دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

لیبرالیسم (liberalism)

No image
لیبرالیسم (liberalism)

كلمات كليدي : ليبراليسم، ليبرال، آزادي خواهي، اصالت آزادي، ليبراليسم نو، ليبراليسم كلاسيك، ليبراليسم دموكراسي

نویسنده : سيده فاطمه جوادي زاويه

واژه لیبرالیسم از ریشه لاتین liber به معنای آزادی گرفته شده است. لیبرالیسم یا آزادی‌خواهی، مجموعه روش‌ها و ایدوئولوژی‌هایی است که هدفشان فراهم کردن آزادی هرچه بیشتر برای فرد می‌باشد. هواداران و پیروان چنین عقایدی را معمولا آزادی‌خواه (لیبرال)[1] می‌نامند.[2] لیبرال‌ها بر این اعتقادند که انسان، آزاد به دنیا آمده و صاحب اختیار و اراده است و مجاز می‌باشد خود را به هر اندازه که ممکن است به نحو آزاد پرورش دهد. لذا می‌توان لیبرالیسم را مکتب یا فلسفه آزادی‌طلبی نامید.[3]

اصطلاح لیبرالیسم نخستین‌بار در سال1823 توسط کلودبواست مورد استفاده قرار گرفت؛ اما جنبش فکری که به این نام خوانده می‌شود مقدم بر این تاریخ است و چه بسا بتوان گفت که لیبرالیسم با پیوند زوال‌ناپذیری که با آزادی دارد به قدمت نبرد انسان برای به رسمیت شناختن آزادی خویش است.[4] اما لیبرالیسم به مفهوم امروزی، محصول انسان گرایی و فردگرایی عصرجدید است، و ریشه در رنسانس و جنبش اصلاح دینی دارد.[5]

سیر پیدایش و تحول لیبرالیسم

1. مرحله‌ آغازین: از نظر تاریخی لیبرالیسم آغازین به شکل یک جنبش ضد استبدادی بروز کرد. لیبرالیسم در ابتدای امر دارای دو بعد فکری و اجتماعی بود.

الف. بعد فکری: در این دوره بدون اینکه نامی از تکوین یک مکتب یا ایدئولوژی باشد، آراء لیبرالی در اندیشه‌های افرادی مانند مارتین لوتر[6] و جان کالون[7] که نهضت اصلاح دینی در غرب را رهبری می‌کردند، ظاهر شد. در این مرحله مبانی فلسفی، معرفت شناسی و اخلاقی لیبرالیسم به صورت غیر منسجم و پراکنده در آراء اندیشمندان عصر رنسانس مطرح گردید.

ب. بعد اجتماعی: در این مرحله که به دلیل اقدامات ضد دینی و خودسرانه آباء کلیسا که به نام دین توجیه می‌شد و انحرافات گسترده‌ای که در مسیحیت به وجود آمد، جنبشی تحت عنوان "اصلاح دین" پدید آمد. نتیجه این نهضت، پیدایش فرقه پروتستان بود. پروتستانتیزم[8] با تأکید بر فردگرایی و حذف واسطه بین انسان و خدا، همچنین تساهل و تسامح و آزادی، پشتوانه‌ای برای لیبرالیسم گردید. لیبرالیسم علاوه بر نفی استبداد کلیسا، علیه خودکامگی و استبداد حکام نیز به پا خواست.[9]

2. لیبرالیسم کلاسیک:[10] این مرحله که شامل قرن‌های 17، 18 و 19 است، عصر تدوین لیبرالیسم به عنوان یک مکتب می‌باشد.[11] لیبرالیسم در این مرحله، با اشکال سنتی قدرت مخالفت ورزیده و از بسط حیطه اختیار و انتخاب فرد تا حد ممکن طرفداری می‌کند.[12] در این دیدگاه، دولت تهدید عمده‌ای برای فرد و آزادی او به شمار می‌رود.[13]

3. لیبرالیسم مدرن: این نسل از لیبرال‌ها بر این باورند که دولت باید برای تضمین آزاد زندگی کردن در یک سطح مناسب، در امور جامعه دخالت کند و ضمن حراست از آزادی و حق مالکیت، با فراهم کردن "برابری در فرصت‌ها" این حقوق را در بین مردم گسترش دهد،[14]

4. لیبرالیسم نو:[15] لیبرالیسم نو مجموعه‌ای از گرایش‌های جدید است. این نوع لیبرالیسم به گسترش دستگاه دولتی حمله کرده و برخی از ایده‌آل‌های لیبرالیسم کلاسیک را احیا نمود.[16]

مهمترین اصول و ارزش‌های لیبرالیسم

1. آزادی: اعتقاد راسخ به وجوب آزادی برای نیل به هر هدف مطلوبی صفت بارز لیبرالیسم در همه دوره هاست.[17] لیبرالیسم غالبا آزادی را به‌گونه‌ای منفی و به مثابه‌ی شرایطی که در آن شخص مجبور نیست، مقید نیست، و در امورش دخالت نمی‌شود، تعریف می‌کند.[18] از نظر لیبرالیست‌ها انسان آزاد به دنیا آمده و باید از هر قید و بندی جز آنچه خود برای خود تعیین می‌کند، آزاد باشد و احکام دینی و اخلاقی، به عنوان مجموعه‌ای از ارزش‌های دریافت شده از مافوق، آزادی انسان را سلب می‌کنند[19] و فرد باید حق داشته باشد اعتقادات خود را برگزیند، در ابراز این عقاید برای عموم آزاد باشد و بتواند بر اساس آن امور عمل کند؛ البته تا جایی که با حقوق دیگران و چارچوب قانون موجود سازگار باشد.[20]

2. فردگرایی: این مفهوم فرد را واقعی‌تر و مقدم بر جامعه بشری تلقی می‌کند. همچنین در مقابل جامعه یا هر گروه دیگر، برای فرد ارزش‌ اخلاقی والاتری قائل است. طبق این نگرش، حقوق و خواست‌های فرد مقدم بر حقوق و خواست‌های جامعه قرار می‌گیرد[21] و فرد به منزله فاعل خودمختار به شمار می‌آید که دلیل وجودی خود و اندیشه خویش را در هستی خود جست‌وجو می‌کند، نه در اصول متعالی و ورای اجتماع.[22] در واقع فردگرایی هسته متافیزیکی و هستی‌شناختی لیبرالیسم است و دیگر اصول و ارزش‌های لیبرالیسم از قبیل آزادی، مدارا و ... از این اصل ناشی می‌شود.[23]

3. سکولاریزم: سکولار بدین معنا است که آنچه به این جهان تعلق دارد، به همان اندازه از خداوند و الوهیت دور می‌باشد. بر این اساس سکولاریزم به معنای جدایی بین حوزه غیر مقدس (دنیا) از حوزه مقدس (دین) است.[24]

4. تساهل و تسامح: این واژه مترادف با کلماتی همچون مدارا، آسان‌گیری و مانند آن است. از نظر تعریف اصطلاحی منظور آن است که دولت، جامعه یا فرد نباید در عقاید و اعمال دیگران هرچند مورد پسند و تأیید او نباشد، مداخله کند و اگر خواهان جامعه‌ای مداراگر باشیم، باید عدم قطعیت، بی‌تفاوتی و حتی بی‌عاطفگی را بر سایر امور ترجیح.[25] بر اساس این آموزه نمی‌توان به کسی عقیده یا باوری را تحمیل کرد یا وی را از آن بازداشت.[26] تساهل و تسامح شامل حوزه‌های اخلاق، دین، فلسفه و سیاست میباشد.

