دوستان و برادران[1]
«والْأخلاَّءُ یَوْمَئذ بَعْضُهُمْ لبَعْض عَدُوٌّ إلاَّ الْمُتَّقین»(سوره زخرف آیه 67)
از امام باقر علیه السلام روایت شده که در بصره مردی برخاست و به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: یا امیرالمؤمنین درباره برادران به ما خبری بده.
حضرت فرمود: برادران دو گروهند، برادران مورد اطمینان که در هر گرفتاری یار انسانند و برادران مجالس شادی و خنده که در گرفتاریها انسان را به حال خود رها میکنند. اما برادران مورد اطمینان پناهگاه و پر و بال و خانواده و مال انسانند، اگر نسبت به برادرت اطمینان پیدا کردی در راه او مال و جانت را نثار کن و هرکسی را که او دوست میدارد دوست بدارد و راز و عیبش را بپوشان و محاسنش را اظهار کن.
ولی ای سؤال کننده بدان که چنین دوستی از کبریت احمر کمیاب تر است .
اما برادران و دوستان مجالس شادی با آنها نیز به لذت خود میرسی پس خود را از آنان جدا نکن ولی از این گروه بیش از این انتظار نداشته باش و همان خوشرویی و شیرین زبانی که آنها با تو دارند تو هم با آنها داشته باش.
یکی از صفات پسندیده انسانی کرم و سخاوت است، اگر این صفت شایسته در وجود انسانی عاقل پیدا شود آن شخص از هر جهت شایستگی دوستی پیدا میکند اما اگر کرم در کسی باشد که از نظر عقلی شایسته نیست باز هم لیاقت دوستی دارد و اگر شخصی عاقل، کرم و سخاوت نداشت لیاقت دوستی ندارد ولی نباید استفاده کردن از عقلش را فراموش کرد، اما اگر انسانی هیج یک از این دو را نداشت از هیچ جهت شایستگی دوستی ندارد.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که علی علیه السلام فرمود:
برتو باکی نیست که با عاقل مصاحبت کنی اگر چه کرم او را نپسندی ولی از عقلش بهره بگیر و از سوء اخلاقش بپرهیز و هرگز مصاحبت شخص کریم را رها نکن! اگر چه از عقلش بهرهای نبری، چون با عقلت میتوانی از کرمش استفاده کنی ولی تا میتوانی از شخص پست احمق فرار کن .
و از امام صادق علیه السلام است: برتو باد دوستی با افراد کهن و ریشه دار[2] و برحذر باش از افراد تازه به دوران رسیدهای که به عهد و پیمان و امان خود وفادار نیستند و حتی از کسانی که نزد تو مطمئنترین افراد هستند برحذر باش زیرا که مردم دشمن نعمتها هستند.
در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است که: صداقت و دوستی جز با حدود خودش ممکن نیست، پس هرکس تمام یا بعضی از حدود صداقت را دارا شد او را دوست خود بدان و اگر هیچ یک از آن حدود را نداشت به هیچ عنوان او را به دوستی نپذیر.
اول: این است که ظاهر و باطنش یکی باشد.
دوم: آنکه افتخار تو را افتخار خود و ننگ تو را ننگ خود بداند.
سوم: آنکه ریاست یا ثروتی را که به تو میرسد وضعش را نسبت به تو عوض نکند.
چهارم: اینکه تو را از آنچه توانایی دارد محروم نسازد.
پنجم: اینکه تورا به هنگام بیچارگیها و مصیبتها رها نکند.
پی نوشت:
[1] .شبّر؛سیدعبدالله،کتاب الاخلاق،محمدرضاجبران،قم،هجرت، 1381،هشتم،صص 155- 156
[2] .منظور افراد با اصل و نسب و خانواده دار است.