دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فتح مکه

No image
فتح مکه

كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر، مشركان مكه، فتح مكه

نویسنده : عباس ميرزايي

از مهمترین حوادث تاریخ صدر اسلام، جریان «فتح مکه» در سال هشتم هجرت[1] می‌باشد که نقطه عطفی در تاریخ اسلام به شمار می‌رود. این فتح بزرگ که ریشه‌های آن را باید در صلح حدیبیه جستجو نمود، بیست و دو ماه بعد از آن صلح سرنوشت‌ساز اتفاق افتاد.[2] بر پایه این صلح هر قبیله‌ای می‌توانست در عهد و پیمان محمد(ص) و یا قریش باشد. بر این اساس پس از امضاء صلح‌نامه، خزاعیانِ حاضر در جلسه خود را در عهد و پیمان پیامبر(ص) دانستند. آنان پیش از اسلام نیز از هم‌پیمانان بنی‌هاشم به شمار می‌رفتند. طایفه بنی‌بکر از(کنانیان قریش) نیز پیمان خود را با قریشیان اعلام کردند.[3]

خزاعیان و بنی‌بکر

درباره این دو قبیله باید گفت، آنان در پیش از اسلام سابقه درگیری و جنگ داشته‌اند؛ ولی با ظهور اسلام اختلافات خود را کنار گذاشته بودند؛ اما همچنان کینه و دشمنی قبلی خود را در سینه‌ها مخفی نگه داشته بودند و تنها اسلام مانع از ظهور این کینه‌ها شده بود.[4] درباره صلح‌نامه نیز باید گفت که بر طبق آن اگر هم‌پیمانان دو طرف وارد جنگ با یکدیگر می‌شدند، هیچ یک از قریش یا رسول‌خدا(ص) حق هیچ کمکی به هم‌پیمانان خود را نداشتند. در صورت مداخله یکی از دو طرف، معاهده صلح نقض خواهد گردید. پس از گذشت نزدیک به دو سال از زمان صلح،[5] بین گروهی از افراد «بنی‌نفاثه» از بنی‌بکر و خزاعیان درگیری اتفاق افتاد. جریان از آنجا شروع شد که "انس بن زنیم" از بنی‌بکر در شعریرسول‌خدا(ص) را هجو نمود. نوجوانی از خزاعه به وی اعتراض کرد که موجب درگیری و زخمی شدن آن نوجوان شد.[6] در پی این جریان بنی‌بکر با همراهی قریش[7] شبانه به خزاعیان شبیخون زدند. در این جنگِ از قبل برنامه‌ریزی شده، حتی برخی از بزرگان قریش مانند "صفوان بن امیه"، "حویطب بن عبدالعزی" و "مکرز بن حفص بن اخیف" نیز شرکت کردند.[8] بنی‌خزاعه که بی‌خبر از همه جا در خواب بودند، وحشت زده فرار کردند. آنان دفاع‌های پراکنده‌ای نیز از خود نشان دادند؛ اما بی‌ثمر بود. دامنه درگیری به «مکه» و حرم امن الهی گسترش یافت که منجر به کشته شدن 23 نفر از مردان خزاعی شد.[9]

عکس العمل قریش

همکاری قریش با بنی‌بکر که ظاهراً بدون مشورت با "ابوسفیان" صورت گرفته بود، پیش‌بینی می‌شد که با جواب محکم رسول‌خدا(ص) روبرو شود.[10] آنان از کرده خود پشیمان شدند،[11] از این‌رو تصمیم گرفتند، ابوسفیان را به عنوان نماینده قریش برای مذاکره و جلب رضایت پیامبر(ص) و تمدید صلح‌نامه، به مدینه بفرستند. ابوسفیان نیز راهی مدینه شد.[12] از سوی دیگر "عمرو بن سالم کعبی خزاعی،" رئیس خزاعه به همراه گروهی از خزاعی‌ها، زودتر از ابوسفیان خود را به مدینه رسانده و پیامبر(ص) را از جریان شبیخون بنی‌بکر و همراهی قریش با آنان، آگاه کردند.[13] پیامبر(ص) رداء خود را کشید، برخاست و فرمود: «اگر بنی‌کعب را هم‌چنان که خود را یاری می‌دهم، یاری ندهم، خدا مرا یاری ندهد.»[14] پیامبر(ص) با بیان این جمله، اصحاب را از جنگ با مشرکان مکه با خبر ساخت. ابوسفیان که بعد از خزاعیان وارد مدینه شد با سردی هرچه تمام مسلمانان حتی"ام‌حبیبه"[15]، دخترش، روبرو شد. او تلاش کرد پیمان‌نامه را تجدید کند و بر مدت آن بیفزاید؛ اما پیامبر(ص) نپذیرفت و در نهایت، ابوسفیان دست خالی به مکه بازگشت.[16]

عکس العمل پیامبر(ص)

سرانجام، در پی نقض صلح‌نامه از طرف مشرکین قریش، پیامبر(ص) دستور فراخوان جهاد را صادر کرد. ایشان "عبدالله بن ام‌مکتوم" را به عنوان جانشین خود در مدینه قرار داد.[17] سپاه رسول‌خدا(ص) بدون این که مقصد را اعلام کنند با ده هزار نیروی نظامی[18] از مردم مدینه و دیگر قبایل مسلمان، مانند اسع، غفار، مزینه، جهینه، اشجع و سلیم[19] حرکت کردند. پیامبر(ص) از خداوند خواست تا دشمن متوجه حرکت سپاه اسلام نشود، تا ناگهان بر آنان وارد شود. از این‌رو به دستور ایشان تمام راه‌ها زیر نظر گرفته شد. گفتنی است در حین تجهیز سپاه، یکی از افراد مدینه به نام "حاطب بن ابی‌بلتعه" نامه‌ای به قریش نوشت تا آنان را از حرکت سپاه اسلام آگاه کند، پیامبر متوجه شدند و "علی بن ابی‌طالب(ع)" را به همراه "مقداد بن عمرو" فرستاد. آنان فرستاده حاطب و نامه را گرفتند و خدمت رسول‌خدا(ص) آوردند. در این میان حاطب مورد بازخواست و سرزنش قرار گرفت.[20] سپاه اسلام که عصر روز چهارشنبه، دهم رمضان، از مدینه خارج شد،[21] تا نزدیک منطقه «مرّالظهران» آمد و حال آن که هیچ کس نمی‌دانست، مقصد نیروی با عظمت سپاه اسلام کجاست.[22] همین امر باعث شد تا ثقیف و هوازن احساس خطر کرده و آماده دفاع از خود شوند.[23] عده‌ای هرچه کوشش کردند از لابه‌لای صحبت‌های رسول‌خدا مقصد را بفهمند، موفق نشدند.[24] سپاهیان اسلام تا منطقه «قدید» هیچ پرچمی در دست نداشتند.[25] تا اینکه در این منطقه رسول‌خدا(ص) پرچمداران را مشخص کرد،[26] پیامبر(ص) پرچم مهاجرین را به دست "علی بنابی‌طالب(ع)" و "زبیر" و "سعد بن ابی‌وقاص" دادند.[27] زمانی که سپاهیان اسلام به مرالظهران رسیدند، پیامبر(ص) دستور توقف داد. در آن شب مسلمانان به دستور پیامبر(ص) در نقاط مختلف آتش روشن کرده بودند.

از سوی دیگر قریش به خاطر پیمان‌شکنی، هر لحظه منتظر عکس‌العمل شدید پیامبر(ص) بود. در اثر تاکتیک پیامبر(ص)، خبر حرکت سپاهیان اسلام به مشرکان مکه نرسید. آنان از ترس آن که رسول‌خدا(ص) به جنگ ایشان بیاید، سخت در ناراحتی فرو رفته بودند. از این‌رو تصمیم گرفتند، ابوسفیان را دوباره برای گفتگو و گرفتن امان برای اهل مکه نزد پیامبر(ص) بفرستند. ابوسفیان به همراه "حکیم بن خرام" و "بدیل بن ورقاء" شبانه از مکه بیرون آمد. آنان از دور با دیدن آن همه آتش به هراس و وحشت عجیبی افتادند. تصور آنان بر حمله هوازن و یا گروه‌های دیگری به مکه بود.[28] به هر حال، نزدیک سپاهیان رفتند و بهت‌آورانه متوجه حضور مسلمانان شدند. آنان با "عباس بن عبدالمطلب" برخورد کردند، عباس، ابوسفیان و دو همراهش را در پناه خود وارد سپاه اسلام کرد.[29] او آن سه را به خیمه پیامبر(ص) رساند و پیامبر(ص) به آنان امان داد.[30] ابوسفیان که شب را در خیمه‌گاه اسلام به سر برد، هنگام اذان صبح، وقتی مسلمانان را دید که دور رسول‌خدا(ص) جمع شده‌اند و به آب وضوی ایشان تبرک می‌جویند، بسیار متحیر مانده بود.[31] سرانجام ابوسفیان به ظاهر اسلام را برگزید[32] و قرار شد به مکه باز گردد و اعلام کند هر که شهادتین را بر زبان جاری کند و مسلمان شود و دست از جنگ بردارد، در امان است. همچنین کسانی که سلاح‌های خود را بر زمین بگذارند و کسانی که کنار کعبه یا در خانه ابوسفیان بنشینند، در امانند.[33]

فتح مکه

ابوسفیان بعد از آن که عظمت سپاهیان اسلام را تماشا کرد، به مکه بازگشت و مکیان را بر عدم جنگ و مقاومت بر می‌انگیخت.[34] از طرفی دیگر برخی از مشرکین مانند "سهیل بن عمرو" و "کرمة بن ابی‌جهل" مردم را بر جنگ بر ضد پیامبر(ص) فرا می‌خواندند. عده‌ای از قریش و بنی‌هذیل و بنی‌بکر با آنان همراه شدند و قسم یاد کردند، اجازه ندهند رسول‌خدا(ص) وارد مکه شود.[35] پیامبر(ص) سپاهیان را تقسیم نمود، قرار شد "سعد بن عباده" از محله «کَداء»، "زبیر بن عوام" از محله «کُدّاء»، "خالد بن ولید" از محله «لِیط» و خود پیامبر(ص) از محله «اذاخر» وارد مکه شوند.[36] ورود مسلمانان تنها از ناحیه‌ای که فرماندهی آن را خالد بن ولید عهده‌دار بود، با مقاومت روبرو شد. در این درگیری که منجر به کشته شدن 23 یا 24 نفر از مشرکان شد، هیچ صدمه‌ای بر مسلمانان وارد نشد.[37]

بعد از فتح

پیامبر(ص) پیش از حرکت، از جنگ و درگیری نهی کرد؛ اما دستور به قتل شش مرد و دو زن از مکیان را صادر کرد. مردان "عکرمة بن ابی جهل"، "هبار بن اسود"، "عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح"، "مقیس بن صبابه لیثی"، "حویرث بن نفیذ" و "عبدالله بن هلال بن خطل ادرمی" و از زنان "هند دختر عتبه" و "ساره" بوده‌اند. لازم به ذکر است، همه این افراد دارای سابقه اسلام ستیزی و دشمنی با رسول‌خدا(ص) را در کارنامه خود داشته‌اند.[38] سرانجام مسلمانان با دادن دو شهید[39]، وارد شهر مکه شدند. رسول‌خدا(ص) به همراه مسلمانان تکبیرگویان به مسجدالحرام آمدند. در این حال تعدادی از مشرکان از فراز کوه این صحنه‌ها را مشاهده می‌کردند. پیامبر(ص) بعد از طواف، وارد کعبه شد. به دستور ایشان 360 بت که بزرگ‌ترین آنها «هبل» نام داشت را به همراه تصاویر و شمایل بر دیوارها از بین بردند.[40] پیامبر(ص) به هر یک از بت‌ها که می‌رسید، این آیه شریفه را تلاوت می‌کردند: «حق آمد و باطل از میان رفت، همانا باطل از میان رفتنی است.»[41]

بعد از آن خطبه‌ای ایراد فرمودند.[42] شعار مسلمانان هنگام ورود به مکه «الاسلام یَجُّبُ ما قبله» بود؛ یعنی اسلام از گذشته کسی که مسلمان شود، چشم‌پوشی می‌کند.[43] پیامبر(ص) نام «طلقاء»(آزادشدگان) را بر تازه مسلمانان مکه نهاد.[44] عنوانی که اشاره به منت رسول‌خدا(ص) در آزاد کردن آنها بود. چون وقت نماز فرا رسید، بلال بر فراز کعبه اذان گفت و این اولین اذان مسلمانان بر فراز کعبه بود.[45] پیامبر(ص) در مسیر بازگشت از مسجدالحرام، در کنار «حزوره» بازار نزدیک مسجدالحرام ایستاده خطاب به زمین مکه فرمود: «تو برای من بهترین و محبوب‌ترین زمین خدا هستی و اگر مرا از تو بیرون نمی‌راندند، هرگز از تو جدا نمی‌شدم.»[46] پیامبر(ص) در طول حضور پانزده روزه خود در مکه، گروه‌هایی را برای شکستن بت‌های اطراف شهر روانه داشتند. از بت‌های بزرگ و معروفی که شکسته شد، می‌توان به عزی، منات، سواع، بوانه و ذوالکفین اشاره کرد. همچنین منادی از طرف رسول‌خدا(ص)، ندا داد که هر کس به خدا و رسول‌خدا(ص) ایمان دارد، نباید در خانه خود بت نگه دارد و باید آنها را درهم شکند.[47]

بدین ترتیب، مکه پس از 20 سال مقاومت، سرانجام از وجود شرک و بت‌پرستی پاک شد و تحت حاکمیت اسلام درآمد و اسلام به سرعت بر سرتاسر شبه جزیره عربستان سایه افکند.

مقاله

نویسنده عباس ميرزايي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS