دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

حرمت بزرگترها

حرمت بزرگترها
حرمت بزرگترها

علاقه به «محبوبيت» در وجود همه هست. هر کس دوست دارد مورد توجه و عنايت قرار گيرد و به جايگاه او در هر مجموعه‌اي که هست، احترام گذاشته شود، چه در خانه، يا مدرسه، يا اداره و جامعه و... به خصوص کساني که نسبت به ديگران خوبي کرده و زحمت کشيده اند، انتظار دارند زحماتشان مورد توجه و تقدير قرار گيرد و اگر کساني بر سر سفره آنان نشسته?اند و نمک خورده‌اند، نمکدان نشکنند. پدران و مادران و بزرگان فاميل و سالخوردگان يک خانه و خانواده، از همين رو توقع دارند که کوچک‌ترها، فرزندان و نوه‌ها قدر آنان را بشناسند و در حقشان کوتاهي نکنند. حرمت نهادن به «سالمندان»، نشانه قدرشناسي است. وقتي پدر و مادر، يا يکي از افراد فاميل به سن کهولت و پيري مي‌رسند، هم مراقبت بيشتري لازم دارند، هم متوقعند که در آن سنين از احترام بيشتري برخوردار باشند و «جايگاه» آنان در خانواده محفوظ بماند.

حيات عاطفي

ارج نهادن به والدين و بزرگ‌ترها، نشانه «حيات عاطفي» و «رشد عقلي» و وظيفه شناسي در قبال يک عمر، زحمت و جانفشاني و رنج کشيدن‌هاي بي توقع و بدون چشمداشت آنان است. بي مهري و بي اعتنايي، آنان را «دل شکسته» مي‌سازد و آدمي را «عاق والدين» مي‌سازد. «عقوق» و دل آزرده کردن پدر و مادر، آثار منفي و جبران‌ناپذير داشته و موجب سلب توفيق و نيک فرجامي فرزندان مي‌شود. از سوي ديگر نيز شکستن پر و بال عواطف و احساس شادابي سالمندان و اندوهگين و رنجيده ساختن آنان است و اين از انصاف و اخلاق انساني دور است. امام علي(ع) فرمود: «مَنْ اَحْزَنَ والِدَيْهِ فَقَدْ عَقَهُما»؛ هر کس پدر و مادر خويش را اندوهگين و آزرده سازد، نسبت به آنان «عاق» شده است. حتي نگاه به آنان، بايد همراه با مهر و عاطفه باشد. نگاه‌هاي مهرآميز، همه از جمله بزرگسالان را خوشحال مي‌کند و از زندگي در کنار اين گونه فرزندان احساس لذت و خوشبختي مي‌کنند. امام صادق(ع) در مورد نوع رفتار با والدين مي‌فرمايد: «لا تَمْلاَء عَينکَ مِنَ النظَر اِلَيها الا بِرَحمهٍ و رِقَهٍ وَ لا ترفَعْ صَوْتک فَوْقَ اَصواتِها وَ لاْ يَدَکَ فوقَ اَيدْيهما وَ لا تَتَقَدمْ قُدامَهُما»؛ به پدر و مادرتان نگاه پرمهر داشته باشيد و صدايتان را بر سرشان بلند نکنيد و بر سرشان داد نزنيد، دست روي آنان بلند نکنيد و در راه رفتن از آنان جلو نيفتيد. رسول خدا(ص) نيز فرموده است: «النظرُ اِلَي الوالدينِ برافهٍ و رَحمهٍ عبادهٌ»؛ نگاه فرزند به چهره پدر و مادر از روي محبت و شفقت نسبت به آنان، «عبادت» است. آري، عبادت! نگاه هم گاهي عبادت خدا مي‌شود، تا با چه انگيزه و براي چه هدفي باشد و چه دل?هايي را شاد سازد و آثار خوبي در پي داشته باشد.

حق بزرگ‌ترها

تنها کودکان و جوانان نيستند که نسبت به «والدين» خويش، وظيفه دارند، بلکه خود آنان که پدر و مادر شده‌اند و سني هم از آنان گذشته است، نسبت به پدر و مادر خودشان وظيفه دارند؛ چه در حال حياتشان، چه پس از فوتشان. چنان نيست که اگر زن و مردي خودشان صاحب فرزند شدند و به مقام مادري و پدري رسيدند، ديگر تکليفي نسبت به والدين خود ندارند. سرکشي کردن به پدر و مادر، جويا شدن از حالشان، رفع نيازهايشان، همکاري در کارها، همدردي در مشکلات، کمک به معيشت و درمان و پرستاري، همه و همه از وظايفي است که تا واپسين لحظات حياتشان بر دوش انسان است. و اين هرگز نمي‌تواند اداي حق بزرگ آنان باشد که عمري به پاي فرزندانشان چون شمع سوخته اند و اين نهال‌ها را برومند و رشيد ساخته اند. سزا نيست که در برابر عمري سوختن و ساختن، بي مهري و جفا ببينند و سخن درشت بشنوند. احاديث متعددي در ذيل آيه?اي که مي‌فرمايد به پدر و مادر خود اُف نگوييد (وَ لا تقل لهما اُفٍ) آمده است که اگر خداوند چيزي کمتر و ناچيزتر از «اُف» هم مي‌دانست، از آن نهي مي‌کرد و اين کمترين مرتبه عقوق است و از جمله رفتار مربوط به عاق شدن، آن است که کسي به پدر و مادر خويش بنگرد و نگاهش را تند و تيز بنمايد. اين کجا و پرخاشگري و تندي و بدزباني و هتاکي کجا؟ پس نبايد فراموش کنيم که چه بوديم و چه هستيم. اگر جوان و رشيد و توانمنديم، روزي هم پدر و مادرمان همچون ما بوده اند که امروز پير و ضعيف و ناتوان شده اند. همين ضعف و پيري در انتظار ما نيز هست. اگر طالب آنيم که در دوران کهولت و عجز و از کارافتادگي، فرزندانمان عصاي دستمان و بازوي پرتوانمان باشند، بايد خود ما نسبت به والدين خويش چنين باشيم. با اين عمل، شيوه انساني و اسلامي رفتار با پدر و مادر را به آنان بياموزيم. کسي که حق بزرگ‌ترها را نشناسد و مراعات نکند، چگونه انتظار دارد که ديگران حق شناس او باشند و حرمتشان را پاس بدارند؟

قدرشناسي از فرصت ها

اگر افراد، گذر زمان و فرصت هاي پيش آمده را درک نکنند و به ارزش بي بديل وقت توجه نکنند، به راحتي آن را از دست مي دهند؛ به طور مثال، کسب علم و دانش و بالا رفتن از نردبان ترقي، هميشه براي انسان ميسر نمي شود. پس اگر شخصي فرصت آن را پيدا کند؛ ولي به اهميت و ارزش واقعي آن آگاه نباشد، ممکن است آن را با تنبلي و بي حالي، از دست بدهد و زماني حسرت آن را بخورد که هيچ سودي نداشته باشد. فهم و درک ارزش وقت و فرصت هاي به دست آمده، افراد را از تنبلي و اهمال کاري، باز مي دارد.

تلاش در ايجاد انگيزه

بسياري از موارد تنبلي و اهمال کاري، به خاطر نداشتن انگيزه کافي است و همين مسئله باعث بي حالي و تنبلي شخص در انجام کارها و وظايفش مي شود. بنابراين، بر ما لازم است با توجه به نتايج و ثمراتي که از انجام کارهايمان به دست مي آوريم، در خودمان انگيزه ايجاد کنيم.

اقدام به کار در حد توان

گاهي انسان به کاري مبادرت مي کند که از حد توان و طاقت او فراتر است. در اين جا شخص با انتخاب غلط، زمينه اهمال کاري خود را فراهم ساخته است. بنابراين، هر کس ابتدا بايد توان خويش را در انجام کارها برآورد کند و بعد کاري مناسب با توانش بپذيرد.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS