گریه خلایق برای سید الشهدا

عرش خدا با ریختن خون سید الشهدا به لرزه درآمد. «واقشعرّت له أظلّة العرش، و بکی له جمیع الخلائق، و بکت له السموات السبع والأرضون السبع، وما فیهنّ، وما بینهنّ، ومن یتقلّب فی الجنّة و النار من خلق ربّنا، وما یری وما لایُری».[1] جمیع خلائق به خاطر ریخته شدن این خون گریسته اند. همۀ اهل آسمان های هفت گانه و زمین های هفت گانه بر ریخته شدن این خون گریسته اند. همۀ آن مخلوقاتی که در زمین و آسمان و بین آسمان های هفت گانه و زمین های هفت گانه هستند، بر این خون گریسته اند.

«ومن یتقلّب فی الجنّة والنار من خلق ربّنا» این دیگر تعبیر عجیبی است. همۀ آن مخلوقاتی که در بهشت و حتی جهنم از خلائق الهی منقلبند، همۀ این ها بر سیدالشهدا (علیه السلام) گریسته اند. «و ما یری و ما لا یری». آن چه دیده می شود و آنچه دیده نمی شود. این یک بُعد مصیبت سیدالشهدا (علیه السلام) است. مصیبتی است که همۀ مخلوقات برایش گریسته اند و مبتلا شده اند. البته باید این عبارات معنا شوند. هر مخلوقی متناسب با خودش تعلقی به ولی الله الاعظم دارد و در فقدان و بلای او مبتلاست ولی متناسب با درجاتشان. حقیقت این گریه هم واقع شده و اصلاً مجاز و تشبیه نیست.

بررسی واقعه کربلا از زاویه توحید افعالی

این بلای عظیم، یک بلای رفیع و جلیل هم هست. یک مصیبتی است که بر یک انسان رفیع وعظیم، بر ولی الله الاعظم، وجود مقدس سید الشهدا (علیه السلام) وارد شده و به میزان عظمت و جلالت ایشان این حادثه بزرگ است. لذا نباید این حادثه را با حوادث مشابه خودش مقایسه کرد. جنگ در عالم خیلی بوده است، کشته ها خیلی بوده اند اما قابل مقایسه با عاشورا نیست. عاشورا چیز دیگری است. اوج اخلاص، اوج عبودیت و اوج بندگی در آنجا ظهور کرده است. هتکی که در آنجا نسبت به خدا و دین خدا از جبهۀ شیطان شده است، خیلی هتک عظیمی است. نه عبادتی به عظمت و اخلاص عاشورا داریم و نه هیچ هتکی مثل هتک سیدالشهدا (علیه السلام) . بنابراین، بُعد دوم این مصیبت جلالت و عظمت اوست. در عین اینکه این بلا بلای عظیمی است اما در عین حال در نهایت زیبایست. منتها این نکته باید مورد توجه قرار بگیرد که در حادثۀ عاشورا، جلوه های متفاوتی وجود دارد. اولین جلوه زاویه کار است، کار سیدالشهدا (علیه السلام) و اصحاب و اهل بیت اوست که باید توضیح داده شود. این در نهایت زیبایی اتفاق افتاده و بندگی خدا و عبادت خدا به بهترین شکل است. خضوع در مقابل خدای متعال به بهترین شکل ظهور کرده است به طوری که از این زیباتر ممکن نیست اتفاق بیفتد. جلوۀ دیگر کار در حادثۀ عاشورا ، کار دشمنان اسلام و دشمنان نبی اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و دستگاه ابلیس است. نمی شود این ضلع و این زاویه عاشورا را هم نادیده گرفت. یعنی دستگاه بنی امیه معصیت خدا را مرتکب شدند. این معصیت در نهایت زشتی، بدی و قبح واقع شده است. سومین جلوه، تدبیر خدای متعال است. سرانجام همۀ آنچه در عالم واقع می شود، تحت مشیت، اذن و ارادۀ خدای متعال است. یعنی اینطور نیست که حادثه ای در عالم اتفاق بیفتد و خدای متعال به آن اذن و اجازه نداده باشد.