5: خردگرایی: دفاع لیبرالیسم از آزادی پیوند تنگاتنگ با اعتقاد به خرد دارد. لیبرالیسم بخش اعظمی از طرح عصر روشنگری را تشکیل داده و خردگرایی عصر روشنگری از را‌ه‌های گوناگون در لیبرالیسم تأثیر گذاشته است. در ابتدای امر، ایمان لیبرالیسم به فرد و آزادی را تقویت کرده تا جایی که افراد بشر خردمند هستند و توانایی این را دارند که بهترین منافع خود را بشناسند و نیروی عقل به انسان‌ها توانایی عهده دار شدن زندگیشان را می‌دهد. از این رو خردگرایی، انسان را از سلطه سنت و عادات می‌رهاند.[27]

6.اومانیسم: این اصطلاح را به اصالت انسان، انسان محوری یا انسان گرایی و مانند آن ترجمه کرده‌اند. بر اساس این اصل، انسان در مرکز آفرینش قرار گرفته‌ و به او اصالت داده می‌شود. بنابراین، شخصیت انسان و شکوفایی او بر همه چیز مقدم است

لیبرالیسم از نگاه معرفت‌شناختی

علم‌گرایی مبتنی بر تجربه و عقل را می‌توان مبنای معرفت‌شناختی تفکر لیبرالی دانست. این مبنا زمینه لازم برای نقد و حمله به احکام کلیسایی را فراهم کرده و بعدها ملاک و معیار روشنگری و جداکننده اصول جدید از سنت‌ها و امور دینی گردید. اندیشمندان لیبرال، علم‌گرایی را در مقابل جزم‌اندیشی و مطلق‌انگاری فرض کرده و سپس با تعمیم آن به بیشتر حوزه‌های زندگی، آن را بر دو پایه تجربه و عقل قرار دادند.

در روش تجربی، منشأ و منبع کلیه معلومات انسانی تجربه حسی و وجدانی می‌باشد و مفاهیم، اصول و معلومات ماقبل تجربه در انسان وجود ندارد. در کنار تجربه‌گرایی، عقل‌گرایی نیز بخشی از تاریخ معرفت‌شناختی لیبرالسم را تشکیل می‌دهند. به‌گونه‌ای که معرفت باید با کمک عقل نیروی مدرکه‌ای که فراتر از حواس ظاهری است توجیه شود.

لیبرالیسم در بعد معرفت‌شناختی با اتکا بر مجموعه‌ای از روش‌های تجربی و عقلی در نهایت به پوزیتیویسم منطقی و تجربه‌گرایی افراطی که بر عدم قطعیت در علوم تأکید دارد، می‌رسد.[28] بر این اساس، اصل معرفت و حقیقت، موضوعی نسبی، متغیر و غیر قابل اعتماد و داوری بوده و شناخت، امری کاملاً شخصی می‌باشد. واقعیت، صرفاً همان مادی است و ارزش ها و مابعدالطبیعه، همه به نوعی غیرواقعی هستند[29].

نسبی‌گرایی معرفتی در لیبرالیسم هماهنگ با دو ویژگی دیگر این مکتب یعنی پلورالیسم و تساهل است و در سایه این اصل هیچکس نمی‌تواند حقانیت را در انحصار خود بداند و بر آن پافشاری کند و به تعداد عقاید، اقوال و اندیشه‌ها، حقیقت وجود دارد.[30]

لیبرالیسم و دین‌شناسی

1.لیبرالیسم و دین: لیبرالیسم در تاریخ تطور خود دو نوع برخورد کلی با دین و دیانت داشته است:

الف: طریق نفی و انکار آشکار و الحادی.

ب: طریق حفظ برخی ظواهر و مسخ باطنی دین و تغییر اندیشه دینی و مجموعه‌ای از برخی تعالیم شخصی و حذف شِئونات اخلاقی آن. در این روش لیبرال‌ها تلاش می‌کردند.[31]

2.الهیات لیبرال: پیشرفت های علوم تجربی و رشد سریع فنون و تکنیک در دو قرن اخیر از یک سو، و نارسایی مفاهیم کلامی و تعارض أدیان اهل کتاب با دستاوردهای دانش های تجربی از سوی دیگر، دین باوران غربی را با مشکلات انبوه و دشواری مواجه ساخت. هر یک از نحله های مذهبی یا فلسفی در مقابل این تهاجم گسترده به مقابله یا واکنش پرداختند و در این جنگ و گریز، نگرش های معرفت شناختی و الهیاتی نوین به ظهور رسید.

در اواخر قرن هیجدهم و نوزدهم، عقل‌گرایان کتاب‌هایی با این مضمون نوشتند که معجزات و عوامل طبیعی کتاب مقدس، دیگر اعتباری ندارد. به اعتقاد آنان، تمامی این وقایع، داستان‌ها و اساطیری هستند که در دوره بین مرگ عیسی و نوشته شدن اناجیل بوجود آمده‌اند و تا آنجا پیش رفتند که مدعی خیالی بودن تمام انجیل شدند. این شیوهِ برخورد با انجیل که بر جنبه انسانی و اخلاقی مسیحیت تاکید داشت و از جنبه متافیزیکی و ماوراء طبیعی آن صرف نظر می‌کرد، ثمره عقاید کانت و دوره روشنگری بود که ضربه مهلکی بر متافیزیک و الهیات قدیمی وارد کرد. این دیدگاه ها درمورد تعالیم کتاب مقدس باعث شکل گیری نهضتی با عنوان الهیات لیبرال یا آزاد اندیش شد که با عوامل ماوراء طبیعی مسیحیت شدیدا مخالف بود، و فقط بر تعالیم عالی اخلاقی آن تکیه می کرد و از نظرطرفداران آن، عیسی یک معلم برجسته محبت و اخلاق بود، که فقط دنبال تعلیم اخلاق نبود بلکه دنبال ایجاد زندگی اخلاقی در همه بود[32].

معمار این شیوه نوین، فریدریش شلایر ماخر[33] است که غالبا او را مؤسس کلام لیبرال و اعتدالی[34] می‌دانند. به نظر وی مبنای دیانت نه تعالیم وحیانی است، چنانکه در سنت مطرح است، نه عقل معرفت‌آموز، چنانکه در الهیات طبیعی(عقلی) مطرح است، و نه حتی ارادهِ اخلاقی، چنانکه در نظام فلسفی کانت مطرح است، بلکه در انتباه دینی است[35] و ارزش کتاب مقدس فقط در این است که سابقه احوال و تجارب دینی یعقوب،‌ مسیح و سرگذشت مومنان اولیه را بیان می‌کند و هر کدام از ما باید خودمان خدا را تجربه کنیم. شلایرماخر مذهب را به ساحت احساسات و تجربه شخصی انسان‌ها متعلق می‌دانست و همه امور، حتی کتاب مقدس را گونه‌ای از تجربه شخصی مومنان می‌شمرد[36].

نقد و بررسی

لیبرالیسم در غرب از آغاز رشد تا دوره تکاملش، هیچ‌گاه در عمل به رهایی غرب از کلیه قیود و بند‌ها نینجامید. درست است که لیبرالیسم در زمینه دین، کمرنگ شدن و یا سست شدن نفوذ کلیسا و تزلزل پایگاه روحانیت دینی غرب را در پی داشت، اما دیری نپایید که غرب در قید و بند الوهیت‌انگاری انسان و انسان‌مداری خویش گرفتار آمد. و درست است که لیبرالیسم در زمینه اخلاق نوید رهایی غرب از آداب و رسوم و سنت‌های دست و پا گیر اخلاقی را سر می‌داد، اما مدتی نگذشت که فساد و تباهی اخلاقی را به حد اعلای خود برای غرب به

ارمغان آورد.[37]

مقاله

نویسنده سيده فاطمه جوادي زاويه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

راههای شناخت صفات خدا

No image

امکان شناخت صفات خدا

No image

اقسام توحید

No image

برهان معجزه

Powered by TayaCMS