دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

درنگی در واژه «تَنَقَّبَتْ» در زیارت عاشورا (1)

سلسله اسناد، چه بَسا با ابهاماتی روبه روست که دو بحث رجالی مهم «تمییز مشترکات» و «توحید مختلفات» برای حلّ آن پدید آمده‌اند.
درنگی در واژه «تَنَقَّبَتْ» در زیارت عاشورا ʁ)
درنگی در واژه «تَنَقَّبَتْ» در زیارت عاشورا (1)

نویسنده: سیّد محمّدجواد شُبیری

درآمد

سلسله اسناد، چه بَسا با ابهاماتی روبه روست که دو بحث رجالی مهم «تمییز مشترکات» و «توحید مختلفات» برای حلّ آن پدید آمده‌اند. سال های درازی است که عالمان رجالی به این امر پی برده‌اند که اصول رجالی ما، برای این دو بحث، کافی نیستند. ایشان به راه‌های دیگری برای برطرف کردن کاستی‌های مصادر رجالی در این زمینه پرداخته‌اند. نخستین اثر مهم در این زمینه، توسط ملاّ محمد اردبیلی(م1101ق) با نام جامع الرواة بر پایه تعیین راویان و گاه تعیین مشایخ، تألیف گردیده است. مجموعه کتاب‌های «ترتیب الأسانید» مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و آثار مشابهی که آیت الله والد [آیت الله سید موسی شبیری زنجانی] ـ حفظه الله ـ در این زمینه فراهم آورده اند،[1] گامی دیگر برای حلّ این ابهامات است. البته انگیزه ایشان برای تألیف این آثار، بجز رفع اشتراک، برطرف ساختن اشکالاتی بوده است که در اسنادْ پدیدار شده‌اند (همچون: تصحیف، قلب، زیادت و نقص)[2] که می‌توان تمام آنها را در عنوان جامع «تحریف» گنجانید.

این گونه آثار، برپایه تتبّع اسانید مشابه، به بحث‌های رجالی اتقان بیشتری می‌بخشند. سازمان یافته‌ترین اثر چاپی در این زمینه، کتاب معجم رجال الحدیث است که از جهت استقرای مشایخ و شاگردان، بی‌نظیر است و کتابی همانند آن در نظم و روشمندی در میان شیعه و اهل سنّت، دیده نشده است.

آنچه تاکنون بدان‌ها اشاره رفت، همگی در زمینه اسناد احادیث بود. نظیر این گونه مباحث، در متون حدیثی هم مطرح است. با مراجعه به متون مشابه، می‌توان از بسیاری از ابهامات متون حدیثی و تحریف های نسّاخ و… مطّلع شده، به متنی خالی از ایراد و ابهام، دست یافت. مهم ترین تلاش در این زمینه، تلاش علامه شوشتری در تألیفات مختلف خود، همچون قاموس الرجال، النجعة فی شرح اللّمعة و بخصوص اثر بسیار سودمند الأخبار الدخیلة است. این تلاش ها هرچند با نواقص و کاستی‌های بسیار همراه است،[3]ولی جهات مثبت آنها چنان خیره کننده است که در هیچ بحث رجالی یا حدیثی، در متن یا سند، نمی‌توان از مراجعه بدانها چشم پوشید.

سخن نخست

در زیارت شریف عاشورا، این قطعه را بارها خوانده‌ایم: «لَعَنَ الله أُمّةً أسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ».[4]معنای ظاهری جمله روشن است. سخن از زین بستن و لگام زدن بر اسبان، برای پیکار با حضرت سید الشهدا(علیه السّلام) به میان آمده که مفهوم آن، کاملاً روشن و پذیرفتنی است؛ ولی در این جا «نقاب زدن» گروه ستمگر هم مطرح شده که این سؤال را به ذهن می‌آورد که در هیچ مصدری از مصادر تاریخی یا حدیثی دیده یا شنیده نشده که در جریان عاشورا، کوفیان و لشکر عمر سعد و یزیدیان، نقاب به چهره بزنند. برای پاسخ گفتن این سؤال، نخستین بار، مرحوم کفعمی به تأویل و توجیه این قسمت از زیارت پرداخته است. پس از وی، علامه مجلسی کوشیده است که معنای ظاهری عبارت را توضیح دهد.

علامه مجلسی در بحارالأنوار، پس از آوردن زیارت عاشورا، به بیان نقاط مبهم آن پرداخته و از جمله می‌گوید:

شاید زدن نقاب در هنگام رفتن به میدان جنگ یا در تمامی مسافرت‌ها از بیم دشمنان، مرسوم بوده است تا مبادا دشمنان، آنان را بشناسند.[5]

ایشان، سپس به نقل کلام مرحوم کفعمی می‌پردازد که در ادامه خواهیم آورد.

در توضیح کلام مرحوم مجلسی باید دانست که در پاره ای گزارش‌های تاریخی، از پوشاندن چهره توسط افراد، سخن به میان آمده است. از جمله، هنگامی که ابن زیاد به امارت کوفه منصوب گردید، با چهره‌ای پوشیده به «لثام»، وارد این شهر شد، بدان سان که مردمْ گمان بردند که وی امام حسین(علیه السّلام) است و با وی به خطاب (یا ابن رسول الله!» سخن گفتند و بدو خیرِ مقدم گفتند![6]

در ماجرای توطئه عَقَبه هم منافقان از «لثام» برای پنهان ساختن خود از دید پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اصحاب ایشان استفاده کردند.[7]

در پیکار حضرت امیر(علیه السّلام) با طلحه عبدوی هم می‌خوانیم که طلحه از حضرت می‌پرسد: تو کیستی؟ حضرت، «لثام» از چهره می‌گشاید و خود را معرّفی می‌کند.[8] نیز آن حضرت، در هنگام کمک به فقرا از این روش (پوشاندن روی)، برای ناشناس ماندن، بهره می‌جُسته است.[9]

در گزارش‌های دیگری هم «تلثّم»، و «لثام بستن»، برای ناشناس بودن، آمده است.[10]

بررسی کلام مرحوم مجلسی

نکات زیر، پذیرش کلام علامه مجلسی را با دشواری روبه رو می‌کند:

1. پوشاندن چهره، بی تردید، رسم شایعی نبوده؛ بلکه به عنوان حالت خاص، مطرح بوده است. لذا به عنوان یک خصوصیت در گزارش‌های تاریخی نقل شده است؛ ولی در نقل حادثه عاشورا، هیچ اشاره‌ای به این امر دیده نمی شود.

2. انگیزه پوشاندن چهره، معمولاً مخفی داشتن هویّت شخصی بوده است؛ امّا در ماجرای کربلا، کوفیان با داشتن جمعیت انبوه و پشتیبانی حاکم مقتدر کوفه، به حسب ظاهر، کاملاً بر اوضاع، مسلّط بودند و در مقابل گروهی اندک، نیازی به پنهانکاری نمی دیدند.

3. حوادث و قضایایی که در مَقاتل نقل شده‌اند، نشان می‌دهند که دشمنان سیّدالشهدا، بسیار بی‌شرم بوده اند و از شناخته شدن، پرهیز نداشته‌اند. گفتارها و کردارهایی که در این واقعه از اشخاصْ سرزده، با معرّفی کامل گویندگان و انجام دهندگان آنها همراه است.

4. در تمام گزارش‌های گذشته، تعبیر «تلثّم» و «لِثام» به کار رفته است. مؤلف لسان العرب، لثام را به «ردّ الرجل عمامته علی أنفه» تفسیر کرده و «تلثُّم» را به بستن دهان با لثام، معنا نموده است. عبارتی از فرّاء در کتب لغت دیده می‌شود که در تفسیر (لثام) می‌گوید: ما کان علی الفم من النقاب.[11]

این تفسیر، در القاموس نیز آمده است.

