31 اردیبهشت 1397, 17:12
مساله برتری طلبی تنها در مسایل دینی نیست؛ بلکه چنین غریزهای در انسان وجود دارد، و اگر به وسیله عقل و دین تربیت نشود، این غریزه شیطانی تقویت میشود و به فسادهای بسیاری منتهی میشود. این روحیه برتری طلبی اساس بسیاری از مفاسد است. قرآن میفرماید: «تلک الدار الآخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض ولافسادا...»1: سعادت ابدی برای کسانی است که به دنبال برتری طلبی بر دیگران نیستند. آنچه که باعث میشود عدهای به انحرافات دینی، فساد، کفر، شرک و... و در نتیجه به عذاب ابدی مبتلا شوند، روحیه برتری طلبی است. باز قرآن میفرماید: آنچه فرعون را فرعون کرد و در مقابل موسی قرار داد و باعث شد ادعای خدایی کند و بگوید: «... انا ربکم الاعلی»2، همین روحیه بود؛ «ان فرعون علافی الارض...»3: فرعون علو و برتری جویی کرد. در روایات ما بسیار سفارش شده که در فکر برتری جویی بر دیگران نباشید. در روایتی نقل شده: «اگر کسی بخواهد بند کفشش بهتر از بند کفش دیگران باشد، این مرتبه ای از برتری طلبی دارد».4 چرا انسان برای امور جزئی، چشم و هم چشمی کند و بخواهد کتاب، ماشین، خانه و پست و مقامش از دیگران بهتر باشد؟!
برتری جویی ممکن است در دین هم واقع شود؛ مثلاً در محیط دینی مردم به یک عالمی احترام میگذارند، حال اگر این عالم رقیبی داشته باشد که خودساخته نباشد، وقتی ببیند مردم به آن عالم بیشتر احترام میگذارند، تحریک میشود و درصدد «بغی» برمی آید. روحیه برتری جویی غالباً با حسد توام است. وقتی میبیند به دیگری بیشتر احترام میگذارند، ناراحت میشود. داستان رفتار برادران حضرت یوسف با او هم از همین قبیل است. این امر مختص به برادران یوسف نبود. برای ما هم این خطر وجود دارد، مگر اینکه به خدا پناه ببریم و او یاری کند. در سرشت ما این امر وجود دارد که دلمان میخواهد از کسی که همتای ما و هم درس ماست، برتری جوییم. دوست داریم در درس. استاد به ما بیشتر توجه داشته باشد. این صفت منشا فساد میشود، مگر کسی که در مکتب اهل بیت-علیهم السلام- تربیت شده باشد و خودش را اصلاح کرده باشد. قرآن هم میفرماید: «اختلاف در دین از همین جا پیدا شد که عالمان دینی برای اینکه بر اقرانشان برتری پیدا کنند، ایجاد اختلاف کردند.» البته این امر اختصاص به عالمان ندارد؛ بلکه در سایر اقشار جامعه هم وجود دارد. انسان ذاتاً به فکر خود است. خودخواهی مخصوصاً در این دوره و زمانه با فلسفه اندیویدوآلیسم (فردگرایی»، نهادینه شده است و کمتر کسی به فکر دیگری است. حاصل سخن این که انگیزه کسانی که درصدد اختلاف در دین میافتند، دکان داری و مطرح کردن خود است.
اما گاهی خود برتری جویان، فتنه گر نیستند؛ بلکه فتنه گران اینها را آلت دست قرار میدهند و از اختلافاتی که اینها ایجاد کردهاند، سوءاستفاده میکنند؛ به آن اختلافات دامن میزنند و آنها را تشدید میکنند؛ این افراد را در مقابل هم قرار میدهند تا به جان هم بیفتند و خود از این فرصت برای منافعشان بهره برداری کنند. پس ما در زمینه اختلافات با دو دسته افراد که اهل سوءاستفاده اند، مواجهایم. یک دسته کسانی که خود عامل اختلافاند. انگیزه این گروه غالباً برتری طلبی، و ریاست طلبی و... است. دسته دیگر کسانی اند که از این اختلافات سوءاستفاده میکنند؛ گرچه خود اهل این صفات نباشند. دنبال این هستند که کجا دو عالم، دو فرقه، دو قومیت و... با هم اختلاف دارند، تا اختلافاتشان را تشدید و قوایشان را تضعیف کنند.
راههای پرهیز از اختلاف حال با درنظر گرفتن این حقایق وظیفه ما چیست؟
1- سعی کنیم خود ما عامل اختلاف نباشیم. برای این منظور باید خوی برتری طلبی و حسد را اصلاح کنیم. اگر این رذائل را اصلاح نکنیم، یک جایی خودش را نشان خواهد داد. ممکن است امروز میدانی نداشته باشد، ولی وقتی میدان پیدا کرد، گرچه در هشتادسالگی، انسان را به سقوط میکشاند.
2- سعی کنیم اختلافات موجود را حل کنیم و نگذاریم به خصومت و تنازع بیانجامد. این اختلافات خواه ناخواه پیش خواهد آمد؛ ما- فرض این است که خودمان اهل ایجاد اختلاف نیستیم و قصد اصلاح داریم- باید سعی کنیم راهی پیدا کنیم که این اختلافات گسترده نشود. نباید بگذاریم این اختلافات به اصل دین سرایت کند.
اختلافات در فتنه اخیر، ابتدا از کسانی سر زد که خودشان اهل عمل به بعضی از وظایف شرعی بودند. گاهی کار به این جا میکشد که چنین افرادی اصل مطلب را هم از دست میدهند. خدمت یک بزرگی درباره یکی از همین ارکان فساد گفته بودند: «این فرد درمورد وحی و نبوت و... اعتقادات فاسدی پیدا کرده است»؛ ایشان در جواب گفته بود: «این چه حرف هائی است که میزنید؟ ایشان چند روز پیش نزد من آمد و خمس و سهم امامش را با من حساب کرد. مگر میشود چنین اعتقاداتی داشته باشد؟!» و یا به شخص دیگری گفته بودند: «فلان شخص چنین حرف های باطلی میزند»؛ ایشان در جواب گفته بودند: «ایشان ابداً اهل این حرف ها نیست. پدر ایشان در محله ما آن قدر محترم بود که مردم وقتی میخواستند قسم بخورند، به سر او قسم میخوردند؛ مگر امکان دارد پسر چنین انسانی این قدر فاسد شود؟!
آیا اینها معیارهای صحیحی برای شناختن حق و باطل است؟ مگر هر کسی پدرش خوب بود، لزوماً خودش هم خوب میشود؟ و یا هر کسی پدرش بد بود، لزوماً خودش هم بد میشود؟ و یا اگر کسی وجوهات داد، لزوماً انسان درستکار و درست اندیشی است و سایر افعال و افکارش ملاک نیست؟ راه نفاق، راه فریب دادن است و باید هشیار بود. وقتی منافقی بخواهد نزد مرجعی تظاهر به دین داری کند، چگونه باید اظهار کند؟ نمی تواند بگوید: «من نماز شب میخوانم.» یکی از راههای تظاهر این است که مبلغی را به عنوان خمس به مرجع بدهد. ما باید اشخاص را با وضع فعلی شان بشناسیم. ممکن است یک کسی اول کافر بوده، ولی بعد مسلمان شده است؛ آیا باید او را به خاطر گذشته اش کافر بدانیم؟ اکثر اصحاب پیامبر(ص) اول کافر بودند؛ آیا باید بگوییم: «اینها تا آخر باطل اند!؟» عکس این حالت هم ممکن است؛ یعنی یک کسی اول مسلمان بوده، ولی بعد مرتد شده است. آیا چون سال گذشته مسلمان بوده، حتماً امسال هم مسلمان است؟ ملاک وضع فعلی افراد است. سعی کنیم واقعیت افراد را بشناسیم. از طرفی از ظاهر فریب نخوریم، و از طرف دیگر بی جهت پیش داوری نکنیم. اگر میخواهیم از کسی تبعیت کنیم، درباره کسی قضاوت کنیم و یا به کسی رای دهیم باید وضعیت فعلی او را بشناسیم.
برای تلاش در راستای کم شدن اختلافات این را هم باید بدانیم که بسیاری از اختلافات جزئی وجود دارد که شیطان ابتدائاً درا ثر سوءظن ها به وجود میآورد؛ لذا باید به هر نقلی اعتماد نکنیم. قرآن میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنبا فتبینوا ان تصیبوا قوماً بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین»5. امیرالمومنین- علیه السلام- هم میفرماید: «... انه لیس بین الحق و الباطل الااربع اصابع...»6: فاصله بین حق و باطل چهار انگشت است. در نقل قول ها باید تحقیق کرد و مراقب بود بی خود کسی متهم نشود. نقل های غیر موثق گاهی اختلافات عجیبی بین افراد به وجود میآورد. در ضمن، گاهی گوینده در محل خاصی یا مناسبت خاصی سخنی میگوید و قصد خاص دارد، ولی از سخن او سوءبرداشت میشود. در این موارد باید برویم و درمورد مقصود اصلی اش سوال کنیم.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان