دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

قاعدهٔ بسیط الحقیقه

No image
قاعدهٔ بسیط الحقیقه

كلمات كليدي : بسيط الحقيقه، تركيب، انواع تركيب، بساطت، وجود، ماهيت

نویسنده : مسعود اسماعيلي

در فلسفه اسلامی، هر موجودی که از همه انحاء ترکیبات (ترکیب از اجزای خارجی و ذهنی مثل ترکیب از ماده و صورت و ترکیب از وجود و ماهیت یا وجود و عدم) مبرّا باشد، بسیط‌الحقیقه دانسته می‌شود. بسیط‌الحقیقه مفهوم عامی است و از این رو، قاعده بسیط الحقیقه، قاعده‌ای کلّی است که شامل هر چیزی که تعریف بسیط‌الحقیقه بر آن صدق کند، می‌شود و به دلیل همین کلی‌بودن است که قاعده نامیده می‌شود. اما اینکه در فلسفه اسلامی در میان موجودات، تنها یک مصداق برای بسیط الحقیقه یافته‌اند بحث دیگری است که به کلی بودنِ این قاعده، ضربه‌ای نمی‌زند.[1]

در فلسفه اسلامی، تنها خداوند متعال (واجب الوجود بالذات) از همه انواع ترکیبها از جمله ترکیب از وجود و عدم، ترکیب از وجود و ماهیت، ترکیب از اجزای خارجی و ذهنی و وهمی مبرّا دانسته می‌شود[2] و حتی ترکیب او از ذات و صفات نیز رد می‌شود و لذا او را بسیطِ محض می‌دانند و بسیط‌الحقیقه می‌نامند.[3]

1. تعریف قاعدهٔ بسیط‌الحقیقه

1ـ1. تعریف اجمالی

در فلسفه اسلامی، "قاعدهٔ بسیط‌الحقیقه" چنین بیان می‌شود: «بسیطُ‌الحقیقةِ کُلُّ الأَشیاءِ و لَیْسَ بشَیءٍ مِنْها» که ترجمه آن چنین است: «بسیط‌الحقیقه، همهٔ اشیاء است و هیچ‌یک از آنها نیست». شاید در ابتدا به نظر رسد که مضمون این قاعده، مشتمل بر اجتماع نقیضین است؛ زیرا بیان می‌کند که بسیط‌الحقیقه هم همهٔ اشیاء هست و هم نیست. اما این‌که این قاعده مشتمل بر اجتماع نقیضین است درست نیست؛ زیرا مقصود از این قاعده، این است که بسیط‌الحقیقه از جهتی با همه اشیاء و موجودات یکی است و از جهت دیگری غیر از همه آنهاست. به عبارت دیگر، اشیاء و موجودات، دارای دو جهت مختلف در درون خود هستند که در یکی از این جهات، بسیط‌الحقیقه با آنها یکی است و در جهت دیگر با آنها مغایرت دارد. اما آن جهتی که بسیط‌الحقیقه و دیگر اشیاء در آن مشترکند، وجود و کمالات وجودیِ اشیاء است و آن جهتی که از آن جهت، میان اشیاء و بسیط‌الحقیقه و دیگر اشیاء مغایرت وجود دارد، ماهیت[4] و حدود و نقایص اشیاء می‌باشد.[5] زیرا همه موجودات و اشیاء غیر از ذات واجب‌بالذات، دارای دو جهت در ذات خود هستند: یکی جهتِ وجود و دیگری جهتِ ماهیت؛ موجودیت، تحقق، واقعیت و همه کمالات اشیاء به «جهتِ وجود» آنها بازمی‌گردد؛ اما حدود، محدودیتها و نقصهای اشیاء به «جهت ماهیتِ» آنها و مرتبهٔ خاصشان در هستی بازمی‌گردد.

