ایمان به پیامبران و ائمه علیهم السلام ، راه نجات انسان ها

در قرآن کریم و روایات و اخبار و دعاها، منابعِ عظیمِ خیری، مانند وجود مبارک حضرت حق، پیامبران و با اوصاف و صفات، امامان، و عقل و روح و نفس و بدن مطرح است. این منابع خیر در خیمۀ حیات انسان با چه رشته ای و با چه حبلی، کنار یکدیگر قرار می گیرند و آثار باعظمتشان را به انسان منتقل می کنند؟ آن رشته چه حقیقتی است که اگر آن رشته و آن حبل نباشد، انسان نه از خدا و نه از پیامبران خدا بهره مند می شود و نه از ائمۀ طاهرین؟ بلکه انسان یک کارگاه تولید خسارت می شود؛ یعنی می شود یک کارخانه ای که این کارخانه شروع می کند به نابود کردن تمام سرمایه های وجودی انسان: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ»[1]. با اینکه همین «إِنَّ الْإِنْسانَ» خانه دارد، پول دارد، سرمایه دارد، ولی «لَفي خُسْرٍ» است. یا می شود: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»[2]. حتی در روشن ترین مسائل دچار ارزیابی غلط می شوند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ»[3]. گوش دارد ولی کر زندگی می کند، زبان هم دارد ولی لال زندگی می کند. هشتاد سال حرف می زند ولی حرف هایش همه حرف های لالی است، حرف های بی ربطی است. گوش دارد و صدا می شنود، اما نه صدای به درد بخور، همیشه صدای باطل می شنوند. یا اگر آن رشته و حبل را داشته باشد، چون وصل به آن منابع نیست، می شود: «... لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها ...»[4]. از درک می افتد، یعنی واقعیاتی که مایۀ سعادت است و باید درک کند را درک نمی کند. علم یک طرفه دارد و آنی را که باید درک کند و پروازش دهد و ارزش به آن بدهد، آن را درک نمی کند، و إلّا قرآن منکر درک امور مادی این طایفه نیست، عالم هم می داند آنها را، «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا ...»[5]. و در این زمینه هم هر کاری می کند برای رفاه بدن است. اگر بهترین اختراع را می کند برای رفاه بدن است، دندانی را اصلاح کند. به جای اینکه سفری را از اینجا به غرب عالم سه ماهه انجام دهد، پنج ساعته انجام می دهد، اما همه در مسیر بدن است. انسان هم بدن نیست، بدن ظرف انسان است. «... لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها ...»[6]. بیست و سه سال صدای پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می آمد و نمی گرفت، گوش نمی داد. یک ماه رمضان، دو ماه محرم و صفر، دو ماه فاطمیه می آید، همان صدای خدای متعال و پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بلند می شود، نمی گیرد. «... وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها ...». شخصی به یک نفر گفت: فلانی را اگر ببینم چه می شود؟ گفت: دیدن او آدم را هدایت می کند. یک افرادی هستند که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند: «قَالَتِ الْحَوَارِيُّونَ لِعِيسَى: يَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ ؟ قَالَ: مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُهُ »[7]. شما آنها را ببینید یاد خدا می افتید. گفت: خب این آدم نه امام است و نه پیامبر، او را ببینند هدایت می شوند، چطور سیزده سال ابوجهل پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را دید، هدایت نشد؟ گفت: این پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را که نمی دید، او یتیم عبدالله را می دید. اگر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را می دید که هدایت می شد. بلال پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را دید شد بلال، ابوذر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را دید شد ابوذر. اما ابوجهل یتیم عبدالله می دید. آنها هم همین چشم را دارند، حالا یک انسان عالم الهی ملکوتی که پنجاه سال است در شهرشان است، امتحانش را پس داده، عدالتش را نشان داده، زهدش را نشان داده، کرامتش را نشان داده، این هم این پنجاه ساله او را دیده، ولی باز مسخره می کند، در حقیقت ندیده است، آن وقت با نبود این رشته می شود: «... أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»[8]. در وجودمان، خدا، انبیاء، ائمه، عقل، نفس و بدن فیضشان را به ما بدهند، هیچ کدام هم بخل در هزینه کردن فیض ندارند. یک مقدار ما باید فشار بیشتری به خودمان بیاوریم.

برکات وجود انبیاء و ائمه علیهم السلام بر انسان ها

شما وجود مقدس حضرت حق را، صد و چهارده بار در قرآنش می بینید: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم». الله، جامعِ صفاتِ

کمال. رحمان، بنا به فرمودۀ بعضی از محقّقین یعنی سفره پهن کن انواع نعمت های مادی. رحیم یعنی سفره پهن کن انواع پاداش های بی نهایت قیامت برای رفیق هایش. این خدا منبع فیض بی نهایت است، دریغ در آنجا محال است. «يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ، يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ، يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ ...»[9]. یعنی بی توقف، بریّة، یعنی موجودات زنده در همۀ عالم. این خداست، از هزینه کردن فیض هم که دریغ ندارد، ولی اگر من بخواهم فیوضات ویژۀ او را انتقال به خودم بدهم، باید اتصال به او را برقرار کنم. این اتصال چیست؟ انبیاء الهی، منبع خیر، منبع برکت، منبع رحمت، منبع محبت. «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمينٌ »[10]. ما مسؤولیم پیام های پروردگارمان را، مالکمان را، تربیت کنندۀ مان را، به شما مردم برسانیم. ما مسؤولیم چون می توانیم از خدا بگیریم، و به شما که نمی توانید برسانیم. ما دلال بین شما و خداییم، واسطه ایم، شفیعیم. «... وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمينٌ». همۀ ما نسبت به شما خیرخواهِ امین هستیم؛ یعنی یقین بدانید که یک نفر از ما به شما به اندازۀ ارزن خیانت نمی کند. ما شما را دوست داریم. یک تعبیری قرآن راجع به انبیاء نسبت به ملت ها دارد، خیلی تعبیر لطیفی است: «وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً ...»[11]. اصلا انبیاء را برادر ملت ها حساب کرده خدا، انگار از پدر و مادر مردم به دنیا آمده اند. برادرشان را فرستادم، آن هم برادران دلسوز. تا حالا شما را کسی اذیت کرده؟ کسی تا حالا تلنگری به شما زده؟ تلنگری به آبرویتان زده؟ تلنگری به موقعیتتان زده؟ دل شما را کسی سوزانده؟ چه کار کرده اید در برابرش؟ بیست و سه سال کتکش زده اند، چوب به او زده اند، سنگ به او پرت کرده اند، پیشانیش را شکسته اند، دندانش را شکسته اند، یارانش را کشته اند، یارانش را تبعید کرده اند، هزار شبانه روز در شعب ابی طالب گرسنه و تشنه، خودش و خدیجه و امیرالمؤمنین علیهم السّلام و دیگران را محاصره کرده اند، حالا که قدرت پیدا کرده، دو حرف به این مردم زده است. خون از پیشانیش داشت می ریخت، دست هایش را بالا کرده بود به طرف پروردگار و با یک دنیا محبت می گفت: «اللهمَّ إهدِ قومی فَإنَّهُم لایَعلَمون»[12]. خدایا اینها مرا نمی شناسند، بیدارشان کن. و وقتی هم وارد مکه می شود، با ده هزار مسلح، به این اسلحه به دست ها می گوید یک