كلمات كليدي : تاريخ، طاهريان، محمد بن طاهر، مستعين، خراسان، بغداد، يعقوب ليث، طبرستان
نویسنده : سيد احمد موسوي
با مرگ طاهر بن عبدالله، خیال اطرافیان خلیفه که از غلامان ترک بودند، آرام گشته و قصد داشتند تا به بهانه حکومت بر خراسان محمد بن عبدالله را نیز از بغداد و عراق بیرون رانده تا این نیروی مهم و تاثیر گذار مزاحمتی برایشان ایجاد نکند، زیرا ترکان همواره از ایرانیان کینه به دل داشتند.[1] به هیمن دلیل بود که مستعین را وادار کردند که به محمد دستور سفر به خراسان را بدهد؛ ولی محمد بن عبدالله با درک شرایط پاسخ داد که برادرم پسرش را جانشین خویش کرده و بیم آن دارم با رفتنم در خراسان آشوب به پا شود و مستعین را راضی کرد که تولیت خراسان را به نام محمد بن عبدالله بن طاهر صادر نماید.[2]
مستعین علاوه بر تولیت دادن طاهر بن عبدالله بر خراسان تقریبا تمامی افراد خاندان طاهری را به حکومت نواحی مختلف فرستاد. ابن خلدون این چنین گزارش میدهد: «مستعین در روز بیعت، مردم را که بیعت مىکردند، عطا مىداد. پس براى بیعت، محمد بن عبدالله بن طاهر را بخواند. او نیز و همه مردم بغداد با او بیعت نمودند. خبر وفات طاهر بن عبدالله بن طاهر به او رسید. او در خراسان مرده بود. همچنین عم او حسین بن طاهر نیز در مرو، بدرود حیات گفته بود. مستعین، محمد بن طاهر را به جاى پدر امارت خراسان داد، و محمد بن عبدالله بن طاهر را امارت عراق این واقعه در سال 248ق بود. عم او طلحه را امارت نیشابور داد، و پسرش منصور بن طلحه را امارت مرو و سرخس و خوارزم و عم او حسین بن عبدالله را امارت هرات و اعمال آن، و عم او سلیمان بن عبدالله را امارت طبرستان و پسر عمش را امارت جوزجان و طالقان.»[3]
درگیری با یعقوب لیث صفاری
یعقوب لیث صفاری که ابتدا با خوارج میجنگید چون نیرومند گشته و شهرهایی را تحت نفوذ خود درآورده بود، تصمیم گرفت تا محمد بن طاهر را نیز تحت تسلط خویش در آورد به همین دلیل پناهنده شدن عبدالله سگزی را که گریخته بود و به محمد بن عبدالله روی آورده بود، بهانه کرد. یعقوب از محمد بن عبدالله خواست تا او را تحویل دهد، چون محمد از تحویل وی ممانعت ورزید یعقوب راهی نیشابور گشت. البته ضعف و ناتوانی محمد بن عبدالله که در آن زمان به شدت ضعیف گشته بود، شاید انگیزه اصلی یعقوب و یارانش برای مقابله با محمد بن عبدالله بوده است.
یعقوب با تسلط بر محمد بن طاهر او را با طناب بست[4] و به همراه یکصد و شصت تن دیگر از یارانش به سیستان منتقل کرده و آنها را در مسجد جامع زندانی نمود.[5] محمد همچنان در سیستان زندانی بود تا اینکه یعقوب لیث آهنگ فارس نموده و محمد بن طاهر را نیز با خود دست بسته برد تا با خلیفه بجنگد و قصدش از همراه بردن محمد بن طاهر این بود تا مردم از سرنوشت وی عبرت آموزند.
علت درگیری با یعقوب لیث چه بود؟
سبب حمله یعقوب به نیشابور آن بود که، عبدالله سجزى در سجستان با یعقوب درگیری داشت. چون یعقوب نیرومند شد، او گریخت و به نیشابور رفت و به محمد بن طاهر پناه برد. به همین دلیل یعقوب، محمد بن طاهر را در نیشابور محاصره کرد. محمد بن طاهر فقها را شفیع قرار داد تا میان آن دو صلح اتفاق افتاد. حتی محمد بن طاهر امارت طبسین و قهستان را به یعقوب داد. اما بار دیگر یعقوب، عبدالله سجزى را او طلب کرد، ولى محمد بن طاهر که او را پناه داده بود به یعقوب پاسخ مثبتی نداد و یعقوب به نیشابور لشکر کشید. محمد بن طاهر را نیروی رویارویى با یعقوب نبود. یعقوب بیرون شهر فرود آمده، محمد بن طاهر بزرگان ملک و خاندان خود را نزد او فرستاد، تا با او دیدار کند. چون دیدار انجام شد، یعقوب او را سخت توبیخ و سرزنش نمود، که چرا در کار امارت تفریط کرده است. آنگاه او و همه افراد خاندانش را اسیر نموده و به زندان افکند، و به نیشابور داخل شد، و از جانب خود کسى را در آنجا به امارت گماشته و کسی را نزد خلیفه فرستاد که محمد بن طاهر کار ملک را مهمل گذاشته بود، مردم خراسان او را (یعقوب را) فرا خواندند تا زمام کار آن دیار را بر دست گیرد.[6] یعقوب به هرات و پوشنج و بادغیس، حکامى گمارد و خود به سجستان بازگشت.[7]
تولیت مجدد حکومت خراسان
یعقوب چون با خلیفه جنگید و شکست خورد و با تلفات زیادی متواری گشت، محمد بن طاهر آزاد گشته و وارد بغداد و خانه عمویش محمد بن عبدالله گردید. در بغداد استقبال خوبی از وی به عمل آورده و حتی حکومت خراسان دوباره به وی داده شد و پانصد هزار درهم نیز جایزه دریافت نمود.[8] اما وی به سبب اینکه به آن وضعیت به اسارت یعقوب در آمده بود، دیگر رویی برای برگشتن به خراسان نداشت[9] و به همین دلیل در بغداد باقی ماند. خلیفه او را رئیس شهربانی بغداد نموده و به این قرار بود که وی همزمان حکومت خراسان و شهربانی بغداد را به طور همزمان بر عهده داشت. تا اینکه در سال 297ق. در بغداد وفات یافت و در کنار قبر عمویش محمد بن عبدالله به خاک سپرده شد.
محمد بن طاهر و چگونگی روابطش با خلفای عباسی
محمد بن طاهر همواره در صدد بهبود روابط با خلیفه بر میآمد و در همین باب از دادن هدیههای بسیار و هنگفت دریغ نمیورزید به گونهای که یک بار دو فیل و عطرهای بسیار که از کابل برایش رسیده بود را برای خلیفه مستعین به بغداد ارسال نمود.[10]
امارت طاهر بن عبدالله در خراسان با ضعف و تزلزل طاهریان همراه بود. بنا بر روایات تاریخی سقوط دولت طاهری در زمان وی اتفاق افتاده است و این بر میگردد به شخصیت وی که برخلاف اجداد خویش بیشتر به دنبال خوشگذرانی بود تا اداره حکومت. در تاریخ گردریزی در مورد وی چنین آمده است: «محمد بن طاهر غافل و بیعاقبت بود، سر فرو برد به شراب خوردن، و به طرب و شادی مشغول گشت».[11] اخلاقیات و روحیات وی سبب شده بود تا اطرافیان وی برای یعقوب لیث نامه نوشته و ضمن باخبر کردن وی از وضعیت متزلزل طاهر بن عبدالله از یعقوب برای تسلط بر نیشابور دعوت به عمل آورند.
شورش طبرستان
عامل طبرستان در این ایام، سلیمان بن عبدالله بن طاهر بن عبدالله بن طاهر خلیفه محمد بن طاهر بن عبدالله بن طاهر بود. محمد بن اوس بلخى، زمام کارهاى سلیمان را بر دست گرفته بود، و فرزندان خود را به شهرهاى طبرستان و دیلم فرستاده بود و آنان به مردم ستم مىکردند، و رفتارى ناپسند داشتند. چون مردم علیه محمد بن اوس و پسرانش ناخشنودى نمودند، محمد ابن اوس وارد دیلم شد و با آنکه با آنان پیمان صلح بسته بود، جمعى را به اسارت گرفت. و این امر مردم آن دیار را بیشتر برانگیخت. چون نایب محمد بن عبدالله بن طاهر، براى ضبط آن اقطاعها آمد، و خواست که آن مراتع و نیزارها و بیشهها را نیز، که راه کسب معیشت مردم بود، در تصرف آورد، محمد و جعفر، پسران رستم او را از آن کار بازداشتند و مردم را به قیام فرا خواندند. مردم آن ناحیه نیز به یاریشان برخاستند. آن نایب از آن دو بترسید و نزد سلیمان، عامل طبرستان، رفت. پسران رستم، به دیلم کسی را فرستاده و مردم را به جنگ سلیمان فرا خواندند. همچنین نزد محمد بن ابراهیم، از علویان ساکن طبرستان فرستادند، و او را ترغیب کردند که قیام کند. او نپذیرفت؛ ولى آنان را به بزرگ علویان، که در رى بود، یعنى حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن الحسن بن زید بن الحسن بن على، راهنمایى کرد. آنان نیز نزد او رفتند و خواستند که به طبرستان بیاید. او نیز به طبرستان آمد، مردم کلار و چالوس، به سردارى پسران رستم و مردم رویان. و همه دیلم، به یارىاش دست بیعت دادند، و همه عمال سلیمان و ابن اوس را از سرزمین خود بیرون کردند. آنگاه مردم جبال طبرستان نیز به آنان پیوستند، و حسن یارانش را به شهر آمل راند.[12]
شورش و عصیان مردم بر علیه دولت طاهریان، در حقیقت مخالفت با خلیفه بغداد نیز به حساب میآمد، به همین علت مردم منطقه رو به سوی علویان که از یک طرف مهمترین مخالفین حکومت بودند و از سویی دیگر در زهد و پارسایی مشهور و صاحب آوازه بودند، آوردند. به گونهای که مردم حسن بن زید علوی را که بعدها به نام «داعی کبیر» شهره گشت، آوردند. وی که در ری مستقر بود، به زعامت و رهبری خود انتخاب نمودند. ورود حسن بن زید در رمضان سال 250ق. صورت گرفت که با استقبال زیاد و گسترده مردم منطقه همراه شد.[13] وی که از یک سو با حمایت اسپهبدان جبال مواجه شده بود، از سوی دیگر مردم منطقه به شدت از عمال طاهری خشمگین و متنفر گشته بودند، وی را یاری نمودند با این اوصاف به سرعت کارگزاران طاهریان و از جمله سلیمان به سرعت از تمام شهرها و ولایات طبرستان بیرون رانده شدند.[14]
وفات محمد بن طاهر بن عبدالله
در شب چهاردهم ذىالحجه ماه دچار خسوف شد که تماما ناپدید گردید و در پایان خسوف محمد بن عبدالله بن طاهر حسین درگذشت.
علت مرگ او بروز زخمها در حلق و سر بود، چون بیمارى او شدت یافت به تمام نمایندگان و مباشرین و حکام و عمال خود نوشت که کارهاى خود را به برادرش عبیدالله (بن عبدالله) بن طاهر واگذار کنند.
پس از مرگ او فرزندش طاهر با برادرش عبیدالله سر نماز بر نعش او اختلاف و ستیز نمودند و بالاخره طاهر غلبه کرد و بر او نماز خواند. اتباع طاهر با اتباع عبیدالله هم به ستیز مبادرت کردند و شمشیرها را آختند و بر یک دیگر سنگ انداختند و مردم به طرف طاهر متمایل شدند. عبیدالله هم از رود (دجله) گذشت و به خانه خود در جانب غربى رفت. فرماندهان و سران سپاه هم به او ملحق شدند، زیرا محمد وصیت کرده بود که کار آنها با برادرش خواهد بود. معتز هم براى عبیدالله خلعت فرستاد و پنجاه هزار درهم به حامل خلعت داد.[15]