بسیط الحقیقه (که واجب بالذات یا خداوند مصداق آن است)، از جهت وجود و کمالات وجودی، با دیگر اشیاءْ یکی است و از جهت ماهیت و نقصهای موجودات، با آنها مغایر است. این جمله به این معناست که بسیط الحقیقه، وجود و کمالات وجودی اشیاء را داراست و از ماهیت و نقایص آنها مبرّاست. بدین ترتیب، قاعده فوق به این معنا خواهد بود که «بسیط الحقیقه، عینِ همهٔ وجودهای اشیاء (و کمالات آنها) است و هیچ‌یک از ماهیاتِ اشیاء (و حدود و نقایص آنها) نیست».[6]

2ـ1. دو پرسش مهم در فهمِ معنای قاعده بسیط الحقیقه (تدقیق در تعریفِ قاعده)

پرسش اول: اولین چیزی که با توجه به مفاد این قاعده، به نظر می‌رسد این است که گویا بر طبق آن، هر موجودی باید واجب بالذات (خداوند) باشد یا اینکه باید واجب بالذات، در حدِّ موجوداتِ دیگر تنزّل ‌کند و با ذاتِ موجوداتِ ممکن، یکی شده، ممکن شمرده شود که این مطلب، افزون بر اینکه بسیاری از مباحثِ مهمِ فلسفی را دچار مشکل و نقض می‌کند، اجتماع نقیضین و محال است.

در پاسخِ این پرسش می‌توان چنین گفت:

أـ گذشت که معنای قاعده فوق در مورد موجود ممکنی مانند «الف» این است که واجب بالذات از جهتِ وجودْ با »الف»، یکی است و از ماهیتِ «الف» مبرّاست؛ از این رو (با توجه به مطالبِ بندِ قبل) باید گفت که «الف» به عنوانِ «الف»، واجب بالذات نیست و واجب بالذات نیز «الف» (از آن جهت که الف است) نیست؛ زیرا آنچه، الف را الف کرده است، ماهیت آن است که الف در این جهت، مغایر با واجب‌بالذات است و واجب‌بالذات، اساساً ماهیت ندارد تا او را عینِ ماهیتِ الف بدانیم. بنابراین، «الف» واجب بالذات نیست و واجب بالذات نیز «الف» نیست؛ هرچند دارای «وجودِ» الف هست و با وجودِ آن یکی است.

ج ـ از نظر برخی از فیلسوفان، اگر از قاعدهٔ فوق چنین برداشت کنیم که هر موجود ممکنی، واجب بالذات است، دچار مغالطه‌ای به نامِ «اِیهامُ الإِنعِکاس» شده‌ایم؛[7] زیرا در قاعده فوق گفته شده است که بسیط الحقیقه، کل اشیاء است، و مخاطب چنین توهّم کرده است که پس می‌توان گفت هر موجودی بسیط الحقیقه (واجب بالذات) است. در حالی که یکی بودنِ بسیط‌الحقیقه با کل اشیاء، عکسِ آن را یعنی یکی بودنِ هر شیء را با بسیط‌الحقیقه (واجب)، نتیجه نمی‌دهد؛ زیرا همواره، در حملِ "ج" بر "ب" (ب، ج است) ممکن است "ج" مفهومی اعم از "ب" داشته باشد ولذا همواره "ب"، "ج" باشد (حمل "ج" بر "ب") ولی نتوان بطور کلی و همواره "ج" را "ب" دانست (حملِ ب بر ج یعنی "ج ب است" قطعی نیست) و لذا اگر مخاطب، «ب، ج است» را برعکس کند، به خطا رفته است.[8]

پرسش دوم: با توجه به مفاد قاعده مزبور، آیا ذاتِ واجب بالذات، مُرکَّب از وجودهای اشیاء دیگر نمی‌شود؟ زیرا اشیاء دیگر، متمایز و متفاوت از یکدیگرند و در نتیجه، وجوهای آنها نیز امور متفاوت و متمایز از یکدیگر خواهند بود ولذا بسیط‌الحقیقه دربرگیرندهٔ وجودهای متفاوت و متمایز از یکدیگر می‌شود و مرکّب خواهد شد.

پاسخِ این پرسش این است که در فلسفه ثابت شده است که وجود از آن جهت که وجود است (وجود مِن حیثُ هو وجود)، نه جزء دارد نه جزء چیزی است؛ حال در مورد بحث ما، بسیط الحقیقه وجودهای اشیاء را، از آن حیث که وجودند (وجود مِن حیثُ هو وجود)، دربرمی‌گیرد؛ زیرا مراتب، حدود و ماهیات آنها در بسیط‌الحقیقه نیست و تنها وجود آنها (بدون هیچ عَرَضی یا قیدی) در بسیط‌الحقیقه موجود است. در حالی که این ماهیات و مراتب و حدود مختلف اشیاء است که موجب تمایز و تفاوت آنها از یکدیگر و از واجب بالذات می‌شود ولذا اگر این جهات از اشیاء را از عینیت با واجب‌الوجود خارج کردیم، آنچه از موجودات می‌ماند وجود محض آنها (وجود من حیث هو وجود) است که هیچ تمایز و تعددی در آن نیست؛ از این رو، ثبوتِ وجودهای اشیاء برای ذات بسیط‌الحقیقه، نظیرِ حضورِ امورِ متمایز در یک چیز نیست که باعث شود بسیط‌الحقیقه مرکب از اجزاء گردد.

پاسخ دو پرسش فوق را بسیار دقیق‌تر، در ضمنِ بررسیِ "دو ساحت متفاوت در معنای قاعده بسیط‌الحقیقه" خواهیم دید که در این میان، می‌توان معنای این قاعده را عمیقتر از پیش دریافت.

3ـ1. دو ساحت متفاوت در معنای قاعدهٔ بسیط الحقیقه

معنای قاعده فوق ـ به همان نحو که در بالا بیان شد ـ بر دو ساحتِ مختلف، قابل صدق است: ساحتِ کثرت در وحدت و ساحتِ وحدت در کثرت.

أ ـ ساحت کثرت در وحدت:[9] ساحت کثرت در وحدت به این معناست که بسیط‌الحقیقه که همان ذات واجب‌بالذات است، در رتبه خود، وجود و کمالات اشیاء را به نحوِ اَعلی و اَشرَف داراست. با طی چند مرحله، به توضیح این مطلب می‌پردازیم:

یکم. معنای «بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء» در این ساحت: در این ساحت، واجب‌بالذاتْ وجود و همه کمالات موجودات دیگر را دارد؛ به این نحو که خداوند متعال (واجب‌بالذات)، علتِ وجود همه اشیاء دیگر است و دیگر اشیاء، وجود و کمالات وجودی خود را از او گرفته‌اند و واجب‌تعالی تا از چنان وجودها و کمالهایی برخوردار نباشد، نمی‌تواند آنها را به اشیاء دیگر اِعطاء کند (مُعطیِ شیء، محال است فاقد شیء باشد). بدین ترتیب، در این ساحت لازم نیست که وجود واجب‌تعالی (بسیط‌الحقیقه) از بالاترین رتبه هستی، خارج شود و خودِ آن وجود، در مراتب پایینتر نیز حاضر باشد تا بتواند وجودها و کمالهای وجودی موجودات دیگر را داشته باشد؛ زیرا در حکمت متعالیه ثابت شده است که هر علتِ فاعلی (یعنی علتی که به معلول خود، وجود می‌دهد)، در همان رتبهٔ بالاترِ خود نسبت به معلولش، وجود و کمالات معلولش را به صورتِ شدیدتر و با درجه بالاتر دارد؛ از این رو، این وجود و کمالاتی که علت دارد، متناسب با درجه و رتبهٔ وجودیِ خود اوست ولذا بسیط‌الحقیقه در رتبه خود، وجود و کمالات اشیاء را به نحوِ اَعلی و اَشرَف داراست.

