دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

روحانیت شیعه و برخورد با غرب

ظهور و بروز اندیشه‌ها و جریان‌های جدید، در نسبت به اندیشه‌ها و جریان‌های موجود به یکی از سه شکل متصور ذیل صورت می‌گیرد:
روحانیت شیعه و برخورد با غرب
روحانیت شیعه و برخورد با غرب

ظهور و بروز اندیشه‌ها و جریان‌های جدید، در نسبت به اندیشه‌ها و جریان‌های موجود به یکی از سه شکل متصور ذیل صورت می‌گیرد:

1. بر اندیشه‌ها و جریان‌ها موجود تأثیر می‌گذارد و آنها را در درون خود حل می‌کند؛ آن‌گونه که ورود اسلام به ایران چنین کرد و همه مناسبات اندیشه‌ای و رفتاری ایرانی را به رنگ خود درآورد.

2. در اندیشه‌ها و جریان‌های موجود حل می‌شود؛ آن‌گونه که مغولان فاتح کشورهای اسلامی در آن حل شدند و پس از مدتی کوتاه، عملاً اندیشه و جریان مغولی از بین رفت.

3. در نزاعی نسبتاً طولانی وارد خواهند شد؛ آن‌گونه که اندیشه تجدد و مدرنیته با اندیشه اسلامی، به‌ویژه نوع شیعی آن درافتاده است. در این نزاع، گاه، شاهد غلبه اندیشه تجدد هستیم؛ آن‌گونه که در مشروطه دوم محقق شد و گاه شاهد غلبه اندیشه و تفکر شیعی هستیم؛ آن‌گونه که در پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن محقق شد.

از زمان ورود اندیشه‌های غربی به کشورهای شرقی چون ایران، روشنفکران اسلامی، برای تعامل میان اندیشه شیعی و تفکر غرب که از آن به تعامل سنت و تجدد تعبیر کرده‌اند، عمدتاً یکی‌از دو راه «تسلیم محض»، آن‌گونه که در اندیشه‌های ملکم خان ناظم‌الدوله، تقی‌زاده، آخوندزاده و... وجود دارد، می‌بینیم و «اخذ و اقتباس گزینشی» بیشتر در روشنفکران متأخر مشاهده می‌کنیم. جریان روحانیت شیعه در سیر موضع‌گیری خود در قبال غرب، هیچ‌گاه پیشنهاد «تسلیم محض» را نپذیرفته است، و علاوه بر پیشنهاد «اخذ و اقتباس گزینشی»، دو پیشنهاد دیگر نیز داده است: نخست پیشنهاد «طرد مطلق اندیشه غربی» که بیشتر در ابتدای ورود آن از سوی برخی علمای سطوح پایین شیعه ارایه شده است و دیگری پیشنهاد «تصرف در اندیشه غربی» که اوج آن را در اندیشه و نظام سیاسی امام خمینی (ره) می‌بینیم. تصرف نه تسلیم است، نه اقتباس و نه طرد، بلکه راهی مستقل است که اندیشه روحانیت شیعه در سیر تکامل غرب‌شناسی خود بدان رسیده است.

این نوشته در صدد است تا به کلیاتی از موضع‌گیری علمای شیعه در قبال اندیشه و تفکر غرب و ورود آن به ایران بپردازد.

مقدمه:

تا پیش از ورود اسلام به ایران، مهم‌ترین عنصر قوام‌بخش جامعه که بیشترین نقش را در ائتلاف افراد و گروه‌های متکثر داشته، عنصر قومیت بوده که غالباً در قالب «ایل فاتح و مستبد»، حضور تاریخی خود را ثبت و ضبط می‌کرده است.

با ظهور اسلام برای مدتی هرچند محدود، این عنصر تا حدّ زیادی به حاشیه رانده شد و جای خود را به عنصر دین و اعتقادات مذهبی داد. از آن پس، دین و مذهب محور ائتلاف افراد و اقوام در جهان اسلام قرار گرفت. با تحریف جریان «امامت» و تبدیل آن به «خلافت» و سپس «سلطنت»، هرچند دوباره عنصر «قومیت»، محور ائتلافات افراد و اقوام اسلامی قرار نگرفت، اما در صورت عنصری مهم و تأثیرگذار، در کنار عنصر دین و مذهب جلوه یافت و بیش از ده قرن در عرصه قدرت و سیاست تاریخ ایران نقشی فعال بازی کرد و به تناسب پیچیدگی روابط اجتماعی، استبدادی پیچیده و پیچیده‌تر را رقم زد.

با ظهور سلسله صفویه و محوریت یافتن دوباره عنصر دین و مذهب، عنصر قومیت، قدرت اجتماعی خود را تا حدّ زیادی از دست داد و دوباره به حاشیه تاریخ قدرت در ایران رانده شد. هم‌زمان به‌ویژه از طریق پیمان‌ها، ائتلاف‌ها و تعاملات ویژه‌ای که سلسله صفویه با جریان جدید و تازه وارد تفکر نوین غرب داشت، پای عنصر سومی به مناسبات اجتماعی ایران کشیده شد که پس از سه سده از ظهور سلسله صفویه، به عنوان رقیب قدرتمندی در برابر دو عنصر «قومیت» و «مذهب» ظاهر شد. در اوایل عهد قاجار، هر دو عنصر «قومیت» و «مذهب» تا حدّ زیادی تضعیف شده بودند؛ عنصر قومیت و استبداد، علاوه بر اینکه در فاصله بیش از دو قرن حکومت دینی صفوی تضعیف شده بود، با زوال و سقوط سلسله صفویه نیز به دلیل فقدان یک دولت و حکومت مرکزی که به معنی فقدان حضور یک «ایل فاتح» می‌باشد و وجود جنگ‌های متعدد قومی، ضعیف‌تر شده بود و تنها با برتری قوم ترک قاجار توسط آغامحمدخان قاجار می‌رفت تا جانی تازه بگیرد.

عنصر دین نیز به دلیل مهاجرت علما و نگهبانان شریعت به سایر کشورهای اسلامی در پی سقوط صفویه و فشارهای افغانان و حتی نادرشاه و...، تا حدّ قابل توجهی تضعیف شده بود. درست در شرایط ضعف دو نیروی قدیمی مذهب و قومیت استبدادی، عنصر سوم از طریق افرادی به نام "منورالفکر "کم‌کم جای پای خود را به‌ویژه در عرصه مناسبات اجتماعی ایران محکم و محکم‌تر می‌کرد. این در حالی بود که برخی وقایع تاریخی از جمله جنگ‌های ایران و روس و نتیجه شوم شکست ایرانیان در آن‌ها، برخی گزارشات مبالغه‌آمیز از نظم و پیشرفت غربی‌ها توسط کسانی که با انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها در هندوستان و دیگر جاها در تعامل و رفت و آمد بودند، نو بودن عنصر سوم و تأثیر روانی "لکل جدید، لذّه" و... تا حدّ زیادی زمینه اجتماعی روانی برای پذیرش این عنصر سوم و تأمل در آن را آماده‌تر می‌ساخت. تصویر حضور این نیروهای سه‌گانه در عرصه قدرت ایران در نوشته یکی از محققان تاریخ معاصر چنین آمده است:

با پیدایش نیروی منورالفکری، سه نیرو در جامعه ایران که بر اساس سه نوع معرفت و شناخت، وحدت و انسجام یافته‌اند، رودرروی یکدیگر قرار می‌گیرند و هرکدام به تناسب خصوصیات معرفتی و موقعیت اجتماعی، به طریقی خاص، قدرت خود را تأمین کرده، با وسایلی متناسب اعمال قدرت می‌کنند. دو نیروی مذهبی و استبداد در تاریخ گذشته ایران از سابقه‌ای طولانی برخوردارند و فراز و نشیب‌های زیادی را طی کرده‌اند، ولی نیروی منورالفکری، نیروی تازه‌بنیادی است که هویت معرفتی و آرمانی‌های اجتماعی آن نه تنها برای دو نیروی دیگر، بلکه برای کسانی که در متن آن قرار می‌گیرند، چندان مشخص نیست.[1]

اینجا بود که دو عنصر "قومیت" و "مذهب" بر خود لازم دیدند که نحوه تعامل خود با این میهمان تازه وارد را مشخص کنند. شرایط تاریخی عنصر قومیت به گونه‌ای بود که چندان نتوانست با قوّتی مناسب، با این عنصر جدید (غرب) به تعارض یا گفتگو بنشیند، اما عنصر مذهب که با آگاهی دقیق از شرایط جدیدِ به وجود آمده، احساس خطر می‌کرد و این امر به نوبه خود، باعث نوعی خودآگاهی ویژه و انسجام درونی بیشتر آن شد.

این موضع‌گیری عنصر "مذهب" در برابر "تفکر نوین غرب"، در شرایط تاریخی متفاوت، اشکال مختلفی که در میان دو خط گفتگو و درگیری قرار دارند به خود گرفت.[2] با نگاهی بیرونی به کلیت این موضع‌گیری، نکات حایز اهمیت ذیل به دست می‌آید.

1. ضرورت جریان‌شناسی غرب‌شناسی علمای شیعه

فهم جریان‌شناسی یک اندیشه به دلایل متعددی بر فهم خود آن اندیشه تقدم و ضرورت دارد. اول این‌که جایگاه تاریخی و سیر اندیشه (تکاملی یا غیرتکاملی) بهتر فهم می‌شود. به عنوان مثال؛ جریان‌شناسی‌اندیشه "ولایت فقیه "باعث می‌شود تا به این اندیشه صرفاً از زاویه آخرین دلایل اقامه شده بر آن نگریسته نشود، بلکه به نتایج عملی این اندیشه در یک بستر تاریخی نیز توجه شود. چنین نگرشی به اندیشه، وزن و ارزش واقعی آن را بهتر نمایان می‌سازد و موافقت و مخالفت با آن را از منطقی قوی‌تر برخوردار می‌سازد. ثانیاً نظر به عقبه و پیشینه یک اندیشه باعث می‌شود تا گام و مرحله بعدی‌اندیشه را بهتر پیش‌بینی ، برنامه‌ریزی و محاسبه کرد. بسیاری از اهل اندیشه و فکر در مواجه با امور به ظاهر مستحدث، تلاش می‌کنند تا رگه‌های تاریخی این امور را پیدا کنند و با تجربه‌ای که از امور محقق پیشین دارند، تصمیم عملی مناسبی نیز برای این امور مستحدث بگیرند. به عنوان مثال می‌توان به تجربه رویارویی با مردم، فقها و عالمان دینی، مقدسات، موءلفه‌های فرهنگی ریشه‌دار و باسابقه و... از سویی، و تجربه رویارویی با استعمار خارجی، استبداد داخلی، عناصر بی‌ریشه و هویت و... از سوی دیگر، درس‌های بزرگ تاریخی است که جریان‌شناسی هر کدام آن‌ها می‌تواند به عنوان منشور و مانیفیستی‌برای اعمال حال و آینده ما باشد. ثالثاً فهم نسبت تاریخی یک اندیشه با اندیشه محوری آن تاریخ (مثل اندیشه شیعه در تاریخ معاصر ایران) درجه اصالت و اعتبار آن اندیشه را معین می‌کند. این‌گونه نگاه‌های کلان به اندیشه‌های تاریخی باعث می‌شود تا حتی فهم گزاره‌های جزیی آن اندیشه شفاف‌تر و بهتر صورت گیرد.

