی از صلیب سرخ ایتالیا برای این امر انسانی به خوزستان آمدند و به ستاد کمک رسانی - یعنی دار العلم آیت الله نبوی - رسیدند. آنها درصدد تأسیس بیمارستانی برای مهاجران عراقی بودند. اما وقتی بیمارستان آیت الله نبوی را با استاندارد بالای ساختمانی دیدند که تنها مشکل آن، کمبود تجهیزات بیمارستانی است، تصمی م گرفتند تجهیزات کامل به آن هدیه کنند. پس از حدود دو ماه، به کمک آن تجیهزات، بیمارستان راه اندازی شد. صلیب سرخ ایتالیا برای آغاز خدمات بیمارستان، جمعی از پزشکان خود را به مدت دو ماه در دزفول نگاه داشتند. آنان جلسات متعدد با آیت الله نبوی در جهت شناخت اسلام داشتند. ملاقات با ایشان، به عنوان یک فقیه روشن بین - که در عین روز آمدی، بسیار محتاط و پای بند به سنت فقهی است- برای آن پزشکان ایتالیایی جالب بود. روزی به خدمتشان رسیدم، به من امر فرمود که تعدادی کتاب انگلیسی در شناخت تشیع برای آنها تهیه کنم. اما در اینجا تأکید کرد که کتاب هایی تهیه شود که مستقیماً کلمات معصومی ن -علیهم السلام- را در برداشته باشد، نه آنچه مبتنی بر توضیحات و توجیهات دانشمندان باشد. ایشان با تأکید بیان داشت که هر گاه دانشمندان به توجیه آموزه های دینی برای پسند خاطر دیگران دست زده اند، دین را "خراب کرده اند".

31. واقع بین و منصف بود. این روحیه انصاف - که واقعی بود نه تصنعی و ساختگی- به او جاذبه ای ویژه بخشیده بود. روزی در کتابخانه مدرسه علمی ه در خدمتشان نشسته بودم. من مشغول کارهای کتابخانه بودم و آیت الله نبوی مشغول به پاسخگویی مراجعان گوناگون. لحظاتی به خلوت گذشت. ناگهان گفت: " من نمی دانم از صبح تا شب چه می کنم مگر زمانی را که به مطالعه می گذرانم و زمانی که به تدریس می گذرد". این جمله را در حالی می گفت که من احتیاط های بسیار دشوار او در صرف وجوه شرعیه را می دانستم. و می دیدم که با وجود این که خود اجازه اجتهاد از آیات عظام می رزا هاشم آملی و سید ابوالقاسم خوئی و دیگران دارد، ولی در موارد متعدد، از برخی مراجع قم کسب تکلیف می کند تا در مورد صرف وجوه شرعیه، بهتر عمل کند. چندین مورد از این احتیاطات را فرزندش حجةالاسلام سید حمی د نبوی برایم باز گفته است. باری، گفتیم که مرحوم آیت الله سید محمد نبوی منصف بود. بدین جهت همه افراد، مجال آن می یافتند که با او به راحتی سخن بگویند و به تکلف نیفتند. یکی از دبیران فیزیک -که علاوه بر حقّ معلّمی ، حق حیات دینی برگردن بسیاری از افراد نسل های جدید شهرمان، از جمله نگارنده ناتوان دارد- جناب حاج موسی نمره ساز است. ایشان برایم نقل کرد که روزی در منزل آیت الله سید محمد نبوی به جزوه ای رسیدم که جمله ای منسوب به ابن سینا در آن نوشته بود. آن جمله در مورد حرکت اجسام بود که با مبانی فیزیک جدید، ناسازگار و غلط بود. پس از خواندن جمله، با مرحوم نبوی درباره آن بحث کردم و مبانی فیزیکی بیان خودم را برایش توضیح دادم که یکی دو ساعت طول کشید. پس از آن، اذان مغرب گفتند و به مسجد رفتیم تا در خدمتشان نماز بگزاریم. در طول راه، ناگهان برگشت و گفت: " اساساً این جمله را بدان که به جز چهارده معصوم -علیهم السلام- ، هر کسی هر چه گفته، احتمال خطا دارد، گرچه ابن سینا و فارابی باشند. حق، فقط در خانه چهارده معصوم است و لاغیر". این انصاف، برای دانشوری که فلسفه خوانده و بر آن تسلط دارد، بسیار ستودنی است. روزی در خدمتش بودم که شخصی تلفن زد و مسئله ای شرعی پرسید. مرحوم نبوی جواب داد. بحث و جدل ادامه یافت. روشن بود که آن شخص اصرار می کند که جواب مسئله اش به گونه دیگری باشد. مرحوم نبوی با ناراحتی به آن شخص گفت: " من گردنم را به خاطر شما پل جنهم کردم. اکنون بر لبه جهنم ایستاده ام. آیا می خواهی مرا هل بدهی و داخل جهنم بیندازی؟!" این گونه بیان صادقانه و برخورد صمی مانه با تمام اقشار ، محبوبیت خاصی به او داده بود.