دوم. معنای «و لیس بشیءٍ منها» در این ساحت: چون ماهیات و نقائص و مرتبه خاصِ موجودات، ناشی از ضعف و ناداریِ وجود آنهاست، در بسیط‌الحقیقه وجود ندارند؛ چرا که در صورت حضور ماهیات و نقائص در رتبه بسیط الحقیقه، بسیط الحقیقه، مرکب از وجود و عدم خواهد شد و بسیط الحقیقه نخواهد بود که این خلف در فرض و محال است. در حالی که ملاک اینْ‌همانی در میان موجودات، نسبت دادنِ ماهیت یک موجود به دیگری است و چون در این ساحت، نمی‌توان ماهیت (به معنای حدود عدمی اشیاء) موجودات را در رتبهٔ بسیط الحقیقه در نظر گرفت، باید گفت که بسیط الحقیقه، هیچ یک از اشیاء دیگر نیست.[10]

سوم. بساطت و وحدت در این ساحت (معنای عنوانِ کثرت در وحدت): در نظام هستی، چون بساطتِ هر مرتبهٔ بالاتر در مراتب هستی، از مرتبه پایینتر بیشتر است، باید چنین گفت که برخورداریِ علت فاعلی از وجود و کمالات معلولهایش (باواسطه یا بی‌واسطه)، به‌نحو بساطت و وحدت است؛[11] یعنی اگر وجود و کمالات یک معلول، مرکّب از اجزایی است، این وجود و کمالاتْ در علت فاعلیش، مرکّب نیست؛ همچنین اگر وجود و کمالات معلول، با بساطت و وحدتی ضعیف است، در علت فاعلیش با بساطت و وحدتِ شدیدتری حضور دارد.

ب ـ ساحتِ وحدت در کثرت: منظور از این ساحت از قاعدهٔ بسیط‌الحقیقه آن است که وجود بسیط‌الحقیقه (واجب‌بالذات) در متنِ مراتبِ مختلفِ هستی حاضر است و وجودِ دیگر موجودات را در همان مراتب خودشان (نه در رتبه‌ای بالاتر)، از آنِ خود کرده است.

یکم. معنای «بسیطُ الحقیقه کُلُّ الأشیاء» در این ساحت: در این ساحت، وجودِ بسیط‌الحقیقه (واجب بالذات)، در متنِ همه مراتب هستی و موجودات حاضر است ولذا در این ساحت، برخورداریِ بسیط‌الحقیقه (واجب بالذات) از وجودِ اشیاء مختلف در همان درجه و رتبهٔ خودشان اثبات می‌شود. بر خلاف ساحت پیشین که در آن، بسیط‌الحقیقه از رتبه بالاتر و شدیدترِ وجود و کمالات وجودی اشیاء برخوردار بود نه از خودِ آن وجود و کمالات در رتبهٔ خاصِ خودشان.

دوم. معنای «و لیسَ بِشَیءٍ مِنها» در این ساحت: درست است که در اینجا، وجود بسیط‌الحقیقه عین وجودِ اشیاء (در همان مرتبه‌ای که هستند)، شمرده می‌شود؛ اما در این فرض نیز باید گفت اشیاء، واجب بالذات شمرده نمی‌شوند و مساوی با آن نخواهند بود؛ زیرا در این ساحتْ حتی نباید گمان کرد که واجب‌تعالی به خاطر حضور در مرتبهٔ خاصِ هر موجودی، با آن موجودْ هم‌رتبه می‌شود؛[12] زیرا واجب (بسیط الحقیقه)، با "وجودِ من حیث هو وجود" از هر موجودی متحد است نه با وجود آن، از آن جهت که دارای رتبهٔ خاصی است.

سوم. بساطت و وحدت در این ساحت (معنای عنوانِ وحدت در کثرت): همانطور که گفته شد، در این ساحت، بسیط‌الحقیقه هرچند در متن همهٔ موجودات و در همهٔ مراتبْ حاضر است، اما این حضور همه‌جایی به معنیِ آن است که "وجودِ من حیث هو وجود" که در هر مرتبه و موجودی هست، از آنِ اوست و از آنجا که وجود من حیث هو وجودْ نه جزء دارد و نه جزء چیزی واقع می‌شود، برخورداریِ بسیط‌الحقیقه از وجودهای آشیاء، با وحدت و بساطتِ درونیِ او منافی نیست. با این تصویر از هستی، کثرت و اختلاف و تمایز موجودات، مربوط به چیزی غیر از اصلِ وجودِ آنها (وجود من حیث هو وجود) استکه عبارت است از ظهور و تجلی.[13]

2. استدلال بر قاعدهٔ بسیط الحقیقه و تطبیق آن بر واجب بالذات

1ـ2. استدلال قاعدهٔ بسیط الحقیقه

قاعده بسیط الحقیقه، برغمِ معنای پیچیده‌اش، دارای استدلالِ عقلی روشنی است: [14]

أ‌. اگر بسیط‌الحقیقه، کلّ الاشیاء نباشد و همه وجودها و کمالات وجودیِ اشیاء را در بر نگیرد، مرکب از وجود چیزی (یا چیزهایی) و نبودِ چیزی (یا چیزهایی) خواهد شد؛ زیرا دستِ کم، وجود و کمالاتِ برخی از اشیاء را نخواهد داشت ولذا متشکل از وجودِ برخی چیزها و عدم برخی چیزها خواهد بود.

ب‌. در حالی که طبق تعریف، بسیط الحقیقه از هر ترکیبی حتی ترکیب از وجود و عدم عاری است.

ج‌. در نتیجهْ باید گفت بسیط‌الحقیقه، کل‌الاشیاء است (بسیط الحقیقه کل الاشیاء) و وجود همه موجودات را در خود دارد؛ وگرنه بسیط‌الحقیقه، بسیط‌الحقیقه نخواهد بود که این، اجتماع نقیضین و محال است.

د‌. اگر بسیط‌الحقیقه، عبارت از هریک از موجودات باشد و یا موجودی، بسیط‌الحقیقه تلقی شود، باید بسیط‌الحقیقه، ماهیت و مرتبه‌ خاص آن موجود را داشته باشد؛ زیرا ـ همانطور که گذشت ـ ملاک اینْ‌همانی در میان دو موجود، برخورداریِ یکی از ماهیت یا از مرتبه خاص دیگری است.

ه‌. اما بسیط‌الحقیقه ماهیت و مرتبه خاص اشیاء دیگر را ندارد؛ زیرا ماهیت و مرتبه خاص هر موجودی، با یک سلسله از نقایص و نبودها (اَعدام) همراه است[15] که در صورتِ ثبوتِ آن ماهیات و مراتب خاص در بسیط‌الحقیقه، او آن نقایص و نبودها را نیز خواهد داشت و مرکّب از وجود و عدم خواهد شد. در حالی که طبق تعریف، در بسیط الحقیقه هیچ ترکیبی راه ندارد.

و‌. بنابراین بسیط الحقیقه، عبارت از هیچ‌یک از موجودات نیست (و لیس بشیءٍ منها) و ماهیت و رتبه خاص هیچ موجود دیگری را ندارد تا آن موجود دیگر، بسیط الحقیقه محسوب شود.

بدین ترتیب، ثابت شد که: «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیءٍ منها». چنان‌که روشن است، این استدلال ـ با همین تقریر ـ هم در ساحتِ کثرت در وحدت جریان دارد و هم در ساحتِ وحدت در کثرت.

2ـ2. تطبیق قاعده بسیط الحقیقه بر واجب‌الوجود بالذات (خداوند)

تطبیق این قاعده بر واجب الوجود بالذات نیز دارای استدلال ساده‌ای است: أ. ثابت شد که: "بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیءٍ منها"؛ ب. نیز ثابت شده است[16] که واجب‌الوجود بالذات، بسیط‌الحقیقه است.[17] بدین‌ترتیب باید گفت "واجب‌الوجود بالذات کلّ الاشیاء و لیس بشیءٍ منها".

مقاله

نویسنده مسعود اسماعيلي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS