چه کسی باورش می شد امت اسلام،اهل بیت پیغمبر خاتم را اسیر کند؟ امام زمان(عج)در زیارت ناحیه، دو مصیبت را درباره عاشورا بیان کردند. یکی مصیبت خود امام حسین(ع) که عمده مصیبت، صحنه از اسب به زمین افتادن و شهادت و سر به نیزه رفتن ایشان است. مصیبت دوم، اسارت است که بعد از آن که سر از پیکر امام حسین(ع) جدا کردند، اهل بیت(ع)را مثل برده ها به اسارت بردند. آن ها را به غل و زنجیر کشیدند و سوار بر مرکب ها کردند. آفتاب تند و سوزان، چهره های آن ها را سوزانده بود.
این همان چیزی است که بعضی ها نقل کردند. شترها حفاظ نداشتند و محملی نبود که آن ها را از گرما حفظ کند. این روایت از امام سجاد(ع) نقل شده که،«هر وقت به خواهرها و عمه هانگاه می کنم، اشک به من امان نمی دهد؛ چون در صحنه بعد از ظهر عاشورا یادم می آید، این ها از این خیمه به آن خیمه فرار می کردند و فرستاده عمر سعد فریاد می زد: خیمه های این ستمگرها را به آتش بکشید.»خدا می داند چه کردند؛بیداد کردند؛ چه بر زینب کبری گذشت؛ چه بر اهل بیت گذشت.
این تعبیر از بی بی دو عالم سکینه(س) نقل شده است که فرمود:«نگاه کردم، دیدم یکی از لشکریان دشمن با نیزه به کودکان حمله کرد.این ها به هم دیگر پناه بردند و او هم دست بردار نبود. من ترسیدم از این که متوجه من شود. دیدم توجهش به من جلب شد. پا به فرار گذاشتم. به من رسید. از پشت سر چنان با نیزه به من زد که دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به خودم آمدم، دیدم سرم در دامن عمه ام زینب(س) است.
بی بی زینب کبری(س)، در بیابان ها گشت واطفال را پیدا و جمع کرد و زیر خیمه نیم سوخته ای آرام و آماده شان کرد.بی بی زینب(س) نگذاشت نامحرم ها بیایند و به نوامیس رسول خدا(ص)دست بزنند. او آن ها را سوار کرد.همین که به گودی قتلگاه رسیدند، صحنه ای را مشاهده کردند که خودشان را از بالای شتر روی زمین انداختند و کشته ها را در آغوش گرفتند و با آن ها گفت وگو کردند. بی بی زینب(س)تو گودی قتلگاه گشت؛طوری گشت که صدای امام حسین(ع) را شنید. مؤدبانه روی زمین نشست. موانع را کنار زد. نگاهش به بدنی افتاد. همه چیز را می دانست، ولی برایش قابل باور نبود.دست زیر بدن برد و عرضه داشت:
«خدایا این قربانی را از آل رسول(ص) قبول کن.»
این بهترین تجلیل از امام حسین(ع) و بهترین نوع تحقیر دشمن است.
حجةالاسلام و المسلمین میرباقری