دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

پاپ پیوس نهم pope pious IX

No image
پاپ پیوس نهم pope pious IX

كلمات كليدي : پاپ، شوراي واتيكان، پيوس نهم

نویسنده : محمد صادق احمدي

بازخوانی  سرگذشت بزرگان مسیحی همواره از اهمیت بسزایی برخوردار بوده است، زیرا این بزرگان در تهیه و تدوین باورهای مسیحی نقش پررنگ و غیرقابل انکاری داشته‌اند. این مسأله تا آنجا پیش می‌رود که به برخی از این بزرگان لقب "مؤسسان دین مسیح" را داده‌اند که از جمله همین افراد می‌توان به پولس و آگوستین اشاره کرد. به روایت "جان بایر ناس" مورخ مسیحی: «باید گفت آن دین عیسوی که پیروان روی شالوده ایمان به او بنیان نهادند، غالبا در صورت و معنی با تعلیم آن معلم بسیار فرق دارد...»[1]

از این رو بررسی ایده‌ها و سیر زندگی بزرگان مسیحی آشنایی خوبی از آموزه‌های مسیحی بدست می‌دهد. یکی از این بزرگان، پاپ "پیوس نهم" است که در زندگی خود، منشأ برخی تحولات مهم و اساسی در باورهای کاتولیک شد و تحولات اجتماعی شگرفی را در  میان کاتولیک‌ها سبب گردید.

 

تولد پاپ قدرتمند

پیوس در یک خانواده طبقه پایین اجتماع متولد شد. خانواده او تمایل زیادی به اصلاحات معتدل داشتند و این نشان می‌داد که خانواده پیوس از همان ابتدا با سیاست آشنایی داشتند. پاپ آینده از سال 1802 تا 1809  مشغول به تحصیل در دانشگاهی در ولترای توسکانی شد تا اینکه مبتلا به حملات صرع شد. او مدتی با بیماری دست و پنجه نرم کرد و پس از آنکه سلامتی خود را بازیافت شروع به مطالعه الهیات در دانشگاه رم کرد؛ رمی که پس از اشغال فرانسه هنوز به‌طور کامل سازمان و نظام خود را بازنیافته بود و مشغول سامان دادن به امور دینی و شهری خود بود. بنابر این پیوس در جوانی با شرایط آشفته موجود بخوبی آشنا شده بود.

 

ورود به ژزوئیت‌ها

با روحیه معنوی ایگناتیوسی‌ها که توسط کاردینال "کارلو اودسالچی" رونق یافته بود، پیوس برای مدت کوتاهی به فکر پیوستن به ژزوئیت‌ها افتاد. اما پس از مدت کوتاهی از ایشان جدا گشته و قدم در مسیر کشیشی نهاد. او سال‌های نخستین کشیشی خود را در یتیم‌خانه "تاتا جیوانی" گذراند. سپس از سال 1823 تا 1825 به عنوان مأمور رسیدگی منصوب شد.

در این زمان پیوس با موتزی آشنا شد که تغییر شگرفی در زندگی او گذارد. "جیوانی موتزی" نماینده‌ی پاپ در شیلی و پرو کسی بود که او را علاقه‌مند به تبشیر کرده بود، تبشیری که همچنان روبه رشد بود. پیوس مدتی را به امر تبشیر سپری کرد و اندکی بعد به ایتالیا بازگشت. پس از بازگشت به ایتالیا پیوس از پذیرش حرفه های سیاسی سرباز زد و مسئولیت آسایشگاه "سن میشل" رم را به عهده گرفت.

از سال 1827 تا 1832 پیوس عهده‌دار سمت اسقفی اسپولتو بود و در این زمان با مشکلات و مسائل انقلابی سال 1831 روبرو شد که البته هنوز ملایم بودند و نه تند. هنگامی که در سال 1832 به ایمولای بولونیا رفت و در سال 1840 به مقام کاردینالی ارتقا یافت، با غیرت تمام رهبری قلمرو پاپی را به عهده گرفت و بخوبی در قلمرو تحت اختیارش فرمانروایی کرد و از هرگونه تخاصم و جدال پرهیز کرد.[2]

البته او در پی انقلاب سال 1848 موقتا قلمروهای پاپی را از دست داد، و پس از آن به شدت به مخالفت با همه انواع لیبرالیسم در حیات سیاسی و فکری پرداخت. در فهرست خطاهایی که پیوس در سال 1864 منتشر کرد بیان شد که پاپ نمی‌تواند و نباید با ترقی، لیبرالیسم و تمدن مدرن آشتی کرده و کنار آید.

هرچند بعضی از پاپ‌ها در اوایل قرن نوزدهم نتوانستند قدرت خویش را با جدیت تثبیت کنند – چون خود را درگیر مسائل پیچیده‌ سیاسی حکومت‌های به اصطلاح پاپی و حرکت‌های مختلف انقلابی ایتالیا کرده بودند – اما پاپ پیوس نهم، اولین پاپ دوره‌ جدید، ادعای مرجعیت معنوی خود را به صراحت مطرح کرد. او حکومت خود را با بعضی از اصلاحات آزادمنشانه آغاز کرد اما در ارتباط با دنیای جدید به سرعت به موضع محافظه کارانه بازگشت.

زیرا همین دنیای جدید بود که به شدت اختیارات او را محدود کرده بود. پیوس که خود را جانشین بزرگترین حکام روی زمین می‌دانست وقتی که در عمل تمامی قدرت خود را از دست رفته دید به واتیکان پناه برد. این کار او سبب شد که پاپ‌های بعدی هم تا سال 1929 در این شهر (به میل خود) محبوس مانده و از آن خارج نشوند.

 

پیوس و تجدد

در سال 1864، پیوس نهم سندی را با عنوان خطاهای برنامه‌ درسی، که هشتاد خطای دوران جدید در آن خلاصه شده بود، منتشر ساخت و به کاتولیک‌ها فرمان داد که از طبیعت‌گرایی، سوسیالیسم، کمونیسم، پیامدهای تحقیقات جدید مربوط به کتاب مقدس، برنامه‌های سیاسی جدید نظیر جدایی کلیسا و دولت، آزادی دین، نظریه‌های اخلاقی و حتی این اندیشه که "کلیسای کاتولیک رومی باید خود را با دنیای جدید وفق دهد" پرهیز کنند.

در سال 1870 همین پاپ اولین شورای واتیکان را که از عصمت پاپ دفاع کرد برپا کرد و شوراهای دیگر را غیرضروری دانست.[3]

بحث‌انگیزترین قسمت این بیانیه بخشی است که جدایی کلیسا و دولت را محکوم می‌کند و مدعی تفوق و سلطه کلیسا بر تمامی جوامع است.[4]

 

پیوس و شورای اول واتیکان

پاپ پیوس نهم یک دهه پیش از پایان یافتن دوران زعامتش تصمیم گرفت تا یکی از چالش‌های اساسی‌ای که کلیسای کاتولیک را متأثر از خود کرده بود برطرف کند. پس از اصلاح دینی در مورد مقدار قدرت و نفوذ پاپ دو دیدگاه وجودداشت. در یک طرف گالکانیست‌ها[5] بودند که پاپ را رهبری در محدوده قوانین و اصول کلیسایی می‌دانستند و به پیروی از اندیشمندانی چون "آکامی"، برتری شوراهای کلیسایی را بر پاپ می‌پذیرفتند. در طرف دیگر اولترامونتانیست‌ها[6] قرار داشتند که بر خلاف گروه نخست پاپ را رهبر مطلق کلیسا می‌دانستند.

پیوس نهم که از طرفداران سرسخت نظریه‌ی دوم بود در سال 1868 دستور تشکیل "شورای اول واتیکان" را صادر کرد. در این شورا دو اساس‌نامه به نام‌های "ایمان کاتولیک"و "کلیسای مسیح" تصویب شد.[7]

در اساسنامه نخست از خدا به عنوان آفریننده جهان، مکاشفه، ایمان و عقل و موضوعاتی از این دست بحث شده بود.

