دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مهدویّت و موانع فراروی مصلحان از منظر قرآن (قسمت دوم-قسمت پایانی)

با بررسی آیات قرآن در می‌یابیم؛ همیشه فرا روی تمام پیامبران و مصلحان موانع جدی بوده است، قرآن به عنوان آینه‌ای برای خردورزان و اهل بصیرت، نمایانگر رفتارها و عکس العمل‌های اصناف مختلف مخالفان، در رویارویی و...؛ و در مقابل عملکرد انبیاء و مصلحان است...
No image
مهدویّت و موانع فراروی مصلحان از منظر قرآن (قسمت دوم-قسمت پایانی)
4) تهمت و افترا وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ[83]؛ «و هنگامى که به آنان گفته شود: «همانند مردم ایمان بیاورید!» مى‌گویند: «آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!» بدانید این‌ها همان ابلهانند؛ ولى نمى‌دانند. 5) بهانه‌جویی برای فرار وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُریدُونَ إِلاَّ فِراراً[84]؛ «و به خاطر آورید زمانى را که گروهى از آن‌ها گفتند: «اى اهل یثرب ]اى مردم مدینه[! این‌جا، جاى توقف شما نیست؛ به خانه‌هاى خود بازگردید» و گروهى از آنان، از پیامبر اجازه بازگشت مى‌خواستند و مى‌گفتند: «خانه‌هاى ما بى‌حفاظ است»؛ در حالى که بى‌حفاظ نبود. آن‌ها فقط مى‌خواستند فرار کنند». وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدینَ[85]؛ «و هنگامى که سوره‌اى نازل شود که: «به خدا ایمان بیاورید و همراه پیامبرش جهاد کنید»، افرادى از آن‌ها [= گروه منافقان‌] که توانایى دارند، از تو اجازه مى‌خواهند و مى‌گویند: «بگذار ما با قاعدین [آن‌ها که از جهاد معافند] باشیم!» 6) ارائه دادن خلاف واقع خلاف واقع را با سوگندها و دروغ‌ها، واقعی نشان می‌دهند که این موضوع، خود بدترین آسیب برای یک جامعه است: ...قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فی‌ قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ[86]؛ «گفتند: «اگر مى‌دانستیم جنگى روى خواهد داد، از شما پیروى مى‌کردیم». آن‌ها در آن هنگام، به کفر نزدیک‌تر بودند تا به ایمان. به زبان خود، چیزى مى‌گویند که در دل‌هایشان نیست و خداوند، از آنچه کتمان مى‌کنند، آگاه‌تر است». ...سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ[87]؛ «به تحقیق، به خدا سوگند یاد مى‌کنند که: «اگر توانایى داشتیم، همراه شما حرکت مى‌کردیم» ]آن‌ها با این اعمال و این دروغها [ خود را هلاک مى‌کنند و خداوند، مى‌داند آن‌ها دروغگو هستند». وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ وَ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ[88]؛ «آن‌ها به خدا سوگند مى‌خورند که از شما هستند، در حالى که از شما نیستند؛ ولى آن‌ها گروهى هستند که مى‌ترسند». منافقانی که به حسین بن علی علیه السلام نامه نوشتند و او را به کوفه دعوت کردند ولی بعد در میدان یاری، حضرت را رها نمودند، نمونه‌ای از این ویژگی‌اند.[89] 7) عامل دلسردی مؤمنان منافقان، در صحنه‌های متفاوت، میدان را خالی کرده، دنبال اجازه گرفتن و فرار از میدانند. این خود، باعث دلسردی برخی مؤمنان می‌شود. وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُریدُونَ إِلاَّ فِراراً [90]؛ «و به خاطر آورید زمانى را که گروهى از آن‌ها گفتند: «اى اهل یثرب ]= مدینه[! این‌جا، جاى توقف شما نیست. به خانه‌هاى خود بازگردید» و گروهى از آنان از پیامبر اجازه بازگشت مى‌خواستند و مى‌گفتند: «خانه‌هاى ما بى‌حفاظ است»؛ در حالى که بى‌حفاظ نبود. آن‌ها فقط مى‌خواستند فرار کنند». وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدینَ[91]؛ «و هنگامى که سوره‌اى نازل شود که: «به خدا ایمان بیاورید و همراه پیامبرش جهاد کنید»، افرادى از آن‌ها [گروه منافقان‌] که توانایى دارند، از تو اجازه مى‌خواهند و مى‌گویند: «بگذار ما با قاعدین [آن‌ها که از جهاد معافند] باشیم». 