  • اگر تیغ عالم بجنبد ز جاینبرد رگی تا نخواهد خدای

البته روشن است، معنای این حرف این نیست که آن جنایتکارانی که دستشان به خون سیدالشهدا (علیه السلام) آلوده شد و یا زمینه سازی برای آن کار کردند و یا در آینده همان راه را تایید کردند و راضی به این جنایت عظیم بودند العیاذ بالله آن ها دست خدا هستند و یا خدا کارشان را تأیید می کند؛ هرگز معنای این حرف این نیست.

یک نکته ظریفی است در باب توحید افعالی؛ اگر این توحید افعالی یک مقدار غلط معنا شود می شود کفر. باید همۀ زشتی های افعال مخلوقات و انسان ها را هم به خدا نسبت داد.گاهی اوقات توحید افعالی غلط معنا می شود که خیال می کنند معنای توحید افعالی این است که هر کسی هر کاری انجام می دهد کارش کار خداست. اصلاً اینطور نیست. این معنایش این است که همۀ زشتی ها را گردن خدا بیندازیم. من نمی خواهم نسبت بدهم اما کسی که این حرف را زده مقصودش این بوده است. ولی در بعضی از دوائن به اصطلاح عرفانی آمده است امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به ابن ملجم می گوید بی خود به تو طعن می زنند. تو دست خدا بودی، من خودم تو را شفاعت می کنم؛ این نگاه, نگاه غلطی است. این تطهیر کردن یزید و ابن زیاد و دشمنان خداست، جرم و گناه آن ها را پای خدا نوشتن است. معنایش این است که خدا این ها را مجبور به این جنایات کرده و بعد هم مجازاتشان می کند؛ اینطور نیست. یک ضلع این حادثه ها افعال انسانیست و معنای توحید افعالی این نیست، کارهایی که انسان ها انجام می دهند کار خداست. بله از یک سوی دیگر هم اگر ما غفلت کنیم و خیال کنیم در دستگاه خدا، در عالمی که مخلوق خداست، یک انسانی می تواند کاری کند که مرضی خدا نیست، این هم غلط است. لذا در روایات ائمه (علیه السلام) ، در مجامع روایی مثل توحید، توحید صدوق، توحید کتاب شریف کافی، آنجایی که بحث از مشیت و اختیار است، همین دو نکته در روایات مکرر مورد تاکید قرار گرفته است که در دایره حکومت و سلطنت او چیزی واقع شود که خدا اذن نداده باشد، اجازه نداده باشد یا خدای متعال مشیتش به آن تعلق نگرفته باشد. از آن طرف هم در این روایات متعدد تاکید می کند، می فرماید از آن طرف هم ساحت الهی منزه از آن است که انسان ها را محکوم کند به کاری و به آنها اراده ندهد و بعد آن ها را مجازات کند. امر بین الامرین است. نه از آن طرف مبتلا به شرک شویم و برای خدا شریک قائل شویم و بگوییم یک مخلوقی در عرض خدا در عالم می تواند کاری کند که خدا راضی نیست، این شرک است. از آن طرف هم توحید افعالی را طوری معنا نکنیم که هرکسی هر کار می کند این کار خداست، این فعل خداست و اراده انسان ها نادیده گرفته شود. اگر طوری توحید افعالی را معنا کنیم که این اختیار و مشیتی که خدای متعال به انسان داده است نادیده گرفته شود، این هم انتهایش این است که همۀ جرم ها و گناه ها را پای خدا بنویسیم و بعد هم بگوییم این همه بساطِ جهنمی که خدا به پا کرده است و انبیاء را فرستاده و فرموده خوب عمل کنید همه اش شوخی است، هیچ کسی در عالم اراده ندارد. بنابراین ،جلوه ی سوم این گونه حادثه ها این است، خدای متعال است که سرانجام به اذن او این حادثه واقع می شود. این حادثه مهم که محور کائنات، دستگاه خلقت و پرستش خدای متعال است، بگوییم اجازه خدا نبوده است؟

دستگاه بنی امیه بدون اینکه خدای متعال اذن تکوینی بدهد این ها بر مشیت خدا غلبه کرده اند و این کار را انجام داده اند این هم غلط است. پس سه بعد و سه ضلع در کار است. سرانجام تدبیر خداست که این حادثه را جمع می کند و پایان کار هم با مشیت خدا رقم می خورد. از یک طرف ارادۀ سیدالشهدا (علیه السلام) و اصحاب و اهل بیت سیدالشهدا (علیه السلام) هست و از یک سو دستگاه دشمن و بنی امیه هم واقعاً اراده شان حضور داشته و کار کرده اند. حکم این سه را باید از هم جدا کرد. آنجایی که اراده دشمن عمل کرده است، این اراده استکبار بر خدا کرده است، شیطنت کرده و از مدار بندگی خارج شده و در میسر استکبار خدای متعال دست به سنگین ترین معصیت ها و سنگین ترین شیطنت ها و جنایت ها زده است.

پیروزی امام حسین در واقعه کربلا

دستگاه ابلیس با تمام قوا، در مقابل خدای متعال ایستاده و با خدا دشمنی کرده است، با دستگاه نبی اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دشمنی کرده و تمام قوا و جنود و لشکریان انسی و جنی خودش را در مقابل سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عاشورا، آرایش داده است و بدترین جنایت ها را به بدترین شکل ها انجام داده است. می دانید پیروزی و رسیدن به دنیا، احتیاج به این همه جنایت نداشت. این جنایت هایی که دشمن کرده است، تشفی آن فسق خودش است. در زیارت جامعه ائمه المؤمنین (علیه السلام) است«یَشْفِی أَبْنَاءُ الْعَوَاهِرِ غَلِیلَ الْفِسْقِ مِنْ وَرَعِکُمْ»[2] مسئله این نیست که پیروز شدن محتاج بر این بود که اسب ها بر بدن سیدالشهدا (علیه السلام) بتازند. این را خود ابن زیاد لعنت الله علیه در نامه ای که به عمر سعد نوشته تصریح کرده است. می گوید باید به محض رسیدن این نامه در یک جایی دور از آبادی در بیابان، سیدالشهدا (علیه السلام) را محاصره کنی، در کنار آب و نزدیکی شریعه هم نباشد. آن ها را در محاصره آب قرار بده. اگر بیعت نکردند سر او را از بدن جدا می کنی و بعد بر بدن او اسب بتاز. گرچه من می دانم که بعد از کشتن، اسب تاختن فایده ندارد ولی تصمیم گرفته ام و باید انجام شود. یعنی می خواهد ولی خدا را هتک کند. دنبال تحقیر و هتک ولی خداست. اسم این کار را نمی شود جنایت بگذاری، این کار زشت نیست بلکه انجام دادن کار زشت در بدترین چهره است. بقیۀ صحنه های عاشورا هم همین طور است. این غلبه، غلبه ظاهری است، غلبه ای که واقع نشد. محال است ابلیس بر سیدالشهدا (علیه السلام) و دستگاه خدا غالب شود. از هر ناحیه که شما نگاه کنید، ابلیس در روز عاشورا شکست خورده است. دستگاه بنی امیه از هر ناحیه شکست خوردند و حتی پیروزی ظاهری هم نیست. ولی آنچه هوس آن را در سر می پروراندند، رسیدن به دنیا و حکومت دنیا، احتیاج به غارت کردن خیام سیدالشهدا (علیه السلام) و آتش زدن خیمه ها و غارت بدن حضرت و آن کارهایی که کردند نداشت. پس یک سوی کار، دستگاه ابلیس است. وقتی عبادت سیدالشهدا (علیه السلام) را دیده و دیده که سیدالشهدا (علیه السلام) پای عهدش با خدا استوار ایستاده و می خواهد بندگی خودش را به پایان برساند، تمام لشکریان جن و انسی خود را جمع کرده که این عبادت واقع نشود و یا اگر واقع شد، ضعف درش پیدا شود و زیبا نشود و یا اگر زیبا شد ثمر ندهد. خدا رحمت کند استادی داشتیم می فرمود، شیطان اگر بتواند، نمی گذارد این دانه را بکاری. اگر کاشتی نمی گذارد در سرزمین حاصلخیز بکاری. نمی گذارد اخلاص داشته باشی و تحویل خدا بدهی. اگر کاشتی نمی گذارد سبز شود. اگر سبز شد سعی می کند همان نهال را بشکند. اگر مراقبه کردی و نهال رشد کرد، سعی می کند از ریشه در بیاورد، اگر نتوانست سعی می کند شاخ و برگش را بزند. اگر نتوانست میوه اش را می کند، اگر نتوانست کرم در میوه اش می گذارد. نمی گذارد کار به ثمر برسد. این شیطان که قسم خورده دشمن آشکار شماست«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ»[3] به تعبیری که در روایت آمده، مضمونش این است که شیطان ولی خدا را رصد می کند. برای مؤمنین لشکرکشی کرده، جنود دارد. در روایات آمده، گاهی یک مؤمن از دنیا می رود، به اندازۀ قبیلۀ ربیعه و مزر که دو قبیلۀ بزرگ جزیره العرب هستند، شیطان آزاد می شود که این ها موکل بر این یک مؤمن بوده اند. ولی آن کسی را که خودش مستقیماً رصد می کند و کنترل می کند خود ولی خداست. لذا در روایت آمده، وقتی ولی خدا به دنیا می آید، شیطان بلافاصله سران لشکریان خود را فراخوان می دهد و می خواهد چاره جویی کند، می گوید ولی خدا به دنیا آمده؛ می گویند حالا چه می شود؟ می گوید این اگر به سن رشد برسد و ما یک فکری نکنیم، همۀ رشته های ما را پنبه می کند. و حتی در آن روایت آمده، می گویند خوب کاری ندارد می رویم و می کشیمش. می گوید من شما را برای این کار جمع نکرده ام. اگر او کشته شود، قیامت به پا می شود و مهلت ما هم تمام می شود. می داند که بقاء خودش هم به بقاء ولی خداست. تلاش می کند که او را محاصره کند. شیطان می فهمید عاشورا یعنی چه. لذا تمام توانش را گذاشت. می دانست اگر سیدالشهدا (علیه السلام) این حادثه را زیبا به پایان ببرد و به آن عهد ازلی خودش با خدا وفا کند، به آن میثاق وفا کند، دیگر دستگاه شیطان جمع شده است. این را می فهمید. لذا تلاش می کرد که یک نقطه ضعف در دستگاه امام حسین (علیه السلام) پیدا کند. تمام لشکریان جن و انسی خود را جمع کرد. عده ای وقتی عاشورا را تحلیل می کنند، ظاهر عاشورا را می بینند، سر و دست ها و نیزه و شمشیرها را می بینند که می جنگند. اگر پرده را کنار بزنیم و باطن عاشورا را ببینیم، یک طرف روح مقدس سیدالشهدا (علیه السلام) است و یک طرف دستگاه ابلیس. همۀ صفات رذیله، همۀ غضب ها، همۀ شهوات، همۀ جنود و لشکریان خود را جمع کرده که کار را یکسره کند و هرچه حضرت استقامت کرده، او بیشتر شنائت کرده است. حضرت میثاق با خدا داده و ایستاده است. او هم عقب ننشسته و جنایت خود را شدت داده است. ولی حضرت هم که عقب ننشسته اند. حضرت مقاومت کردند، او هم جنایت کرد. حضرت با این جریان کل دستگاه ابلیس را محکوم به فنا کردند. بعد از عاشورا خود ابلیس هم می فهمد که کار او تمام شده است. وقتی این خون در کف بندگی خدا ریخته شد، وقتی عاشورا به نفع سیدالشهدا (علیه السلام) و نبی اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) واقع شد، دستگاه حق پیروزیش قطعی است. گرچه در این دنیا یک مهلتِ گذرایی به ابلیس داده شده است. خیلی هم این مهلت کوتاه است. حضرت فرمود که دولت مال ماست. این یک جولانیست، یک مهلتیست که به آن ها داده شده است. دولت حقیقی، در دورۀ ظهور اتفاق می افتد. در دورۀ رجعت اتفاق می افتد و بعد هم در قیامت و عوالم بعدی. چیزی در دست آن ها نیست. این یک مهلت کوتاه و محدود است. سیدالشهدا (علیه السلام) با یک چنین دستگاهی درگیر بود، پس یک طرف دستگاه ابلیس است که با تمام توان خودش می خواهد دستگاه بندگی و بساط بندگی را جمع کند. کار ابلیس در نهایت زشتی است. انسان باید پردۀ ظاهری عاشورا را کنار بزند و ببیند پشت دستش چه زشتی هایی اتفاق می افتد. آن هایی که این زشتی ها را می دیدند می فهند. گاهی وقتی روایت، باطن گناه را توصیف می کند، باطن خروج از روایت، خدا را توصیف می کند. می فرماید، فلان گناه را اگر کسی انجام دهد به طوری متعفن می شود که جهنمیان از بوی عفونت او متاذی می شوند. در کافی در آن روایت نورانی است، حضرت فرمود، وقتی شما نیت ثواب می کنید آن ملکی که موکل به نوشتن عبادت های شماست، نیتتان را می نویسد. همین که نیت خیر کنید، ولو بعداً موفق به انجام آن نشوید، ثواب را می نویسد. منتظر نمی ماند عمل را انجام بدهید. ولی آن مأموری که موکل به ضبط بدی هاست، شما نیت که می کنید، دست نگه می دارد، مأمور به ضبط نیست. وقتی فرد عمل را انجام می دهد، باز هم مأمور به ضبط نیست. این ملکی که موکل ثبت اعمال خوب است، گویا فرماندهی به او هم دارد. به او می گوید ننویس، صبر کن، دست نگه دار، تا هفت ساعت. اگر بنده از کردۀ خود، از برخورد غلطی که با خدای خودش داشته، لااقل متنبه شد و توبه کرد اصلاً نمی نویسند. یعنی نامۀ عمل آلوده نمی شود، پاک است، مطهر است. بعد از هفت ساعت اگر تادیب نشد، می نویسند. البته آن هم باز اگر عمل خوبی انجام داد، ممکن است این سیئه را محوش کنند؛ حتی اگر درجه توبه یا عمل خوب آدم بالا باشد این سیئه را تبدیل به حسنه و خوبی می کنند. راوی به حضرت عرض کرد، آقا مگر ملائکه می فهمند آدم نیت به گناه می کند؟ از کجا می فهمند؟ ببینید تعبیر چیست؟ خیلی تعبیر تندی است. حضرت فرمود، وقتی که در کنیف باز می شود، شما بویش را نمی شنوید؟ وقتی در مزبله باز می شود، شما بوی عفونتش را نمی شنوید؟ مانند کسی که گناه می کند در باطنش یک روحیۀ متعفن و استکباری است، نیت گناه، او را متعفن می کند. بوی این گناه متصاعد می شود و ملائکه چون لطیفند می فهمند. یک عزیزی می فرمود، گاهی من در مجلس از یک جانب مجلس بوی عفونت فلان گناه را استشمام می کنم و می فهمم.. خلاصه باطن گناه آلودگی است. می فرماید در صحنۀ محشر در قیامت این اتفاق می افتد، اگر کسی حجاب برزخیش کنار برود و بتواند آن زشتی ها و قبایحی که در روز عاشورا در جبهۀ ابلیس اتفاق افتاد را ببیند، نمی شود بگویید چقدر زشت است. کار بد را هم می شود آدم فکر کند به این زشتی انجام ندهد. به قول استاد می فرماید، اگر می خواهی دزدی کنی، طوری دزدی کن که مجبور نشوی خون بریزی. چرا عجله می کنی؟ چرا دقت نمی کنی؟ و امثال این ها. مجبور نشوی نوامیسی را هتک بکنی. حالا یک چنین کاری را کرده اند. پس این یک سوی حادثه است. این سوی حادثه را وقتی می بینید در نهایت زشتی است. و لذا شما وقتی این کار دشمن را می بینید، او را لعن می کنید، نه خودش را و نه همۀ جبهۀ تاریخی آن ها را. یک امتی را لعن می کنید. امت یعنی چه؟ امت یعنی یک جمعیتی که یک اندیشه غلط، یک فکر غلط، یک ایده غلط، آن ها را دور هم جمع کرده و برای آن ایده کار می کنند. یک مکتب فکری غلط دارند. یک امت تاریخی را شما لعن می کنید. چون این کار در نهایت زشتی است، هرکه مشارکت در این کار کرده. چه زمینه سازی کرده، چه حضور مستقیم پیدا کرده، چه بعداً آمده دفاع کرده و تبلیغ کرده، مثل آن کسی که می گوید رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می خواست در جنگ بدر و احد خون بزرگان قریش را نریزد تا خون فرزندش را نریزد. کسی که اینطور قضاوت می کند در این امت است. دستگاه بنی امیه و یزید را تطهیر می کند. می گوید بنی امیه حق داشتند این کار را بکنند، پیغمبر خشونت کرده، این ها هم خشونت کردند، همۀ این ها مستحق لعن اند. کسی که زشتی کار را می فهمد و می فهمد این ها چه کار کردند، همۀ بدی ها را یک جا در عاشورا ظهور دادند. هیچ صفت رذیله ای نیست که در عاشورا ظهور نکرده باشد. همۀ جنود جهل که در آن حدیث عقل و جهل است، همۀ لشکریان ابلیس روز عاشورا یک جوری فعال شدند. حرص، حسد، بخل، کبر، استکبار، همه و همه.

این طرف هم دستگاه سیدالشهدا (علیه السلام) است، در دستگاه سیدالشهدا (علیه السلام) هم اعظم عبادات در زیباترین شکل اتفاق افتاد. یعنی حقیقت عبادتی که در عاشورا واقع شده که عاشورا را به زیباترین صحنه بندگی خدا در عالم تبدیل کرده و همۀ عالم مسحور این سجدۀ سیدالشهدا (علیه السلام) هستند، ملکوتیان انگشت به دهانند، ملائکه شرمنده اند که چرا به خدا گفته اند:«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»[4] وقتی عبادت سیدالشهدا (علیه السلام) را دیدند، شرمنده شدند که خدا می فرماید، من می خواهم روی زمین خلیفه قرار دهم. این ها می گویند کسی قرار می دهی که خونریزی کند؟ نمی فهمند خلیفه یعنی سیدالشهدا (علیه السلام) . وقتی عبادت سیدالشهدا (علیه السلام) را دیدند، خجالت کشیدند که به خدا گفتند، ما تسبیح و تقدیس می کنیم، چرا خلیفه؟ حقیقت عبادت مال سیدالشهدا (علیه السلام) است که این میثاق بندگی را قبل از این دنیا و در این دنیا داده و برای وفای به این عهد لحظه شماری می کرده است. تا وقتی که در رحم مادر بوده، مرتب از ماجرای عاشورا برای صدیقه طاهره (سلام الله علیها) می گفته است. این آیۀ قرآن به حضرت تفسیر شده:«وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لی فی ذُرِّیَّتی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمینَ»[5] می فرماید: ما انسان را توصیه کردیم که به والدین خودش احسان کند. این انسان کیست؟ ظاهرش همۀ آدم ها را می گیرد. حضرت فرمود، مقصد وجود مقدس سیدالشهدا (علیه السلام) است. خدا می فرماید، مادر با کراهت او را حمل کرد، وقتی هم به دنیا آورد غصه دار بود. فرمود کدام مادر است موقعی که فرزند را به دنیا می آورد غصه دار باشد؟ همه خوشحالند. این وجود مقدس صدیقه طاهره (سلام الله علیها) بود که خدا قبل از تولد، ماجرای عاشورا را با او در میان گذاشته بود. خدا می فرماید، ما به این انسان توصیه کردیم که به والدین خودش احسان کند تا می رسد به اینجا؛ هنگامی که به 40 سالگی رسید، سیدالشهدا (علیه السلام) یک درخواستی از خدا دارد. می فرماید به من توفیق بده شکرگذار نعمتی باشم که به من و به والدین من دادی. این نکته است. عاشورا شکرگذاری نعمتی است که خدا به حضرت داده؛ هم به خودش، هم به امیر المؤمنین (علیه السلام) ، هم صدیقه طاهره (سلام الله علیها) و هم رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) . عبادت حضرت در روز عاشورا شکر همۀ این نعمت هاست. لذا ببینید در زیارت عاشورا، در همان صدر زیارت گرچه امام حسین (علیه السلام) ابا عبدالله است، پدر همۀ بندگان خداست، همۀ عباد، فرزند معنوی او هستند. هرکس عبادت کرده، هر عبادتی واقع شده، شعاع عبادت سیدالشهدا (علیه السلام) است. ولی خود این ابا عبدالله ابن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ، ابن امیر المؤمنین (علیه السلام) ، ابن فاطمه الزهر (سلام الله علیها) است. یعنی آن دامن های پاک، آن مهدهای پاک است، کسی را پرورش می دهد که ابا عبدالله (علیه السلام) است. در واقع نعمتی که به سیدالشهدا (علیه السلام) داده شده، محصول آن دامن هاست. همۀ آن پاکی ها در او ظهور دارد. همۀ آن نورانیت ها در او ظهور دارد. لذا عاشورا عبادتیست که شکر همۀ آن نعمت هاست.

روایت دارد مشکات فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است. چراغی که در آنجا روشن است، امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) است. ممکن است بعضی اینطور معنا کنند و بگویند این حبابی که در این قندیل و چراغدان است و این نور در آن منعکس می شود، همۀ نورهای این چراغدان در او منعکس می شود و از آن حباب است که به عالم این نور منعکس می شود. حباب هایی را که روی شمع می گذاشتند دیده اید. قندیل بود، شمع می گذاشتند و روی این شمع حباب می گذاشتند. این نور اول روی این حباب می افتاد، منعکس می شد و بعد همه جا را روشن می کرد. این نور وقتی که در این حباب می افتاد مضاعف می شد. می فرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ».[6] نور همۀ هستی خداست. هادی اوست. مثل و تمثل نور خدا یک چراغدانیست، در این چراغدان چراغیست«الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ»چراغ در زجاجه ایست، حباب بلورین و شیشه ای که همۀ نور این چراغ در آن منعکس می شود، هم محافظ این نور است و هم منعکس کنندۀ این نور است. این نور افزایش پیدا می کند و همه جا را پر می کند. «الْمِشْکَاةُ فَاطِمَةُ ع فِیها مِصْباحٌ الْحَسَنُ الْمِصْباحُ الْحُسَیْنُ علیه السلام فِی زُجاجَةٍ».[7] حضرت آن زجاجه است. همۀ آن انوار در او تجلی کرده است.

حجه الاسلام میرباقری