دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اعشی

No image
اعشی

كلمات كليدي : تاريخ، امويان، اعشي، پيامبر(ص)، مسلمان، منفوحه، بكر بن وائل، اسلام

نویسنده : زينب ابراهيمي

نامش میمون بن قیس بن جندل بن شراهیل بن عوف بن سعد بن ضبیعه بن قیس بن ثعلبه،[1] از تیره ثعلبه و از قبیله‌ی بکر[2] و تخلصش «ابوبصیر» بود. چون در شب چشمانش دید کافی نداشت و کم سو می‌شد به أعشی معروف شد، زیرا در لغت عرب «الأعشی» به کسی گفته می‌شود که در شب، چشمانش قادر به دیدن نیست.[3] وی که دارای عمری طولانی بود، اواخر عمرش به طور کامل بینایی‌اش را از دست داد.[4]

وی از مشهورترین شاعران طبقه‌ی اوّل در جاهلیّت و یکی از اصحاب معلقات نه گانه است،[5] امرؤ القیس بن حجر، نابغه ذبیانى، زهیر بن ابى سلمى، عنترة بن شداد، طرفة بن عبد، علقمة بن عبده را از دیگر اصحاب معلقات بر شمرده‌اند.[6]درباره‌ی زمان ولادت و وفات او اخبار متناقضی مطرح شده‌ است، از این رو تنها می‌توان گفت که اعشی در روستای منفوحه در «الیمامة» متولد شد[7] و در سن نود و چهار سالگی در همان زادگاهش چشم از جهان فرو بست.[8]

پدرش قیس بن جندل، معروف به قتیل الجوع بود. وی هنگام عبور از کوهستان از شدّت گرمی هوا خواست لحظاتی در پناه غارى بیاساید، از قضا پاره سنگى از کوه کنده شد و بر در آن غار جای گرفت و قیس در آن‌جا از گرسنگى مرد. از این رو عمرو شاعری از قبیله قیس بن ثغلبه که "جهنام" لقب داشت، در هجو اعشى چنین سرود: ابوک قتیل الجوع قیس بن جندل.‌[9]

دایی او شاعر معروف زهیر بن علس ابن مالک... بن عنس بوده که احتمالاً اعشی شعر را از او آموخته است.[10]

اعشی همسری از قبیله‌ی عنزه اختیار کرد، که طلاقش گفت.[11] دختری هم داشته که در روزگار نابینایی او را در بازار عکاظ همراهی می‌کرده ‌است.[12] از آن جا که اعشی لقب چند تن از شاعران از جمله اعشی همدانی است، برای مشخص کردن نام وی از القابی؛ هم چون: «الأعشی الکبیر»، «أعشی بکر بن وائل» و «اعشی قیسی» استفاده شده است.[13]

اشعار و دیوان اعشی

اعشی راویه‌ای مسیحی به نام یحیی بن متی داشت که تا روزگار معاویه زنده بود و از عبّاد بسیار کهنسال حیره محسوب می‌شد. بنا بر گفته‌ی راویه اعشی قدری مذهب بود و این آیین را از مسیحیان حیره آموخته بوده است.[14]

وی اشعار اعشی را نقل کرده ‌است؛ اما دو قرن بعد، به تدوین اشعار اعشی در شهر بصره اقدام شد. در قرن سوم ابن سلام و سپس ابن قتیبه هر یک در طبقات خود، زندگی‌نامه‌ای به شیوه‌ی قدما از اعشی آوردند.[15] نخستین کسی که اشعار اعشی را در یک دیوان گرد‌‌‌‌آوری کرد، اصمعی بود، و گروهی دیگر به تکمیل آن پرداختند.

