23 آبان 1396, 15:16
…ولیبتلی الله ما فی صدورکم ولیمحّص ما فی قلوبکم…
(سوره آل عمران، آیه 154)
…واینها برای این است که خداوند، آنچه در سینه هایتان دارید ، بیازماید؛ و آنچه را در دلهای شما (از ایمان،) است ، خالص گرداند…
(برگرفته ازمبادی اخلاق در قرآن: آیت الله جوادی آملی)
قرآن، همان گونه که هدف وحی را نزاهت روح آدمی میداند، راه تهذیب روح را هم ارائه کرده، میفرماید: ﴿ولیبتلی الله ما فی صدورکم ولیمحّص ما فی قلوبکم﴾[1]؛ جهاد اکبر، اوسط و اصغر و هرگونه دستور الهی، برای آزمون دل است. اگر دلی تیره باشد، خداوند با افاضههای متوالی آن چنان فیض مستمرّ و متنوّع را از راه وحی و عقل یا از راه آزمونهای علمی و عملی ادامه میدهد تا این تیرگی را برطرف کند.
تمحیص، به معنای تطهیر است و تأدیب ظریفی را نیز به همراه دارد: معلوم میشود گناه، آلودگی است و گنهکار، آلوده است و آلوده به حریم کبریای خدا، راه ندارد. خداوند وقتی ناخالصی را زدود، صفا در قلب مینهد. البته شفافیّت و صفا مراتبی دارد: اگر به اوج خود برسد، معرفت خود را به آن قلب، تا آن جا که ظرفیت دارد، عطا میکند و اگر به اوج شفّافیّت نرسد، بعضی از مراحل وسط و پایین علوم و الهامها را بهره او میکند؛ اوصاف ملائکه، آخرت، بهشت و گوشهای از اسرار نهانی و غیب را به او میفهماند.
برای «تمحیص»، دو نمونه در سوره مبارکه «رعد» آمده است که یکی در امور طبیعی و دیگری در امور صنعتی است. در زمینه امور طبیعی میفرماید: ﴿أنزل منَ السّماء ماء فسالَت أودیة بقدرها فاحتمل السَّیل زَبَداً رابیاً﴾[2]؛ خداوند از آسمان، بارانی نازل کرده است که این بارانهای متراکم، سیل می شود و این سیل خروشان، کفی را به همراه دارد.
در زمینه امور صنعتی نیز میفرماید: ﴿وممّا یوقدون علیه فی النّار ابتغاء حلیة أومتاعٍ زبدٌ مثله﴾[3]؛ اگر فلزی مانند طلا را گداخته و ذوب کنید، کفی بر روی آن قرار میگیرد که زرگرها برای استحصال طلای ناب آن کف را میزدایند و به این کار« تمحیص» میگویند.
رودخانههای کم آب، در مسیر رسیدن به دریا، به مصارف گوناگون کشاورزی، صنعتی و مانند آن رسیده یا وارد شنزاری میشود و در شنها فرو میرود و به دریا نخواهد رسید. این سیل است که از قلّه کوه، ریزش میکند و به سینه و دامنه آن میرسد و چیزی جلو آن را نمیگیرد و خود را به اقیانوس میرساند و به مقصد میرسد اما عُبابِ سیل را حُباب و زَبَد همراهی میکند و آنچه ماندنی است همان عُباب است که به مقصد میرسد.
چنانکه برای تشخیص طلای خالص از ناخالص و زدودن ناخالصی از آن، کوره حدّادی و گداختن لازم است. اگر کسی بخواهد مشکلات اخلاقی خود را برطرف کند باید خلق خالص را از خلق ناخالص جدا کند و این، تنها با موعظه و درس و بحث، حاصل نمیشود، بلکه باید یا سیل گونه اشک بریزد و بنالد و ضجّه بزند و یا بر اساس علل و عواملی باید جان گداخته و دل سوختهای او را بسوزاند و به تعبیر استاد ما مرحوم «الهی قمشهای» بگوید:
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست ٭٭٭٭ خام بُدم، پخته شدم، سوختم بنابراین، اگر کسی بخواهد پاک شود و به بهشت راه پیدا کند، باید گداخته شود. اگر خود، گداخته نشود، گدازندگان او میگدازند: ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلودهم بدَّلناهُم جلوداً غیرها﴾[4].
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان