دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مکتب وقوع

No image
مکتب وقوع

كلمات كليدي : وقوع¬گويي، غزل، دبستان وقوع، لساني شيرازي، وحشي بافقي، نظم، ادبيات فارسي.

نویسنده : اعظم بابایی

مکتب وقوع یا دبستان وقوع یا طرز وقوع، شیوه‌ای است در "غزل" که با سادگی فوق‌العاده‌ی زبان و خالی بودن آن از اغراق‌های شاعرانه و صنایع بدیعی مشخص می‌شود.

در ربع اول قرن دهم هجری مکتب تازه‌ای در شعر فارسی به وجود آمد که غزل را از صورت خشک و بی‌روح قرن نهم بیرون آورد و حیاتی تازه‌ای بدان بخشید. در نیمه دوم همان قرن به اوج خود رسید و تا ربع اول قرن یازدهم ادامه داشت. این مکتب تازه را که برزخی است میان شعر "دوره تیموری" و "سبک معروف به هندی" "زبان وقوع" می‌گفتند و غرض از آن بیان کردن حالات عشق و عاشقی از روی واقعیت بود.[1]

در قرن نهم غزل بسیار رواج داشت، اما شیوه‌ی شاعرانه مبتنی بر تقلید و تکرار بود و از احساس واقعی شاعران تهی بود. شاعر از سنت‌های ادبی غزل‌سرایان بزرگ سبک عراقی – سعدی، حافظ، عطار و ...- اقتباس و تقلید می‌کرد. شاعران قرن دهم از طرفی خسته و وازده از شیوه‌ی غزل‌سرایی این شاعران و از طرفی خسته از سبک عراقی، به اندیشه‌هایی تازه روی آوردند. اینان تشخیص دادند که شعر سبک عراقی از واقعیت دور شده و کاملا جنبه‌ی ذهنی و تخیلی یافته است و در زیر بار ادبی در حال فناست، پس باید به سوی حقیقت‌گویی و واقعیت(وقوع‌گویی) بازگشت.

"اما مسأله این است که قالب مسلط شعری قرن‌هاست که غزل است و محتوای اصلی آن نیز عشق. و در آن معشوق همواره در حال اعراض از عاشق است، آنان بر آن شدند تا این رابطه را دگرگون کنند. اکنون اولا عاشق می‌تواند از معشوق اعراض کند و ثانیا رابطه‌های عاشق و معشوق باید جنبه واقعی بیابد. پس اساسِ مکتب وقوع این است که وقایع بین عاشق و معشوق و حالات آنان مبتنی بر واقعیات باشد؛ اما چگونه می‌توانستند در اجتماعات قرون وسطایی آن دوره از معشوق واقعی زن نام برند و از او نشانی دهند؟ از این رو عمدتا به سوی معشوق مرد رفتند که سخن گفتن از او به اندازه‌ی زن خطرناک نبود و این مسأله شعر وقوع را بی‌جان و غیر قابل اعتنا کرد. اما اشتباه اصلی شاعران وقوع در مسأله‌ی بازگشت به واقعیت در این بود که واقعیت را تحت تأثیر سابقه‌ی غزل پردازی، فقط طرح ماجراهای عاشق و معشوق می‌پنداشتند و به دیگر واقعیت‌های پیرامون خود توجه نداشتند".[2] همین مسأله نیز باعث تکرار مضامین به ابتذال و در نتیجه افول زودرس آن شد. زبان وقوع ساده، عامیه و بعضا غیر ادبی است.

معمولا "لسانی شیرازی"(وفات 941) را واضع این مکتب ذکر می‌کنند، اما اشعار "میرزای اشرف جهان قزوینی"را نمونه‌ی کامل این مکتب می‌دانند.[3] کسانی نیز(مانند "شبلی نعمانی" در تاریخ ادبیات خود، شعر العجم)[4] معتقدند که زمینه‌ی به وجود آوردن چنین شعری، قبلا در غزلیات شیخ سعدی فراهم شده بود "اما باید توجه داشت که سبک شناسی مسأله‌ی بسامد است، بسامد این گونه ابیات در آثار قدما آنقدر نیست که تشخیص سبکی داشته باشد".[5]

از شاعران معروف دیگر این مکتب، هلالی جغتایی، اهلی شیرازی، وحشی بافقی و ...است.

در تذکره‌های این دوره همچنین به اصطلاح "واسوخت" برمی‌خوریم که به نوعی دنباله‌ی مکتب وقوع است. وقوع‌گویی از همان آغاز دچار بلیّه و ابتذال شد و لازم آمد تا دوباره راهی برای نوآوری یافته شود. شیوه‌ی فرعی در مکتب وقوع پیدا شد که به آن "واسوخت" می‌گفتند. واسوختن در گویش فارسی زبانان هند به معنی اعراض و روی بر تافتن مستعمل بود. شعر واسوخت هم شعری است که در آن برخلاف سنت شعری غزل، عاشق از معشوق روی برمی‌تابد و دیگر ناز او را نمی‌خرد و به سراغ معشوق دیگر می‌رود. مبدع این طرز "وحشی بافقی" است. زبان "وحشی" ساده و تا حدودی عامیانه است. معروفترین شعر او ترکیب بند مربع اوست:

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه‌ی بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت و گوی من حیرانیِ من گوش کنید

نتیجه‌ی این بحث آن است که شعر مکتب وقوع به اعتباری دنباله‌ی سبک عراقی است، مخصوصا شعر اواخر قرن هشتم و قرن نهم، اما در زبان سهل‌انگارتر و از نظر ادبی به مسائل بدیعی و بیانی(بلاغت) بی‌توجه است. مضون آن محدود به ماجراهای عاشقانه است. این است که سوز و سازی دارد و جوان‌پسند و عوام‌خوان است. شعر وقوع، شعری است کاملا درون گرا. این جریانات منطبق است با اوضاع اجتماعی ایران در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم که انحطاط و فرو ریختگی در همه شئوون آن آشکار است و مخصوصا در مسائل اخلاقی کار به آخرین درجه‌ی سقوط رسیده است.[6]

شعر وقوع با نضج‌گرفتن سبک هندی و ظهور شاعران بزرگی چون "صائب" و "کلیم"، موقتا از صفحه‌ی تاریخ ادبیات محو شد، اما به صورت ضعیفی تا امروز حتی در شاخه‌ای از "شعر نو" به نحوی ادامه یافت.

نمونه شعر وقوع

تابوت مرا آهسته از آن کو گذرانید

چون نیست امیدی که بیایم دگر آنجا[7]

گذشتی و نظر سویم نکردی

بلا گردان استغنات گردم[8]

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

مناظره Dialogue

No image

ترجیع بند

No image

لغز (چیستان)

No image

حماسه Epic

No image

مدح

پر بازدیدترین ها

No image

برجسته‌سازی

No image

رباعی

No image

تخلص

No image

لغز (چیستان)

Powered by TayaCMS