دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فلسفه امی بودن پیامبر(ص) از نگاه قرآن

در مطلب حاضر نویسنده با بررسی لغوی و معنایی واژه «أُمّى»،فلسفه و چرایی امی بودن پیامبر را بر اساس آیات قرآن تبیین کرده است.
فلسفه امی بودن پیامبر(ص) از نگاه قرآن
فلسفه امی بودن پیامبر(ص) از نگاه قرآن

در مطلب حاضر نویسنده با بررسی لغوی و معنایی واژه «أُمّى»،فلسفه و چرایی امی بودن پیامبر را بر اساس آیات قرآن تبیین کرده است.

***

 واژه «أُمّى» به شكل هاى «أُمّى»، «أُمّیّون» و «أُمیّین» شش بار(1) در قرآن وارد شده و در همه جا مقصود از آن یك چیز بیش نیست و آن انسان یا انسانهایى است كه به همان وضع كه از مادر متولّد شده‌اند، باقى بمانند و مقصود از بقاء به همان كیفیت، این است كه وضع او نسبت به خواندن و نوشتن تغییر نكند و اگر در روزهاى نخستین قادر به خواندن و نوشتن نبود به همان حالت باقى بماند و وضعش دگرگون نگردد؛ در زبان عرب به چنین وضع دست نخورده و دگرگون نگشته اى، «امّیة» و به شخص آن «امّى» مى گویند و مفهوم «امّى» در زبان فارسى «درس نخوانده» و مفهوم دور از واقع آن در زبان عامیانه «بى سواد» است؛ اما از آنجا كه تعبیر اخیر، دور از مفهوم واقعى آن مى باشد و تا حدّى اهانت به شمار مى رود، باید از به كار بردن آن جدّاً خوددارى كرد و در تفسیر معناى «امّى» و ترجمه آیات، لفظ «درس نخوانده» را برگزید.

قرآن در دو مورد، پیامبر گرامى اسلام(ص) را به لفظ «امّى» توصیف مى كند و مى رساند كه او پیش از بعثت تا لحظه نزول آیات «امّى» بوده است، آنجا كه مى فرماید: «آنان كه پیروى مى‌کنند از فرستاده خدا؛ پیامبر «أُمّى» كه نبوت و صفات و نشانه هاى او را در تورات و انجیل كه نزدشان هست مى یابند، آنان را به نیكى فرمان مى دهد و از بدی‌ها باز مى دارد، پاكیزه‌ها را بر آنها حلال و پلیدی‌ها را بر آنان تحریم مى كند، بارهاى سنگین (تكالیف شاق) و زنجیرهایى را كه بر آنها بود بر مى دارد، آنها كه به او ایمان آورده‌اند و او را گرامى داشته و یارى نموده‌اند و از نورى كه به او نازل شده پیروى كرده اند، آنان رستگارانند».(2)

دلایل ده گانه نبوت در قرآن

خداوند در این آیه پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله و سلم) را با صفات «دهگانه (3) كه بخش اعظم از دلایل نبوت و گواه صدق ادعاى او را تشكیل مى دهد توصیف مى كند و یادآور مى‌شود كه او صفاتى به شرح یاد شده در زیر دارد:

  1. رسول 2. نبى 3. اُمّى 4. نشانه‌هاى او در تورات و انجیل نوشته شده 5. به نیكی‌ها فرمان مى دهد.6. از بدی‌ها باز مى‌دارد. 7. پاكیزه‌ها را حلال مى‌شمرد. 8. پلیدی‌ها را تحریم مى‌كند.9. بارهاى سنگین را بر مى‌دارد. 10. زنجیرها را مى‌شكند.

این اوصاف دهگانه، جز دو وصف نخست، همگى دلائل صحّت نبوّت او به شمار مى روند و در هیچ یك از آیات قرآن، گواه هاى حقانیت او، یكجا بسان این آیه مورد بحث، وارد نشده است. گویى آیه مى خواهد جهانیان را با براهین ادعاى او آشنا سازد و بگوید كه دلایل نبوت او این است كه:

  1. او یك فرد امّى و درس نخوانده است و با این حال كتابى آورده است كه جهانیان را یاراى مقابله با آن نیست و احدى در عظمت تعالیم و كتاب او تردید ندارد و از نظر محاسبات عقلى محال است انسان درس نخوانده و پرورش یافته در محیط جهل و نادانى، از نزد خود ـ بدون استمداد از غیب ـ خلاّق یك چنین تعالیم و پدید آورنده یك چنین كتاب با عظمتى باشد.
  2. صفات و خصوصیّات و نبوّت او در كتاب‌هاى تورات و انجیل كه هم اكنون نزد پیروان آنها موجود است نوشته شده است و آورندگان آن دو كتاب از رسالت او گزارش داده‌اند. چنانكه مى‌فرماید: «اى مردم؛ من فرستاده خدا به سوى همگى شما هستم، خدایى كه حكومت آسمان‌ها و زمین از آن او است و خدایى جز او نیست، زنده مى كند و مى میراند، به خدا و فرستاده او ـ پیامبر «امّى» اى كه به خدا و كلمات او ایمان دارد ـ ایمان بیاورید و از او پیروى كنید تا هدایت یابید».(4)

