13 تیر 1397, 14:22
شخصیت انسانی از پیچیدگیهای بسیاری برخوردار است. این پیچیدگی در جامعه انسانی نیز خود را نشان میدهد. ظرفیت هایی شخصیتی در جامعه به شکل ظرفیتهای اجتماعی خود را نشان میدهد. از این رو نمیتوان از ظرفیتها و توانمندیهای اجتماعی سخن گفت و از ظرفیتهای انسانی چشم پوشید.
براساس این نگرش میان فرد و اجتماع و شخصیت فردی و جامعه و تاریخ انسانی، ارتباط فراتر از آن است که بتوان از هر یک به تنهایی سخن گفت. در نگرش و تحلیل قرآنی انسان موجودی فراتر از هر موجودی است که در تصور و حتی تخیل انسانی بگنجد، زیرا وی را خلیفه و جانشین خدا بر هستی دانسته است. این بدان معناست که غیر از خداوند (تبارک و تعالی) هیچ موجودی را نمیتوان یافت که در حد و اندازههای انسانی پدید آمده و آفریده شده باشد.
در آیات قرآنی بر این نکته تاکید شده که وی موجودی است که همه اسمای الهی را در خود به شکل نرم افزاری و غیرفعال دارا میباشد و تلاشهای انسانی در یک فرآیند آن را به شکوفایی و باروری میرساند. اسمای الهی در تفسیر و تحلیل قرآنی به معنای ظرفیتهایی است که در انسان به شکل قوه در ذات وی نهاده شده است. و لذا انسان از همه چیزها، قدرتها و ظرفیتهایی برخوردار است که در خداوند به فعلیت در آمده است. اگر الوهیت و ربوبیت مطلق خداوندی را کنار بگذاریم، انسان هم از الوهیت و ربوبیت طولی مقید برخوردار است و هم از دیگر قدرتهای الهی چون قدرت، خالقیت، زنده کردن و میراندن و تعلیم و تزکیه و تکلیم و تهذیب و امور دیگری که جزو قدرتهای خداوندی شمرده میشود. بر این اساس خداوند مدیریت و تدبیر هستی و موجودات آن را حتی موجودات برتر فرازمینی و فرامادی چون فرشتگان و جنیان را به عهده او گذاشته است و انسان کامل به سبب خلافت از سوی خداوند، همه آنها را ربوبیت کرده و به کمال شایسته ایشان میرساند.
کمال رسانی انسان
البته این زمانی است که شخص خود در تلاشی که در اصطلاح قرآنی به آن کدح گفته میشود، در یک فرآیند زمانی بکوشد تا سرمایههای سرشته در ذات خویش را به فعلیت برساند. در روان شناسی بر این نکته تاکید میشود که انسان در چند مرحله خود را به کمال میرساند. این کمال رسانی در دو جنبه مادی و معنوی و نیز در دو حوزه شخصیت فردی و اجتماعی است. وقتی انسانی در یک فرآیند با تلاش و کوشش خود توانست اسمای الهی را در خود به فعلیت رساند به مقام خلافت انسانی دست مییابد و شخص برتر را شکل میبخشد که توانایی مدیریت بر هستی را دارا میباشد.
در حوزه اجتماعی نیز این گونه است و شخص در یک فرآیندی، شخصیت و هویت اجتماعی خود را شکل میبخشد و توانایی همگرایی و بهره گیری از مواهب اجتماعی را دارا میشود. مجموعهای که از انسانهای کامل هر چند در بخش عمدهای از تواناییها و ظرفیتها به وجود میآید و در اصطلاح قرآنی از آنها به جامعه ایمانی یاد میشود، جامعه برتر و نمونهای است که به شکوفایی رسیده است. شکوفایی در جامعه برتر به معنای بهره گیری از همه ظرفیتهای فعلیت یافته در جامعه است و اگر بخواهیم برای آن همانندی بیابیم میتوان به خودشکوفایی در روان شناسی شخصیت انسانی اشاره کرد. خود شکوفایی به معنای آن است که شخص از همه ظرفیتها و توانمندیهای خویش بهره گیرد. در این حالت است که نوعی اعتمادبه نفس و عزت نفس در آدمی پدید میآید که وی را از دیگری بی نیاز میکند. این عدم وابستگی به دیگری به معنای منفی آن نیست بلکه به معنای آن است که شخص میخواهد از همه ظرفیتهای خویش بهره گیرد و اگر از دیگری نیز بهره میگیرد و به واسطه آنان برخی از نیازهای فردی خود را پاسخ میدهد در حقیقت بخشی از همان توانایی بهره گیری از دیگری است که هر کسی از آن برخوردار نمی باشد مگر آن که بتواند شخصیت خویش را به گونه ای بسازد که وی را موفق به کنترل و مدیریت دیگری کند. بدین ترتیب شخص با اعتمادبه نفس کامل و به دور از هرگونه وابستگی ذلت گونه میتواند از بهترین شیوه تحمل دیگران و ارتباط و بهره گیری از توانمندیهای آنان خود را به سوی کمال بکشاند.
