عبرت هایی از زندگانی انبیاء

همان طور که خداوند متعال حوادث طبیعی عالم را به عنوان آیات خود برای ما معرفی می کند و می فرماید: با تعمق و تدبر در این آیات می توانید به معرفت و یقین برسید و چهره ی حقیقی عالم را ببینید، ما را به توجه و تدبر در سرنوشت و زندگی انسان های دیگر و اقوام و ملل مختلف دعوت فرموده تا از آن عبرت بگیریم. در زندگی انسان ها و به خصوص اولیای الهی نشانه های فراوانی از خداوند متعال وجود دارد که با تامل و تدبر می توان این آیات خدا را مشاهده کرد و در نتیجه به یقین رسید و راه بندگی و عوامل تقرب به خداوند متعال و آنچه موجب سقوط و زیان آدمی است را فراگرفت. انسان می تواند در برابر حوادث تاریخی بی تفاوت بوده و از کنار آنها به سادگی بگذرد و یا اینکه این حوادث را تحلیل کند و از تجربه گذشتگان استفاده نماید.

برخی آیات قرآن ممکن است به ظاهر، لزوم بیان نداشته باشند؛ اما این امر از ضعف ما در تحلیل آنها سرچشمه می گیرد و باید بدانیم که گاهی خیلی از چیزهای کوچک موجب به وجود آمدن حادثه های بزرگ می شوند. یک غفلت بسیار کوچک از یوسف باعث دردسرها و فراق های بزرگی شد. فاش کردن سر او موجب حسادت برادرانش گردید و بندگی هایش او را از قعر چاه به خانه ی عزیز مصر برد.

داستان از این قرار است که برادران یوسف او را به چاه انداختند. کاروانی برای برداشتن آب به نزدیک چاه آمدند و با مشاهده ی کودک، او را از چاه بیرون آوردند. تصمیم گرفتند او را بفروشند و اتفاقا یکی از مشتری ها عزیز مصر بود. می توان همه ی این حوادث را اتفاقی معنا نمود؛ اما خداوند متعال می فرماید : این خداست که بر کار تو تواناست و می تواند کار تو را به هر شکل که بخواهد، پیش ببرد. حادثه ی بعد، روی گردانی یوسف از یک معصیت و دست گیری و حمایت خداوند از او به وسیله ی طفلی بینوا است. بعد از آن خداوند به یوسف صدیق قدرت درک خطر را عطا فرمود و با این درک خطر، او را سال های متمادی به زندان برد که فراموش شدن را در پی داشت.

قرآن می فرماید: ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ[1]. یوسف به خاطر این که به ناحق زندانی شده، هیچ گله و شکایتی به در گاه خداوند ندارد. وقتی خواب عزیز مصر را تعبیر می کند، علاوه بر تعبیر خواب، راه حل مشکل را نیز به آنها می گوید که دچار قحطی خواهید شد و برای اینکه در قحطی دچار گرسنگی نشوید، هفت سال گندم ها را با خوشه ذخیره کنید تا در هفت سال بعدی از این ذخیره استفاده نمایید. خداوند متعال با خواب یک بت پرست، ولی خود را عزت می بخشد و در پرتو عزت او جمعیتی را از گناه و معصیت نجات می دهد. در روایات آمده: صبر کنید که چه بسا صبر انسانی موجب نجات امتی شود؛ مانند صبر یوسف که به تعبیر امام صادق(ع) مایه ی نجات همه ی مردم مصر شد.

در یک نظر می توان همه ی این حوادث را تصادفی قلمداد کرد؛ اما با نگاه دقیق تر می توان در پشت صحنه ی همه ی این امور، سرانگشت تدبیر حق را دید و از بندگی های یوسف و دست گیری های خداوند عبرت گرفت. بعد از این نیز این پیامبر بزرگ الهی با همه مدارا می کند و به هرکس روزی مورد نیازش را می رساند. بنیامین را با خود همنشین می کند. معصیت برادران یوسف کار آنها را به جایی رساند که به جای این که برادر یوسف و در کنار او باشند، ذلیل شده بودند و از او طلب صدقه می کردند و به جای کسب بهره های بزرگ از این پیامبر الهی، تنها طالب سهم گندم بودند.

ابراهیم خلیل برای این که به دستور خداوند عمل نموده و حق را برپا کند، همسر و کودک خردسال خویش را در پرتو توکل به خداوند متعال در بیابانی خشک و بی آب و علف رها نمود؛ بر اساس تکلیف، به آنها پشت کرد و رفت. اکنون آن محیط، محل اقامه ی ذکر خدا شده و خداوند قلوب انسان ها را به سوی آن متمایل کرده است. در ذیل آیه ی فوق روایاتی آمده که بیان می کنند: دعای مذکور در این آیه را ابراهیم خلیل در باب ائمه ا ی که از ذریه ی او هستند، فرموده است؛ لذا در روایات آمده است که قلوب شیعیان ما متوجه ماست.

ثمره ی ارادت خالصانه ای که زکریا نسبت به حضرت مریم داشت، تولد یحیی است. زکریا در نهایت پیری و یاس کفالت مریم را بر عهده گرفته بود. هرگاه نزد او می آمد، می دید مائده ای آسمانی برای مریم آورده اند. همسر زکریا از ابتدا باردار نمی شد؛ اما خداوند متعال از همان همسر در سنین پیری به او فرزندی عطا می کند. همچنین خود حضرت مریم و فرزندش حضرت عیسی(ع) نتیجه ی اخلاصی هستند که مادر حضرت مریم داشت و او را نذر خانه ی خدا نمود. خداوند متعال او را پذیرفت و چنین فرزندی به وی عطا کرد؛ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً[2].

موسی کودکی بود که دشمن قبل از تولد در کمین او بوده است؛ اما به تقدیر خداوند، موسی در دامان دشمن بزرگ می شود و فرزند خاندان فرعون زمان می گردد. قرآن می فرماید: ما محبت او را در دل دشمن انداختیم. همه ی وقایع می خواهند به هر قیمتی که شده حضرت را به یک کار کوچک مشغول کنند تا از رسالت اصلی خود باز بماند. در راه موسی دعوایی رخ داد و کسی از موسی کمک خواست. حضرت نیز مشتی زد و طرف مقابل هلاک شد. موسی فرار کرد و این فرار، او را به دامان شعیب پیامبر رسانید. در راه، موسی به دختران شعیب خالصانه خدمت کرد، بعد هم به آنها پشت کرد و در حالی که محتاج یک نیم قرص نان بود، به سایه ای رفت. موسی رسالت و وظیفه ی خویش را انجام می دهد و دعا می کند؛ خداوند هم آن پیامبر بزرگ(شعیب) را پناه و مربی و معلم او قرار می دهد و او را به همه ی خیرات می رساند. موسی در دامان شعیب پرورش می یابد و آن گاه به مقام رسالت می رسد. این حوادث نمی تواند اتفاقی بوده باشد.

جمع بین دنیا و آخرت؛ عامل گمراهی

در ماجرای عظیم عاشورا که بزرگترین حادثه ی تاریخ بشریت است، حوادث فراوانی در صف مخالفان و موافقان روی داده است. عده ای سراسیمه آمدند و ملحق شدند و عده ای دیر آمدند؛ برخی نیامدند و برخی آمدند و رفتند؛ گروهی بی طرف ماندند و گروهی در مقابل امام حسین(ع) صف آرایی نمودند. در بین کسانی که صف آرایی نمودند، گروهی خود را کنار می کشیدند و وارد جنگ نمی شدند و عده ای خود را به معرکه می زدند و سعی می کردند هر چه بیشتر در قتل امام حسین(ع) شریک باشند. حالات، انگیزه ها و عواملی که افراد را تا این حد از قرب یا سقوط پیش برده، چیزهایی است که ممکن است برای همه ی ما اتفاق بیفتد و می تواند برای ما عبرت باشد. آنچه که موجب شد عمر سعد در مقابل امام حسین صف آرایی کند و آنچه زهیر را به صف یاران امام حسین ملحق کرد، جای تامل و دقت دارد.

حر شخصیتی بسیار بزرگ و با ادب است که در حادثه ی عاشورا ظهور کرده است. حر بعد از این که امام حسین به او فرمود: «ثکلتک امک»، به حضرت عرض کرد: یا ابا عبدالله! هرکس جز شما این حرف را به من می زد، من نیز مقابله به مثل می کردم؛ اما مادر شما آنقدر بزرگوار است که جز بهترین توصیف ها درباره ی ایشان روا نیست. حر اهل فراست و دقت بود و در آخرین لحظات، وقتی که می لرزید، به او گفتند: چرا می لرزی؟ گفت: خود را بین بهشت و جهنم مخیر می بینم. حر آن قدر دقیق بوده که در یک لحظه توانسته مسیر خود را به طور کامل عوض نماید و تا مرز شهادت پیش برود. تا زمانی که انسان فرصت دارد، آرزوها و امیال زیاد او را در محاصره قرار نمی دهند؛ اما زمانی که آخرین لحظات فرا رسد، باید تصمیم گرفت؛ زیرا دیگر فرصتی وجود ندارد. تصمیم گیری در این لحظات بسیار سخت است و این شخصیت بزرگ با تمام مقامات و افتخاراتی که داشته و همه ی موقعیتی که در اختیار او بوده است، در یک لحظه توانسته بهشت را انتخاب کند؛ این هنر بزرگی است. بازگشت، از نرفتنِ راه مشکل تر است و این تسلیم، از تسلیم اولیه سخت تر است. امیر المومنین(ع) می فرماید: توبه کردن، از گناه نکردن مشکل تر است. تصمیم به بازگشت، برای حر کار بسیار سختی بود و برکات و ثمرات بسیاری داشت. بودن حر در کنار لشگر عمر سعد، مایه ی قوت قلب او بود و آمدن او به این سو دشمن را متزلزل نمود.

چرا این انسان شایسته و بزرگ و مودب، اولین فرمانده ی سپاه ابن زیاد بود؟ آیا او تصور می نمود که حکومت ابن زیاد و یزید، حکومت قسط و عدل و حکومتی خدا پسندانه است که باید از آن دفاع کند؟ سخن حر روشن است که به امام حسین عرض کرد: من گمان نمی کردم که کارم با شما به اینجا بکشد؛ فکر می کردم به گونه ای داستان را فیصله بدهیم. همچنین وقتی تصمیم گرفت که حضرت را به طرف کوفه ببرد، حضرت فرمودند: نه، ما به طرف کوفه نمی آییم. حر به حضرت عرض کرد: شما به طرف کوفه نمی آیید، به طرف مدینه نیز نروید و از سمت چپ راهی را بگیرید و بروید. ما نیز به دنبال شما می آییم تا دستمان به خون شما آلوده نشود و به وظیفه ی فرماندهی نیز عمل کرده باشیم. این یعنی جمع بین دنیا و آخرت که هم دنیا را داشته باشیم و هم آخرت، هم به دنبال هوای نفس خویش باشیم و هم به دنبال رسیدن به آخرت و بهشت. اسارت ها مانع اساسی راه این شخصیت بزرگوار بوده است.

قرار دادن اهداف معصومین در عرض اهداف دنیایی، همان چیزی است که بین انسان و معصومین حایل می گردد و موجب تنها و اسیر شدن معصومین می شود. اگر انسان به جای دنبال نمودن اهداف و آرمان های معصومین به دنبال رسیدن به اهداف خویش باشد، معصومین را تنها گذاشته است. زمانی انسان به انتظار ظهور حضرت می رسد که نه تنها مشتاق زیارت خود حضرت باشد، بلکه در این عالم هیچ هدفی جز اهداف حضرت برای خود نداشته باشد. کسی که هدفی جز هدف حضرت را دنبال می کند، مشتاق ظهور نیست. امام زمان(عج) برای آرزوهای ما ظهور نمی کنند؛ بلکه رسالت های بزرگی دارند که همه ی انبیا این رسالت ها را دنبال می کرده اند و این اهداف توسط امام به ثمر خواهند نشست. اگر عشق به اهداف و آرمان های امام در جان انسان شکل نگیرد و انسان خود را اسیر آن اهداف نکند و دیگران را نیز آماده ننماید، نمی تواند منتظر ظهور باشد و در زمان ظهور نیز همراه حضرت نیست. در زیارت عاشورا آمده است: همراهی با معصومین به دنبال دو رزق معرفت و برائت ایجاد می شود. تولی و برائت باید در عمل صورت گیرد و انسان نمی تواند دوستی با دشمنان ولی خدا را توجیه کند. انسان نباید برای دست یابی به عزت نفس، عزت دیگران را پایمال نماید و عزت جامعه ی اسلامی و دین اسلام را خدشه دار نماید که این گناهی به مراتب بزرگ تر است.

بسیاری از افرادی که به امام حسین(ع) نپیوستند، می خواستند به نحوی دنیا و آخرت را با یکدیگر جمع نمایند؛ مانند اینکه بگوییم: ما نماز می خوانیم، به حج می رویم، روزه می گیریم، امام حسین را دوست می داریم و پس از شهادت امام نیز برایش گریه می کنیم؛ اما به بقیه ی مسائل کاری نداریم. برخی از کسانی که در عاشورا به هیچ گروهی نپیوستند، برای امام حسین گریه می کردند. نیامدن آنها به معنای جمع بین دنیا و آخرت بوده و آنها اسیر آرزوهایی بوده اند که با مسیر معصوم همراه نبوده است. امام حسین(ع) تاریخ بشریت را تغییر داده اند و تاریخ بندگی خدا را بنیان گذاری نموده اند؛ اما کسی که از این هدف بزرگ غافل بوده و به دنبال رفاه خویش است عبادت های او هیچ سودی ندارد. کسی که در دنیا امیال و هوس های خویش را دنبال می کند، نمی تواند در صف یاران امام زمان(عج) جایی داشته باشد و بالاخره در نقطه ای صف خود را جدا خواهد کرد.

ذکر مصیبت

کاروان امام حسین(ع) که از تاریخ همه ی انبیا و اولیای خدا گذر کرده، کم کم به مِنای عشق و قربانگاه کربلا نزدیک می شود. آنچه قلوب اهل بیت امام حسین را جریحه دار کرده، این است که کم کم مسئله ی شهادت امام حسین جدی می گردد. تا الان هر چه بود، خبر بود که مردم کوفه از بیعت خویش برگشته اند، هانی و مسلم را به شهادت رسانده اند و لشکر ابن زیاد راه را بر امام حسین بستند. با توافقی که صورت گرفت، امام حسین مسیرش را به سوی کربلا تغییر داد. فردای آن روز فرستاده ی ابن زیاد نامه ای برای حر آورد که ای حر، آورنده ی نامه مامور ما و مواظب رفتار توست؛ امام حسین را به محض رسیدن این نامه در بیابانی به دور از آبادی و آب متوقف کن. لذا کاروان در حال حرکت را قبل از شب محاصره کردند و راه را بر امام حسین بستند. امام حسین سوال کردند: نام این بیابان چیست؟ گفتند: کربلا. امام فرمود: الهم انی اعوذ بک من الکرب و البلا پایین آیید، اینجا قتلگاه ماست.

حجه الاسلام و المسلمین میرباقری