8) دعوت به بدی‌ها و منع از خوبی‌ها منافقان، به بدی دعوت کرده، از خوبی‌ها (معروف) باز می‌دارند و در انفاق و بخشش، کوتاهی می‌کنند. اَلْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقینَ هُمُ الْفاسِقُونَ[92]؛ «مردان و زنان منافق، همه از یک گروهند. آن‌ها امر به منکر، و نهى از معروف مى‌کنند و دست‌هایشان را ]از انفاق و بخشش[ مى‌بندند. خدا را فراموش کردند؛ خدا ]نیز[ آن‌ها را فراموش کرد. به یقین، منافقان همان فاسقانند». 9) ایجاد تردید و اضطراب لَوْ خَرَجُوا فیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاَّ خَبالاً...[93]؛ «اگر آن‌ها همراه شما ]به سوى میدان جهاد[ خارج مى‌شدند، جز اضطراب و تردید، چیزى بر شما نمى‌افزودند». 10) کمک به دشمن با مقدس‌نمایی منافق، از ابزارهای مقدس، در راستای اهداف دشمنان مدد می‌جوید: وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‌ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ[94]؛ «]گروهى دیگر از آن‌ها[ کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان ]به مسلمانان[ و ]تقویت[ کفر، و تفرقه‌افکنى میان مؤمنان، و کمینگاه براى کسى که از پیش، با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود. آن‌ها سوگند یاد مى‌کنند: «جز نیکى، نظرى نداشته‌ایم»؛ امّا خداوند گواهى مى‌دهد که آن‌ها دروغگو هستند». 11) تفرقه‌افکنی و فتنه‌گری َوْ خَرَجُوا فیکُمْ ... لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ...[95]؛ «اگر آن‌ها همراه شما ]به سوى میدان جهاد[ خارج مى‌شدند، ... به سرعت بین شما به فتنه‌انگیزى (و ایجاد تفرقه و نفاق) مى‌پرداختند». 12) جاسوسی برای دشمن ...فیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ... [96]؛ «در میان شما، افرادى هستند که به سخنان آن‌ها کاملاً گوش فرامى‌دهند». 13) فسق و فجور الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقینَ هُمُ الْفاسِقُونَ [97]؛ «مردان و زنان منافق، همه از یک گروهند. آن‌ها امر به منکر و نهى از معروف مى‌کنند و دست‌هایشان را ]از انفاق و بخشش[ مى‌بندند. خدا را فراموش کردند و خدا ]نیز[ آن‌ها را فراموش کرد. به یقین، منافقان، همان فاسقانند». 14) نافرمانی از فرامین خدا و رسولش وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبیتاً[98]؛ «اگر ]همانند بعضى از امت‌هاى پیشین[، به آنان دستور مى‌دادیم: یکدیگر را به قتل برسانید یا: از وطن و خانه خود، بیرون روید، تنها عده کمى از آن‌ها عمل مى‌کردند. اگر اندرزهایى را که به آنان داده مى‌شد انجام مى‌دادند، براى آن‌ها بهتر بود و موجب تقویت ایمان آن‌ها مى‌شد». بنابراین منافقان، گروهی از کافرانند که خود را به شکل مؤمنان، درآورده‌اند و درون جامعه ایمانی رخنه کرده‌اند؛ لذا خطرها و آسیب‌های آنان بیشتر است. آنان، دنبال فریفتن خدا و مؤمنانند. یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ[99]؛ «مى‌خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند، در حالى که جز خودشان را فریب نمى‌دهند؛ ]اما[ نمى‌فهمند». درون اجتماع مؤمنان، برای دشمن عمل می‌کنند. حتی از ابرازهای دینی، مدد می‌جویند. این معضل، در دوران غیبت حضرت مهدی(عج) در سخنان و رفتار منافقانی است که در امتحان‌های متفاوت برای حضرت مهدی(عج) و مؤمنان سوگند می‌خورند که منتظرند و شیعه‌اند؛ ولی عملی انجام نمی‌دهند و گاه، سخن دشمنان را بازگو می‌کنند؛ برای مثال در دوران غیبت که موظف به اطاعت از علما به عنوان نواب عام شده‌‌اند، سر می‌پیچند یا تقوای الهی را که در روایات انتظار، بسیار به آن پرداخته شده است، فراموش می‌کنند. اینان، چون ایمان واقعی ندارند، با طرح مطالب واهی و سست و بهانه تراشی، در قلوب مؤمنانی که از بهرة علمی و دینی کمتری برخوردارند، تزلزل و تردید ایجاد می‌کنند. با سخنان جدی یا طنز و استهزا، دشمنان امامت و مهدویت را شاد می‌کنند. به ظاهر مؤمنند؛ ولی خیرخواهی و دلسوزی برای دین و امام دین، ندارند. مصلحت دین و جامعه اسلامی را فدای امیال نفسانی و گاه عادت و خرافات خود می‌کنند. گاه مانند منافقان که مسجد ضرار ایجاد کرده بودند، مقابل مسیر دینی انتظار، با عناوین مقدس، مسیر انزوا و بی‌طرفی و خانه‌نشینی را ترویج می‌کنند. حتی در برخی مطالب، امر به منکر و ایجاد ظلم و عدم حرکت برابر منکر می‌کنند و ... .[100] در هنگام ظهور نیز، منافقان، به دنبال دسیسه و فتنه‌اند و حضرت نیز چنان عمل می‌کند که پیامبر6 به آن مأمور شد: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ[101]؛ «اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آن‌ها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتى دارند!» اما این بار، عاقبت منافقان، مانند گذشته نخواهد بود که بتوانند از محکمه و داوری بگریزند حضرت مهدی(عج) مانند جد بزرگوارش، حضرت علی علیه السلام چشم فتنه را بیرون خواهد کشید؛[102] اما در گسترة جهان هستی و برای همیشه. حضرت مهدی(عج)، در جنگ با منافقان، جنگیده و آنان را نابود می‌سازد: «... و یقتل بها کلّ منافقٍ مرتاب»؛[103] «]حضرت[...تمام منافقان را نابود می‌کند». حضرت علی علیه السلام فرمود: «و لیطهرنّ الأرض من کل غاش»؛[104] «زمین را از هر آلودگی و نیرنگ پاک می‌سازد». همچنین امام صادق علیه السلام در ذیل آیة "لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً [105] فرمود: ... حضرت مهدی(عج) کفار و منافقان را نابود خواهد کرد.[106] حضرت مهدی(عج) پایه‌های شرک و نفاق را از بین می‌برد و شاخه‌های نفاق و گمراهی را درو می‌کند؛ این‌ها آرزوهایی است که در دعاهای منتظران، تکرار می‌شود: «أین هادم أبنیة الشرک و النفاق»،[107] «أین حاصدُ فروع الغیّ و النفاق»[108] «اللهم إنّا نرغب إلیک فی دولةٍ کریمة تُعزّ بها الاسلام و أهله و تذلّ بها النفاق و أهله»[109] سه. مفسدان گروه دیگری که مقابل حضرت قد علم می‌کنند، کسانی هستند که دنبال فساد و تبهکاری‌اند. طبیعی است، این‌ها برای میدان داشتن، با هر اصلاحی مخالفند. بیراهه را بر راه و فساد را بر صلاح و اصلاح ترجیح می‌دهند. کسانی که به بدی‌ها دل سپرده و با فساد و بدی میانه خوبی دارند، طبیعی است تحمل مصلح و اصلاح را ندارند؛ لذا با آن‌که به حق یقین دارند و دین را می‌شناسند، از روی ظلم و سرکشی انکار می‌کنند. وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ[110]؛ «و آن را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند؛ در حالى که در دل، به آن یقین داشتند؛ پس بنگر سرانجام تبهکاران ]و مفسدان[ چگونه بود». بدیهی است مفسدان نیز از گروه‌هایی هستند که با حضرت مهدی(عج) به مبارزه برخواهند خاست و به آسانی سخن حق را نخواهند پذیرفت. چهار. متکبران تکبر، بیماری‌ای است که شیطان را از جایگاه خود، ساقط کرد. او به سبب این ویژگی ناپسند، مقابل خدا گردنکشی کرده، سخن او را نپذیرفت. تکبر، آفتی است که در طول تاریخ، عده‌ای را در مقابل صف مصلحان قرار داده است: قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‌ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ[111]؛ «]خداوند به شیطان[ فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟» گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفریده‌اى و او را از گِل». ویژگی متکبران 1) خود را هدایت یافته پنداشتن وقتی عده‌ای از اهل کتاب، به اطاعت خدا فراخوانده می‌شوند، آنان با تکبر، هیچ راهی برنتافته، خود را هدایت یافته می‌دانند. آن که خود را هدایت یافته می‌داند، جایی برای بحث و نظر دیگران نمی‌بیند: وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى‌ تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ [112]؛ «آن‌ها گفتند: «هیچ کس، جز یهود یا نصارا، هرگز داخل بهشت نخواهد شد». این آرزوى آن‌هاست. بگو: اگر راست مى‌گویید، دلیل خود را بیاورید». 2) نپذیرفتن حق متکبران، از پذیرش راه هدایت سر باز زده، و راه گمراهی را می‌پذیرند. سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ[113]؛ «به زودى کسانى را که در روى زمین به ناحق تکبّر مى‌ورزند، از آیات خود منصرف مى‌سازم. آن‌ها چنانند که اگر هر آیه و نشانه‌اى ببینند، به آن ایمان نمى‌آورند. اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمى‌کنند و اگر طریق گمراهى را ببینند، آن را راه خود انتخاب مى‌کنند. این، به دلیل آن است که آیات ما را تکذیب کردند. و از آن، غافل بودند». وَ إِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ [114]؛ «و هنگامى که به آن‌ها گفته شود: «از خدا بترسید!»، (لجاجت آنها بیشتر می‌شود) لجاجت و تعصب، آن‌ها را به گناه مى‌کشاند. آتش دوزخ، براى آنان کافى است و چه بد جایگاهى است!». 3) توهین و تحقیر ولی خدا و مؤمنان آنان، جدای از نپذیرفتن حق، و هدایت یافته پنداشتن خود (به گونه‌ای که متکبران اهل کتاب، بهشت را هم برای خود تضمین شده می‌دانند)، به توهین و تحقیر ولی خدا و مؤمنان می‌پردازند: ْوَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَّ[115]؛ «و هنگامى که به آن‌ها گفته شود: «به آنچه خداوند نازل کرده، ایمان بیاورید»، مى‌گویند: «ما به چیزى ایمان مى‌آوریم که بر خود ما نازل شده است» و به غیر آن، کافر مى‌شوند؛ در حالى که آن، حق است و آیاتى را که بر آن‌ها نازل شده است، تصدیق مى‌کند. بگو: اگر ایمان دارید، پس چرا پیامبران خدا را پیش از این، به قتل مى‌رساندید؟». قوم شعیب، با تکبر و نخوت، به شعیب می‌گویند: «ما تو را ضعیف می‌دانیم و تو فرد مهمی نیستی»؛ لذا می‌گویند: ما بسیاری از آنچه را که می‌گویی، نمی‌فهمیم: ْقالُوا یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثیراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراکَ فینا ضَعیفاً وَ لَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناکَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزیزٍ [116]؛ «گفتند: اى شعیب! بسیارى از آنچه را که مى‌گویى، نمى‌فهمیم و ما تو را در میان خود، ضعیف مى‌یابیم و اگر قبیلة کوچکت نبود، تو را سنگسار مى‌کردیم و تو در برابر ما قدرتى ندارى». ّأَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذی هُوَ مَهینٌ وَ لا یَکادُ یُبینُ[117]؛ «مگر نه این است که من از این مردى که از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمى‌تواند فصیح سخن بگوید، برترم؟». با بیان آیات فوق، روشن می‌شود، مقابل خیرخواهی و اصلاحات انبیا و مصلحان، متکبران شیطان صفت، صف آرایی کرده، مانع هدایت می‌شوند. بدیهی است متکبران، سخن حق حضرت مهدی(عج) را نیز نپذیرفته و سرپیچی می‌کنند. از سوی دیگر، ولی خدا و مؤمنان پیرو او را تمسخر می‌کنند. چنان‌که در دوران غیبت نیز متکبران، از دستورات او سرپیچی کرده و معتقدان به آن حضرت و دستوراتش را تمسخر می‌کنند.بررسی گروه‌های معاند دیگر و تعامل حضرت مهدی(عج) با آنان را به زمانی دیگر وا‌می‌گذاریم. [1] . آل عمران: 146. [2]. ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان قرار دهیم. (قصص:5). [3]. در زبور، بعد از ذکر]=تورات[ نوشتیم: «بندگان شایسته‌ام، وارث زمین خواهند شد» (انبیاء:105). [4]. خداوند، به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند وعده می‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد؛ همان‌گونه که به پیشینیان آن‌ها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده است، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیّت و آرامش تبدیل می‌کند؛ آن چنان که تنها مرا پرستیده و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. کسانی که پس از آن کافر شوند، آن‌ها فاسقانند. (نور:55). [5] . سبأ:31. [6] . انعام:25. [7] . ابراهیم:9. [8] . بقره:6. [9] . بقره:88. [10] . انعام:25. [11] . انعام:7. [12] . غافر:4. [13] . انعام:25. [14] . حج:72 [15] . رعد:27. [16]. همچنین ر.ک: انعام: 37، یونس: 7، رعد:27 . [17] . بقره:26. [18]. کمال الدین، ج2، باب38، ص384. [19] . انعام:25. [20] . انعام:7. [21] . مائده:103. [22] . اعراف:66. [23] . نساء: 156. [24] . انبیاء:36. [25] . بقره:212. [26] . اعراف:90. [27] . نساء:89. [28] . عنکبوت:12. [29] . نساء:167. [30] . اعراف:45. [31] . انفال:36. [32] . سبأ:33. [33] . ابراهیم:13. [34] . آل عمران:21. [35] . آل عمران: 146. [36] . نساء:76. [37] . ممتحنه:1. [38] . بقره:61. [39] . انفال:30. [40]. کافی، ج1، ص337. [41]. ر.ک: الغیبة طوسی، ص216 و کمال الدین، ج2، ص473 و ... . [42]. کمال الدین، ج1، ص302. [43]. فصلنامه انتظار، ج5، مقاله مهدی انکاری- انتظار ستیزی، نگارنده. [44] . سبأ:33. [45] . انفال:38. [46]. چنان‌که آیه 89 سورة سبأ نیز به این موضوع اشاره دارد. [47]. حدید: 17. [48]. کمال الدین، ج2، ص668. [49]. بحارالانوار، ج2، ص363. [50] . ابراهیم:8. [51] . یونس:71. [52] . نساء:89. [53] . نساء:89. [54] . ممتحنه:1. [55] . توبه:23. [56] . نساء:140. [57] . نساء:46. [58] . مائده: 78. [59] . فتح: 29. [60] . نساء: 76. [61] . نساء: 89. [62] . توبه: 73. [63] . توبه: 12. [64] . انفال: 36. [65] . ابراهیم: 13. [66] . بقره: 61. [67] . انفال: 30. [68]. المناقب، ج1، ص272؛ کمال الدین، ج2، ص641 با کمی تفاوت. [69]. فتح: 25. [70]. کمال الدین، ج2، ص670. [71] . آل عمران: 167. [72] . نساء: 140. [73]. تحف العقول، ص179. [74]. خصال، ج1، ص69. [75] . نساء: 61. [76] . نساء: 142. [77] . توبه: 67. [78] . بقره: 8. [79] . توبه: 62. [80] . مائده: 61. [81] . منافقون: 1. [82] . بقره: 14. [83] . بقره: 13. [84] . احزاب: 13. [85] . توبه: 86. [86] . آل عمران: 167. [87] . توبه: 42. [88] . توبه: 56. [89]. رک: بحارالانوار، ج44، ص334. [90] . احزاب: 13. [91] . توبه: 86. [92] . توبه:67. [93] . توبه: 47. [94] . توبه: 107. [95] . توبه: 47. [96] . توبه: 47. [97] . توبه:67. [98] . نساء: 66. [99] . بقره: 9. [100]. رک: فصلنامه انتظار، شماره15، مقاله اندیشه مهدویت و آسیب‌ها، نگارنده. [101] . توبه: 73. [102]. الغارات، ج1، ص3. [103]. بحارالانوار، ج52، ص338. [104]. همان، ج51، ص12. [105]. فتح: 25. [106]. بحارالأنوار، ج29، ص428. [107]. همان، ج99، ص106؛ دعای ندبه. [108][108]. همان. [109]. کافی، ج3، ص424؛ دعای افتتاح. [110] . نمل: 14. [111] . اعراف: 12. [112] . بقره: 111. [113] . اعراف: 146. [114] . بقره: 206. [115] . بقره: 91. [116] . هود: 91. [117] . زخرف: 52. ..................................................................................................... منبع:فصلنامه انتظار، شماره 19
فصلنامه انتظار، شماره 19

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

چگونه دعا و نیایش شفابخش‌اند؟

چگونه دعا و نیایش شفابخش‌اند؟

نیروى سحر آفرین ایمان تا چه اندازه در سلامتى روانى و جسمانى انسان مفید و اثربخش است؟
آرزوهای طولانی و شیطان

آرزوهای طولانی و شیطان

ابلیس (پدر شیطان‌ها) سخت ناراحت گردید. و بالای کوهی در مکه به نام «تور» رفت و ‌فریادش بلند شد و همه یارانش را به تشکیل انجمن خود دعوت نمود. همه یاران و ‌فرزندان شیطان‌ جمع شدند.
چهار بال اخلاق در قرآن

چهار بال اخلاق در قرآن

چهار کلمه‌ى فوق چهار مرحله‌ى رفتارى را نشان مى‌دهد که بر حسب اراده و تقوا و تسلط بر نفس، انسان مى‌تواند در برابر کسانى که به او بدى مى‌کنند، عکس العمل نشان دهد.
No image

تناسخ و معاد

No image

نماز و امنیت‌

پر بازدیدترین ها

No image

آثار استغفار و توبه

No image

رابطه ایمان و عمل صالح

در آموزه های قرآنی ایمان و عمل صالح از چنان ارتباطی برخوردارند که فقدان هر یک، کارآیی و تأثیرگذاری دیگری را کم اهمیت و یا بی ارزش می کند. ایمان و عمل صالح دو بال پرواز بشر به مقام انسانیت و درک خلیفه اللهی و وصول به سرمنزل مقصود است. در آموزه های قرآنی، عمل صالح، بازتاب بیرونی ایمان واقعی است. هر کس به ایمان واقعی دست یافته باشد در منش و کنش خویش نیک کردار خواهد بود. این نوشتار تلاشی برای تبیین این همبستگی استوار میان ایمان و عمل صالح است...
نامه امام زمان به شیخ مفید

نامه امام زمان به شیخ مفید

در کتاب «احتجاج» از شیخ موثق ابوعمر عامرى رحمة الله علیه روایت مى‌کند که گفت: ابن ابى غانم قزوینى و جماعتى از شیعیان درباره فرزند امام حسن عسکرى علیه السلام گفتگو نمودند. ابن ابى غانم مىگفت: حضرت رحلت فرمود و اولادى نداشت.....
آرزوهای طولانی و شیطان

آرزوهای طولانی و شیطان

ابلیس (پدر شیطان‌ها) سخت ناراحت گردید. و بالای کوهی در مکه به نام «تور» رفت و ‌فریادش بلند شد و همه یارانش را به تشکیل انجمن خود دعوت نمود. همه یاران و ‌فرزندان شیطان‌ جمع شدند.
No image

بهائیت

Powered by TayaCMS