 

تصویب خطاناپذیری پاپ در این شورا

اساس‌نامه دوم که مهم‌تر و جنجالی‌تر بود در مورد خطاناپذیری پاپ تدوین شده بود.[8]

در زمان تشکیل شورا اکثر اسقف‌های کاتولیک، معتقد به خطاناپذیر بودن پاپ بودند، بنابر این به مقابله با اقلیت مخالف پرداختند. مخالفان، معتقد بودند که این آموزه با سنت گذشته در تضاد است، اما پیوس پاسخ این مخالفان را اینگونه داد که: «سنت، من هستم.»[9]

در برابر این منطق پاپ، مخالفان تصمیم به ترک شورا گرفتند تا با رأی‌ندادن از اعتبار شورا کاسته و یک رسوایی بزرگ برای پاپ فراهم آورند. در نتیجه این تصمیم خود را در نامه‌ای به اطلاع پاپ رساندند. اما جالب اینجاست که در حالی که شورا بدون حضور مخالفان عصمت پاپ برگزار شد، در رأی گیری نهایی این آموزه با 533 رأی موافق و دو رأی مخالف تصویب شد.

در قسمتی از این بیانیه آمده است:

«با پیروی وفادارانه از سنتی که از آغاز ایمان مسیحی به دست ما رسیده، برای جلال خدا و تکریم مذهب کاتولیک... تعلیم می‌دهیم: پاپ روم وقتی بر اساس اقتداری که به او داده شده و توسط مساعدت الهی که به او به سبب جانشینی پطرس متبارک وعده داده شده، سخن می‌گوید؛ سخن او مصون از خطاست و این مصون از خطا بودن امری است که از سوی منجی الهی به کلیسایش بخشیده شده است... اما اگر کسی بر آن باشد تا با این حکم به مخالفت برخیزد، ملعون باد!».[10]

پس از تصویب این آموزه کشمکش‌های فراوانی در میان مسیحیان رخ داد و بسیاری از کاتولیک‌ها به همراه تمامی مسیحیت ارتدکس و پروتستان از به رسمیت شناختن و پذیرفتن این آموزه سرباز زدند.

 

عصمت مریم[11]

 به عنوان یکی از مهم‌ترین مباحث الهیاتی قرن نوزدهم می‌توان از عصمت حضرت مریم نام برد. در دوران آباء کلیسا آموزه‌ی عصمت مریم، تدوین نشده بود و آگوستین به عنوان دومین مؤسس مسیحیت[12] صرفا این احتمال را مطرح کرد که ممکن است که او مرتکب گناه نشده باشد. اما در قرن هفتم تقریبا تمام مسیحیان، عاری از گناه‌بودن مریم را پذیرفته بودند و فقط این سؤال وجود داشت که از چه زمانی، حضرت مریم، عاری از گناه است؟

در ابتدا این نظر مطرح شد که مریم با گناه نخستین بدنیا آمده است. اما بعد این نظر که مریم در نطفه گناهکار بوده و پس از بدنیا آمدن مطهر شده طرفدران بیشتری پیدا کرد. در نهایت دانز اسکوتس این نظریه را پروراند که مریم از همان لحظه لقاح و نه پس از بدنیا آمدن، پاک و مطهر بوده است.

این مسأله از همان قرن سیزده و چهارده مورد نزاع واقع شد تا اینکه در قرن نوزدهم و پاپ پیوس نهم به این غائله پایان داد. پیوس در سال 1854 و در یک فرمان پاپی اعلام کرد که مادر عیسی از همه لوازم سقوط آدم و نتایج گناه‌آلود آن برای بقیه انسانیت کاملا پاک است.[13]

پیوس آموزه لقاح مطهر را اینگونه تعریف کرد:

«ما اظهار و اعلان می‌نماییم که مریم باکره از همان لحظه نخستین لقاح خود، از هر لکه گناه اولیه مطهر و مبرا بوده است... و همه ایمان‌داران باید به این آموزه ایمان داشته باشند.»[14]

البته این بیانیه از زمان صدورش تا به امروز، همواره با مخالفت اندیشمندان مسیحی کاتولیک و بویژه پروتستان‌ها روبرو شده است تا جایی که آنها استناد این آموزه به سنت را در تضاد با همان سنت می‌دانند و برای این آموزه مرجعی غیر از کلیسای کاتولیک و اسقفان معاصر پیوس نهم نمی‌شناسند.

 

سرانجام پیوس

پاپ "پیوس نهم" در دوران حیات خود همانند یک قدیس بالا برده شد و مورد تمجید قرار گرفت و مانند یک سلطان مستبد ناچیز و عروسکی دست نشانده و کودن توسط مخالفان مورد انتقاد واقع شد. در حقیقت، او دارای چند خصلت عمده بود که تاکنون وی را با این خصوصیات می‌شناسند.

 نخست بیماری او از زمان کودکی بود که وی را بیش از حد احساساتی نگه داشت، و همین امر سبب شد که او در هنگام رویارویی با مشکلات بسیاری که در دوران طولانی زعامتش با آن مواجه بود سرکشانه و خشونت آمیز برخورد نکند و همیشه احساست خود را ملاحظه کند.

 دوم اینکه او همانند بیشتر کشیش‌های ایتالیایی همدوره خود مطالعات سطحی‌ای داشت و به همین قیاس درباره روشهای علمی جدید نیز به ندرت دارای نظریه و ایده بود. علاوه بر همه اینها او هرگز پیچیدگی‌های مشکلات و مسائل پیرامونش توجه نمی‌کرد و بسادگی از کنار آن می‌گذشت.

پاپ پیوس در سال 1985 قدیس خوانده شد و توسط پاپ "ژان پل دوم " تقدیس شد. از آن تاریخ تا کنون از وی با عنوان یکی از قدیسان کلیسای کاتولیک یاد می‌شود.

اما در نهایت پاپ پیوس نهم که در میان پاپ‌های کلیسای کاتولیک از ابتدا تا کنون از حیث طول دوران پاپی رکورددار بود، سرانجام در سال 1878 بدرود حیات گفت و جای خود را به پاپ لئوی سیزدهم داد که از خصوصیات بارزش مقابله با یهودیان بود. لئو کسی بود که در سال 1892 یهودیان را به همدستی با فراماسون‌ها و مشارکت در توطئه‌های ایشان متهم کرد و اسباب دستگیری و آزار بسیاری از ایشان را فراهم کرد.

مقاله

نویسنده محمد صادق احمدي
جایگاه در درختواره ادیان ابراهیمی - مسیحیت

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

 فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

هر چه به ذات شناخته باشد ساخته است و هرچه به خود بر پا نباشد ديگرى اش پرداخته. سازنده است نه با به كار بردن افزار. هر چيز را به اندازه پديد آرد، نه با انديشيدن در كيفيت و مقدار. بى نياز است بى آنكه از چيزى سود برد. با زمان ها همراه نيست و دست افزارها او را يارى ندهد.
 خداشناسی در نهج البلاغه

خداشناسی در نهج البلاغه

پیشوایان دینی، همواره ما را از اندیشیدن در ذات خداوند بزرگ منع کرده اند؛ چرا که عظمت بی پایان حضرت حق، فراتر از آن است که عقل محدود و نارسای بشری به درک و شناخت او دست یابد. در بخشی از کلام امام علی علیه السلام آمده است: «اگر وهم و خیال انسان ها، بخواهد برای درک اندازه قدرت خدا تلاش کند و افکار بلند و دور از وسوسه های دانشمندان، بخواهد ژرفای غیب ملکوتش را در نوردد و قلب های سراسر عشق عاشقان، برای درک کیفیّت صفات او کوشش نماید .
 توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

البته این‏گونه نیست که خداوند با وجود امکان اشراف انسان بر صفاتش او را بازداشته، بلکه روشن است که شناخت جامع موجود نامحدود از سوى یک موجودِ محدود محال است. قدرت او بر اشراف‏بخشیدن به‏انسان در شناخت خود، به این امرِ محال تعلق نمى‏گیرد؛ زیرا غیرخدا همه‏چیز محدودیت دارد و نامحدودکردن محدود ذاتاً محال است.
 توحید در نگاه امام علی (علیه السلام)

توحید در نگاه امام علی (علیه السلام)

بعضی متفکران بر این باورند که در قرآن بر اثبات وجود آفریدگار آیـاتـی ذکـر شده است که روشن ترین آن ها را آیه ذیل است: (افی الـلـه شک فاطر السموات والارض5؛ مگر درباره خدای متعال که خالق آسمان ها و زمین است، شکی هست؟
 توحید از دیدگاه قرآن و نهج البلاغهʁ)

توحید از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه(1)

با توجه به این نکته، باید ببینیم که قرآن کریم برای عقائد و معارف مطرح شده از جانب خودش چه دلائلی را مطرح کرده است ؟ و با وجود این شیوه که قرآن از همه گروه ها برهان ودلیل می طلبد، آیا ممکن است که خودش برای مطالب خود دلیل نیاورد؟ و آیا جا دارد که ما برای معارف اسلام، از جای دیگر طلب دلیل کنیم ؟

پر بازدیدترین ها

 خداشناسی در نهج البلاغه

خداشناسی در نهج البلاغه

پیشوایان دینی، همواره ما را از اندیشیدن در ذات خداوند بزرگ منع کرده اند؛ چرا که عظمت بی پایان حضرت حق، فراتر از آن است که عقل محدود و نارسای بشری به درک و شناخت او دست یابد. در بخشی از کلام امام علی علیه السلام آمده است: «اگر وهم و خیال انسان ها، بخواهد برای درک اندازه قدرت خدا تلاش کند و افکار بلند و دور از وسوسه های دانشمندان، بخواهد ژرفای غیب ملکوتش را در نوردد و قلب های سراسر عشق عاشقان، برای درک کیفیّت صفات او کوشش نماید .
براهین وجودشناختی و جهان شناختی در نهج البلاغه

براهین وجودشناختی و جهان شناختی در نهج البلاغه

گویی اندیشمندان شرق و غرب، در این راه به مسابقه پرداخته اند، تا دقیق ترین و صحیح ترین و استوارترین برهان وجود شناختی را عرضه کنند. غربی ها در این راه به اعتراف خودشان شکست خورده و علی الظاهر به بن بست رسیده اند.
 فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

هر چه به ذات شناخته باشد ساخته است و هرچه به خود بر پا نباشد ديگرى اش پرداخته. سازنده است نه با به كار بردن افزار. هر چيز را به اندازه پديد آرد، نه با انديشيدن در كيفيت و مقدار. بى نياز است بى آنكه از چيزى سود برد. با زمان ها همراه نيست و دست افزارها او را يارى ندهد.
 توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

البته این‏گونه نیست که خداوند با وجود امکان اشراف انسان بر صفاتش او را بازداشته، بلکه روشن است که شناخت جامع موجود نامحدود از سوى یک موجودِ محدود محال است. قدرت او بر اشراف‏بخشیدن به‏انسان در شناخت خود، به این امرِ محال تعلق نمى‏گیرد؛ زیرا غیرخدا همه‏چیز محدودیت دارد و نامحدودکردن محدود ذاتاً محال است.
بررسی توحيد در نهج البلاغه

بررسی توحيد در نهج البلاغه

بدان كه استواران در علم آن كسانى هستند كه اقرار به مجموع آن چه در پس ‍ پرده غيبت است و تفسيرش را نمى دانند، آنان را از اين كه بخواهند به زور از درهايى كه جلو عوالم غيب زده شده است وارد شوند بى نياز كرده است. پس خداوند بزرگ اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آن چه در حيطه دانششان نيست ستود و خود دارى آنان را از غور كردن در آن چه به بحث و جستجو از كنه آن مكلف نشده اند استوارى در علم ناميده
Powered by TayaCMS