چنین حالتی را نیز میتوان در جامعه ایمانی و نمونه برتر یافت. جامعه برتر با عزت و اعتمادبه نفس نه تنها از ظرفیتها و توانمندیهای شهروندان خود بهره میگیرد بلکه با مدیریت و تدبیر برخاسته از ایمان از توانایی و ظرفیتهای موجود در دشمن نیز به نفع خود سود میبرد. چنین مسئلهای را پیامبر(ص) به اشکال مختلف بیان داشته است که یکی از آنها مسئله به کارگیری ظرفیتهای شیطان برای اهداف خدایی خود و جامعه ایمانی است. آن حضرت(ص) در روایتی میفرماید: اسلم شیطانی بیدی؛ شیطان من به دست من اسلام آورد و تسلیم گردید. به این معنا که من حتی توانستم دشمن خویش را برای اهداف خود رام کنم و از آن بهره گیرم. اگر مسئله اسلام آوری را در این جا نپذیریم بی شک تسلیم و مدیریت شیطان و قوای دشمن در آن به خوبی نمودار است. این شیطان که در روایت بیان شده میتواند ابلیس باشد و میتواند قوای شیطانی باشد که فجور را الهام میکند و آدمی را به سوی هواهای نفسانی سوق میدهد. بنابراین آن حضرت در هر حال توانست دشمن خویش را برای اهداف ایمانی و کمالی خویش به کار گیرد. جامعه ایمانی هم باید این گونه باشد و بتواند خود را برای رسیدن به اهداف خویش از هرگونه امکانات و ظرفیتهای جامعه و حتی دشمنان خود بهره گیرد.
پس از شکوفایی و بهره گیری از ظرفیتها، آن چه مهم و اساسی است پاسخ گویی به نیازهای نوشونده است. همان گونه که شرایط زمانی و مکانی و تغییر مقتضیات عصری، چیزهای جدیدی را میطلبد، پاسخهای نوین و تازه ای نیز نیاز است تا به این خواستهها و شرایط، پاسخهای در خور دهد. این پاسخ میبایست بر پایه اصول و ارزش هایی باشد که جامعه را ساخته و به مقام شکوفایی رسانده است. جامعه بر پایه بینشها و نگرش هاو نیز ارزشها و اصول خاصی توانسته به این شکوفایی برسد. از این مرحله به بعد نیز باید براساس همان ارزشها و اصول پاسخهای درست و راهکارها و سازوکارهای صحیحی را یافت که بتواند به شرایط زمانی و مکانی پاسخ دهد.
تاکید بر پاسخ مبتنی بر اصول و ارزشها از آن روست که همین بینشها و نگرشها و ارزشها بوده که توانسته جامعه را تا این مرحله پیش برد و هرگونه تغییر در اصول و ارزشها نه تنها میتواند بازدارنده بلکه واپس گرایانه باشد و حتی همگرایی جامعه را با خطر بحران هویت مواجه سازد. این نوآوریها میتواند در روشها و یا برخی از اصول غیرثابت و متغیر انجام شود. به این معنا که میتواند در روشها و شکلها باشد و هم میتواند در برخی از ماهیتها و محتوایی که ارتباطی با اصول ثابت ندارد و بنیاد آن را دگرگون نمی کند اتفاق بیفتد.
قرآن این گونه مسائل را در داستان تاریخ بشر که از آدم تا خاتم(ص) گزارش کرده آورده است. قرآن بیان میکند که خداوند در هر عصری مجموعه ای را فروفرستاده که از آن به عنوان منهاج و روشهای نوشونده یاد کرده تا برای هر عصر تاریخی بتواند مفید و سازنده باشد و فرد و جامعه را به سوی کمال شایسته پیش برد. از این رو سخن از شرعه و منهاجا به میان میآید؛ به این معنا که جامعه بتواند خود را با بخشی از محتوای جدید همراه با روشهای تازه به کمال برساند.
به هر حال آنچه جامعه برتر ایمانی در این زمان نیاز دارد آن است که نیازهای نوشونده خویش را با بهره گیری از اصول و ارزشها پاسخهای در خور دهد و از همه ظرفیتهای موجود بهره گیرد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان