فرصت جوانی

رسول خدا(صلى الله عليه و آله) به ابوذر غفارى پنج فرصت را سفارش فرمودند كه غنيمت بدان. يعنى از پنج فرصت استفاده كن و بهره ببر و از منفعت آن ها بهره بگير. هر كدام از اين پنج فرصت از دست برود، ديگر بر نمى گردد. «1» فرصت اول؛ جوانى است. حضرت فرمودند: اى ابوذر! جوانى كه بهار زندگى است، خزانى به دنبال دارد و خزان جوانى، پيرى است. اين بهار وقتى از دست برود و آن خزان جايش بنشيند، اين فرصت نابوده شده است و برگشتى ندارد.

جوانى اوج قدرت، توانايى، قوت، شكوفايى مغز و عقل است. البته نمى شود به همه جوانان گفت: جوانى خود را فقط صرف دانش كنيد. جوان، خودش مى تواند ارزياب خودش باشد. بايد با خود و باطن خودش خلوت كند و فكر كند. فكر مثبت. فكرمثبت عمل درونى و باطنى است كه براى همه ميسر است. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: «فكر ساعة خير من عبادة سنة».[1] اين فكر، از يك سال عبادت بهتر است؛ چون اين فكر، نقطه ساختن و به وجود آوردن آينده اى مثبت و عاقبتى صحيح است.

در روايت ديگرى از حضرت نقل مى كند: «تفكر ساعة خير من عبادة ستين سنة».[2] اين فكر، از شصت سال عبادت بهتر است. بين خود و باطن خودش خلوت كند، ببيند به چه برنامه مثبتى علاقمند است.برود و جوانيش را هزينه آن برنامه مثبت كند. البته به شكلى هزينه كند كه به رشته هاى مثبت ديگر مثل نماز، روزه، عبادت و مجلس علم رفتن، لطمه نخورد؛ چون هر كارى كه مانع از عبادت خدا شود، كار ناپسندى است. هر كارى را بايد سر جاى خودش بگذارد. نه افراط كند و نه تفريط. اينكه در طول سال هر شب به جلسه برود و تا نصف شب طول بكشد، اين را دين نمى پسندد.

اعتدال و ميانه روى در عبادت

بابى در اسلام، در روايات و فرهنگ شيعه تحت عنوان «باب الاقتصاد فى العبادة» .[3]ميانه روى در عبادت است. اينكه شبانه روز دويست ركعت نماز بخوانيم، در طول ماه، بيست روزش را روزه بگيريم، شب ها را فقط دو ساعت بخوابيم، هر شب به جلسات طولانى برويم، اين روش، روش دينى نيست. رفتن به جلسات در غير ماه رمضان (كه فصل ياد گرفتن قرآن و احكام الهى است)، در غير اين ماه، اينگونه كه از فرمايش هاى بزرگان دين ما، از پيغمبر تا ائمه و عالمان ربّانى استفاده مى شود، حداقل هفته اى يك بار، آن هم شركت در جلسه اى كه انسان را به مسائل دين آگاه كند، نه اينكه چند ساعت برود، يا شعر بخواند، يا شعر بشنود، چند ساعت سينه بزند كه از گوشه و كنار سينه اش خون راه بيافتد، و ذره اى به معرفت او اضافه نشود. اين فرهنگ، فرهنگ دين نيست؛ زيرا در اين گونه جلسات هيچ چيزى ياد نمى گيرد؛ نه مسأله، نه حلال، نه حرام، نه روايت.

گاهى نيز در مقابل مدعيانى قرار مى گيرد كه امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: خوب كه به حرف هاى آنان گوش بدهى، خود را به تو اينگونه نشان مى دهند كه يعنى ما به عوالم بالا و ملكوت نيز آگاهى داريم، اگر از اين ها مسأله طهارت گرفتن را بپرسى، نمى دانند اين ها كه مسائل پايين ترين عضو بدن را نمى دانند، چگونه از آسمان و ملكوت خبر دارند؟ «الاقتصاد فى العبادة»[4]خيلى مهم است. ميانه رو باش.

اهل سنّت اين روايت را نقل كرده اند كه: ابوهريره به پيغمبر(صلى الله عليه و آله) عرض كرد: حس مى كنم كه علاقه ام به شما دارد كم مى شود. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) نيز اصلاً ناراحت نشدند و با توجه به ظرفيت درونى او فرمودند: «زُرْ غِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً»[5]براى اين است كه تو خيلى نزد من مى آيى، چند روز در ميان، بيا تا علاقه تو به من باقى بماند. اين مسأله طبيعى است. بهترين غذا را اگر هر روز بخواهد بخورد، دو روز بگذرد، مجبور مى شود با التماس بگويد: من نمى خواهم؛ زده شده ام.

كسى به من گفت: هر وقت به خانه مى روم، غذا، آب گوشت داريم، مى گفت: من از اين همه آبگوشت خسته شدم، ولى كارى نمى توانم بكنم. يادت باشد، اگر من مردم، به كسى كه سنگ قبر را مى نويسد بگو: روى سنگ قبر من با آن قلم و چكش عكس ديزى در آورد. گفتم: براى چه؟ گفت: براى اينكه هر كس سر قبر من مى آيد بفهمد كه آبگوشت خورى مرا كشت.امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: صبح كه آفتاب درآمده بود، ديدم پدرم ايستاده و نماز شب مى خواند. يازده ركعت را كامل مانند نمازهاى شب ديگرش خواند. گفتم: پدر! اكنون كه صبح است، چطور شما داريد نماز شب مى خوانيد؟ فرمود: ديشت خسته بودم، ديدم نماز شب با خستگى، ارزشى ندارد. خدا نيز رضايت ندارد. اين چه نمازى است كه خدا راضى نيست؟ خوابيدم و براى اينكه در پرونده ام جاى نماز شب خالى نماند، الان نماز شب را خواندم.

اين ديندارى درست است. كارى كنيد كه دين شما را زده نكند. گوش به حرف اين و آن ندهيد كه هر شب بيا و چند ساعت سينه بزن. خيلى ها را من ديدم كه چنان زده شدند كه در بى دينى حرف اول را مى زنند. ائمه اطهار(عليهم السلام) مى فرمايند: در هر كارى ميانه رو باش، هر كارى مانند خوردن، خوابيدن، مطالعه، ورزش، تفريح، به مجالس رفتن و از اين قبيل؛

  • نه چندان بخور كز دهانت برآيد نه چندان كه از ضعف جانت برآيد

بهترين مجلس، مجلسى است كه زمانش كوتاه تر باشد. يك نفر بيايد، چند مسأله واجب را براى مردم بگويد، فقه مردم را تكميل كند، منبر خوبى بر محور قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) برود، مردم را تربيت كند، بعد مختصرى روضه بخواند و مردم بروند.شب احيايى كه در مفاتيح گفته است، دعاى آن يك خط است. بعد قرآن روى سر بگذارد، آن نيز دعايش يك خط است. بعد «بك يا الله» است، مگر هر كدام چقدر طول مى كشد؟ كه بعضى ها در شب احياء جان مردم را مى گيرند. اين طول دادن ها خلاف حرف خدا و پيغمبر(صلى الله عليه و آله) و شريعت سهله و سمحه است.

اغتنام پنج فرصت از دست رفتنى

«يا اباذر! اغتنم خمساً قبل خمس، شبابك قبل هرمك»[6]جوانان! فكر كنيد، ببينيد اگر واقعاً در درون احساس مى كنيد كه به تحصيل علم علاقه داريد، اين علاقه خدايى است. با نشاط دنبال آن را بگيريد و تنبلى و كسالت به خرج ندهيد. در مسير علم، از پرخورى، پرخوابى و پر رفت و آمدى با رفيق ها بپرهيزيد. اگر رفيق هاى شما خوب هستند، ساعتى با آن ها بنشينيد، بگوييد و بخنديد تا خستگى شما دربرود.اما اگر بد هستند، حرام است كه با آن ها معاشرت كنيد. در مطالعه، حتماً يادداشت بردارى كنيد. اين غنيمت دانستن جوانى است.

يا به سمت هنرهاى مثبت هدايت شويد، هنر كاشيكارى، نجارى، خطاطى، معمارى، گچ برى، آينه كارى و ... آن هايى كه عاشق اين هنرها بودند و هنر مورد نظر خود را به دست آوردند و از دنيا رفتند، آثارشان را شما مى بينيد.به حرم حضرت رضا(عليه السلام) كه مشرّف مى شويد، اين كاشيكارى ها را كه مى بينيد، ذرّه ذرّه نشستند و با نوك تيشه، با هنرمندى اين ها را تراشيده و كنار هم گذاشته اند تا آيه قرآن، گل و بوته، دعا، نقشه، محراب، گنبد و گلدسته شده است.

بعضى از نجارى ها را مى بينيد، كتابخانه هايى كه ساخته اند، كه اگر مى خواستند كتاب را روى زمين بريزند، همه را موش و موريانه مى خورد. بالاخره اين هنر نجار است كه در حفاظت كتاب و خانه ها به كار گرفته شده است.يا هنر معماران، اگر مى بينيد به معمارى داريد كشيده مى شويد، برويد و چند سال كار كنيد. اين عار نيست كه به دانشگاه نرفتيد و ليسانس نگرفتيد، عيبى ندارد. اگر معمار شويد، شايد ده برابر كسانى كه از دانشگاه فارغ التحصيل شده اند، درآمد پيدا مى كنيد. به خصوص كه معمارى ما رو به معمارى سنتى مى رود كه اگر كامل برود، چه مملكت زيبايى خواهيم داشت.

يا فكر كن، اگر مى بينى رغبت به خطاطى دارى، برو تا هنرمند شوى و قرآن، مفاتيح و نهج البلاغه بنويسى. دويست سال ديگر مردم را دعوت مى كنند و كتاب شما را به آنان نشان مى دهند كه اين كتاب دست خط فلان استاد است. فكر كنيد كه از اين فرصت جوانى چگونه مى توان استفاده كرد. اين خيلى مهم است. «شبابك قبل هرمك»[7] اما اگر عمر شما به هشتاد سالگى برسد، جوانى ديگر نيست تا آن را غنيمت بدانيد.

دزدى روزگار از عمر جوانى

شعرى از پروين اعتصامى كه سى و سه ساله بود و از دنيا رفت بگويم. ديوان شعرش جزء ديوان هاى رده اول شعراى ايران است؛ چون ديد ميل به شاعرى دارد، رفت و كار كرد. بعد در شعر گفتن در رده ناصرخسرو قباديانى شد.

  • جوانى چنين گفت روزى به پيرى كه چون است با پيريت زندگانى

بگفت اندر اين نامه حرفى است مبهم كه معنيش جز وقت پيرى ندانى

  • جوانى نكودار كاين مرغ زيبا نماند در اين خانه استخوانى
  • از آن برد گنج مرا دزد گيتى كه در خواب بودم گه پاسبانى

شب ها صبح و صبح ها شب شد و جوانى خود را در چاله ريختم. اكنون كه بيدار شدم، مى بينم كه جوانى ديگر نمانده است.

  • متاعى كه من رايگان دادم از كف تو گر مى توانى، مده رايگانى
  • چو سرمايه ام سوخت از كار ماندم كه بازى است بى مايه بازارگانى

و اكنون كه سرمايه اى ندارم، چگونه تجارت كنم؟ جوانى را ديدم كه وضع آن جوان براى من خيلى درس بود. برخورد اول من با او در شهر قم بود. گفت: من اهل تهران هستم. سى و دو نوع خط نشانم داد، نسخ، ثلث، نستعليق، شكسته نستعليق، كوفى، مصرى، حجازى. سى و دو نوع خط بود. گفت: اين خط هاى من است. كسى كه خط شناس باشد، مى فهمد كه چقدر زيبا است. چند سالى گذشت تا دهه آخر صفر را در لندن منبر مى رفتم، جوانى پاى منبر آمد، خيلى احوالپرسى كرد. گفتم: شما؟ گفت: من پسر فلانى هستم. شما طلبه قم بوديد، پدرم مى گفت: شما يك بار به خانه ما آمده ايد. گفتم: پدرت كجا است؟ گفت: چند سالى است كه در اروپا و آمريكا است. گفتم: چه مى كند؟ گفت: تا به حال نزديك به ده هزار نفر را با هنر خود مسلمان كرده است.

  • چو سرمايه ام سوخت از كار ماندم كه بازى است بى مايه بازارگانى

گلشن راز، شیخ محمود شبستری

اين سرمايه جوانى خيلى عجيب است. قرن هفتم، در شبستر آذربايجان، عالمى به نام شيخ محمود شبسترى كه در چهل سالگى از دنيا رفت، كتابى به نام «گلشن راز» دارد كه با اين شعر شروع مى شود:

  • به نام آنكه جان را فكرت آموخت چراغ دل به نور جان برافروخت

بيش از پنجاه فيلسوف و حكيم به اين كتاب شرح زده اند كه بعضى از شرح ها هشتصد صفحه است. عمر ايشان خيلى كوتاه بود، اما جزء چهره هاى معروف جهان اسلام است. اين غنيمت دانستن عمر و جوانى است.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

حجة الاسلام انصاریان