دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مستزاد

No image
مستزاد

كلمات كليدي : مستزاد، شعر مردوف، مسعود سعد، نظم، ادبيات فارسي

نویسنده : حميده سلطاني مقدم

مستزاد، شعری است که در آخر هر مصراع یا بیت آن، جمله‌ای موزون اضافه می‌کنند؛ که کوتاه‌تر از طول مصراع آن شعر است و وزن آن نیز با مصرع اول یکی نیست، اما کامل کننده‌ی معنی مصراع است.[1] مستزاد در واقع رباعی، مثنوی، غزل و یا قطعه‌ای است که جملات موزونی به آخر مصراع‌ها یا بیت‌های آن افزوده شده است. این قالب که در عربی مردوف خوانده می‌شود، ظاهرا از نوعی شعر عامیانه عرب اقتباس شده است. مستزاد برای مضامینی نظیر مراثی مذهبی و اشعار سیاسی و به ندرت برای غزل و عرفان مورد توجه بوده است. مبتکر مستزاد را "مسعود سعد سلمان" دانسته‌اند. خواجو، یغما و در شعر معاصر، ملک‌الشعرای بهار از شاعران مستزادسرا هستند.[2]

مسعود سعد:

ای کامکار سلطان انصاف تو به گیهان گشته عیان

مسعود شهریاری خورشید نامداری اندر جهان

ای اوج چرخ جایت گیتی ز روی و رایت چون بوستان[3]

و مستزادی از بهار:

این دود سیه فام که از بام وطن خاست از ماست که بر ماست

وین شعله‌ سوزان که برآمد ز چپ و راست از ماست که بر ماست

جان گر به لب ما رسد از غیر ننالیم با کس نسگالیم[4]

رباعی مستزاد از مشتاق اصفهانی:

گر نرد فسون به من نبازی چه شود ای شعبده باز

با بلبل خویش اگر بسازی چه شود ای گلبن ناز

تو خواجه من منم کمین بنده تو یک بار ز لطف

گر بنده خویش را نوازی چه شود ای بنده‌نواز

انواع مستزاد

مستزاد سه قسم است:

1- اول آنکه بعد از هر مصراعی چند کلمه مسجع آورده شود؛ مولانا:

هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد دل برد و نهان شد

هر دم، به لباسی دگر آن یار برآمد گه پیر و جوان شد

2- قسم دوم آنکه الفاظ اضافه شده بعد از یک بیت بیاید:

صد حلقه عنبرین بند اندر بند دلدار ز بهر فتنه بر دوش افکند

مانند کمند

3- قسم سوم آنکه بعد از هر بیت مصراعی به همان بحر بیاورند:

هرگز دل ما از تو به کامی نرسید وصلت چو رسید، جز به خامی نرسید

درد دل ما به دست او بازت داد

هرگز نفسی به پیش ما ننشستی کاندر پَیَت از خانه غلامی نرسید

برخیز و بیا که خواجه آوازت داد[5]

مستزاد موقوف:

طریق بیان این نوع مستزاد این است که بیتی آورده شود که معنی آن، به کلمات اضافه شده بعد از بیت، موقوف باشد و معنی بیت با کلمات مستزاد و اضافه شده ،کامل می‌شود. این نوع شعر را بیشتر امیرخسرو دهلوی بکار برده است:

تا خط معنبر از رُخت بیرون جست از باده اشک خویش هر عاشق مست

رخ گلگون کرد

در جوی جمال تو مگر آب نماند کان سبزه که زیر آب بودی، پیوست

سر بیرون کرد[6]

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

مناظره Dialogue

No image

ترجیع بند

No image

لغز (چیستان)

No image

حماسه Epic

No image

مدح

پر بازدیدترین ها

No image

برجسته‌سازی

No image

رباعی

No image

تخلص

No image

لغز (چیستان)

Powered by TayaCMS