چکیده

آنچه در ذیل خواهد آمد، برخی از ویژگی های زمامدار و آیین زمامدای در گفتار و رفتار مولای متقیان امیرمومنان علی علیه السلام است که در دو بخش تنظیم می گردد. در بخش نخست به سلوک اجتماعی زمامدار، یعنی ویژگی هایی که زمامدار باید نسبت به مردم داشته باشد، از قبیل شناخت مردم و با مردم بودن، اشاره شده و در بخش دوم به سلوک سیاسی یا همان آیین زمامداری پرداخته شده است.

مقدمه

فتوحات خلفای پیش از امیرمومنان علی علیه السلام سرزمینی وسیع و پهناور برای حکومت ایشان به ارث گذاشت که شامل تمام کشورهای کنونی شبه جزیره، ایران، عراق، شامات کنونی، مصر و برخی مناطق دیگر می شد. زمامداری موفقیت آمیز ایشان بر آن سرزمین با ابزار و سطح فرهنگی آن زمان می تواند بهترین الگوی زمامداری برای شیعیان ایشان باشد.

سلوک اجتماعی زمامدار

1-1 . مردم شناسی

شناخت کامل یک زمامدار از آداب، رسوم، افکار و گرایشات جامعه تحت حکومتش می تواند او را در امر حکومت بسیار یاری دهد. بعبارت روشن تر، یک حاکم باید مردم شناس و جامعه شناس خوبی باشد؛ والا توفیقی در حکومت داری خویش نخواهد یافت. برای این ویژگی می توان به معرفی خصلتهای کوفیان از زبان امیر مومنان اشاره کرد که نشان از شناخت دقیق ایشان نسبت به مردم تحت حکومتش می باشد.

ایشان در خطبه نود و هفتم نهج البلاغه، مردم کوفه را این گونه معرفی می نمایند: «در برخورد با دشمن سست هستند، در هنگام بلا و مصیبت در خور اعتماد نیستند، مانند شتران بی ساربان هستند که نمی توان آنها را در یک محل جمع کرد».[1]

بنابراین با این مردم نمی توان به جنگ با معاویه پرداخت و انتظار پیروزی داشت. همچنین زمامداری غیر از خود حضرت نمی تواند این مردم را رهبری نماید.

1-2. با مردم بودن

زمامدار و حاکم علاوه برآنکه باید مردم زیرمجموعه حکومتش را بخوبی بشناسد، باید درمیان آنها نیز باشد؛ یعنی در ارتباط مستقیم با آنها بوده و از دردها، رنجها و کاستی های آنان مطلع باشد و اجازه ندهد که بی اطلاعی، بین او و مردم فاصله بیندازد.

امیرمومنان علی علیه السلام به مالک اشتر نخعی سفارش می کند: «مبادا دوری تو از مردم طولانی شود و آنان نتوانند تو را ببینند و مشکلاتشان را بازگو کنند. براى كسانى كه به تو نياز دارند، زمانى معين كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان پردازى. براى ديدار با ايشان به مجلس عام بنشين، مجلسى كه همگان در آن حاضر توانند شد و براى خدايى كه آفريدگار توست، در برابرشان فروتنى نمايى و بفرماى تا سپاهيان، ياران، نگهبانان و پاسبانان به يك سو شوند تا سخنگويشان بى هراس و بى لكنت زبان سخن خويش را بگويد كه من از رسول الله صلى الله عليه و آله بارها شنيدم كه مى فرمودند: پاك و آراسته نيست امتى كه در آن، زيردست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوى دست بستاند. پس درشتگويى يا عجز آنها در سخن گفتن را تحمل نماى و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشايد و ثواب طاعتش را به تو عنايت فرمايد. ... به هر حال، روى پوشيدنت از مردم به درازا نكشد؛ زيرا روى پوشيدن واليان از رعيت خود، گونه اى نامهربانى است به آنها و سبب مى شود كه از امور ملك، آگاهى اندكى داشته باشند. اگر والى از مردم رخ بپوشد، چگونه تواند از شوربختي ها و رنج هاى آنان آگاه شود؟ آن وقت، بسا امور بزرگی كه در نظر مردم خرد آيد و بسا امور کوچک و خردی كه بزرگ جلوه كند؛ زيبا، زشت و زشت، زيبا نمايد و حق و باطل به هم بياميزند. زيرا والى انسان است و نمى تواند به كارهاى مردم كه از نظر او پنهان مانده، آگاه گردد»[2].

1-3. جلب اعتماد مردم

حاکم در ارتباط با مردم باید به گونه ای عمل کند که حسن ظن ایشان را نسبت به خود جلب نماید. اعتماد مردم به حاکم خود، آثار زیادی دارد که می توان به هم راهی و هم یاری آنان با زمامدار در مشکلات، ناگواری ها و جنگ ها اشاره کرد.

حضرت امیر در این باره می فرمایند: «بدان، بهترين چيزى كه حسن ظن والى را نسبت به رعيتش سبب مى شود، نيكى كردن والى است در حق رعيت و كاستن است از بار رنج آنان و به اكراه وادار نكردنشان به انجام دادن كارهايى كه بدان ملزم نيستند و تو بايد در اين باره چنان باشى كه حسن ظن رعيت براى تو فراهم آيد؛ زيرا حسن ظن آنان رنج بسيارى را از تو دور مى سازد. به حسن ظن تو، كسى سزاوارتر است كه در حق او بيشتر احسان كرده باشى و به بدگمانیت، کسی سزاوارتر كه در حق او بدى كرده باشى»[3].

2. آیین زمامداری حضرت امیرمومنان علی علیه السلام

2-1. وظیفه ی اصلی زمامدار

مهمترین و اصلی ترین وظیفه یک حاکم اسلامی انجام دستورات الهی و هدایت مردم به سوی سعادت دنیا و آخرت است؛ چراکه حکومت اسلامی ادامه راه انبیاء و ائمه گرامی اسلام سلام الله علیهم اجمعین است و نمی توان غیر از این انتظار داشت.

مولای متقیان در این باره می فرمایند: «هر آينه، آنچه بر عهده امام است، اين است كه آنچه را كه خداوند به او فرمان داده، به جا آورد؛ همچون رساندن مواعظ، سعى در نيك خواهى، احياى سنت پيامبر، اقامه حدود خدا بر كسانى كه سزاوار آن هستند و اداى حق هر كس از بيت المال»[4].

در جای دیگر چنین فرموده اند: «بهترين مردم در نزد خداوند، پيشواى دادگرى است كه خود هدايت يافته و مردم را هدايت نمايد، سنت شناخته شده را برپاى دارد و بدعت ناشناخته را بميراند. سنتها روشن است و نشانه هايش برپاست و بدعتها آشكار است و نشانه هايش برپا. بدترين مردم در نزد خداوند، پيشوايى ستمگر است كه خود گمراه است و سبب گمراهى ديگران شود، سنتى را كه مردم فرا گرفته اند، بميراند و بدعتى را كه متروك افتاده، زنده کند»[5].

2-2. بیان اهداف برای مردم و اطلاع رسانی به آنان

یکی از مشکلاتی که گریبان گیر مسوولین و حاکمان یک جامعه می شود و سبب می شود بین آنها و مردم فاصله بیفتد، مردم آنها را از خود ندانند و برای آنها دل نسوزانند، این است که آنها با مردم ارتباط برقرار نکنند و اهداف و برنامه های خود را برای آنان بیان ننمایند. این خود دلیل رفتن مردم به دنبال شایعات و اخبار دروغ و غیر واقعی است. حضرت امیر درباره ی دلیل جنگیدن با شامیانِ اهل قرآن، این گونه با مردم صحبت می کند و اهداف خودرا بیان می کند: «ولى اكنون با برادران مسلمان خود مى جنگيم؛ زيرا تمايل به كفر و كژى در اسلامشان راه يافته، گاه دست خوش شبهه مى شوند و گاه تسليم تأويل. اگر وسيله اى باشد كه خداوند به سبب آن پراكندگى ما را به اتحاد بدل كند و ما با آنچه باقى مى ماند كنار آييم و به يكديگر نزديك شويم، بدان وسيله رغبت كنيم و جز آن را فرو گذاريم»[6].

همچنین در جنگ صفین، زمانی که ایشان را به حکمیت مجبور کردند، برای این که جلوی مشکلات بعدی را بگیرند، آن را برای مردم این گونه بیان فرمودند: «ما مردان را حَكَم قرار نداديم، بلكه قرآن را حكم قرار داديم و اين قرآن خطى است نوشته شده كه در ميان دو جلد جاى دارد. به زبان سخن نمى گويد. نيازمند ترجمانى است و مردان ترجمانى كنند. هنگامى كه آن قوم ما را دعوت كردند كه قرآن را حكم قرار دهيم، از آن گونه مردم نبوديم كه از كتاب خدا رويگردان شويم كه خداى تعالى گفته است: «اگر در چيزى خصومت كرديد، آن را به خدا و پيامبرش بازگردانيد.» بازگردانيدن به خدا اين است كه بر طبق كتاب او داورى كنيم و بازگردانيدن به رسول خدا اين است كه سنّت او را بگيريم. پس اگر از روى حقيقت به كتاب خدا داورى شود، ما از ديگر مردم بدان سزاوارتريم و اگر به سنّت رسول خدا داورى شود، ما از ايشان اولاتريم»[7].

2-3. حق مداری

حضرت امیر در سلوک سیاسی خود به حق مداری توجهی ویژه داشت و کارگزاران خود را به آن دعوت می کرد؛ بعنوان نمونه در عهدنامه ی خود به مالک اشتر چنین سفارش می کند: «اجراى حق را درباره هر كه باشد، چه خويشاوند و چه بيگانه، لازم بدار و در اين كار شكيبايى به خرج ده كه خداوند پاداش شكيبايى تو را خواهد داد. هرچند در اجراى عدالت، خويشاوندان و نزديكان تو را زيان رسد. پس چشم به عاقبت دار، هرچند تحمل آن بر تو سنگين آيد كه عاقبتى نيك و پسنديده دارد. اگر رعيت بر تو به ستمگرى گمان برد، عذر خود را آشكارا با آنان در ميان نه و با اين كار از بدگمانيشان بكاه كه چون چنين كنى، خود را به عدالت پرورده اى و با رعيت مدارا نموده اى. عذرى كه مى آورى، سبب مى شود كه تو به مقصود خود رسى و آنان نيز به حق راه يابند» [8].

2-4. صراحت و صداقت

امیرمومنان صراحت و صداقت را مبنای رفتار و سلوک سیاسی خود قرار دادند و آن را در اولین خطبه پس از بیعت با مردم این گونه به مردم اطلاع دادند: «ذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ ... وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كِذْبَة»؛[9] «آنچه مى گويم، بر عهده من است و من خود ضامن آن هستم... به خدا سوگند كه هيچ سخنى را پنهان نداشته ام و دروغ نگفته ام».

علاوه بر آن که نظام اداری ای که به امام تحویل شد، به هیچ وجه متناسب با حکومت عدل ایشان نبود و فساد و حیف و میل در بیت المال و اعمال خلاف شرع نارضایتی عمومی را برانگیخته بود، تصمیم امام در همان روز اول بیعت اعلام گردید که اهل سازش و مداهنه نیست و به رغم شایعات و اتهاماتی که در مورد قتل عثمان به حضرت نسبت داده می شد، در مخالفت صریح با سیاست او فرمودند:«وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَق »؛[10] «به خدا سوگند، اگر چيزى را كه عثمان بخشيده، نزد كسى بيابم، آن را به صاحبش باز مى گردانم، هرچند آن را كابين زنان كرده باشند يا بهاى كنيزكان؛ چه این كه در دادگرى گشايش است و آنكه از دادگرى به تنگ آيد، از ستمى كه بر او مى رود، بيشتر به تنگ آيد».

در مراسم بیعت با مردم نیز حضرت از اصلاحات بنیادی خبر دادند و فرمودند: «بدانید که روزگار دگرباره شما را در بوته ی آزمایش ریخت؛ مانند روزی که خدا پیامبر صلی الله علیه و آله شما را برانگیخت. به خدایی که او را به راستی مبعوث فرمود، به هم در خواهید آمیخت و چون دانه که غربال ریزند یا دیگ افزار که در دیگ ریزند، روی هم خواهید ریخت تا آنکس که زیر است، زبَر شود و آنکس که زبَر است، به زیر درشود و آنان که واپس ماندند، پیش برانند و آنان که پیش افتاده اند، واپس مانند».[11]

در صراحت سیاست علوی، همین بس که حتی برای یک روز نیز معاویه را به عنوان فرماندار خود نپذیرفت و او را عزل نمود، وساطت امثال مغیرة بن شعبه و ابن عباس را در مصلحت بودن بقای معاویه قبول نکرد و تأیید امثال معاویه را هرچند به طور موقت با صداقت و سیاست علوی ناسازگار می دانست.

2-5. عدالت و مساوات

2-5-1. تساوی در برابر قانون

طبیعی است، زمانی که در داوری بین غیر مسلمان باید رعایت قسط و عدل بشود، رعایت آن در جامعه ی اسلامی به طریق اولی لازم است. از امتیازات حکومت علوی این بود که تمام افراد را یکسان می دید و به کارگزاران خود نیز دستور می داد که در نگاه کردن و توجه به افراد نیز مساوات را در نظر بگیرید تا افراد قوی امید به ستم شما نداشته باشند و انسان های ضعیف نیز از عدل شما ناامید نگردند؛«وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِم »؛[12]«همه را يكسان بنگر. اگر يكى را به گوشه چشم نگريستى، به ديگرى رو در رو نگاه مكن تا بزرگان از تو نخواهند كه بر ناتوانان ستم كنى و ناتوانان از عدالت تو نوميد نشوند».

2-5-2. تساوی در برابر بیت المال

آنچه در بیت المال جمع می شد، به جز آنچه مصرف خاصی داشت، برای مصرف تمام مسلمانان بود؛ زیرا تمام کسانی که در مقر خلافت بودند، از بیت المال سهم می بردند و وظیفه داشتند که در هنگام نیاز برای جهاد حرکت کنند. حضرت امیر برای زنان و بچه ها نیز سهمی قرار داده بود. البته تقسیم غنایم جهادی حکمی مخصوص به خود داشت که ویژه ی شرکت کننده در جنگ بود.

امیرمومنان روش خلفا را در دادن سهم بیشتر به افرادی خاص، خلاف عدالت می دانست و از سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله در تقسیم بیت المال پیروی می کرد. ایشان در روز دوم خلافت خود، سیاست خود در تقسیم بیت المال را چنین اعلام کرد: «آگاه باشید و هر مردی از مهاجر و انصار از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله که برای خود به خاطر مصاحبتش با پیامبر برتری بر دیگران می بیند، به درستی که فردا نزد خداوند برای او فضل روشن است و ثواب و پاداش او برخداست و هر مردی که به دعوت خدا و رسول او پاسخ داده و مذهب ما را تصدیق کرده و داخل در دین ما شده و در برابر قبله ی ما می ایستد، به راستی که او شایسته ی حقوق اسلامی و حدود آن است. بنابراین شما بندگان خدایید و مال هم مال خداست که در بین شما به طور مساوی تقسیم می شود؛ برتری برای کسی بر دیگری نیست... نزد ما بیایید؛ زیرا پیش ما مالی است که در میان شما تقسیم می کنیم و هیچ کس از شما تخلف نکند، نه عرب و نه عجم، چه عطا می گرفته چه نمی گرفته، جز این که حاضر شود برای گرفتن عطا؛ در صورتی که مسلمان آزاد باشد».[13]

2-5-3. امنیت اجتماعی

از نظر علی علیه السلام همه ی شهروندان دولت اسلامی از امنیت برخوردارند و تفاوتی بین عرب و عجم، مجوس و یهود و نصاری نیست؛ این عمل کرد عادلانه در سیره ی علوی به خوبی پیداست. از این رو زمانی که ایشان مطلع می شود که طرفداران معاویه به شهر انبار حمله کرده و خلخال و جواهرات زنان معاهد غیر مسلمان را به غارت برده اند، به شدت ناراحت شده و از مردم کوفه به دلیل این کوتاهی انتقاد کرده، می فرماید: «به من خبر رسیده یکی از شکریان ایشان بر یک زن مسلمان و یک زن کافر ذمیّه داخل می شده و خلخال، دستبند، گردنبند و گوشواره او را کنده و آن زن نمی توانسته از او ممانعت کند، جز آن که صدا به گریه و زاری بلند نماید و از خویشان خود کمک بطلبد... اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه از حزن و اندوه بمیرد، بر او سرزنشی نیست، بلکه نزد من به مردن سزاوارتر است».[14]

محمدجواد رحمانی