نفرتان اسلحۀ تان را از غلاف نکشید، وقتی وارد مسجد الحرام می شود، تمام این آزاردهندگان رو به روی چشمش می ایستند، یک نگاه با محبت به آنها می کند و می گوید: «إذهَبوا، أنتُمُ التُّلَقا»[13]. و من همان حرفی را به شما می زنم که یوسف به برادرانش زد، «لاتًضریبَ عَلَیکُمُ الیُوم»[14]. گناهی به گردن شما بار نمی کنم، آزادید. این ها چه می خواهند به ما بپردازند؟ آن وقت آدم جدای از این ها زندگی کند، بگوید خدا نه، انبیاء نه، خیلی خب، دو منبع عظیم خیر را فعلا پس زدید. دلیلی هم ندارد که می گوید نه. شما تمام بی دین ها را جمع کن، اگر توانستند برایتان دلیل بیاورند که چرا خدا را نمی خواهند، دلیل ندارد. چرا ابراهیم و نوح و موسی و پیغمبر را نمی خواهی؟ دلیل ندارد. «الْفُلْكِ الْجَارِيَةَ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَا وَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْكَهْفِ الْحَصِينِ وَ غِيَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِينِ»[15]. این دوازده نفر در طول پروردگار و در عرض انبیا و بالاتر از انبیاء، عالی ترین منابع خیر برای انسانند. عالی ترین منابع کرامت و سرمایه و مایه برای انسانند. شما نهج البلاغه را نگاه کنید، چه قدر منفعت دارد. شما صحیفۀ سجادیّه را نگاه کن به تنهایی می تواند جهان را از نظر فرهنگی و تربیتی اداره کند. شما حادثۀ کربلا را نگاه کن. یک روز امام حسین چه قدر منفعت دارد برای بشر. و شما آیندۀ جهان را نگاه کنید، وقتی یک نفر از این دوازده نفر می آید، فحشا از بین می رود، منکر از بین می رود، فساد خاتمه پیدا می کند، بی اعتمادی از بین می رود، فقر از بین می رود، ظلم از بین می رود، تمام جهانیان به خاطر همان یک نفر در همۀ شئون زندگی، سر سفرۀ عدالت می نشینند. امام باقر«ع» می فرماید: روزگار دوازدهمین ما، اگر یک دختر زیبای خوش چهرۀ، از وسط بازار یک شتری را بار بزند، این دختر، نصف بار طلا، نصف بار نقره، تک و تنها از بازار بغداد راه بیفتد برود بازار شام، نه یک چشمی پیدا می شود به او بد نگاه کند و نه یک دستی پیدا می شود که به آن مال دراز شود، از برکت یک نفر. این دوازده تا منبع خیرند. وجود مبارک حضرت صدیقۀ کبری«س» چه منبع خیری است که خدا در قرآن اسمش را گذاشته کوثر؟ این لغت را دیگر باید پیجویی کرد که این جا هر عقلی نسبت به عظمت ایشان و برکات ایشان لنگ است. یک گوشه اش را امام صادق«ع» می فرماید: اسمش را گذاشته اند فاطمه به خاطر این است که قیامت، تمام شیعیان اهل بیت را این یک نفر از عذاب و مشقت و شکنجه جدا نگه می دارد. یعنی این تأثیر را در قیامت مردم دارد، در دنیای مردم که همین یک خانم، یازده امام به این جهان تحویل داده است که آخرینش را می بینید چه قدر برکت دارد.

ایمان، قرار دهنده انسان در مسیر هدایت

فرزند مرحوم حاج شیخ عباس قمی، حاج میرزا علی آقا، ایشان می فرمود: پدرم چشم درد شدیدی گرفت، دکتر رفت خوب نشد، رفت بغداد خوب نشد، آمد نجف با چشم درد، با آه و ناله، به مادرم گفت: خانم، این کتاب کافی را بردار و بیاور. کتاب کافی را مادرم داد دستش، گفت دکتر که مرا خوب نکرد، دوا که مرا خوب نکرد. این هم جزء دواهاست. چون حرف هایی که از دل ائمه درآمده در این کتاب است، این کتاب اثر دارویی هم دارد، برای آن کسی که در این کلاس باشد. گفت کتاب کافی را مالید به چشمش، چشمش خوب شد. یک بار دیگر هم سخت مریض شد، که تا بغداد او را بردیم و نشد. به مادرم گفت یک کاسه و یک کتری بیاور. همین طور که داشت در رختخواب ناله می کرد، دستش را دراز کرد در کاسه، گفت این انگشت های من شصت سال است دارد قال الصادق و قال الباقر می نویسد، آب بریز رویش که بخورم و خوب شوم. آب ریخت روی انگشت ها، ریخت توی کاسه و خورد و خوب شد. برکات ائمۀ طاهرین، کل این کتاب های شیعه یک گوشۀ برکات ائمۀ طاهرین است. الان ما که متدین و شیعه هستیم، ان شاء الله قیامت هم با امید به لطف خدا اهل نجاتیم، جهنم نرفتن ما و بهشت رفتن ما از برکات اهل بیت است. بهشت ابدی را از برکت آن ها به ما بدهند؟ در جلد اول کافی شریف است، «مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[16]. چه کار کند انسان که از این عقل، عبدالله شود و از طریق این عقل هم کاسب بهشت؟ خیلی عقل ها که الان این گونه نیست. اما روح، بس است که قرآن می گوید: «وَ نَفَختُ فیهِ مِن روحی»[17]. این مرکز اسرار الهی است. اما نفس، تابلوی حسنات اخلاقی است. «وَ النَّفسٍ وَ ما سَوّاها قَد أفلَحَ مَن زکّاها». یعنی این نفس ما می تواند چهار نعمت را برای ما بیاورد، چنان که راغب در المفردات «فلاح». را ترجمه می کند، «قَد أفلَحَ مَن زکّاها». یعنی اگر این نفس، «زَکّاها». شود، خدا در آخرت به شما حیات بی مرگ، علم بی جهل، ثروت بی فقر، عزت بی ذلت می دهد. و اما بدن، دربارۀ بدن من یک کلمه از امیرالمؤمنین«ع». بگویم. حضرت آمده بدن را قیمت گذاری کرده، ارزش بدن شما بهشت است، به چیز دیگری آن را نفروشید. این برکت بدن است. چشم این بدن چه قدر می تواند برکت برای ما داشته باشد. همین امشب طبق روایات زیاد و مهمی که داریم، می فرمایند کسی که برای حسین«ع». ما گریه کند، گریه اش می شود شفاعت، مغفرت، جنت. البته روایات ما اغلبش ابتدایشان کلمۀ مؤمن دارد. یعنی نماز باید باشد، روزه باید باشد، عبادت باید باشد، حساب مال باید باشد، اما قیامت این عمل قابل شفاعت و مغفرت بهشت است. حالا اگر خدا در زندگی نباشد، انبیاء نباشند، ائمه نباشند، عقل به آن معنا نباشد، روح الهی نباشد، نفس زکّاای نباشد، بدن عبادت کنند نباشد، انسان در این خلوت و تنهایی و بریدگی از شکم و شهوت است، هیچ چیز دیگر نیست.: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ»[18]. آن وقت این آدم به بن بست می خورد، به مشکل می خورد، به خلأ می خورد، به پوکی می خورد، بعد هم به دستپاچگی هر کسی را می بیند بعد از این همه گرفتاری، می گوید چه کنم؟ یا می گوید التماس دعا. چه کسی برایش دعا کند، الان این سنگین شده، اسیر هم شده، زندانی هم شده، این زنجیرها و زندان و اسارت را فقط خدا و انبیاء و ائمه می بینند. «إِنَّا جَعَلْنا في أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ»[19]، «يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ»[20]. این زنجیرهای رذایل، شهوات، ظلم ها، تاریکی ها، فحشا، منکرات، فرهنگ های باطل، وسوسه ها، فتنه ها. اما اسارت، «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ»[21]. زندان، «رَهینَة» و اما اسارت، امیرالمؤمنین«ع». می گوید به چیزی اسیر شده که «لایَفُکُّ أسیرُها»[22]. چه کسی می تواند این اسیر را آزاد کند؟ حالا بگو التماس دعا، چه کنم؟ هیچ کاری نمی شود کرد. اگر می خواهید این بن بست از بین برود، مشکلاتت حل شود و این گرفتاری ها برطرف شود و زنجیرها برداشته شود، از زندان تو را در بیاورند و از اسارت آزادت کنند، باید با آن رشته به خدا، انبیاء ائمه، عقل، روح، نفس، بدن، وصل شوی، آن رشته اسمش ایمان است. وقتی مؤمن شدی، زنجیرها گسسته می شود. وقتی مؤمن شدی، عقل تو را به عبادت و کسب بهشت می کشاند. وقتی مؤمن شدی، خدا رحمت ویژه اش را نصیبت می کند. وقتی مؤمن شدی، روحت به تدریج الهی می شود. مؤمن شدی، نفست «زَکّاها»[23]. می شود. مؤمن شدی، بدنت در خدمت خدا قرار می گیرد. آن وقت دنیا و آخرت می شود مال تو. آن حبل و رشته، آن رشته ای که خدا و انبیاء و ائمه و عقل و نفس و روح و بدن را در حوزۀ تولید فیوضات قرار می دهد برای انسان، ایمان است.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِ الْعَظِيمِ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ََََ»

حجة الإسلام و المسلمین انصاریان