گواه روشن بر اینكه مقصود از «امّى» فرد درس نخوانده است آیه زیر مى باشد:

«وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ (5)؛ برخى از آنان (یهود)، امّى هستند كه از كتاب «تورات» جز یك مشت آرزو(6) چیزى نمى دانند بلكه فقط گمان مى كنند (كه مى دانند».

جمله «لا یعلمون» كه پس از «امّیون» وارد شده مفسّر كلمه قبلى مى باشد، یعنى گروهى از یهود درس نخوانده‌اند كه از واقعیت تورات و محتواى آن آگاه نمى باشند و كتاب واقعى را از محرَّف آن تمیز نمى دهند و چون «امّى» هستند آگاهى آنان از كتاب به صورت آرزو در آمده است. در آیه بعد مى فرماید: «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا كَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّا یَكْسِبُون(7)؛ واى بر كسانى كه كتاب (تورات محرّف) را با دست خود مى نویسند (سپس آن را به خدا نسبت داده و مى‌گویند) این كتاب از جانب خدا است، تا آن را به بهاى كمى بفروشند، واى بر آنان از آنچه كه دستهاى آنان نوشته و واى بر آنها از چیزى (عذابى) كه كسب مى‌كنند».

مطالعه این دو آیه جاى تردید باقى نمى گذارد كه امّى در آیه به معنى كسى است كه قادر به خواندن و نوشتن نیست و قرآن، امّت یهود را بر دو گروه تقسیم مى كند:

  1. گروه درس نخوانده كه از تورات چیزى نمى‌دانند.
  2. گروه درس خوانده كه از سواد خود سوءاستفاده كرده و به تكثیر تورات محرَّف مى‌پردازند تا از این طریق پولى به دست آورند، و اگر گروه نخست، قدرت خواندن و نوشتن داشتند فریب تحریف گروه دوّم را نمى خوردند و صحیح را از باطل تمیز مى دادند.

فلسفه امّى بودن پیامبر اكرم (ص)

جامعه «اُمّى» و درس نخوانده عرب جاهلى، در برابر معجزه بزرگ پیامبر(قرآن) شگفت زده و گیج و مبهوت شده بود. آنان هرگز باور نمى‌كردند كه به فردى از خودشان از جانب خدا، كتاب با عظمتى وحى شود كه به مردم بیم و نوید دهد، چنانكه قرآن از آنان نقل مى‌كند: «أَكانَ لِلنّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلى رَجُل مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْق عِنْدَ رَبِّهِمْ(8)؛ آیا براى مردم، مایه شگفتى است كه به یكى از آنها وحى فرستادیم كه مردم را بیم و افراد با ایمان را بشارت دهد كه براى آنها نزد پروردگارشان سابقه نیكو و یا منزلت نیك است».

تلاش عرب جاهلى این بود كه معجزه قرون و اعصار (قرآن) را به گونه اى توجیه كنند كه ارتباطى به جهان غیب و آموزش الهى نداشته باشد و در این مورد به تفسیرهایى می‌پرداختند.

قرآن درباره یكى از پندارهاى خام آنان می‌گوید: «وَقالَ الَّذِینَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ إِفْكٌ افْتَریهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُوا ظُلْماً وَ زُورا (9)؛ گروه كافر گفتند كه این قرآن دروغى بیش نیست كه به دروغ آن را به خدا بسته است و گروهى او را در این كار یارى كرده اند، حقّاً كه سخن بى‌اساس و ناروایى گفته‌اند».

«وَقالُوا أَساطِیرُ الأَوَّلینَ اكْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى عَلَیْهِ بُكْرَةً وَ أَصِیلاً(10)؛ گفتند: قرآن افسانه هاى پیشینیان است كه آنها را نوشته (و یا براى او نوشته اند) و این داستانها صبح و شام بر او القا مى‌شود».

در این آیات دو نوع تهمت به پیامبر زده شده است:

1ـ این كتاب از آن خدا نبوده و افترایى است كه به او بسته شده و او در تنظیم آن در برخى قسمتها از دیگران كمك گرفته است.

2ـ این كتاب را از روى كتابهاى پیشینیان نوشته است و مطالب آن صبح و شام بر او القا مى‌شود.

این آیات و همچنین آیات مشابه، حاكى است كه برخى از مشركان مكّه تلاش مى‌کردند كه قرآن را تراوش فكر پیامبر(ص) قلمداد و به دیگران القا كنند كه او به كمك گروهى (لابد پری‌ها و كاهنان) دست به تألیف آن زده است و یا آن را مجموعه اى بدانند كه از روى عهدین و غیره تنظیم شده است.

در چنین شرایطى قرآن به تكذیب این نسبت پرداخته و به طور اجمال مى فرماید: «قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمواتِ وَ الأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحیماً (11)؛ بگو قرآن را آن كسى فرو فرستاده كه از نهان آسمانها و زمین آگاه است. او آمرزنده و مهربان مى باشد».

قرآن در سوره عنكبوت به طور تفصیل به ردّ این اندیشه پرداخته و با لحن قاطع مى‌گوید: «تو اى پیامبر تا نزول وحى هرگز نه كتابى مى‌خواندى و نه خطّى مى‌نوشتى، در این صورت چگونه مى‌توان گفت كه این كتاب تراوش فكر تو است، یا آن را از كتابهاى پیشینیان نوشته‌اى»: « وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتاب وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ (12)؛ تو هرگز(از دوران كودكى تا لحظه نزول وحى) نه كتابى را مى‌خواندى و نه با دست چیزى را مى‌نوشتى، (زیرا اهل خواندن و نوشتن نبودى)؛ در این صورت باطل گرایان در كتاب تو به شك مى‌افتادند (و آن را محصول تراوش فكر تو و یا نگارش از كتابهاى پیشینیان مى انگاشتند)».

اگر پیامبر اكرم (ص) مدّتى در دوران كودكى گرد كتاب مى‌گشت و همچون كودكان نوآموز و دانش‌آموز، مشق مى‌كرد، آیا مى‌توانست پس از نزول قرآن چنین ندایى را در مكه در میان گروهى كه از تمام خصوصیات زندگى وى آگاهى داشتند، سر دهد؟ و با نداى رسا بگوید: مردم همه شما مى دانید كه من پیش از بعثت اصلاً كتابى نخوانده ام و خطّى ننوشته‌ام، چگونه مى‌گویید من مضامین آیات قرآن را از كتابهاى دیگران گرفته ام؟

در زبان عربى اگر كسى بگوید: «ما جائَنی مِنْ أَحَد» و لفظ «مِنْ» را كه زائد است بكار ببرد منظور تأكید شمول نفى است، یعنى هیچ كس نیامد و فرق میان جمله مزبور و جمله «ما جائَنی أَحَدٌ» این است كه در دوّمى مى‌توان احتمال داد كه یكى دو نفر آمده، ولى متكلّم روى مسامحه، آمدن آنها را به حساب نیـاورده است. عرب براى نفى این احتمال سر لفظ «احد» لفظ «مِنْ» مى آورد تا نفى، واقعى و حقیقى باشد.

آیه یاد شده از این قبیل است و در آن براى رفع هر نوع احتمال لفظ «مِنْ» آورده شده تا نفى به صورت استغراق واقعى باشد، یعنى: «هیچ نوع كتابى را نمى‌خواندى و نمى‌نوشتى».

قرآن نه تنها در این مورد به ردّ این اندیشه پرداخته، بلكه در آیه دیگر به پیامبر دستور مى‌دهد كه زندگى خود را به رخ مردم بكشد و بگوید: مردم! من عمرى در میان شما بوده ام و كیفیت زندگى من براى شما روشن است، چگونه به من مى گویید این قرآن را عوض كنم!: « قُلْ لَوْ شاءَ اللّهُ ما تَلَوتُهُ عَلَیْكُمْ وَ لا أَدْریكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ (13)؛ بگو: اگر خدا مى‌خواست من آیات را بر شما نمى‌خواندم و شما را از آن آگاه نمى‌كردم، من مدّتها پیش از این در میان شما زندگى كرده ام، آیا نمى اندیشید».