متأسفانه تاکنون از جانب هیچ کسی، درباره "جریان‌شناسی غرب‌شناسی علمای شیعه در تاریخ معاصر" تحقیقی ارایه نشده است. بسیاری از قضاوت‌های نویسندگان تاریخ معاصر درباره کیفیت ارتباط و تعامل علمای شیعه با غرب، حداقل گرفتار یکی از چند مشکل ذیل می‌باشد:

الف) موضوع تحقیق، جزیی و موردی است، به عنوان مثال؛ تنها به بررسی غرب‌شناسی یکی از علما اشاره کرده است. نتیجه چنین تحقیقی تنها می‌تواند انسان را به قضاوت درباره کیفیت غرب‌شناسی همان شخص رهنمون سازد. به عنوان مثال؛ مقاله درج شده در کتاب "دیده‌بان بیدار" با عنوان "زمان‌آگاهی و غرب‌شناسی شیخ فضل‌الله"، نمونه چنین رویکردی به این بحث می‌باشد.[3]

ب) موضوع مورد تحقیق، هرچند فردی و جزیی نمی‌باشد، اما ناظر به نحوه تعامل علمای شیعه با بخشی از غرب (مثلاً برخورد علما با پدیده استعمار) می‌باشد. چنین تحقیقی نیز نمی‌تواند ما را به قضاوت صحیحی در باب غرب‌شناسی علما رهنمون سازد. تحقیق سلیم الحسنی در کتاب "دور علماء الشیعه فی مواجهه الاستعمار"[4] در این دسته قرار می‌گیرد.

ج) موضوع مورد تحقیق، هرچند ناظر به همه ابعاد غرب می‌باشد، و هرچند در آن، به قضاوت طیفی از علما درباره غرب اشاره شده است، اما ناظر به نوع نگاه علمای یک مقطع تاریخی به غرب می‌باشد. دیدگاه فریدون آدمیت درباره غرب‌شناسی علمای شیعه، به‌ویژه در کتاب "ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران"، در این دسته جا می‌گیرد که وی، تنها به نحوه رویکرد علمای یک مقطع تاریخی (علمای کمی‌قبل و بعد مشروطه) به غرب می‌پردازد و سپس، نتیجه تحقیقات مربوط به این مقطع را به کل تاریخ معاصر ایران تعمیم می‌دهد.

د) می‌توان به نوع چهارمی از تحقیق و بررسی درباره موضوع غرب‌شناسی علمای شیعه اشاره کرد که هرچند تاکنون اتفاق نیفتاده است، اما تصویر و ترسیم فضای آن به تبیین دیدگاه مختار در این خصوص، کمک می‌کند. در این روش، ممکن است که به کیفیت رویکرد علمای شیعه در طول تاریخ معاصر به همه ابعاد غرب، اشاره شود، اما به نقطه‌عطف‌های این نگاه تاریخی و به عبارت دیگر؛ به سیر تکامل و یا تنزّل آن اشاره نشود و بلکه در هر مقطع خردتر تاریخی، تنها به نحوه برخورد علمای شیعه با ابعاد مختلف غرب پرداخته شود، بی‌آنکه زنجیره تاریخی این نگاه که همه نگاه‌های خرد را به مثابه نخ تسبیح در کنار یکدیگر می‌گذارد و نسبت هر کدام به دیگری را روشن می‌سازد و به عبارت دیگر؛ مشخص می‌کند که هر نگاه متقدم، چه میراثی برای نگاه متأخر از خود می‌گذارد را نشان دهد. در این صورت، هرچند به مجموعه‌ای از رویکردهای متفاوت علمای شیعه به غرب، اشاره شده است، اما چنین تحقیقی مسلماً به جریان‌شناسی غرب‌شناسی علمای شیعه در تاریخ معاصر نپرداخته است.

اشکالات و نواقص فوق‌الذکر باعث شده است تا نتوانیم زنجیره دقیقی از جریان تاریخی غرب‌شناسی علمای شیعه ارایه دهیم، مگر اینکه به مجموعه دیدگاه‌های علمای شیعه نگاهی بیرونی، جامع و خطی‌داشته باشیم به گونه‌ای که بتوان در آن نگاه، سهم هر دیدگاه در تأثیرگذاری بر کلیت این جریان را تشخیص داد.

2. ضرورت تحفظ بر نام علما

در بحث غرب‌شناسی علمای شیعه و ارزیابی و قضاوت درباره آن، باید بر نام "علما" تحفظ داشت. بحث غرب‌شناسی علمای شیعه آن‌گاه به درستی ارزیابی می‌شود که به تعریف عالِم پایبند باشیم. در برخی‌تحلیل‌ها از جمله تحلیل‌های فریدون آدمیت، مفهوم عالِم تا مرز کسانی که صرفاً به تحصیل در علوم دینی مشغول بوده‌اند تقلیل یافته است. واقعیت این است که غالب تحولات مهم تاریخ معاصر ما از سیصد سال گذشته تا کنون به گونه‌ای بوده است که تا حدّ قابل توجهی با دنیای غرب اعم از تکنولوژی، سیاست‌های منطقه‌ای و منافع استعماری آن در ارتباط بوده است و در نوع این تحولات مرتبط با غرب، قبل از اینکه علمای بزرگ شیعه به قضاوت نشسته باشند، بسیاری از مردم و از جمله روحانیون مستقر در شهرهای مختلف به قضاوت نشسته‌اند. شاید در روزگار ما نیز هنوز این قضیه به همین نحو باشد. چه، بسیاری از مردم قبل از اظهار نظر متخصصان، خود به اظهار نظر می‌پردازند و تنها زمانی احساس نیاز جدّی به نظر متخصص می‌کنند که کاملاً به بن‌بست رسیده و بحران را به وضوح دریافته باشند.

در گذشته نیز چنین بوده است؛ بسیاری از مردم قبل از اظهار نظر متخصصان دینی که مراجع تقلید و مجتهدان شهرها می‌باشند، در امور مختلف و از جمله مسایل مربوط به غرب به‌ویژه تکنولوژی آن که از بد اتفاق، قضاوت متخصصان دینی درباره آن‌ها در معرض بدترین تحریف‌ها و تهمت‌ها قرار گرفته است به اظهار نظر پرداخته‌اند. پافشاری بر برخی از این اظهارنظرها که از بد اتفاق، اشتباه و غلط بوده است، پیامدهای منفی و زیان‌باری داشته است و احیاناً تبدیل به بحران، حداقل در حوزه معرفت شده است. بدتر از آن، انتساب آن نظرها و بحران‌های به تبع آن‌ها به عالمانی است که نه تنها در آن نظریه‌ها و بحران‌ها سهیم نبوده‌اند، بلکه خود از مخالفان و معارضان آن دیدگاه‌ها بوده‌اند. در حقیقت، چنین اتهام و تحریفی به دو گونه صورت گرفته است: گاه صاحبان نظریات اشتباه که در مواردی از طلاب و روحانیان علوم دینی‌بوده‌اند، ارتقای رتبی یافته و در اشتباهی تاریخی، عمد یا غیرعمد نام عالم به خود گرفته‌اند و گاه، نظریات آن‌ها که در حقیقت از علما نبودند، به علما نسبت داده شده است.

برای مثال می‌توان به این قول تحریفی که «علمای شیعه در استفاده از ابزار تکنولوژی از جمله بلندگو تردید داشته، بلکه فتوا در عدم استفاده از آن، از باب احتیاط می‌دادند.» اشاره کرد. صاحبان فتوا در شیعه (مراجع و مجتهدان)، نه تنها هرگز چنین فتوایی نداده‌اند، بلکه وقتی‌برخی روحانیون به عدم جواز استفاده از آنها فتوا دادند، آنها به جواز استفاده از بلندگو تصریح کرده‌اند.[5]

افراد انجمن ]تبلیغات اسلامی (دهه 1320 ش) [در مجالس خود از بلندگو استفاده می‌کردند که برخی اعتراض و حتی شایع کرده بودند که مراجع، فتوای منع استفاده از بلندگو را داده‌اند. این مسئله به حدّی‌شهرت یافت که شعبه انجمن در اصفهان، در این‌باره پرسشی از آیت‌الله بروجردی کرد که ایشان جواب داد: استفاده از بلندگو فاقد اشکال است.[6]

یا می‌توان این قول تحریفی را که «علمای شیعه از زمان خود عقب بودند و نوعاً به مباحث سطحی می‌پرداختند» شاهد مثال آورد. شاید برخی یا حتی بسیاری روحانیت شیعه، در گذشته چنین بودند؛ اما علمای بزرگ شیعه و کسانی که مردم دین و دیانت خود را از آنها می‌آموختند و بیشترین تأثیر را در هدایت جامعه داشتند، نه تنها از زمان خود عقب نبودند، بلکه حداقل از جامعه روشنفکری که از بد اتفاق، تهمت عقب‌ماندگی به عالمان شیعه بیشتر از جانب همین افراد زده شده است حتی در مسایل روز، بسیار جلوتر بودند. به عنوان مثال؛ می‌توان به کتاب سه‌جلدی آیت‌الله شیخ محمدرضا نجفی اصفهانی‌مسجدشاهی (ابوالمجد)[7] (1287 1362 ق) تحت عنوان "نقد فلسفه داروین" اشاره کرد که آن را در سال 1331 قمری (قریب به یک قرن قبل) تألیف کرده است.[8]8 یا می‌توان به کتاب "تاریخ مختصر نفت در دنیا" اثر آیت الله زند کرمانی اشاره کرد که کمی بعد از جنگ جهانی اول تألیف شده است.9[9] یا می‌توان به کتاب "الحیاه و الهیئه" اشاره کرد که بیش از نیم سده قبل آن را آیت‌الله سید هبه‌الدین شهرستانی در تطبیق میان آیات کیهانی با مباحث و مسایل نجوم جدید نگاشته است. یکی از محققین تاریخ معاصر در این خصوص می‌نویسد:

یکی از معروف‌ترین آثار وی که شمار آن‌ها بالغ بر یک‌صد عنوان است کتاب "الهیئه و الاسلام" است که گویا برای نخستین بار متن عربی آن در سال 1328 ق در بغداد (مطبعه‌الاداب) به چاپ رسید. وی در این کتاب، دانش نجوم را از زوایای مختلف با اطلاعات قرآنی، روایی و آن‌چه که در فرهنگ علمی مسلمانان آمده، مورد بررسی قرار داده است. درباره آن گفته شده است: "کتاب یبحث فی استخراج مسایل الهیئه الجدیده من ظواهر الکتاب و السنه"[10]

ضرورت تحفظ بر نام علما زمانی بیشتر احساس خواهد شد، که بدانیم، علمای شیعه از نوعی سلوک عملی خاص برخوردار بوده‌اند که آگاهی به نمونه‌ها و بلکه قواعد آن، به خوبی می‌تواند پذیرش بسیاری از رفتارها و افکار منتسب به آن‌ها را مورد تردید قرار دهد و یا بسیاری از افراد مشهور به عالم بودن را از صف عالمان جدا کند. متأسفانه از آن‌جا که به جرأت می‌توان گفت تاریخ‌نگاری معاصر ما تا حدّ قابل توجهی‌تحریفی و بیگانه با واقعیت تاریخی می‌باشد، باید اذعان کرد که بسیاری از رتبه‌های تاریخی غیرواقعی می‌باشد. چه بسیار عالمان وارسته‌ای که بیشترین سهم را در تحولات عصر خویش داشته‌اند اما کم‌ترین اثر و نامی از آن‌ها در صفحات بی‌شمار تاریخ معاصر ما یافت نمی‌شود. در مقابل، چه بسیار افراد نالایقی که تنها هنر آن‌ها بهره‌برداری از امواجی بوده است که دیگران خلقش کرده‌اند، اما بخش‌ها و برگ‌های مختلفی از تاریخ ما را به خود اختصاص داده‌اند و از بد اتفاق به نام عالم نیز شهرت گرفته‌اند. امثال ملک‌المتکلمین که در کتاب‌های تاریخ معاصر ما به غلط از وی به اولین شهید مشروطه یاد می‌شود سید جمال واعظ، شریعت سنگلجی و... از زمره این عالمان کذایی هستند. غفلت از میزگذاری دقیق میان عالمان واقعی و حقیقی با عالم‌نمایان بی‌علم و به کارگیری لفظ عالم بر آن‌چه معمول تاریخ‌نگاری معاصر ما می‌باشد، خلط میان این دو گروه و حمل اشتباه ویژگی‌های یکی بر دیگری را در پی خواهد داشت.

3. سیر تکاملی غرب‌شناسی علمای شیعه

غرب‌شناسی علمای شیعه از زمان تعامل دولت ایران با غرب جغرافیایی که به تبع آن، غرب اندیشه‌ای برای عنصر ایرانی مسأله شده است سیری تکاملی داشته است به گونه‌ای که با مطالعه تاریخ مناسبات فکری رفتاری علمای شیعه با جریان تجدد و مدرنیته در ایران، به وضوح درمی‌یابیم که چگونه نگاه ابتدایی و نخستین علما به غرب در فرایند زمان به نگاهی عمیق و پخته تبدیل شده است. نگاه‌های نخستین و اولیه علمای شیعه به غرب، تا حدّی ابتدایی و ساده بوده است، اساساً یکی از علت‌هایی که غرب‌شناسی علما و بلکه همه غرب‌شناسی‌های اولیه دچار کاستی‌ها و نقص‌هایی می‌باشد، این است که در شرایط اولیه، خود غرب هنوز به تمام ابعادش ظاهر نشده بود و لذا چون ظهور غرب، ناقص بود، شناخت آن نیز ناقص جلوه می‌کرد.

این نکته حایز اهمیت است که فهم ناقص بودن غرب‌شناسی‌های اولیه اینک که مدت‌ها از آن زمان گذشته و فرصت لازم در اختیار غرب برای نشان دادن خودش گذاشته شده است، میسور گشته است. در شرایط اولیه ظهور غرب، حتی خود غربی‌ها هم تا حدّ قابل توجهی نمی‌دانستند که چه فکر و چه ابزاری خلق کرده و آفریده‌اند و نتایج این چیزها چه خواهد بود. به همین علت، تقریباً چهار قرن پس از ظهور تفکر جدید غرب (از قرن 15 تا قرن 19)، پس از این‌که هم علم و هم تکنیک غرب تا حدّ زیادی وارد زندگی بشر شد و بشر غربی را گمان آن رفت که با این علم و تکنیک می‌تواند بر همه مشکلات و گرفتاری‌های بشر فایق آید، کم‌کم نقص‌ها و پیامدهای منفی علم و تکنیک، خود را نشان داد و در همان غرب نیز، عده‌ای از دانشمندان به مخاطرات آن هشدار دادند.[11]

در شرق، و از جمله در ایران نیز این مشکل برای شناخت غرب جدید، به‌ویژه در شرایط اولیه ظهورش وجود داشت. اینجا نیز نیاز بود تا این علم و تکنیک که از قضا در اینجا، تکنیک غرب، بسیار زودتر از علم آن مورد توجه قرار گرفت تا حدّی فراگیر شود و سایه چتر خود را بر همه زندگی بشر بیفکند و آن‌گاه نتایج و پیامدهای منفی خود را نشان دهد. به همین علت است که رویکرد علما به رویه دانش و علم و تکنیک غرب، در شرایط اولیه، سراسر تمجید و تحسین بوده است و نقد علما به غرب در این شرایط، بیشتر ناظر به رویه استعماری غرب می‌باشد. البته این امر تا حدّ قابل توجهی معلول شرایط خاص آن زمان نیز بوده است. یکی از نویسندگان تاریخ معاصر، مشکل شناخت اولیه غرب توسط علما را این‌گونه بیان می‌کند:

به هر روی، مجتهدان شیعه دشمنانی کم و ناتوان نداشتند و ناچار بودند برای پاسداری از موضع و موقع خویش در چند جبهه پیوسته در ستیز باشند. در شرایطی از این دست، و به‌ویژه با توجه به اینکه دولت ایران در جنگ با روسیان درگیر بود، خردمندانه نمی‌نموده است که رهبران مذهبی ستیز سازمان‌یافته و گسترده‌ای را بر ضد دانش نوین غرب رهبری کنند. به سخن دیگر، در آن مقطع ویژه زمانی، فرصتی‌درخور برای رهبران سرشناس مذهبی دست نداد تا به شیوه‌ای یک‌پارچه و روشن، موضع و باور خویش را در برابر نوسازی اعلام دارند. چنین می‌نماید که اگر این ویژگی‌های ویژه آن روزگار در میان نبود و رهبران مذهبی و مجتهدان اصولی در موضع و موقعی استوارتر قرار داشتند و ایران با کشوری نیرومند و نامسلمان مانند روسیه در حال جنگ نبود، مجتهدان با آشنایی ایرانیان با دانش‌ها و کارشناسی‌هایی‌که از اروپای نامسلمان ریشه می‌گرفت همنوایی چندانی نشان نمی‌دادند. برخی از نوشته‌های مربوط به آن روزگار گواهی روشن بر این امر است.[12]

به همین علت که هنوز ماهیت غرب خود را نشان نداده بود، غرب‌شناسی اولیه علما بسیار با احتیاط و دقیق بوده است. آنان به ضرورت شرایط و به‌ویژه در پس شکست ایران از روسیه حتی اگر به پیشرفت‌های علمی و تکنیکی غرب به دیده تکریم یاد کرده‌اند، در عین حال، اخذ و اقتباس بدون منطق و تعریف نشده آنها را جایز نمی‌دانستند و سخت بر نتایج اسف‌بار این تقلید کورکورانه شوریده‌اند. البته پیش از جنگ ایران و روس و یا در متن آن جنگ‌ها نیز، نقدهایی ناظر به سطح بیرونی غرب از جانب علمای شیعه بر غرب وارد شده است. به عنوان مثال؛ می‌توان به نوع رساله‌های جهادیه از جمله "جامعه الشتات" میرزای قمی و "کشف‌الغطاء" آیت‌الله شیخ جعفر کاشف الغطاء و... اشاره کرد که در آن‌ها به نتایجی که چهره استعماری غرب به‌ویژه در امور مربوط به عفت و ناموس و... اشاره شده است. اما در دوره‌های بعد، کم‌کم علما به نقدهای جدی‌تر و عمیق‌تری درباره غرب پرداختند. در ابتدا تنها به نحوه اخذ و اقتباس تکنولوژی غرب توسط ایرانی‌ها و سپس همزمان، به نقد مبانی معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی‌و انسان‌شناسی غرب پرداختند.

به عنوان مثال می‌توان به نقد ماهنامه "درّه النجف" که در زمان مشروطه (1328 ق) به عنوان ارگان فکری حوزه علمیه نجف در شهر نجف به چاپ می‌رسیده است، در خصوص نحوه استفاده از علم و تکنیک غربی اشاره کرد:

امیر عبدالرحمن‌خان افغان در کتاب تاریخ خود می‌گوید که ما برای اطلاع به علوم لازمه که در خارجه است، بایست که از آن بلاد مستخدم بخواهیم و مدت خاصی برای خدمت آنها مقرر داریم و با آنها شرط موءکد کنیم که پس از انقضای مدت، تمام شاگردهایی که به او سپرده‌ایم، امتحان بدهد که خود آنها بدون مداخله او مباشر عمل شوند و از امتحان درآیند تا معلوم شود تمام عمل را بدون خیانت تعلیم داده؛ و شرط موءکد کنیم که اگر غیر از این شد، مستحق اجرت نباشد. اگر همچه کردیم، در زمان کمی از خارجه مستغنی خواهیم شد. و نبایست که از اول جوانان ساده خود را به آن بلاد بفرستیم که هر چه اخلاق رذیله که خوی آن بلاد است و طبع جوانان به او راغب است، اخذ کنند و تخم آن را در مملکت ما آورده در بپاشند. بلی؛ در صورتی که جوانان ما در مملکت خود تربیت شدند و معنای استعمار ملکی و شرف قومی و حُب وطنی را درست فهمیدند و در قلب آنها رسوخ یافت، آن وقت که اگر به خارجه رفتند، از محاسن اخلاق آنجا هرچه را که مناسب تمدن مملکت خود دید، برای آنها به رسم ارمغان خواهد آورد نه آنچه را که موجب خرابی ملک و ملت او است. کرورها از مال این ملت بدبخت خرج مدرسه دارالفنون شد و کرورها مصرف کسانی شد که برای تعلیم به اروپا مسافرت کردند، هنوز سر هر کاری که می‌آییم که به علوم جدیده محتاج است، بایست از اروپا مستخدم بگیریم و پس از دو قرن تعلیم و تعلم، کسانی در بین ما پیدا نشدند که اقلاً صورت هر یک از این علوم را ولو تقلیداً کامل نه ناقص اخذ کرده باشند که در مقام حاجت به کار ببرند و ما را از احتیاج به استخدام از خارجه مستغنی کنند، چه جای آنکه در مقام اجتهاد و استنباط مطالب تازه و اختراعات جدیده باشد.[13]

نیز می‌توان به نقد شیخ فضل‌الله نوری بر برخی مبانی تفکر غرب اشاره کرد. به عنوان مثال؛ وی به این ایده که مقتضیات عصر را باید حتی در برابر اصول اسلامی اولویت داد، سخت مقاومت می‌کرد؛ چرا که معنی این ایده، تقدم و اصالت عقل بشری بر آموزه‌های وحیانی و دینی می‌باشد. عین‌السلطنه در خاطرات خود می‌نویسد:

شیخ، خاصه در اواخر عمر، با قاطعیتْ هر نوع برخورد انفعالی در برابر امواج فکری و سیاسی جدید را محکوم می‌کرد و شریعت جاوید نبوی (ص) را تحت هیچ عنوان و بهانه‌ای نظیر عنوانِ فریبای "مقتضیات عصر"، تغییرپذیر نمی‌دانست. سخن او این بود که: من حکم خدا و رسول را می‌نویسم، نه مقتضیات عصر را.[14]

شیخ فضل‌الله خود در رساله تذکره الغافل می‌نویسد:

اگر کسی را گمان آن باشد که مقتضیات عصر تغییردهنده بعض مواد قانون الهی است یا مُکَمَّلِ آن است، چنین کس هم از عقاید اسلامی خارج است، به جهت آنکه: ]پیغمبر ما [خاتم انبیاست و قانون او ختم قوانین است، و خاتَم، آن کسی است که آنچه مقتضی صلاحِ حالِ عباد است إلی یَومِ الصُّور به سوی او وحی شده باشد و دین را کامل کرده باشد. پس جعل قانون کلاً ام بعضاً منافات با اسلام دارد... والله، ابداً گمان آن نداشتم که کسی جعل قانون را امضا کند و از برای مملکت اسلام، قانونی جز قانون الهی بپسندد و مقتضیات عصر را مُغایرِ بعضی مواد قانون الهی بداند؛ و مع ذلک او معتقد به خاتمیت و کمال دین محمد (ص) باشد.[15]

شیخ فضل‌الله حتی تلاش می‌کرده است تا از جزئیات مطروحه در اروپا از جمله مندرجات نشریات مهم آن‌جا نیز اطلاع حاصل نماید. یکی از محققین تاریخ معاصر در این خصوص می‌نویسد:

اوراق و نشریاتی که در خارج از کشور نشر یافته و ربطی به اسلام و ایران داشت، به وسیله مرحوم نجم‌الدوله (دانشمند ذوفنون عصر قاجار) ترجمه و تحویل شیخ می‌گردید. شیخ، همچنین برای تهیه و ترجمه مندرجات جراید اروپا درباره ایران، از میرزا محمدخان قزوینی معروف بهره می‌گرفت که نزد شیخ درس خوانده بود و در صدر مشروطه در اروپا به سر می‌برد.[16]

نیز می‌توان به نقد غرب در نامه آیت‌الله شیخ‌الشّریعه اصفهانی به کلنل ولسن فرماندار انگلیسی عراق اشاره کرد. این نامه مربوط به دوران انقلاب عراق علیه سلطه انگلستان که تحت اشراف و مدیریت علمای‌دینی صورت گرفته است می‌باشد. قضیه از این قرار است که پس از رحلت مرحوم آیت‌اللَّه میرزا محمدتقی شیرازی، کلنل ولسن فرماندار انگلیسی عراق، خطاب به آیت‌اللَّه شیخ‌الشّریعه اصفهانی، رهبر انقلاب مردم عراق نامه‌ای نوشت و در آن از عدالت و لیبرالیزم و آزادی غربی سخن به میان می‌آورد. گزیده‌ای از نامه وی چنین است:

مصائبی که بر عراق و اهالی عراق وارد گردیده، نتیجه آرای سلف شما مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی می‌باشد. ایشان در یکی از مذاکرات اخیر خود ادعا نمود که خواهان صلح بین حکومت و ملت هستند و از خونریزی و قتل اجتناب می‌نمایند و امکان ندارد که مانند حضرت‌عالی به این مسایل توجه ننمایید. حکومت بریتانیای عظمی، همیشه متکی بر سه اصل بوده است: اصل ترحم، اصل عدالت و اصل آزادی‌دین و عقیده.

آیت‌الله شیخ‌الشّریعه اصفهانی در جواب کلنل ولسن، نامه‌ای بسیار مفصل، که حاوی مطالبی بسیار صریح و روشن‌گر می‌باشد می‌نویسد و در آن به نقد باطن غرب و شعارهای ادعایی آن می‌پردازد. گزیده‌ای از آن نامه چنین است:

برای اینکه از تقاضاهای مردم مطلع نشوید، در گوش‌ها پنبه گذاشته‌اید. بعد از وعده‌ها و امیدواری‌ها، مردم را می‌ترسانید. پس از آرزوها، سخن از عدم موفقیت می‌گویید. شدت عمل به خرج دادید؛ عده‌ای را تبعید نمودید، جمعی را کشتید؛ بعضی را نیز به زندان افکندید. نسبت به روءسای عشایر، اهانت روا داشتید. شما می‌خواهید کسانی را که به آنها ستم شده و به اموال‌شان خسارات وارد آمده، مجازات کنید؟ آیا آنها چاره‌ای جز دفاع از خانه و کاشانه خود داشتند؟ آنها به واجب خود عمل کردند؛ دفاع نمودند. شما برای هوای نفس به آنها حمله و هجوم آوردید. مرحوم آیت‌اللَّه شیرازی را به من تسلیت می‌گویید و مصائبی را که به عراق و مردم وارد نموده‌اید، نتیجه آرای مقدس ایشان می‌دانید. با این نسبت، احساسات من و عواطف مسلمین را جریحه‌دار نمودید. شما منکرید و خود را کاملاً بی‌اطلاع جلوه می‌دهید. کشتی‌های پر از اسباب تخریب و آلات جنگ می‌فرستید و قوای خود را برای بیچارگی این ملت مظلوم و پایمال کردن حقوق آن کامل می‌نمایید. در اعلامیه و نامه خود ادعا می‌نمایید همیشه اساس حکومت انگلستان مبتنی بر سه رکن ترحم، عدالت و اصل آزادی دین و عقیده است. به نظر من، منظور از اصل اول (ترحم)، این است که هر وقت ملت عراق استقلال خود را مطالبه نماید، سربازان‌تان را علیه آن وادار کارزار نمایید و روءسای آن را بکشید و علما و زعما و نمایندگان مردم را تبعید و زنان و اطفال را هدف گلوله قرار دهید و منازل و مزارع و اموال کسانی را که مخالف قیمومیت انگلستان و خواهان تشکیل حکومت ملی عرب هستند، بزنید و هتک حیثیت و آبرو بنمایید و اموال بی‌گناهان را مصادره کنید و شهرها را برای تلف شدن مردم از گرسنگی محاصره نمایید و تجهیز شهرستان‌ها را برای دفاع مخالف قوانین اعلام کنید. اصل دوم یا عدالت، یعنی کشتار و اعدام، بدون جرم و محاکمه و تبعید، به مجرد مطالبه استقلال و استعمال سرنیزه در زندان به اندک شبهه‌ای و عدم استماع دعوایی که علیه انگلستان باشد و غیر اینها از اموری که نه موافق عقل است و نه مطابق قانون. اصل سوم یا آزادی دین و عقیده، عبارت است از تیراندازی هواپیماها و کامیون‌ها بر مساجد و کشتن عبادت‌کنندگان و زن‌ها و بچه‌ها و تشکیل دادگاه نظامی‌برای مجازات کسانی که جهت ذکر مناقب رسول اکرم (ص) به جهت سوگواری حضرت امام حسین (ع) مجالسی برپا سازند مگر با اجازه فرماندار نظامی. نظر ما این است که به عراقی‌ها استقلال تام داده شود؛ استقلالی که خالی از هر عیب و قیدی باشد.[17]

آنچه از نامه حضرت شیخ‌الشریعه اصفهانی برمی‌آید، غیر از نوع نگاهی است که علما در مراحل اولیه غرب‌شناسی‌شان داشتند. اگرچه این نامه و جواب آن، دارای سیاق و محتوای سیاسی می‌باشد، اما مطالب ارزنده‌ای که شیخ‌الشریعه اصفهانی در جواب ولسن می‌نویسد، در حقیقت نقدی بر لایه‌های باطنی‌تر تفکر غرب جدید می‌باشد. به عنوان مثال؛ ایشان به خوبی موفق شدند تا با ادبیاتی سیاسی، نقدی‌علمی بر دو ادعا از سه ادعای بزرگ ولسن درباره انگلیس (و بلکه روح حاکم بر تفکر اروپایی) ارایه دهند. آن دو ادعا، یکی اصل عدالت و دیگری اصل آزادی عقیده و مذهب می‌باشد که امروزه به عنوان دو اصل مهم در منشور جهانی حقوق بشر حضور دارند. حضرت شیخ‌الشریعه اصفهانی، با تفسیری که از عدالت و آزادی در نزد غربی‌ها ارایه می‌دهد، در حقیقت روح و باطن غرب را به چالش کشیده است.

4. جهت رسالت علمای شیعه در تعامل با غرب

ریچارد رورتی[18] برای تبیین هویت افراد از مفهوم "واژگان نهایی" کمک می‌گیرد. وی می‌نویسد: همه افراد وقتی از آن‌ها خواسته می‌شود از امید، عقاید و آرزوهای‌شان تبیین‌هایی ارایه دهند، مجموعه‌ای از کلمات و عبارات را دارند که بدان‌ها متوسل می‌شوند. این‌ها همان "واژگان نهایی" هستند. ما داستان خودمان را به وسیله این واژگان نقل می‌کنیم؛ آن‌ها به این دلیل نهایی هستند که فراتر از آن‌ها، تکرار مکررات، جزمیت، یا سکوت وجود دارد.[19]

اصل اساسی در تعامل علمای شیعه به عنوان طلایه‌داران و نگهبانان محوری عنصر دین، با دنیای غرب، حفظ واژه اسلام و یا تشیع به عنوان واژگان نهایی در توصیف عنصر ایرانی بوده است. به عبارت دیگر؛ در همه مناسبات و تعاملاتی که علمای شیعه با دنیای غرب داشته‌اند اعم از شکل رفاقت یا رقابت و ستیز یا سازش تلاش کرده‌اند تا بر واژگان نهایی خودشان که همان اسلام (مذهب تشیع) است تحفظ داشته باشند و اساساً این تحفظ، ملاک ستیز و سازش آن‌ها بوده است که البته به لحاظ تجربه تاریخی در اکثر موارد کار آن‌ها با غرب، به ستیز می‌کشیده است تا به سازش.

در طول تاریخ یکی از دغدغه‌های مهم علمای شیعه، آگاهی دادن به مردم در راستای حفظ اسلام بوده است. به‌ویژه آن‌که پس از عصر غیبت، عصر مهجوریت تاریخی تفکر شیعه شروع شده و تا ظهور سلسله صفویه (قریب به هشت قرن) ادامه یافته است. در این مدت طولانی، شرایط شیعیان بیشتر شرایط تقیه، انزوا، فراری، عزلت‌نشینی و... بوده است. مهم‌ترین دغدغه جامعه شیعه در این مدت طولانی، حفظ جان و مال و عرض و ناموسش بوده است. علمای شیعه با لطایف‌الحیلی، بیشتر در قالب اصل "جواز العمل مع السلطان الجائر" توانسته‌اند این شرایط طولانی را به گونه‌ای حفظ کنند که اساس اسلام و شیعه باقی بماند و از بین نرود. البته در همین مدت طولانی، در گوشه و کنار قلمروی وسیع اسلامی، در مقاطعی قبایل، خاندان و حتی حکومت‌هایی شیعی و یا حداقل دارای مماشت با شیعه نیز به وجود آمده‌اند که علمای اسلام بیشترین بهره‌برداری را از آن فرصت‌ها نموده‌اند، اما واقعیت این است که این فرصت‌ها و مقاطع در برابر تهدیدهای مقاطع به مراتب طولانی‌تر و قلمروهای به مراتب گسترده‌تر بسیار ناچیز و اندک بوده است.

با ظهور سلسله صفویه، اگرچه تفکر شیعه به‌ویژه با رونق یافتن حوزه علمیه اصفهان که تقریباً چهارصد سال پس از این تاریخ را توانسته است، تغذیه فکری کند فرصتی برای ظهور و بروز و بالندگی یافت، اما جدای از جریان انحرافی اخباری‌گری و برخی نحله‌های انحرافی مانند شیخیه و... که در جای خود توانستند به مانعی برای ارتباط عمیق شیعیان با فرهنگ غنی خود شوند و همچنین وجود نظام سلطنتی و پادشاهی که در هر حال، سطح خاصی از نشو و نمای اندیشه‌های اسلامی را برمی‌تابید، باز شدن پای رقیبی به نام غرب که از سویی، ناشناخته و بدیع می‌نمود و تعیین نسبت و موضع صحیح در قبال او مسلماً نیازمند گذشت زمان بود و از سویی، بسیار سریع، تهاجمی، فراگیر و مدعی میراث‌خواری شرق و از جمله اسلام شد به عنوان مهم‌ترین مانع بر سر ارتباط وثیق مسلمانان با فرهنگ اسلامی، همچنان حضور داشت. این مشکل زمانی به طور دقیق فهم می‌شود که توجه داشته باشیم که خیزش و نفوذ غرب در میان مسلمانان در ابتدا نه از طریق اندیشه و فکر، بلکه از طریق ابزار زندگی اعم از آلات جنگی، صنعت و تکنولوژی و... بوده است و مبارزه با اندیشه غرب تا حدودی مستلزم مبارزه با نوع و سبک و سیاق زندگی جدیدی بوده است که مدت‌ها مسلمانان به غلط بدان خو گرفته بودند. رسالت ویژه علمای اسلام در همین مرحله نهفته است که باید به گونه‌ای عمل کنند که ضمن داشتن مردم، به نقد تفکر رقیب بپردازند. البته نباید کتمان کرد که اگرچه غرب به ظاهر در زندگی مسلمانان در حال ورود بود، اما ریشه‌های اسلام در تاروپود حیات مسلمانان به گونه‌ای عمیق بوده که علمای اسلام به راحتی می‌توانستند از این پتانسیل برای بیدار کردن و آگاهی دادن به آن‌ها استفاده کنند. از همین روست که در مقاطع مختلف حادّ شدن درگیری علمای شیعه با غرب، آنان با به‌کارگیری عمیق‌ترین عناصر و موءلفه‌های دینی از سویی به تحریک و احساسات مردم می‌پرداختند و از سویی مردم را به عمق فاجعه‌ای که شاید به ظاهر هم مهم جلوه ننماید، رهنمون می‌ساختند. استفاده از پتانسیل کربلا و شهادت عاشورایی در برخی اعلامیه‌ها، فتاوا و رساله‌های جهادیه علما به هنگام جنگ ایران و روس و نیز استفاده از موءلفه مهدویت و امامت به عنوان یکی‌از مهم‌ترین آموزه‌های اعتقادی مسلمانان و به‌ویژه شیعیان در نهضت تنباکو و حتی نهضت مشروطه، خود نشان از چنین روشی دارد که به‌روشنی سطح و عمق مبارزه و حتی فاجعه‌ای که اگر غفلت شود ممکن است به بار آید را نشان می‌دهد.

این در حالی بوده است که به هر میزان که غرب‌گرایی در جامعه بیشتر رواج می‌یافت، مبارزه علنی با اسلام و نیز دفاع علنی از غرب بیشتر می‌شده است. چنین رفتارهایی به طور طبیعی واکنش علما را در پی داشته است. به عنوان مثال می‌توان به مقاله "لزوم تشکیل انجمن دانش" که در جریده اختر در عصر نهضت تنباکو نوشته شده است اشاره کرد:

آی از فنون جدیدالاختراع علم سودمند طبیعت روی‌گردان و گریخته و به دامن پوسیده علم بی‌نتیجه شریعت کهنه هزار و اند ساله سخت درآویخته! آخر تا به کی از مستی حق‌پرستی هشیار و تا به چند از خواب خرگوشی غفلت و بی‌هوشی از لذایذ شهوت‌پرستی و دنیاپرستی بیدار نخواهید شد؟ آخر مگر نه، هزار و اندی سال است پیشوایان ملت و پیروان والاهمت، همت گماشته و به کمال سعی و کوشش، تمامی عمر عزیزشان را در تکمیل علوم و معارف این شریعت مصروف داشته‌اند و هنوز تاکنون دیده و شنیده نشده است که در ضمن این مقوله علم و آگاهی، یک آلت جزیی بی‌قابلیت چون شاخه کبریتی‌ساخته شده باشد، تا چه رسد به اختراع آلات و ادوات بسیار عمده جلیل‌الخطر عظیم‌القدر محیرالعقول که هیئت جمعیت انسانی را در سهولت و رفاه عشرت و کامرانی به کار است... شماها در این کنج بیغوله‌های عتبات و غیرعتبات، به گوشه فراغتی و توشه قناعتی، آن هم اگر دست دهد، ساخته و به پاره‌خیالات سودایی و اوهام مالیخولیایی، طبع لطیف را به هیچ قانع و نفس شریف را نقد از خطوط و لذایذ زندگانی مانع و به وعده‌های نسیه یوم المعاد خاطر مبارک خودتان را به بدین‌گونه ریشخند دل را خرم و خرسند داشته، عمر گران‌بهای خودتان را به تحقیق حلال و حرام و آیین بی‌رنگ و رونق اسلام به باد هدر می‌دارید. این شریعت که به راستی سراسر موجب کمال توحش و جرمان سعادت مدنیت و سبب عمده کسالت و اهمال در کارسازی و اسباب آرایش خود و آرایش مملکت است. ای گروه سفاهت‌انبوه بخت‌برگشته، و ای علمای ضعیف‌العقل سخیف‌الرّأی سعادت کشته! تا چند از حلال محمد صلی الله و علیه و آله حلال الی یوم‌القیامه و حرام محمد حرامٌ الی یوم القیامه بحث و تحقیق می‌کنید؟!

می‌گویم خرده‌خرده به‌طوری که به شرف و شأن‌تان برنخورده، به رسم و آیین متمدنه روی زمین که امروز نیّر نیک‌بختی و سعادت در آفاق آنان ضیاءپاش است، گرایید و از وضع و روش و رفتار سودمند و نتیجه‌دار آن نیک‌بخت مردمان که سراسر موافق احکام وجدان سلیم است و سلیقه مستقیم، نقشه گیرید تا نیز شما مانند آنان نیک‌بخت و شرفیاب سعادتمند و کامیاب گردید و از افکار عالی و مطالب جلیله مدنیّه و نوعیه این باخردان که مدار شریعت الهیه بر آن است، پیروی نمایید و از انوار علوم و معارف حقیقی این دانشمندان استفاده و استضائه نمایید. از تنگنای رسوم و عادات و قیود و تکلفات این ملت و شریعت که سبب عمده و منشأ اصلی این حالت رذیله و حیات دانیه و وحشی بودن سریر، که درد بی‌درمان ما ایرانیان است، بالمرّه جسته و رسته و به فضای واسع عالم حریت و آزادی که فنون گوناگون لذت و شهوت و آرزو و آمال، مالامال است، پیوسته نیک‌بخت و شرفیاب سعادتمند و کامیاب، با رفاه حال و راحت‌خاطر زیست و زندگی نماییم و بدین و تیره، رفته‌رفته مانند سعادتمندان همسایه در اندک زمانی کار این خانه زندگانی خود و برادران بی‌ساز و سامان خودتان را سازکرده، نقایص امور ملکی و نوعی‌تان، تماماً به اصلاح آید.[20]

همچنان که ملاحظه می‌شود، جریان غرب‌گرا و غرب‌زده مستقیماً پیکان حمله خود را معطوف به دین اسلام و آموزه‌های آن می‌کردند. واژه‌هایی از قبیل "علم بی‌نتیجه شریعت کهنه"، "کنج بیغوله‌های عتبات و غیرعتبات"، "پاره‌خیالات سودایی و اوهام مالیخولیایی"، "وعده‌های نسیه یوم المعاد"، "آیین بی‌رنگ و رونق اسلام"، "علمای ضعیف‌العقل سخیف‌الرّأی سعادت کشته"، "حالت رذیله و حیات دانیه" و... در توصیف دین و عالمان دینی به خوبی موءید این ادعا می‌باشد. از اینروست که در برابر این تلاش‌ها مخرب و گزنده، علما تلاش می‌کردند تا نگاه مردم به غرب را در جهت عزت اسلام و دین سوق دهند. آن‌ها با نوشته نامه، بیانیه، فتوا و... که ذیلاً به برخی از آن‌ها که به نوعی در نقد غرب و به منظور دفاع از اسلام نوشته شده است اشاره می‌کنیم در این مهم انجام وظیفه می‌کردند.

1. گزیده‌ای از اولین نامه طولانی میرزای شیرازی به ناصرالدین شاه در خصوص قرارداد رویتر که در آن میرزای شیرازی علت اصلی مخالفت خود با قرارداد مذکور را، مخالفت آن با دین و قرآن اعلام می‌دارد:

اگرچه احقر تاکنون در مقام تصدیع برنیامده و در امورات مملکتی دخالتی نکرده، ولی نظر به تواصل اخبار به وقوع وقایعی چند که توانی از عرض مفاسد آن‌ها خلاف رعایت حقوق دین و دولت است، عرضه می‌دارد که اجازه مداخله اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و رفت و آمد آنها با مسلمین... از جهاتی چند منافی صریح قرآن مجید و نوامیس الهیه و موهن استقلال دولت و مخل نظام مملکت و موجب پریشانی عموم رعیت است... دعاگو هیچ در مقام دولت‌خواهی هم رضا نمی‌دهد... این امور که مفاسد آنها در اعصار لاحقه دامن‌گیر دین و دولت و رعیت است در این عهد همایون جاری شده.[21]

2. گزیده‌ای از نامه ملا علی کنی به ناصرالدین شاه علیه پس از امضای قرارداد رویتر:

ما دعاگویان بلکه عموم اهل ایمان عرض می‌کنیم که شخص ملکم‌خان را ما دشمن دین و دولت دانسته‌ایم و به هیچ‌وجه صلاحیت وکالت از دولت و سلطنت و انتظام ملک و مملکت ندارد که به خطاب و لقب نظام‌الملکی مخاطب و مقلب باشد و هر کس باعث این امر شده است، خیانت کلی به دین و دولت نموده است که چنین دشمن جانی را مداخله در کارهای بزرگ دولت داده است... اعلی‌حضرت شاهنشاهی را به باطن همان عنصری که محل و مظهر اقتدار و سلطنت ایشان می‌باشد، قسم می‌دهم که اهتمام بر حفظ دین و دولت و دفع هر خائن از مملکت و ملت بفرمایید؛ به خصوص همین شخصی را که قرار راه‌آهن داده و عهدنامه آن را بر وفق صلاح دشمن دین و دولت نوشته، بدون اینکه از عقلا و خیرخواهان دولت اجازت و مشورتی نماید.[22]

3. گزیده‌ای از نامه آخوند خراسانی به مظفرالدین شاه در حمایت از شرکت اسلامیه:

چه بسیار شایسته است که اعلی‌حضرت شاهنشاه اسلامیان‌پناه، بذل مراحم ملوکانه در مشیت این شرکت اسلامیه که خشنودی حضرت امام عصر ارواح العالمین له الفداء و ترویج ملت بیضاء و تقویت دولت عظمی... است، خواهند فرمود، خود آن وجود اقدس در لبس البسه مصنوعه اسلامیه مقدم و به صدور امر ملوکانه در مساعدت این مطلب مهم وزرای عظام و اولیاء فخام دولت ابد مدت را مفتخر فرمایند. و بر عموم رعایا و قاطبه مسلمین لازم و به مقتضای (الناس علی دین ملوکهم) تأسی و متابعت نمایند و خلع لباس ذلّت را از خود بلبس لباس عزّت البسه اسلامیه صاحب شرع را خوشنود دارند (کهن جامه خویش پیرایش به از جامه عاریت خواستن).[23]

4. جواب میرزای شیرازی به استفتای شیخ فضل‌الله نوری در خصوص عدم جواز استفاده از قند و چای خارجی:

در جواب سئوال از قند و غیره، آن‌چه نوشته بودید از ترتب مفاسد بر حمل اناس از بلاد کفره به محروسه ایران، صواب، و همیشه ملتفت به آن‌ها و اصناف آن، که مایه خرابی دین و دنیای مسلمین است بوده‌ام و از اقدام شما در تهیه دفع آن‌ها که باید از محض غیرت دین و خیرخواهی مسلمین باشد زیاده مسرور شدم. و البته به هر وسیله‌ای که ممکن باشد رفع این مفاسد باید بشود.[24]

5. گزیده‌ای از بیانیه تحریم امتعه روسیه توسط آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی:

هرچند به بعض ملاحظات و انتظار فراهمی تمام مقدمات، هنوز حکم به حرمت امتعه روسیه، به عموم مسلمین اعلان نشده، مترصد موقع هستیم، لیکن عموم غیرتمندان اسلام به رأی‌العین می‌بینند که استعمال امتعه خارجه در بلاد اسلامیه تا به حال به چه درجه موجب تسلط کفار بر مسلمین داخله شده. حالا به ذهاب بیضه اسلام و زوال اسلامیت و استقلال مملکت هم ـ العیاذ باللَّه تعالی ـ نوبت رسیده. بقای سالدات روس به بهانه حفظ تجارت روسیه در ایران، تدریجاً به کنیسه شدن مساجد و تبدیل اذان به ناقوس و پامال شدن روضه منوره حضرت ثامن الائمه (ع) خدای نخواسته موءدی خواهد بود. إن شاء اللَّه تعالی عموم آقایان علما و امرا و تجار محترم و طبقات غیرتمند اسلام، تمام این مفاسد را نصب‌العین خود فرموده به همان فطرت پاک ایمانی و به شرافت طبع اسلام‌پرستی از این امتعه خبیثه و فصول عیش که موجب ذهاب دین مبین و استیلای کفر بر ممالک اسلامیه است، به کلی اغماض، در فوز به فیض این جهاد اقتصادی که به نزله جهد و شهادت در رکاب امام زمان ارواحنا فداه است، مسارعت و بر همدیگر مسابقت خواهند فرمود.[25]

5. گزیده‌ای از نامه آخوند خراسانی به احمدشاه قاجار:

الف. بر شما شایسته است که در حفظ شریعت مطهره و مبانی مقدس اسلام از بذل جان و مال دریغ نورزید و برای حفظ مقام حکومت معلمی را انتخاب کنید تا علوم شرعیه را به شما یاد دهد. بر شما واجب است مواظبت کامل از عبادات عملیه، و بدانید که به جا آوردن فرایض اولیه موجب دوام حکومت و عظمت سلطنت شما بر ملت خواهد بود.

ب. در توسعه عدالت اجتماعی و مساوات حقیقی بکوشید و این امر امکان‌پذیر نیست؛ مگر آنکه شخص شاه با ضعیف‌ترین افراد ملت از نظر حقوق اجتماعی برابر باشد. احکام شرعی اسلام باید بر جمیع افراد مملکت بدون استثنا حاکم باشد. اگر شخص شاه در این امر ثابت‌قدم باشد و در اجرای این تکلیف بکوشد، بی‌تردید دشمنان ایران سرشکسته خواهند شد و اساس عدالت مستحکم خواهد شد؛ البته این امر مهم نباید فقط جنبه حرف و وهم داشته باشد.

ج. با مراجعه به تاریخ برای خاطر ملوکانه مکشوف می‌شود که پادشاهان ایران چه پیش و چه پس از اسلام، به تبع آنان کارگزاران مملکت همّ عمر خود را در خوش‌گذرانی و پیروی از شهوات و لهو و لعب سپری کردند و نتیجه آن شد که مملکت ناتوان، ملت خوار و زبون، ثروت ملی نابود و اوضاع کشور نابسامان شد. اگر یکی از آنان چشم از شهوت‌رانی می‌پوشید و همت خود را صرف ترقی و توسعه مملکت و تربیت ملت و نشر علوم و صنایع می‌کرد و ارتشی آراسته برای مملکت مهیا می‌ساخت، پیشرفت و عظمت ملی در اندک زمانی حاصل می‌آمد. امیدوارم ـ ان‌شاءالله تعالی ـ ذات ملوکانه از راه اول دوری کنید که راهی فاسد و مردود است و بی‌شک راه دوم را برگزیند و نصب‌العین خود قرار دهد تا نتایج پسندیده آن را به زودی به دست آورد.

د. انتظار داریم که مقام شامخ علم و علمای عاملین و فقهای مصلحین همیشه منظور نظر قرار گیرند که اگر خدای ناکرده در بزرگداشت این امر مهم کوتاهی شود، مملکت و ملت در معرض هلاکت و نابودی قرار خواهد گرفت و در این صورت، برای همیشه انگشت حسرت و ندامت به دندان خواهیم گرفت و آن‌گاه است که دیگر پشیمانی سودی ندارد.[26]

6. مبانی فقهی کلامی علمای شیعه، در نوع تعامل ایشان با غرب

تحفظ علمای شیعه در تعامل با غرب بر اسلام و مذهب تشیع به عنوان واژگان نهایی، در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر اصول متفاوت فقهی کلامی شیعه استوار بوده است. برخی از نویسندگان به اشتباه گمان برده‌اند که بسیاری از برخوردها و ستیزهای علمای شیعه با غرب ناشی از گره خوردن منافع آن‌ها با تجار و سایر گروه‌هایی بوده است که منافع آن‌ها توسط غرب تهدید شده است. به عنوان مثال؛ نیکی کدی در کتاب معروف خود به نام "ریشه‌های انقلاب ایران" نهضت عظیم دینی تحریم تنباکو را نتیجه "اتحاد موفقیت‌آمیز میان علما، اصلاح‌طلبان متجدد و جماعت ناراضی ایران به خصوص تجار"[27] و فریدون آدمیت، نتیجه "مسایل اقتصادی و سیاسی محض با محوریت تجار توتون"[28] می‌دانند. همچنان که حسین بشیریه نهضت مشروطه ایران را معلول "حرکتی به رهبری روشنفکران مترقی" می‌داند.[29] نظر به برخی اصول فقهی کلامی که معتقدیم مبنای تصمیم‌گیری علما در قبال غرب، ما را در دفع این شبهات و اعتقاد جازم مبنی بر دینی بودن تصمیمات علما در قبال غرب، یاری می‌رساند. برخی از این اصول عبارتند از:

1 ـ 6. اصل «الاسلام یعلو و لایعلی علیه»

بر طبق این اصل، اسلام دین جامع و کاملی است که هیچ نسخه‌ای برتر از آن، برای هدایت و کمال انسانی وجود نخواهد داشت. تعامل با دنیای غرب، از آنجا که تا حدّ قابل توجهی مستلزم پذیرش سلطه آنها بر مسلمین بوده است، به‌ویژه با توجه به مقطع مورد بحث (تاریخ معاصر قرون اخیر) که غرب به نوعی تفوق تکنیکی نسبت به جوامع اسلامی دست یافته است؛ به شدت مورد انکار علمای شیعه بوده است. بدبینی علما نسبت به این تعامل، با نظر به نوع تعاملات گذشته جوامع اسلامی با دنیای غرب که بیشتر در قالب قراردادهای تحمیلی و زورگویانه رقم می‌خورده، تشدید می‌شده است. از همین رو، علمای شیعه در خصوص غرب، اصل را بر انکار و طرد می‌گرفتند تا پذیرش و قبول. اگر هم در مواردی به قبول و پذیرش می‌رسیدند، کاملاً با آن موارد محتاطانه برخورد می‌کردند.

2 ـ 6. اصل «حرمت دوستی با کفار»

در قرآن کریم، آیات فراوانی در نهی دوستی با کفار و اینکه مسلمانان کفار را «اولیای» خود قرار دهند، وجود دارد. در تفسیر المیزان ذیل آیه 28 سوره مبارکه آل عمران که ناظر به همین معنی مورد نظر است آمده است:

ولایت در اصل به معنی مالکیت در تدبیر است... غالباً ولایت، مستلزم تصرف یک دوست در امور دوست دیگر است... در نتیجه اگر ما کفار را اولیای خود بگیریم، خواه ناخواه با آنان امتزاج روحی پیدا کرده‌ایم. امتزاج روحی هم ما را می‌کشاند به اینکه رام آنان شویم و از اخلاق و سایر شوءون حیاتی آنان متأثر گردیم... ولایت موجب اتحاد و امتزاج است... و وقتی یک فرد موءمن نسبت به کفار ولایت داشته باشد و این ولایت قوی هم باشد، خود به خود خواص ایمانش و آثار آن فاسد گشته و به تدریج اصل ایمانش هم تباه می‌شود.[30]

وی در ذیل آیه 51 سوره مبارکه مائده نیز می‌فرماید:

ولایت یک نوع خاصی از نزدیکی چیزی به چیز دیگر است به طوری که همین ولایت باعث شود که موانع و پرده‌ها از بین آن دو چیز برداشته شود... ولی به معنی کسی خواهد بود که در طرف مقابل خود امر و نهی می‌کند و به او طبق دل‌خواه خود دستور می‌دهد.[31]

همچنان که از مطالب ذکر شده پیداست، دوستی با کفار زمینه‌ساز امتزاج روحی مسلمانان با کفار خواهد شد و سلطه و حاکمیت آن‌ها بر مسلمانان را در پی خواهد داشت. یکی از علت‌های اصلی مخالفت علمای شیعه در تعامل با غرب، پرهیز و اجتناب از وصول به چنین نتیجه شومی بوده است.

3 ـ 6. اصل "لاضرر و لاضرار"

یکی از قواعد مشهور فقهی که از آن، احکام و فروعات فراوانی، استخراج می‌شود، "قاعده لاضَرر و لاضرار" است. قاعده مزبور، منبعث از روایات فراوانی است که از ضرر به خویش و اضرار به دیگران اعم از ضرر جانی، مالی و عِرضی نهی کرده و آن را حرام می‌داند. برخی از روایات ناظر به این معنی عبارت است از:

1. قال رسُول اللَّه (ص): لا ضَرَرَ وَ لاِضْرارَ فِی الاسلام، فَالْأسْلامُ یَزیدُ المُسْلِمَ خَیْراً وَ لاَیزیدُه شَرّاً.[32]

2. قال الرضا (ع): اِنَّ اللَّه تبارک و تعالی لَم یُبِحْ أَکْلاً وَ لا شُرباً الَّا ما فیه المَنْفَعَه وَالصَّلاحُ و لَمْ یُحَرِّمْ اِلَّا ما فیهِ الضَّرَرُ وَ التَّلَفُ وَ الْفَسادُ.[33]

بر این اساس، تحلیل علمای شیعه از رابطه با دنیای غرب، به‌ویژه که تجربه تاریخی تعامل ما با غرب، به خوبی نشان از خیانت غرب به ما دارد ضرر و اضرار است. در حقیقت، آن‌ها خیر و برکتی در تعامل با غرب برای ملت ایران نمی‌دیده‌اند.

4 ـ 6. اصل «حرمت تشبه به کفار»[34]

یکی از مهم‌ترین اهداف غرب در میان جوامع شرقی به‌ویژه جوامع اسلامی، همسان‌سازی اعتقادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است. غرب برای چپاول بهتر جوامع شرقی، درصدد تبلیغ و تحمیل معیارها و ارزش‌های خود بر دیگر ملت‌ها و اقوام بوده است این همسان‌سازی، ضمن تهی کردن ملل و اقوام از اَصالت‌ها و امتیازات دینی و قومی خود، زمینه هرگونه سلطه‌ای را برای غرب فراهم می‌کند. اَخذ تجدد و محصولات آن، به هر میزان و در هر عرصه‌ای که باشد، به‌ویژه اگر بدون معیار و بدون توجه به شرایط دینی باشد به تحقق این همسان‌سازی کمک می‌کند. اگر در متون و منابع، به دنبال نظرگاه دین در این باره باشیم، به تعبیر"تشبّه به کفّار" برخورد می‌کنیم. روایات متعددی از شیعه و سنی، از تشبّه به کفار و رفتار بر طبق سلوک و سیره آنان نهی کرده‌اند و در حقیقت، بر حفظ اَصالت‌های دینی (اعم از ارزش‌ها و روش‌ها) در همه ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تاکید ورزیده‌اند. برخی از این روایت به شرح ذیل است:

1. قال رسول اللَّه (ص): لَیْسَ مِنَّا مَنْ تَشَبَّة بِغَیرِنا، لا تَشْتَبِهُوا بِالْیَهُودِ وَالَّنصاری.[35]

یکی از علمای اهل سنّت در توضیح این روایت می‌نویسد: یعنی از عمل‌کنندگان بر اساس هدایت ما و حرکت‌کنندگان بر طریق و سنّت ما نیست هر کسی که در نحوه پوشش، آرایش، خوراک، نوشیدن، سلام، عبادت، نیایش و امثال آن، همانند کفّار اهل کتاب باشد".[36]

2. قال علی(ع): مَنْ تَشَبَّهَ بِقَومٍ عُدَّ مِنْهُم.[37]

ابن کثیر، در تفسیر خود می‌نویسد: "این روایت مشتمل بر هشدار شدید نسبت به تشبّه به کفّار در سخنان‌شان، پوشش‌شان، عیدهای‌شان، عبادات‌شان و دیگر اموری است که در شریعت ما موجود نیست".38[38] ابن حجر عسقلانی نیز می‌گوید: "حدیث مزبور، بدین معناست که هر کس شبیه به فُسَّاق یا کفار و یا اهل بدعت در هر چیزی که جزء ویژگی‌های آنان است شود، مثل لباس، مرکب و شکل و شمایل، در زمره آنان خواهد بود".[39]

3. قال الصَّادِقُ (ع): اَوَحَی اللَّهُ اِلی نَبی مِنَ الْاَنْبیاء: قُلْ لِلْمُوءمنینَ لا یَلْبِسوا لباسَ اَعْدائی وَلا یَطْعَمُوا مَطاعِمَ اَعْدائی و لا یَسْلُکُوا مَسالِکَ اَعْدائی فَیَکُونُوا اَعْدائی کَما هُمْ اَعْدائی.[40]

در بعضی از کتب روایی که به نقل حدیث فوق پرداخته‌اند، تعابیر دیگری چون "لاتَرْکَبُوا مَراکِبَ اَعدایی" (بر مرکب‌های دشمنان من سوار نشوید)، "لا تَشْرَبُوا مَشارِبَ اعدائی" (نوشیدنی‌های دشمنان من را ننوشید)، "لاتَسْکُنُوا مَساکِنَ اَعْدائی" (در خانه‌های دشمنان من سکونت نکنید)، "لا تَشاکَلُوا بِما شاکل اَعْدائی" (به شکل و شمایل دشمنان من در نیایید) و "لا تَدْخُلُواَ مَداخِلَ اَعْدائی" (از ورودگاه‌های دشمنان من داخل نشوید)، نیز آمده است.[41]

علامه شیخ ابوالحسن شعرانی (ره) درباره مفاد این روایت می‌نویسد: عبارت «و لاتَسْلُکوُا مَسالِک اَعْدائی» شامل هرگونه مشابهت و همسانی با کفّار می‌شود. دیدگاه متفکران اجتماعی مثل ابن خلدون و نیز دریافت غریزی اهل ورع و تقوی که خطا در آن راه ندارد و از هر شعار و کرداری که متخّذ از کفّار است تنفّر دارد، موءیّد مضمون این حدیث است. ابن خلدون می‌گوید: تشبّه به کفار دلیل ضعف و ذلّت و زمینه قبول حاکمیت آنان است. ابن خلدون وقتی دید مردم مسلمان اندلس رفتارشان مانند مسیحیان شده است، پیش‌بینی نمود که به زودی در زیر سلطه کفار قرار خواهند گرفت و پیش‌بینی او به تحقق پیوست. و اما اهل تقوی از هر کس که به زیّ کفّار درآید، از او اجتناب میکنند و به او با دیده نفرت مانند نفرت از مرتکبان گناهان کبیره می‌نگرند و این بدان جهت است که با الهام فطری دریافته‌اند که آنها اسباب خواری مسلمین و نشانه سستی حاکمیت دین هستند، و از همین رو اهل ورع و پرهیز در مقابل هر چیز نو و جدیدی که از سوی کفار می‌آید مقاومت و مخالفت می‌کنند اگرچه آن چیز از جهتی نیکو و مفید هم باشد چرا که از جهت دیگر علامت شرّ و بدی است.[42]

با توجه به مطالب ذکر شده، می‌توان گفت یکی از دلایل مهم مخالفت علما با تعامل با غرب، پرهیز از همسانی فرهنگی مسلمانان با کفار بوده است. ترس از همسانی فرهنگی مسلمانان با کفار به طور واضحی در بخش قابل توجهی از رسایل جهادیه علما روس، انعکاس یافته است. البته توضیح این نکته لازم است که حرمت تشبّه به کفّار و سلوک بر طبق شیوه‌های آنان، مربوط به موارد، شیوه‌ها و آدابی است که ابداع خود آنها و اَحیاناً شعار و شاخصه‌ای برای آنان محسوب می‌شود و یا مربوط به آداب و تعالیم دینی‌شان (در مورد اهل کتاب) است اما از سوی اسلام نسخ شده است، اما آن دسته از شیوه‌های تمدنی و معیشتی‌که منشأ فطری یا انبیایی و وحیانی دارد (مثل بخش عمده طب گیاهی و سنتی رایج در بین یهود و نصاری و دیگر ملل و یا غالب فنون رایج معیشتی سنتی) و مشترک بین کفّار و مسلمین است، از شمول این حکم خارج است.

5 ـ 6. اصل "نفی سبیل"

این اصل که متخذ از آیه شریفه: "لن یجعل الله للکافرین علی الموءمنین سبیلاً[43]" می‌باشد از مهم‌ترین اصولی است که مبنای رویارویی علمای شیعه با غرب بوده است. بر اساس دستور آیه شریفه، کفار هیچ سلطه و تفوقی نباید بر مسلمانان داشته باشند. از این اصل، فروع فقهی زیادی در خصوص تعامل با کفار گرفته شده است. به عنوان مثال، هیچ مسلمانی نمی‌تواند برده کافری باشد یا این‌که فرزندی که یکی از والدینش کافر و دیگری مسلمان است، به پدر یا مادر مسلمانش تعلق داشته و حکماً مسلمان تلقی می‌شود و... به طور کلی دستور دین اسلام به‌ویژه به ضمیمه اصل "حرمت القای نفس در تهلکه" که متخذ از آیه شریفه "لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه"[44] می‌باشد این است که نباید مسلمانان کاری کنند که کفار بر آنان سلطه یابند. تجربه علمای شیعه از نوع کشورهایی که با دنیای غرب در تعامل بوده‌اند این بوده است که پس از مدتی غرب بر آنان سلطه پیدا کرده است. این تجربه مانع از بی‌احتیاط عمل کردن علما در برابر برنامه‌ها و پیشنهادات غرب شده است.

6 ـ 6. سایر اصول

می‌توان به اصول متعدد دیگری نیز که مبنای تصمیم‌گیری علما در برابر غرب بوده‌اند، اشاره کرد که به هر جهت، از بحث تفصیلی در مورد آن‌ها خودداری می‌شود و تنها به ذکر آن‌ها اکتفا می‌شود. برخی از آن اصول عبارتند از: اصل "الاهم فالاهم"، اصل "حفظ بیضه اسلام"، اصل "المیسور لایترک بالمعسور" (اصل قدر مقدور)، اصل "الایسر فالایسر"، اصل حرمت "القای نفس در تهلکه" و... اکثر اصل‌های مذکور به لحاظ عینی مورد تصریح علما قرار گرفته است. از اصول مذکور برخی مثل اصل "حفظ بیضه اسلام" اصل "قدر مقدور"، اصل "نفی سبیل" بیشتر از سایر اصول مورد استناد علما قرار گرفته‌اند.

نکته قابل ذکر این است که این اصول در شرایط تاریخی‌ای مورد استناد علما قرار می‌گرفته است که دولت‌های جوامع اسلامی در نهایت ضعف و سستی خود قرار داشته‌اند، مسلماً اگر شرایط دولت اسلامی‌عوض شده باشد و دولت‌های اسلامی از استقلال نسبی و قدرت مناسب برخوردار باشند مثل شرایط پس از انقلاب اسلامی بسیاری از این اصول به دلیل تغییر موضوع یا نتیجه آن‌ها نمی‌توانند مورد استناد قرار گیرند. به عنوان مثال؛ در شرایط دولت‌های انقلاب اسلامی که تعامل با دنیای غرب، ضرورتاً به تسلط آن‌ها بر ما نمی‌انجامد، استناد به اصل "حرمت القای نفس در تهلکه" موجه نخواهد بود.

    پی نوشت:
  • [1] . حمید پارسانیا، حدیث پیمانه (پژوهشی در انقلاب اسلامی)، (قم: معارف، چ 4، 1379)، ص 217.
  • [2] . البته قابل ذکر است که غیر از دو جریان قومیت استبدادی و مذهب، در ابتدا، برخی افراد دیگر نیز "به طور فردی" و خارج از این دو جریان تلاش کردند تا غرب را بشناسند، اما آشنایی این افراد با تمدن اروپایی، هرچند که در هر حال، اثرات مثبت و ارزنده‌ای داشت و بیداری و جنب‌وجوشی عجیب را در برخی از نخبگان ایجاد کرد، ولی از آنجا که این تماس و آمیختگی، متقابل نبوده و از روی برنامه‌ریزی‌دقیق و کنترل شده و مضبوط انجام نمی‌شده است، اکثر کسانی که در برخورد با این تمدن و فرهنگ قرار می‌گرفتند، هویت اسلامی و سنتی و ملی خود را یکسره از دست می‌دادند و آگاهانه یا ناآگاهانه، وحدت دینی و فرهنگی اعتقادی جامعه را دچار ضعف و سستی می‌ساختند.
  • [3] . ر.ک: علی ابوالحسنی (منذر)، دیده‌بان بیدار، (تهران: عبرت، چ 1، 1380)، صص 27 38.
  • [4] . ر.ک: سلیم الحسنی، نقش علمای شیعه در رویارویی با استعمار، ترجمه محمد باهر و صفاءالدین تبرّائیان، (تهران: موءسسه مطالعات تاریخ معاصر، چ 1، 1378).
  • [5] . البته ناگفته نماند که در مواردی هم که علما با مصنوعات غربی مخالفت کرده‌اند، علت مخالفت آن‌ها با این مصنوعات، نه مخالفت با صرف مصنوعات است، بلکه این بوده که آن‌ها بسیاری از این ظواهر را مظهر می‌دانستند. کروات و دیگر لباس‌های غربی، نوع مو و ظاهر، برخی لوازم غربی مانند بلندگو و... از نگاه آن‌ها نه تنها ظاهر، بلکه مظهر غرب به حساب می‌آمدند. به عنوان مثال؛ انگلیسی‌ها به سید کاظم یزدی پیشنهاد دادند که اجازه دهد تا به منزل وی یک خط تلفن بکشند. ایشان اجازه ندادند، نه به این دلیل که مخالف با مصنوعات غرب باشند، بلکه به این دلیل که اجازه ندادند تا تحت سلطه انگلیس قرار گیرند.
  • [6] . آیین اسلام، س 6، ش 4، ص 15، نقل از: رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، (تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چ 1، 1380)، صص 31 32.
  • [7] . وی از متفکران و فقیهان بزرگ شیعه در دوران معاصر و از استادان حضرت امام خمینی (ره) و صاحب آثار علمی زیادی است.
  • [8] . ر.ک: هادی نجفی، قبیله عالمان دین، (قم: عسگریه، چ 1، 1381)، صص 87 115، نقل از: قیام آیت‌الله حاج‌آقا نورالله نجفی اصفهانی، ص 71.
  • [9] . برای اطلاع از اصل رساله، ر.ک: تعامل دیانت و سیاست در ایران، صص 357 394.
  • [10] . ر.ک: رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی در ایران، (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 5، 1383)، صص 127 و 131..
  • [11] . برای اطلاع بیشتر از سیر تکنیکی شدن زندگی و تفکر انسان غربی، ر.ک: مهدی گلشنی، علم و دین و معنویت در آستانه قرن بیست و یکم، (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ 1، 1379).
  • [12] . عبدالهادی حائری، نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران، (تهران: امیرکبیر، چ 3، 1378)، صص 362 363.
  • [13] . ماهنامه درّه النّجف، جزء 2، س 1 (20 ربیع‌الثّانی 1328)، نقل از: موسی نجفی، حوزه نجف وفلسفه تجدد در ایران، (تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چ 1، 1379)، صص 315 331.
  • [14] . مسعود سالور و ایرج افشار (به کوشش)، روزنامه خاطرات عین السلطه، ج 3، (تهران: اساطیر، چ 1، 1380)، ص 2291.
  • [15] . غلام‌حسین زرگری‌نژاد، رسایل مشروطیت، (تهران: کویر، چ 2، 1377)، رساله تذکره الغاقل، صص 175 176.
  • [16] . علی ابوالحسنی (منذر)، دیده‌بان بیدار، (تهران: عبرت، چ 1، 1380)، ص 27.
  • [17] . برای اطلاع از متن کامل این دو نامه، ر.ک: موسی نجفی، اندیشه دینی و سکولاریسم در حوزه معرفت سیاسی و غرب‌شناسی، (تهران: پژوهشگاه  علوم انسانی، چ 3، 1377)، صص 189 - 197.
  • [18] . Final Vocabugary
  • [19] . بابی سعید، هراس بنیادین، ترجمه غلام‌رضا جمشیدی و موسی عنبری، (تهران: دانشگاه تهران، چ 1، 1379)، ص 7.
  • [20] . سده تحریم تنباکو، دفتر دوم ص 40 41، نقل از: موسی نجفی، تعامل دیانت و سیاست در ایران، (تهران: موءسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ 1، 1378)، ص 21.
  • [21] . حسن اصفهانی کربلایی، تاریخ دخانیه، به کوشش رسول جعفریان، (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، 1382)، صص 101 102 .
  • [22] . موسی نجفی و موسی فقیه‌حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، (تهران، موءسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ 4، 1381)، صص 136 و 138.
  • [23] . روزنامه ثریا، س2، ش 13، سنه 1317 ق.
  • [24] . سید محمد تقی آیت‌اللهی، ولایت فقیه زیر بنای مشروطه مشروعه، (تهران: امیرکبیر، 1363)، بحش ضمائم، صص 174 177، نقل از: متون، مبانی و تکوین اندیشه تحریم در تاریخ سیاسی ایران، صص 56 57.
  • [25] . متون، مبانی و تکوین اندیشه تحریم در تاریخ سیاسی ایران، صص 58 59.
  • [26] . مظفر نامدار، مبانی مکتب‌ها و جنبش‌های سیاسی شیعه، (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ 1، 1376)، صص 191 195.
  • [27] . نیکی آر. کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، (تهران: قلم، چ 1، 1369)، صص 1 و 20؛ نقل از: حسین آبادیان، اندیشه دینی و جنبش ضد رژی در ایران، (تهران: موءسسه مطالعات تاریخ معاصر، چ 1، 1376)، ص 87.
  • [28] . فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، (تهران: پیام، چ 1، 1335)، ص 35.
  • [29] . حسین بشیریه، جامعه‌شناسی سیاسی، (تهران: نی، چ 1، 1374)، صص 257 258.
  • [30] . علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 3، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، (قم: دفتر انتشارات اسلامی، بی‌تا)، صص 206 208.
  • [31] . تفسیر المیزان، ج 5، ص 604.
  • [32] . پیامبر اکرم (ص): در اسلام، ضرر رساندن به خود و دیگران مشروع نیست، اسلام مایه افزایش خیر مسلمان است نه ضرر و زیانمندی او.
    من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 297؛ وسائل الشیعه، ج 26، ص 14.
  • [33] . امام رضا (ع): خداوند، خوردن و نوشیدن چیزی را حلال نکرده است مگر آنچه در آن سود و صلاح انسان است و نیز چیزی را حرام نکرده است مگر آنچه مایه ضرر و تلف و تباهی است.
    بحارالانوار، ج 65، ص 166.
    البته روایات زیاد دیگری نیز که مضمون لاضرر و لاضرار را می‌رساند وجود دارد که جهت پرهیز از اطناب از ذکر آن‌ها خودداری می‌شود. برای اطلاع از برخی از آن‌ها می‌توان به م‌آخذ ذیل رجوع کرد.
    کافی، ج 6، ص 245؛ بحارالانوار، ج 65، ص 134؛ وسائل الشیعه، ج 25، ص 84.
  • [34] . عمده مطالب مربوط به این اصل، از مأخذ ذیل گرفته شده است:
    مهدی نصیری، اسلام و تجدد، (تهران: کتاب صبح، چ 1، 1381)، صص 197 201.
  • [35] . پیامبر گرامی اسلام (ص): هرکس به اجانب، شبیه شود، از ما نیست. مانند یهود و نصاری عمل نکنید.
    مستدرک سفینَة البحار، ج 5، ص 346؛ سنن ترمذی، ج 4، ص 159؛ الجامع الصغیر، ج 2، ص 465؛ کنز العمّال، ج 9، ص 128
  • [36] . فیض القدیر، ج 5، ص 490.
  • [37] . علی(ع): هر کس شبیه قومی شود، از زمره آنان محسوب خواهد شد.مستدرک الوسایل، ج 17، ص 440.
  • [38] . تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 153.
  • [39] . سبل السَّلام، ج 4، ص 174.
  • [40] . امام صادق (ع): خداوند به یکی از پیامبران وحی نمود که به موءمنان بگو: جامه‌های دشمنان من را نپوشند، غذاهای آنها را نخورند و شیوه‌های آنها را به کار نگیرند که در این صورت مانند آنان، دشمن من می‌شوند.
    من لایحضرهُ الفقیه، ج 1، ص 252 ؛ عیون اَخبار الرضا، ج 1، ص 26؛ علل الشرایع، ج 2، ص 348؛ قصص الانبیای راوندی، ص 278؛ منتهی‌المطلب، ج 2، ص 997؛ ذکری، ص 147؛ جامع المقاصد، ص 107؛ روض الجنان، ص 208؛ ذخیرة المعاد، ج 2، ص 228؛ کشف الغطاء، ج 1، ص 203؛ الحدائق الناضرة، ج 7، ص 117؛ رسائل سیّد لاری، ج 1، ص 373.
  • [41] . ر.ک: تهذیب الاحکام، ج 6، ص 172؛ النوادر، ص 232؛ وسایل الشیعه، ج 15، ص 146؛ مستدرک الوسایل، ج 3، ص 248.
  • [42] . وسایل الشیعه (چاپ اسلامیه)، ج 17، پاورقی ص 291.
  • [43] . سوره مبارکه نساء، آیه 141.
  • [44] . سوره مبارکه بقره، آیه 195.
    سایت حوزه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب «نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب» مجموعه مقالاتی است که در فضای جامعه غرب در انتقاد از ابعاد نظری و عملی فمینیسم نگاشته شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

نظریات گرین در باب مجازات، مالکیت و انترناسیونالیسم

نظریات گرین در باب مجازات، مالکیت و انترناسیونالیسم

توماس هیل گرین حقوقدان، سیاستمدار و فیلسوف قرن نوزدهم انگلستان می‌باشد.
قوه قضائیه مطلوب و قانون اساسی/ بخش اول

قوه قضائیه مطلوب و قانون اساسی/ بخش اول

مقدمه: فصل 11 قانون اساسی از اصل 156 تا 174 (19 اصل) اختصاص به قوه قضائیه دارد.
قوه قضائیه مطلوب و قانون اساسی/ بخش سوم وپایانی

قوه قضائیه مطلوب و قانون اساسی/ بخش سوم وپایانی

اشاره: «قوه قضائیه مطلوب و قانون اساسی » عنوان مقاله‌ای است که بخش دوم آن در شماره قبلی صفحه حقوقی اطلاعات چاپ شد. بخش سوم و آخر این مقاله را می‌خوانیم.
منشور حقوق شاکی و متهم در دادسرا

منشور حقوق شاکی و متهم در دادسرا

اشاره: حقوق شهروندی در کشور ما اصطلاح جدیدی است که خیلی زود وارد ادبیات حقوقی نیز شده است.
تأملی بر نظریه «هندسه اجتماعی پرونده های قضایی» یا نظریه «جامعه شناسی حقوقی ناب» پروفسور دانلد بلک/بخش اول

تأملی بر نظریه «هندسه اجتماعی پرونده های قضایی» یا نظریه «جامعه شناسی حقوقی ناب» پروفسور دانلد بلک/بخش اول

معرفی مختصر نظریه‌پرداز: پروفسور دانلد بلک (Donald Black) یکی از دانشمندان تراز اول جامعه‌شناسی حقوق است که آثار متعددی در جامعه‌شناسی و به ویژه جامعه‌شناسی حقوق دارند.

پر بازدیدترین ها

جایگاه پدر و مادر در خانواده

جایگاه پدر و مادر در خانواده

از آنجا که اصل وجود هر انسانی از پدر و مادر است ، ‌می توان گفت درمیان پیوندهای خویشاوندی ، هیچ کس به اندازه پدر و مادر به انسان نزدیک نیست . همچنانکه هیچ کس به اندازه آنها ، با انسان مهربان نیست . پدر و مادر بعد از خداوند ، حق حیات بر گردن فرزند دارند .
No image

موسیقی در اسلام

در شماره‌ی 541 روزنامه‌ی توسعه، مطلبی تحت عنوان «تحریم موسیقی، نه از سوی اسلام، بلکه از سوی اعراب متحجر بوده» درج گردیده است که این مطلب از جهات مختلف قابل نقد است. ما برای بررسی این موضوع ابتدا به تعریف موسیقی پرداخته و بعد به انواع آن اشاره کرده و نظر اسلام ـ که برگرفته از قرآن و سنّت رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه‌ی اطهار ـ علیهم‌السّلام ـ می‌باشد را بیان و به نتیجه‌گیری می‌پردازیم.
تفاوت جوهری اقتصاد اسلامی با اقتصاد غربی

تفاوت جوهری اقتصاد اسلامی با اقتصاد غربی

اقتصاد اسلامی، بخشی از نظام ارزشی اسلام است. از سوی دیگر اقتصاد اسلامی و مدل های اقتصادی باید دربرگیرنده شریعت و اخلاق اسلامی بوده و باید در راستای مصلحت و دولت اسلامی عمل کنند. نظام ارزشی اسلام، با نظام ارزشی غرب، سازگار نیست و بر همین اساس، اقتصاد اسلامی نیز باید متفاوت از اقتصاد غربی باشد.
آموزه‌های دینی و نقش آن‌ها در پیش‌گیری از آسیب‌های روانی

آموزه‌های دینی و نقش آن‌ها در پیش‌گیری از آسیب‌های روانی

اگرچه همه آموزه‌ها و تعالیم حیات‌بخش اسلام برای سلامت و سعادت دنیا و آخرت انسان تشریع شده‌اند، اما به طور خاص، در دستورات دینی در بحث پیش‌گیری از ابتلا به آسیب‌های روحی و روانی، آموزه‌هایی وجود دارند که این مقاله، به صورت مختصر، به آن‌ها می‌پردازد؛
Powered by TayaCMS