ظاهر این تعبیر، این است که لثام، نوعی نقاب است؛ ولی با مراجعه به مصادر حدیثی روشن می‌گردد که نقاب، پوشش اختصاصی زنان بوده؛ ولی لثام، هم توسط مردان و هم توسط زنان، مورد استفاده قرار می‌گرفته است.[12] در منابع روایی، هیچ گاه بستن نقاب، به مردان نسبت داده نشده و تعبیر «متنقّب» و «متنقّبون» دیده نشده است؛ بلکه نقاب زدن، تنها به زنان نسبت داده شده (نقابها)[13] و وصف «متنقّبة» یا «متنقّبات»، در مواردی به کار رفته است. به عبارت زیر از فقه الرضا(علیه السّلام) توجه نمایید:

لاتصلّ و أنت متلثّم و لا یجوز للنساء الصلاة و هنّ متنقّبات.[14]

در روایتی از سماعه می‌خوانیم:

سألته عن الرجل یصلّی فیتلو القرآن و هو متلثّم. فقال: «لا بأس به وإن کشف عن فیه فهو أفضل». قال و سألته عن المرأة تصلّی متنقّبة، قال: «إذا کشفت عن موضع السجود، فلا بأس به و إن أسفَرَت فهو أفضل».[15]

بنابراین، تفسیر فرّاء از «لثام» را باید به نوعی تشبیه حمل کرد؛ یعنی لثام، همچون نقاب زنان است (با این تفاوت که لثام، بر روی دهان قرار می‌گیرد)، یا مراد وی فقط تفسیر لثام زنان و مقایسه لثام زنان با نقاب زنان بوده است.

به هر حال، اگر مراد فرّاء، همین معنای ظاهری کلام وی باشد، این امر، قطعاً نادرست است.

بنابراین، به هیچ وجه، مردان از نقاب استفاده نمی‌کرده‌اند. گویا این گونه ملاحظات، سبب شده که مرحوم کفعمی، معنای ظاهری روایت را کنار گذارده و به توجیهاتی چند متوسل شده است ـ که ذیلاً یاد می‌کنیم ـ .

توجیهات مرحوم کفعمی

توجیه اوّل: ممکن است واژه «تنقّبت»، استعاره از نقابِ زن باشد. وی عبارت را بر مبنای استعاره، چنین تفسیر می‌کند: أی اشتملت بآلات الحرب کاشتمال المرأة بنقابها.[16]

علاّمه میرزا ابوالفضل کلانتر در شفاء الصدور، از مرحوم کفعمی چنین نقل کرده که «نقاب المرأة»، استعاره برای «تهیُّأ الرجال» باشد و بر آن، ایراد گرفته که (به غایتْ بعید و منافی سلائق مستقیمه است) و افزوده است:

هیچ وجه شَبَهی بین «نقاب المرأة» و «تهیّأ الرجال» نیست، مگر علاقه تضاد، اگرچه خود او متعرّض بیان هم نیست.[17]

ولی چنین معنایی از استعاره، در کلام مرحوم کفعمی دیده نمی‌شود. آنچه از ظاهر کلام ایشان برمی‌آید، این است که «نقاب المرأة» را استعاره برای «پوشیدن لباس جنگی» گرفته و با تکرار واژه «اشتمال»، وجه شبه را مشخّص ساخته است.

بررسی توجیه اوّل مرحوم کفعمی

نکاتی چند درباره این توجیه گفتنی است:

الف. در لسان العرب، در توضیح واژه «اشتمال»، دو تعبیر آمده است:

ـ إشتمل بثوبه إذا تلفّف.

این تعبیر، برگرفته از الصحاح است:

ـ اشتمل بالثوب اذا أداره علی جسده کلّه حتی لا تخرج منه یده.

این تفسیر که در القاموس هم آمده، از عبارت کتاب العین استخراج شده است.

به نظر می‌رسد که با عنایت به مشتقات واژه «شمل»، یک نوع احاطه وشمول در معنای اشتمال، مندرج است. در نتیجه، معنای دوم، صحیح‌تر به نظر می‌آید. پس هر دو نوع لباس پوشیدن را دربر نمی‌گیرد. باتوجه به این نکته، تعبیر «اشتمال المرأة بنقابها» صحیح نمی‌نماید؛ زیرا نقاب، زن را احاطه نمی‌کند، بلکه چهره زن را هم فرا نمی‌گیرد. لذا در هیچ استعمالی در مصادر حدیثی، اشتمال، به نقابْ نسبت داده نشده است.‌

البته این نکته، تنها یک نکته لفظی است و اشکال اساسی نیست؛ چون می‌توان وجه شَبَه را پوشیدن به معنای گستره آن گرفت که قهراً نقاب زدن را هم در برمی گیرد.

ب. وجه شَبَه باید از اوصاف ظاهر در مشبّه به باشد. لذا نمی‌توان کسی را مثلاً به خاطر بدبویی دهانش، به شیر تشبیه کرد؛ بلکه وجه شبه می‌تواند شجاعت، ریاست، آقامنشی و اوصافی از این دست در شیر باشد. «پوشیدن»، وصف آشکارِ نقاب نیست. نقاب، چهره را پنهان می‌سازد و لذا می‌توان از آن به عنوان استعاره برای «ناشناس بودن» و «مخفیکاری» بهره گرفت، چنان که در استعمالات کنونی، بسیارْ شایع است؛ ولی استعاره آوردن آن برای لباس جنگی پوشیدن، مناسب نیست.

ج. می‌توان استعاره نقاب را به گونه دیگری بیان کرد که شاید از بیان مرحوم کفعمی روشن تر باشد، بدین گونه که با عنایت به این که زنان، معمولاً در هنگام خروج از منزل، نقاب می‌زنند، «تنقّبت» هم استعاره برای پوشیدن لباس به قصد خروج از منزل و یا برای آمادگی خروج از منزل گرفته شود که به معنای «تهیُّأ» که در کلام علامه کلانتر نقل و نقد شده، نزدیک است؛ ولی این استعاره هم دور از ذهن است و هیچ گاه از نقاب، آمادگی برای خروج از خانه به خاطر نمی‌آید.

خلاصه این که تفسیر واژه «تنقّبت» با استفاده از مفهوم نقاب زدن زنان (خواه به مفهوم حقیقی و خواه به مفهوم مجازی)، ناموفّق است.

توجیه دوم: «تنقّبت»، از «نقْبَة» که نوعی لباس است، گرفته شده باشد. مرحوم کفعمی، نقبه را چنین معنا می‌کنند: و هو ثوب یشتمل به کالإزار.

افزودن کلمه «یشتمل» به این تعریف، گویا برای اشاره به وجه شبه است، چون این کلمه در تفسیر لغویان دیده نمی شود.[18]

علامه کلانتر، پس از تفسیر واژه «نقبه»[19] می‌گوید:

و از بعضی موارد، معلوم می‌شود که آن، لباسی است که پاره‌ای اوقاتِ سواری می‌پوشیدند، به جهت سهولت او یا [به] علّت دیگر. پس کنایه از همان تهیُّأ و اِعداد خواهد بود.

ولی ایشان روشن نکرده که مراد از «بعضی موارد » چیست؟

حال، این توجیه هم ـ خواه ظاهر کلام کفعمی را بگیریم یا به تفسیر علامه کلانتر توسّل جوییم ـ، بسیار بعید می‌نماید؛ چرا که صرف نظر از این که درستی «الإشتمال بالنقبة» روشن نیست، به هر حال، اشتمال، وصف ظاهر در نقبه نیست. همچنین توصیف نقبه پوشیدن سوار «در پاره ای اوقات»، نمی‌تواند مصحّحِ استعاره آوردن نقبه برای تهیّأ و اِعداد باشد. به علاوه، گویا برای جنگ و پیکار، «سَراویل» که پاچه دار است، از نقبه که بدون پاچه است، [20]مناسب‌تر به نظر می‌رسد.

به هرحال، این توجیه و توجیهات پس از آن، همگی دارای اشکال یا اشکالات مشترکی هستند که پس از نقل آنها خواهیم آورد.

توجیه سوم: معنای «تنقّبت»، «سارت فی نقوب الأرض» است. «نُقوب»، جمع «نَقْب» و به معنای راه هاست، همچون آیه کریم: «فنقّبوا فی البلاد»[21] (ق، آیه 36).[22]

بررسی این توجیه، پس از ذکر سایر توجیهات خواهد آمد.

کلام علاّمه کلانتر

علامه کلانتر، در شفاء الصدور، پس از ذکر تفسیر علامه مجلسی و توجیهات مرحوم کفعمی، خود، احتمالات دیگری را مطرح می‌سازد که در این جا، بدانها می‌پردازیم.
توجیه چهارم: مأخوذ از «نقب» باشد که به معنای «رِقّتِ خُفّ بعیر» است. و مؤلف أساس البلاغة، تصریح کرده که «تَنَقَّبَ» به معنای «نَقَبَ» آمده است و این، کنایه از (رنج بردن و سختی کشیدن) در این کار است.

توجیه پنجم: مأخوذ از «نقابت»، به معنای «ریاست» باشد و معنای آن، این باشد که جمع لشکر، وقود عسکر کردند.

توجیه ششم: مأخوذ از «نقیب»، به معنای «عریف» و «با بصیرت» باشد و اشاره به این که «با خبر شدند و تحقّق اسباب قتال و تعرّف وجوه جدال کردند» و «تنقّب» به معنای تجسس و تتبّع باشد.

توجیه هفتم: این که از «نقیبة»، به معنای «مشورت»، مشتق شده باشد.

بررسی توجیهات

علامه کلانتر، پس از ذکر وجوه سابق می‌گوید:

و از این وجوه، آنچه در لغتْ ثابت و مسموع است، «تنقُّبِ مرأه» و «تنقُّبِ خُفِّ بعیر» است. سایر وجوه را هنوز در کتب لغت نیافته ام.

قبل از نقل ادامه کلام ایشان، تذّکر یک نکته لازم است. در توجیه چهارم، دیدیم که ایشان از أساس البلاغة نقل کرده که «تَنقّب» به معنای «نقب» است؛ ولی شاید در نسخه ایشان از أساس البلاغة، تصحیفی رخ داده باشد. در صفحه 649 این کتاب، در نسخه چاپی، این عبارت دیده می‌شود:

نَقِبَ خُفّ البعیر: رَقَّ و تثقّب.

کلمه «تَثقَبَ» در عبارت، با «ثاء» است نه با «نون»؛ و گویا نسخه ایشان، مصحّف بوده یا در هنگام نقل، سهوی برای ایشان پدید آمده است. استعمال تنقّب (با نون) در مورد «خفّ بعیر»، در هیچ کتاب لغتی دیده نشده است و تنقّب، تنها در مورد نقابِ زن است.

بنابراین، این توجیه (همچون دیگر توجیهات با این اشکال روبه روست که در کتب لغت، یافت نشده‌اند. مؤلف شفاء الصدور، در پاسخ این اشکال می‌گوید: چون این استعمال، ثابت است و اخلال به وجوه مشتقّات از مزید و مجرّد، در کتب لغت، از ستاره افزون و از شماره بیرون است و هر یک از محتملات، خالی از مناسبتی نیست مانعی ندارد.

این پاسخ، درست نیست؛ چرا که از این کلام، تنها این نتیجه را می‌گیریم که ذکر نشدن مشتقّی در کتب لغت، دلیل بر نفی آن نیست؛ ولی دلیل بر اثبات آن چیست؟ برای اثبات یک وجه اشتقاقی و معنای خاصّ آن، نیاز به دلیل داریم و مجرّد مناسبت، برای اثبات آن، کافی نیست.

البته معانی شایع و متکرّر ابواب مزید را می‌توانیم قیاسی بدانیم و نیاز به سماع از عرب را نفی کنیم . ولی در سایر معانی چنین ادّعایی صحیح نیست و به هرج و مرج در لغت می‌انجامد. معانی ذکر شده در این توجیهات، هیچ یک معنای شایع باب تفعّل که مطاوعه باب تفعیل است، نیست. خلاصه، اجتهاد در لغت، پذیرفتنی نیست و محدوده مجاز لغت سازی، توجیهات محل بحث ما را دربر نمی‌گیرد.

اشکال دیگری در این توجیهات (بجز توجیه سوم)[23] وجود دارد که این معانی، چندان تناسبی با «أسْرَجَت و ألْجَمَتْ» ندارند. لگام زدن و زین بستن، به عنوان وسایل سفر، با آماده سفر شدن و یا با حرکت کردن (توجیه سوم)، تناسب دارد؛ ولی با معانی یادشده، مناسبت روشنی ندارد.از این رو، می‌توان گفت که تمامی توجیهات پیش گفته، متکلّفانه‌اند. لذا مؤلّف شفاء الصدور، پس از ذکر آنها می‌افزاید:

انصاف، این است که هیچ یک از معانی، خالی از خللی نیست، «و لعل الله یُحْدث بعد ذلک أمراً».

باری، اگر باب لغت سازی را بگشاییم، می‌توان از تفسیرهای دیگری برای «تَنقَّبَت» سخن گفت. مثلاً در الصحاح و القاموس آمده است: «وردت الماء نقاباً، مثل التقاطاً، إذا هجمت علیه من غیر طلب». همچنین در لسان العرب در تفسیر این ترکیب می‌گوید:«إذا ورد علیه من غیر إن یشعر به قبل ذلک». بنابر‌این می‌توان «تنقّب» را همچون «نقاب»، به معنای ورود ناگهانی و جمله بی مقدّمه دانست. این تفسیر، علاوه بر اشکال لغت سازی، با عبارات پیشین زیارت هم چندان مناسب نیست.

    پی نوشت:
  • [1]. بین آثار آیت الله والد در زمینه «ترتیب الأسانید»، با مجموعه آثار مرحوم بروجردی در این زمینه، شباهت هایی دیده می‌شود؛ ولی این دو مجموعه، کاملاً مستقل از هم تألیف شده اند.
  • [2]. تجرید أسانید الکافی، ص 2(مقدّمه).
  • [3]. نگارنده مجلّدی از قاموس الرجال را برای بررسی تصحیفاتی که مؤلف فقید در رجال الکشی ادّعا کرده، به دقّت وارسی کرد و به این نتیجه رسید که در اکثر موارد، اثبات تصحیف، دشوار است؛ بلکه در برخی از آنها قطعاً تصحیف رخ نداده است و تنها در موارد کمی تصحیف متن، مسلّم است؛ ولی در این موارد، گاه چنان تفطّن مؤلّفْ جالب توجه است که اگر ایشان به تصحیف عبارت و متن صحیح آن اشارت نکرده بود، شاید کس دیگری متوّجه این نکات نمی شد. تفصیل این بحث، در این مقال نمی گنجد.
  • [4]. مصباح المتهجّد، ص 774.
  • [5]. بحارالاٌنوار، ج 101، ص 301.
  • [6]. همان، ج 44، ص 340 (به نقل از: الإرشاد المفید، ج 2، ص 43).
  • [7]. همان، ج21، ص 233 و 247 (به نقل از: إعلام الوری، ج 1، ص 245 ـ 246).
  • [8]. همان، ج 35، ص 60.
  • [9]. همان، ج46، ص 89 (به نقل از: مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 153).
  • [10]. به عنوان نمونه، ر.ک: الکافی، ج 7، ص 187 ـ 188؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 3؛ التهذیب، ج 10، ص 9؛ المحاسن، ج 2، ص 309؛ تفسیر القمی، [المنسوب إلی] علی بن أبراهیم القمّی، ج 1، ص46؛ کفایة الأثر، ص 232؛ کمال الدین، ج 2، ص 462؛ الفضائل، ابن شاذان، ص 91؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 3، ص 208 و ج 7، ص 125 و ج 20، ص 114؛ فرج المَهْمُوم، ص 169؛ کشف الغُمة، ج 2، ص 265.
  • [11]. ر.ک: الصحاح؛ لسان العرب؛ تاج العروس.
  • [12]. در مورد عمومیت «لثام»، ر.ک: بحارالأنوار، ج 43، ص 264؛ و نیز در الصحاح آمده است: «یقال: لَثَمت المرأة تَلْثیِمُ و لثماً والتثمت و تلثّمتْ، إذا شدّت اللثام».
  • [13]. در الصحاح هم در تفسیر «نقاب» آمده است: «نقاب المرأة».
  • [14]. فقه الرضا(ع)، ص 99.
  • [15]. التهذیب، ج 2، ص 230 (ح 904)، و نیز ر.ک: وسائل الشیعة، ج 4، ص 424( باب 35 از ابواب لباس مصلّی).
  • [16]. بحارالأنوار، ج 101، ص 301 (به نقل از: البلد الأمین، ص269).
  • [17]. شفاء الصدور، تصحیح: سیدعلی موحد ابطحی، قم، 1409ق، ج 1، ص 379 ـ 381 (تحقیق: سید ابراهیم شبیری، تهران، 1376ش، ص 269 ـ 271).
  • [18]. النقبة: ثوب کالإزار فیه تکة لیس بالنطاق،إنّما النطاق محیط الطرفین (العین). قال أبو عبید: النقبة أن تؤخذ القطعة من الثوب قدر السراویل فتجعل لها حجزة مخیطة من غیر نیفق و تشدّ کما تشدّ حجزة السراویل، فاذا کان لها نیفق و ساقان فهی سراویل؛ فاذا لم یکن لها نیفق و لا ساقان و لا حجزة فهو النطاق (لسان العرب). النقبة: ثوب کالإزار یجعل له حجزة فخیطة من غیر نیفق و یشدّ کما یشدّ السراویل (الصحاح؛ لسان العرب؛و نیز: القاموس). النقبة: خرقة یجعل أعلاها کالسراویل وأسفلها کالإزار… (لسان العرب).
  • [19]. جامه ای شبیه شلوار است که برای او حجزه (یعنی جای گره زدن) قرار می‌دهند و بند را از آن می‌گذرانند، بی نیفه.
  • [20]. در لسان العرب، این تعبیر هم درباره نقبه آمده است: «قیل: هی سراویل بغیر ساقین» و به هر حال، از مجموع کلمات لغویان برمی آید که «نقبه»، دارای ساقین(پاچه) نیست و قسمت پایینی آن، شبیه لُنگ است.
  • [21]. در الصحاح در تفسیر«تقّبوا فی البلاد» می‌گوید: ساروا فیها طلباً للمهرب.روشن است که چنین معنایی در زیارت، مناسبت ندارد.
  • [22]. این سه توجیه را مرحوم کفعمی در حاشیه المصباح خود، ارائه کرده است. مرحوم شبّر، کلام مرحوم مجلسی و توجیهات مرحوم کفعمی را با اندک تلخیص در مصابیح الأنوار (ج 2، ص 341) درج کرده است.
  • [23]. بجز برخی از تقریب هایی که در کلام علامه تهرانی در مورد استعاره ذکر شده که «تنقّب» را استعاره برای «تهیّأ» و «اِعداد» گرفته است.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

پرسش و پاسخ چگونگی یاری کردن اهل بیت(ع) بخش اول

پرسش و پاسخ چگونگی یاری کردن اهل بیت(ع) بخش اول

در آموزه‌های اهل بیت(ع) به ویژه ائمه اطهار(ع) طلب یاری کردن توسط آن بزرگواران مطرح شده است.
پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

دوره پهلوی را می‌توان دوره رشد و گسترش بهائیت دانست. بسیاری از چهره‌های شاخص بهائیت در این دوره، با بهره‌مندی از حمایت‌های ویژه شاه، سمت‌های سیاسی و اقتصادی متعددی را به دست آوردند.
چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

درباره عوامل گرایش ایرانیان به علویان و مذهب تشیع، مورخان و پژوهشگران نظرات متفاوتی بیان کرده‌اند.
چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

انسان چگونه خودش را به اخلاق فاضله متخلق کند و از رذایل اخلاقی دوری نماید؟ چگونه این معنا را در مرحله عمل پیاده کند؟ علمای اخلاق می‌گویند: ابتدا انسان باید حالت موجود نفس را حفظ کند و سپس به تهذیب رذایل و جبران ضررهای گذشته بپردازد.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
فلسفه چیست؟

فلسفه چیست؟

فلسفه حوزه‌ای از دانش بشری است که به پرسش و پاسخ درباره مسائل بسیار کلی و جایگاه انسان در آن می‌پردازد؛ مثلاً این که آیا جهان و ترکیب و فرآیندهای آن به طور کامل مادی است؟
رابطه علم و عمل

رابطه علم و عمل

علم و دانش بشری زمانی برای جامعه و مردم سودمند و مفید است که با عمل و اجرا همراه گردد یعنی عالم به علم و دانسته‌های خود عمل کرده و آن را با اشتیاق به دیگران نیز بیاموزد.
سخاوت و بخشش آرامشی برای خود، آسایشی برای دیگران

سخاوت و بخشش آرامشی برای خود، آسایشی برای دیگران

بخشش یکی از خصلت‌ها و فضایل خوب و زیبای انسانی است.
Powered by TayaCMS