یعنی اگر فكر مى‌كنید قرآن از تراوشهاى فكر من است و در سایه آشنایى با خواندن و نوشتن و ارتباط با علما و دانشمندان دست به تألیف چنین كتابى زده‌ام و هم اكنون به درخواست شما باید آن را تبدیل كنم، چه بهتر به زندگى پیشین من بنگرید، اگر من داراى چنین قدرتى بودم، باید بسیارى از مطالب این كتاب را در دوران قبل از بعثت، گفته باشم و در محافل و مجالس نمونه هایى از آن، تراوش كرده باشد، در حالى كه چهل سال در میان شما زندگى كرده ام و از من چیزى در این رابطه مشاهده نكرده اید؛ چرا درست نمى‌اندیشید!؟

در اینجا به روشنى ثابت می‌شود كه پیامبر روى یك رشته مصالح اجتماعى قبل از بعثت با مسئله خواندن و نوشتن آشنایى نداشت و او یك فرد امّى بود و هرگز نه نزد كسى براى آموزش زانو زده بود، و نه از طریق غیب با خواندن و نوشتن آشنا شده بود. زیرا اگر از ناحیه غیب هم با آن دو آشنا بود، هرگز قرآن، او را به لفظ «اُمّى» توصیف نمى كرد، زیرا در این صورت (هرچند از ناحیه غیب) در پیامبر تحوّل رخ داده و از كیفیت روز نخست، به كیفیت دیگر متحول شده است. در حالى كه قرآن مى گوید: «او «امّى» است، و به همان حالت نخست باقى است».(14)

از: تبیان

پانوشت ها

  1. اعراف/ 157 و 158؛ بقره/ 78؛ آل عمران/ 20 و 75؛ جمعه/ 2.
  2. اعراف/ 152.
  3. رازى در تفسیر خود مفاتیح الغیب، ج4، ص 309، صفات موجود در آیه را به نه تا مى‌رساند و در حالى كه اگر «اصر» و «اغلال» را دو چیز مختلف بشماریم، تعداد آن به ده تا مى رسد.
  4. اعراف/ 158.
  5. بقره/ 78.
  6. مقصود از آرزو، پندارهاى سست است كه یهودیان درباره خود داشته و دارند مانند امّت برگزیده و غیره.
  7. بقره/ 79.
  8. یونس/ 2.
  9. فرقان/ 4.
  10. فرقان/ 5.
  11. فرقان/ 6.
  12. عنكبوت/ 48.
  13. یونس/ 16.
  14. منشور جاوید، ج7، ص 248 ـ 260.

روزنامه کیهان

تاریخ انتشار: چهارشنبه 24 آبان ماه 1396

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

نگاهی به رفتارشناسی اهل نفاق از دیدگاه قرآن

نگاهی به رفتارشناسی اهل نفاق از دیدگاه قرآن

نقش منافقان در جامعه اسلامی، نقشی بسیار مخرب و زیانبار است. حساسیت قرآن به این دسته از شهروندان به خوبی نشان می‌دهد که نمی‌توان به صرف شهروندی با همه افراد جامعه یکسان برخورد کرد و حقوق یکسانی را برای همگان به طور مطلق قائل شد؛ بلکه می‌بایست ملاحظاتی در نحوه تعامل با دسته‌هایی از افراد جامعه اعمال کرد.
مجالست با بدان در فضای مجازی

مجالست با بدان در فضای مجازی

فضاي مجازي هرچند که به نظر مي رسد که مجاز باشد و حقيقت نيست، ولي اگر دقت شود معلوم مي شود که حقيقت است نه مجاز؛ زيرا فضايي که امروز از آن به مجازي ياد مي شود، جلوه اي از دنياي حقيقي و واقعي است.
نقل 80 حدیث مُسلّم از ائمه اطهار(ع)

نقل 80 حدیث مُسلّم از ائمه اطهار(ع)

حجت‌الاسلام ناصر رفیعی نکات و مصادیق برجسته‌ای از بُعد ولایتمداری و جایگاه علمی حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع)بیان کرده است که در ذیل می‌آید.
نسبت عدالت و آزادی در انديشه شهيد مطهری

نسبت عدالت و آزادی در انديشه شهيد مطهری

نسبت ميان دو واژه «آزادي» و «عدالت» و شيوه اعمال توازن بين اين دو مفهوم همواره از بحث‌هاي مناقشه برانگيز در ميان انديشمندان سياسي طول تاريخ بوده است.
قرآن و جریان نفوذ

قرآن و جریان نفوذ

نفوذ به معنای رخنه است.

پر بازدیدترین ها

انسان‌های بی‌چشم و رو

انسان‌های بی‌چشم و رو

گربه تا زمانی که گرسنه است، دور و بر صاحبش می‌گردد‌، به چشم و دست او می‌نگرد و میومیوکنان خواهان لقمه‌ای است؛
No image

ویژگی های انسان های پاک سیرت

متن سخنرانی ویژگی های انسان های پاک سیرت در موضوع ویژگی های ایمان و مؤمن در این بخش قرار دارد.
No image

نعمت هاي مادي

Powered by TayaCMS