جلوه هايي از هجرتهاي علما

علمای شهید

ولادت

جوانمرد فاضل، شهید والا مقام هاشمی نژاد، مظهر خوبیها، قهرمان صحنه ها و جلوه فریادها بود. و ایمان و عشق به ارزشها وجودش تجسم داشت. وی در سال 1311 شمسی در خانواده ای مذهبی در یكی از روستاهای بهشهر چشم به جهان گشود. پدر و مادر كه دوست داشتند فرزندشان با تربیت صحیح بزرگ شود، با وجود كارهای طاقت فرسای زندگی از رشد معنوی سید عبد الكریم غافل نبودند. آنان می خواستند از عطر گلی كه در بوستان محبت آن دو، پرورش می یابد، فضای زندگی مسلمین معطر شود در دوران كودكی و نوجوانی در دبستان و چه پس از آن، هر كس رفتار او را می دید آینده درخشان وی را پیش بینی می كرد.

در مكتب حوزه

سید عبد الكریم در مسیر شناخت خویش در چهاردهمین بهار زندگی دوست داشت بداند انتهای مسیرش كجاست؟ و در چه راهی گام بر می دارد؟ تا اینكه سر انجام در میدان جاذبه حوزه های علوم اسلامی قرار گرفت و حوزه علمیه آیت الله كوهستانی در 6 كیلومتری بهشهر پذیرای این جوان با اخلاص گشت و در آنجا مشغول تحصیل و پیمودن قله های رفیع علم و معنویت گردید. یكی از اعضای خانواده آیت الله كوهستانی شبی برای نماز شب در دل تاریكی از خواب سنگین سحرگاهی بیدار شد، روشنایی چراغ در داخل حجره ای توجه اش را جلب نمود. نزدیكتر شد صدای ضجه و ناله ای بسان زنبوران عسل از حجره سید عبد الكریم بلند بود. جوان عارف در آن ظلمت شب، سر بندگی و اطاعت بر آستانه جلال حق گذاشته و با نوای دلنواز و دلنشین العفو، سكوت شب را می شكست [1] با این معنویت، شوق هجرت به قم، چون كوثری شیرین، جان هاشمی نژاد را مشتعل ساخت. با آمدن به شهر حضرت معصومه علیها السّلام، بنا بر توصیه استادش با شیخ علی كاشانی آشنا شد كسی كه همه او را معجونی از اشكالهای خالصانه و رأفت های پدرانه و تهجدهای شبانه می شناختند. همین آشنایی و ارتباط نزدیك با آن مرد عارف و خدا ترس، توفیق ملاقات با امام زمان (عج) را نصیب هاشمی نژاد ساخت [2] جوان مهاجر بهشهری هر روز با جدیت مضاعف درخت علمش تنومند می گردید تا اینكه در درس مجتهد پرور بزرگانی چون امام خمینی (ره) و مرحوم آیت الله بروجردی شركت جست. درس خارج اصول فقه حضرت امام و خارج فقه حضرت آیت الله بروجردی دو چشمه زلال بود كه كامش را سیراب می كرد. پای این محقق جوان به درس استادی چون امام خمینی باز شده بود كه فقط قواعد و فرمولهای اصولی درس او نبود. دریای بیكرانی بود كه گوهرهای نایاب فراوان داشت. فصل جدید زندگی ستاره بهشهری آغاز شده بود. او امام را خورشیدی می دانست كه از تابش نورش هماره جان می گرفت و به او عشق می ورزید.

شروع مبارزات

زندگی هاشمی نژاد همواره توأم با مبارزه علیه ظلم و ستم بوده است. در 14 سالگی شهامتش او را وادار به سخن علی رژیم بیدادگر كرد. او گفت: «روزی خواهد آمد كه ما این رژیم را سرنگون خواهیم كرد.» [3] با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و طرح انقلاب به اصطلاح سفید شاه، مبارزه روحانیت به رهبری امام خمینی (ره) اوج گرفت و هاشمی نژاد نیز مبارزه سیاسی اش را با سخنرانیهای افشاگرانه تشدید نمود. تا اینكه در نیمه شب 15 خرداد 1342 امام خمینی این رهبر همیشه بیدار به همراه 40 تن از یاران از جمله هاشمی نژاد دستگیر و روانه زندان شد. [4] مبارز خستگی ناپذیر در مدت مبارزه اش علیه شاه چهار بار دیگر روانه زندان شد. دومین بار زمانی بود كه از وی جهت سخنرانی در خیابان نواب صفوی «پایین خیابان» در مسجد فیل در یكی از مناطق محروم مشهد دعوت به عمل آمد. وی هنگام سخنرانی با سینه ای پر تب و طوفان، پتك فریاد را بر فرق رژیم تبهكار می كوبید و فریادش گرمابخش دلهای خسته بود. سید با اطلاع از آمدن ساواك به مسجد، با صدایی رسا، بانگ بر آورد: «اگر بنای سركوبی و ایجاد ترس و قانون جنگل به رخ مردم كشیدن را ندارید می توانستید در منزل یا پیش از منبر احضارم كنید.» [5] فریاد فضیلت هاشمی نژاد وقتی در مشهد ممنوع المنبر شد، به دعوت مردم اصفهان، به مدت 10 شب در مسجد سید اصفهان به افشاگری ماهیت رژیم شاه پرداخت. تا اینكه برای سومین بار دستگیر و به زندان عمومی منتقل شد. [6] در سال 1353 وقتی طلاب به یاد شهدای فاجعه نیمه خرداد 42 در مدرسه فیضیه گرد آمده بودند، مورد هجوم كماندوهای ساواك قرار گرفتند و عده ای شهید و مجروح شدند. به همین بهانه مجاهد نستوه، مبارزه اش را شدت بخشید و با جلب رضایت اساتید حوزه مشهد روز شنبه 24/3/1353 راهپیمایی با شكوهی در خیابانهای مشهد به راه انداخت. رژیم، هاشمی نژاد را كه مركز ثقل مبارزه و محرك اصلی این راهپیمایی می دانست برای چهارمین بار دستگیر و روانه زندان كردند. در سال 1357 كه هنوز شعله انقلاب روشن نشده بود، مبارزات و خدمات بی شائبه و مجاهدتهای مخلصانه آن بزرگمرد مورد تقدیر و تشكر حضرت امام خمینی واقع شد. آنحضرت در نامه ای خطاب به وی فرمود: «من چشمم به افرادی چون شما روشن است.» [7] در ادامه مبارزه، مردم مشهد صبح یك روز، با بیرون آمدن از منازل، اطلاعیه ای را به امضای صریح سه تن از علمای شهر یعنی حضرت آیت الله خامنه ای، هاشمی نژاد، و واعظ طبسی بر در و دیوار شهر دیدند كه در آن به شاه حمله مستقیم شده بود رژیم در برابر این اطلاعیه چاره ای جز حبس هاشمی نژاد نداشت [8] بدین ترتیب مجاهد قهرمان برای پنجمین بار در اسارت رژیم قرار گرفت.

تألیفات

در زمانی كه در حوزه ها آشنایان به قلم اندك بودند استاد هاشمی نژاد اهمیت اسلحه ای كه قرآن بنام آن قسم یاد كرده راخوب شناخت او معتقد بود این اسلحه باید در دست دلسوختگان قرار گیرد. 1ـ دكتر وپیر: در سال 1337 در بیست و شش سالگی، مبارزه اش را علیه فرهنگ منحط غربی شروع كرد و اولین اثر قلمی خود را تحت عنوان «دكتر وپیر» هنر موازنه با شیوه ای نو و جذاب برای جامعه آن روز به سبك داستانی عرضه داشت. این سبك نگارش، جاذبه خاصی برای خوانندگان كتاب پدید آورد. داستان این كتاب بین چند نفر مسافر در قطار شروع می شود كه در لابلای بحث به میان ارزشهای اسلامی و دفاع از قوانین جاودانه اسلام می پردازد. 2ـ مشكلات مذهبی روز: بعضی موضوعات این كتاب عبارتند از: حكومت جهانی امام زمان، طول عمر آن حضرت از نظر زیست شناسی و پزشكی، مشكل پیری، چگونه امام زمان بر جهان غلبه می كند، انتظار فرج یعنی چه، در حكومت امام چه كسانی محكوم به مرگ می شوند، كتاب جدید چیست. 3ـ درسی كه حسین به انسانها آموخت: در این كتاب نهضت مقدس امام حسین علیه السّلام و جوانب مختلف آن بررسی شده است. 4ـ پاسخ به مشكلات جوانان: این كتاب حاوی مجموعه پاسخهایی است كه در موضوعات مختلف علمی و دینی در جلسات كانون بحث و اقتصاد دینی به انبوه جوانان داده است. 5ـ اصول پنجگانه اعتقادی. 6ـ راه سوم بین كمونیزم و سرمایه داری: این كتاب تحت سه عنوان كلی سرمایه داری و انتقاد به روش آن، كمونیزم و انتقادات وارده بر آن و موضع اسلام، اختلافات طبقاتی را مورد بحث قرار داده است. 7ـ ضرورت تشكیلات: كه در مورد ضرورت و نقش تشكیلات در پیشبرد اهداف انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بحث شده است. مبارزه با جهل و مادیت، قرآن و كتابهای دیگر آسمانی، رهبران راستین، مسائل عصر ما، ولایت فقیه، زهرا مكتب مقاومت، رسالت انقلابی امام حسین، تقریرات اصول آیت الله شیخ علی كاشانی، غروب آفتاب اندلس و مشكلات جنبی و چاره آن در اسلام ده عنوان دیگر از تألیفات استاد هاشمی نژاد است كه از خود به یادگار گذاشته است.

كانون بحث

مشعلدار فضیلت با طرحهای جوان پسند، تلاش كوردلان را در خاموش كردن شعله هدایت عقیم گذاشت پایگاهی تأسیس كرد كه بتواند ابهامات نسل جوان را پاسخ دهد با تجربه در موفقیت خود با توكل به خدا و همكاری دوستان «كانون بحث و انتقاد دینی را به راه انداخت.» خود در این باره می گوید: «پس از رفتن به مشهد عمده كار من تدریس و یك سری جلسات بحث آزادی برای قشر دانشجو و دانش آموز بود این جلسات كه به كمك بعض از دوستان به راه انداختیم ادامه داشت و بسیار موفقیت آمیز بود تا اینكه ساواك ما را از شركت در بحث آزاد منع كرد.»! محل فعلی كانون میدان صاحب الزمان مشهد است كه قبلا بهائیان سكونت و فعالیت داشتند.

مناظره

استاد فرزانه به تناسب هر صحنه، هنر خاصی را در مبارزه حق طلبانه به خدمت می گرفت. مناظرات هاشمی نژاد از قدرت بیان و قوت استدلال وی در برابر كج فهمان و منحرفان حكایت داشت و چون نوری شبكوران را به وحشت می انداخت او در فاصله سالهای 56 ـ 1354 در زندان مشهد برخوردهای زیادی با گروههای سیاسی داشت خود وی فضای زندان را اینگونه ترسیم می كند: زندان بهترین فرصت برای شناخت گروهها و افكار آنان بود ...در آن فضای برخورد افكار هوشیار كسانی بودند كه در دام صیادان سیاسی گرفتار نیایند. گروهك پیكار و از جمله آن گروهها بود. وقتی به آنها پیشنهاد بحث و مناظره دادم چون مرا طلبه ای بی سواد می دانستند ابتدا قبول نمی كردند وقتی موافقت كردند و یكی دو بار با آنها جلسه مناظره در مسائل اقتصادی گذاشتیم شكست خوردند و برای دفعات بعد عقب نشینی كردند به آنها پیغام دادم شما كه اعتقاد به علمی بودن ایدئولوژی تان دارید و ما را مرتجع و كهنه پرست می دانید پس چرا از مناظره وحشت دارید؟ بیایید و ساعتی را كنار هم بحث كنیم، اما قبول نكردند!

حدیث نفاق

مبارزه فكری با منافقان، بخشی از زندگی آنان جوانمرد را شامل می شد استاد در بخشی از خاطراتش می گوید: در زندان برخورد با گروههای چون طوفان، مجاهدین خلق، (منافقین)، چریكهای فدایی خلق، پیكاریها و حزب توده داشتم پیكاریها كسانی بودند كه تازه از مجاهدین خلق منشعب شده بودند و با عقیده ماركسیستی فعالیت مستقلی داشتند رابطه ما با ماركسیستها رابطه گرمی نبود. فقط در حد سلام كردن در راهرو بود بطوریكه غذا خوردن، ورزش كردن مذهبیون از ماركسیستها جدا بود بنده از مجاهدین خلق شناختی نداشتم و نوشته هایشان را نخوانده بودم. آنها با برخوردهای منافقانه سعی می كردند چیزهایی كه بچه مسلمانها به آنها حساسیت داشتند رعایت كنند این باعث شده بود برخورد حادی با آنها نداشته باشیم اما پس از انقلاب، نظر بنده در مورد آنها عوض شد و با منافقین به شدت برخورد كردم. دو نفر از رهبران سازمان كه نزد بنده این مسئله را به عنوان گله مطرح كردند به آنها گفتم: تا قبل از سال 1354 و آمدنم به زندان موضع شما مورد قبول بود، پس از اینكه گروه پیكار از سازمان جدا شد عده ای از شما با اظهار تنفر از خیانت پیكاریها آن را به حساب ایدئولوژی غلط ماركسیستی آنها گذاشتید كه موضع گیری آن موقع شما مورد تایید بنده قرار گرفت اما وضع فعلی سازمان غیر از حرفهایی است كه در زندان می زد الان در اجتماع ندای وحدت با ماركسیستها را سر می دهید استاد هاشمی نژاد در ادامه از موضع گیری آنان بعد از انقلاب می گوید: آن طوری كه تاریخ كشورمان نشان می دهد پس از پیروزی انقلاب، موضع و خط آنها درست خلاف خط امام بوده است با مقایسه ای بین موضع گیری آمریكا و منافقین نسبت به انقلاب ما هماهنگی زیادی در این زمنیه بین آمریكا و این سازمان وجود داشته است. موضع گیری آنها در استقرار جمهوری اسلامی، در رابطه با مجلس خبرگان و تضعیف آن و قانون اساسی، منفی بوده و هماهنگی كاملی بین این سازمان روزنامه های ضد انقلابی چون آیندگان پیغام امروز و ...داشته است و این برای یك سازمان انقلابی! كه خود را ضد امپریالیست! نیز می داند، بسیار غیر منطقی است، كه بر خلاف شعارش دقیقا در خط آمریكا حركت كند. این اواخر كه سعادتی (عضو منافقین) را به جرم جاسوسی برای شوروی محاكمه می كردند، مجاهدین خلق می گفتند: چطور می شود ما از یك طرف متهم به جاسوسی برای شوروی باشیم و از طرف دیگر ما را به عنوان شركت در كودتای آمریكایی متهم كنند؟ و ما آیا آمریكایی هستیم یا طرفدار شوروی؟ جوابش این است آقایان از نظر زیر بنای فكری و خط فكری ماركسیسم را پذیرفته اند و طرفدار شرق اند ولی عملكرد مرحله ای آنها در خط آمریكاست.»

نوبت شهادت

با پیروزی رزمندگان و شكست حصر آبادان، در آستانه برگزاری سومین انتخابات ریاست جمهوری (10 مهر 1360) تضعیف روحیه مردم، مأموریت جدید منافقان بود. بدین منظور ترور شخصیت بزرگ هاشمی نژاد در دستور كارشان قرار گرفت. «دو روز قبل از عملیات یعنی پنجم مهر ماه 1360 طی تماس تلفنی او را تهدید به مرگ كردند مجاهد عارف با این زنگ تلفن به یاد رؤیای چند روز پیش افتاد.«با نزدیك شدن شعله های آتش به امام خمینی، تلاش سید برای خاموشی آتش فایده نبخشید تمام لباسهای امام سوخت ولی امام سالم ماند. او با تعبیری عاشقانه گفت: همه یاران امام چون لباس اویند و شهید خواهند شد.كه با خواست خدا من هم از شهدا خواهم بود. اما خورشید وجود امام عزیز همچنان می تابد.» [9]او كه عاشق شهادت بود، وعده امام خمینی كه «من با اجل طبیعی از دنیا میروم تو به فكر خودت باش» را لحظه ای بیاد آورد. و در انتظار شهادت روز شماری می كرد. رؤیای یار وفادارش واعظ طبسی نیز بر شهادت وی گواه بود. وی در عالم خواب می بیند: شهید مظلوم بهشتی وارد مشهد شد. و در صحن امام نشست و با آقای طبسی وارد شد تا با او به عنوان مهمان صحبت كند، ناگاه شهید بهشتی جلو آمد و گفت: شما فعلا تشریف داشته باشید. با شما فعلا كاری نداریم، بلكه با آقای هاشمی نژاد كمی كار خصوصی داریم.» [10] هاشمی نژاد شیدای جواد الائمه علیه السّلام بود و به آن حضرت چون دیگر امامان عشق می ورزید. یكی از بستگان بسیار نزدیك هاشمی نژاد، پس از شهادت او در عالم خواب، خود را بالای قبر شهید در حرم رساند. اما با قبر خالی شهید مواجه گردید، با جستجوی فراوان او را، داخل ضریح امام رضا علیه السّلام دید كه نشسته است. خطاب به شهید گفت: شما كه در دنیا با همه لیاقتها، پست های پیشنهاد شده از سوی امام خمینی را قبول نكردید. حالا در ضریح به چه كاری اشتغال دارید؟ سرش را بالا آورد و گفت داخل قبر جایم خیلی تنگ بود. اینجا آمده ام و مسئولیت تنظیم ملاقاتهای امام جواد علیه السّلام را قبول كرده ام. [11] جوانمرد فاضل و دانشمند در روز شهادت امام جواد علیه السّلام راس ساعت 7 صبح به مكان حزب جمهوری اسلامی آمد. یكی از اعضای منافقین به بهانه خرید كتاب و پوستر با نارنجك به سالن حزب رفت و در آنجا مخفی شد. وقتی راس ساعت 8 صبح كلاس پایان گرفت، منافق سیه روز، خود را به جوانمرد فاضل رساند. او را در بغل گرفت و نارنجك را در جلوی شكم آن عاشق شهادت منفجر كرد. انفجاری كه روح بلندش را از قفس تن پرواز داد و فریاد رسوایی شب پرستان و طلوع خورشیدی دوباره را در آسمان شهر نوید داد فریاد رستگاری از مأذنه شهادت برخاست و هاشمی نژاد را به مهمانی جدش رسول خدا برد و با اتصال به اقیانوس جاوید و بیكران روحش را از كوثر كمال سیراب ساخت. یادش گرامی باد.

در پرتو كلام آفتاب

كلام امام خمینی در غم شهید هاشمی نژاد نوری بود كه بر قلبها تابیدن گرفت، آن حضرت دو ساعت پس از شهادت سید فرمود: «در روز شهادت امام جواد علیه السّلام یكی از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسید. من از نزدیك با او و خصال و تعهدش آشنا بودم و آن را لمس كرده بودم و مراتب فضل و مجاهدات او بر اشخاص آشنا پوشیده نیست» ... امروز در روز شهادت سلف صالح، این خلف صالح و متعهد از دست ما گرفته شد ... اسلام از این شهدا و بالاترین شهید را در راه هدف تقدیم كرده است [12] آیت الله خامنه ای از یاران و همرزمان نزدیك آن شهید، در مقام او چنین می فرماید: «مسئولیت سنگین خود را از سال 41 تا دیروز صبح یعنی در طول 19 سال به خوبی انجام داد و دیروز هم با كمال سر بلندی و سر افرازی به لقاء الله پیوست و به شهادت رسید ... احساس می كنم برادر عزیز و گرانبهایی كه قلبا و روحا به او خیلی متكی بودم و همواره به او دلخوش و امیدوار بودم از دست داده ام ... خدایش رحمت كند و به ملت در مقابل از دست دادن این گوهر گرانبها عطیه ارزنده ای عطا نماید. خداوند این خسارت را خود جبران كند.» [13]

مرتضي بذر افشان - تلخيص از كتاب گلشن ابرار، ج 2، ص 853