سپس در پایان قرن سوم هجری ثعلب و ابوبکر ابن انباری دو مجموعه‌ی دیگر فراهم آوردند. اما از این همه روایات، تنها روایت ثعلبی بر جای مانده ‌است.[16]

سرانجام در قرن چهارم هجری، انبوهی روایات که راویان بصری (ابوعبیده، اصمعی، محمد بن عباس یزیدی) و راویان کوفی (حماد، سماک بن حرب) نقل کرده بودند، در اغانی گرد آمد.[17] اشعار بازمانده از وی در دیوانی به نام «الصبح المنیر فی شعر أبی بصیر- ط» گردآوری شده و گایر مستشرق آلمانی بعضی از اشعار او را به آلمانی ترجمه کرده و فؤاد أفرام البستانی رساله‌ای با عنوان «الأعشى الکبیر- ط» به چاپ رسانده است.[18]

گونا‌گونی شعر اعشی، خواه از نظر شکل و یا مضمون، پیوسته نظرها را جلب کرده‌ است و از آن رو که در هر وزن و قافیه‌ای شعر سروده است، از همه برترش نهاده‌اند.[19]

اعشی را «صنّاجة العرب» گفته‌اند. چون شعر او دارای موسیقی و غناست و اولین کسی بود که صنج را در شعر به کار برد.[20] برخی نیز گفته‌اند اعشى را از این رو صنّاجة العرب و صنّاجة الطرب لقب داده‌اند، که شعر را با آوازى دل انگیز انشاد مى‌کرد. علاوه بر موارد فوق چون در زمان جاهلیت اشعار او را همه به آواز مى‌خواندند؛ او را صنّاجة الطرب لقب دادند.[21]

برخی از معاصرین بر این عقیده‌اند که: اعشى را مردمان عرب از در جودت شعر و نیکوئى سخن صنّاجة- العرب مى‌نامیدند. زیرا او نخستین کسى بود که برای شعر خویش صله و جایزه گرفت،[22] و از پاداش مدح افراد مال اندوخت چندان که غنى شد و در سخن او اثرى بود که هر که را مدح می‌گفت عزیز و ثروتمند، و هر که را هجو می‌کرد ذلیل و زبون می شد.

در دیوان اعشی گوشه‌هایی از تاریخ و فرهنگ ایران عصر ساسانی نمود، پیدا کرده‌است. از جمله نبرد ذی‌قار یا ذوقار که نام مکانی میان کوفه و واسط است. گویا این نبرد اندکی پس از بعثت میان یک دسته از سپاه ساسانی و مجموعه‌ی چند قبیله‌ی عربی رخ داده‌است.[23]

اعشی و پیامبر(ص)

ابن اسحاق مورّخ نیمه‌ی اول قرن دوم هجری (151ق) ماجرای سفر اعشى را به مکّه همراه با مدیحه‌ی حضرت گرد آورده که ابن هشام شرح آن را روایت کرده‌است.[24] اعشی اسلام را درک کرد؛ اما ایمان نیاورد و مسلمان نشد.[25] از مضمون اشعاری که در مدح پیامبر(ص) سروده ‌است، چنین بر‌می‌آید که اعشی شناخت عمیق و کافی از اسلام و پیامبر(ص) ندارد، و با بینش سطحی و محدود خود گمان می‌کند تنها صفت بخشندگی پیامبر(ص) موجب شهرت او شده است. از این رو حضرت را مانند رئیسی بزرگ و بخشنده‌ توصیف می‌کند و چیزی از دین، تقوا، عدالت و اخلاق پیامبر(ص) نمی‌داند.[26]

قصیده «دالیه» او دربردارنده 24 بیت است .شاعر پس از سرودن یک مقدمه غزلی (به رسم شعرای جاهلی) به مدح پیامبر(ص) می‌پردازد:

نبیّا یرى ما لا ترون و ذکره أغار لعمری فی البلاد و أنجدا

له صدقات ما تغبّ و نائل و لیس عطاء الیوم مانعه غدا

أجدّک لم تسمع وصاة محمد نبیّ الإله حیث أوصى و أشهدا

إذا أنت لم ترحل بزاد من التّقى و لاقیت بعد الموت من قد تزوّدا

و... .

«چیزهایی را می‌بیند و می‌داند که نمی‌دانید. شهرت و آوازه او در هر جایی پیچیده و نام او برده می‌شود. بخشش‌ها و عطایایی دارد که هرگز قطع نمی‌شود و بخشش و عطایای امروز او مانع بخشش فردای او نیست و ... .»

سپس به نبوت حضرت اشاره می‌کند که خداوند به آن سفارش کرده و گواهی داده است.[27]

او پس از سرودن این قصیده‌ در مدح رسول خدا(ص) رهسپار مکّه شد تا در حضور پیامبر(ص) اسلام آورد. قریشیان که از تأثیر کلام او آگاه بودند، در حوالی مکّه یکی از مشرکان قریش به نام عامر را برای بازگرداندن او از مقصودش فرستادند. پس او به اعشی گفت: محمّد(ص) زنا و میگسارى را حرام مى‌داند. گفت: مرا با اولی کاری نیست؛ امّا از دومی چشم‌پوشی نتوانم. اکنون باز مى‌گردم و امسال را به آسودگى میگسارى مى‌کنم و سال آینده اسلام مى‌آورم.[28] برخی گفته‌اند: ابوسفیان صد شتر سرخ موی به او داد تا مدح پیامبر و گرویدن به او را به سال بعد واگذارد.[29] وقوع این حادثه را در اثنای صلح حدیبیه دانسته‌اند.[30] «أعشى» به یمامه بازگشت و همان سال از اسب فرو افتاد و مرد و توفیق باز آمدن و اسلام آوردن نیافت.[31]

سهیلى مؤلف روض الانف ورود اعشی به مکّه را به قصد اسلام آوردن نادرست دانسته و مى‌نویسد: اگر خبر أعشى درست باشد، این واقعه در مکه نبوده، بلکه در مدینه بوده است، چون در قصیده نیز مطلبى وجود دارد که همین را ثابت مى‌کند، آن جا که مى‌گوید: «فانّ لها فى اهل یثرب موعدا»؛ بدان که در یثرب قرارى دارم.

روایتى را از ابى‌حاتم از ابى‌عبیده دیده‌ام که در آن آمده است: أعشى عامر بن طفیل را در سرزمین قیس ملاقات کرد که قصد رفتن به نزد رسول اللّه(ص) را داشت. در آن جا عامر به وى گفت که پیامبر(ص) شراب خوارى را حرام مى‌داند و به دنبال آن أعشى بازگشت.

همین قول به صواب نزدیک‌تر است و این غفلتى است که از ابن هشام و کسانى که حرف‌هاى او را نقل کرده‌اند، سر زده است؛ زیرا اجماع بر این است که آیات تحریم خمر بعد از جنگ بدر و احد در مدینه و در سوره مائده ( مائده/ 90) نازل شده است و مائده از آخرین سوره‌هایى بوده که نازل شده است. بلکه قبلا در سوره بقره تحریمش بیان شده بود، سپس بر تحریم تأکید شد، و سرانجام در سوره مائده مجددا و براى آخرین بار بر تحریم آن تأکید ‌شد.[32]

سفرهای اعشی

سفرهای اغراق‌آمیز و افسانه‌ایی را برای دریافت صله به او نسبت داده‌اند که دور از واقعیّت است. چنان که گفته شده که وی از حیره (زیست‌گاه اصلی‌اش) به یمن، کنده، حضرت موت، نجران، عکاظ (حجاز)، عمان، ایران، حمص، اورشلیم و حتی به حبشه نزد "نجاشی" رفته‌است.[33] ابن قتیبه حضور وی را در دربار کسری مورد تأیید قرار داده است.[34] طه حسین مدح او درباره‌ی کسری را از ساخته‌های شعوبیان بعد از اسلام دانسته‌است.

اعشی و اسود عنسی

گویند: پس از آن که اسود عنسی ادعای پیامبری کرد و بر منطقه‌ی گسترده‌ای در یمن چیره شد، اعشی او را ستود و از این راه پانصد (500) مثقال زر سرخ و پانصد (500) حلّه و مقدارى عنبر از او ستاند و چون در بازگشت می‌بایست از بلاد بنى‌عامر عبور مى‌کرد، از بیم راه‌ زنان به علقمة بن علاثه پناه برد و گفت: مرا از جن و انس پناه ده؟ و او پذیرفت. اعشى پرسید: آیا مرا از مرگ نیز ایمن ساختى؟

گفت: چگونه از مرگ پناه توان داد؟

اعشى گفت: روا نیست به چنین کسی پناهنده شوم و نزد پسر عم او عامر بن الطفیل رفت که همواره میان وی و علقمه خصومت بود و خواسته خود را تکرار کرد. عامر گفت: تو را از مرگ نیز پناه دادم. اعشى پرسید: چگونه؟ عامر گفت: اگر هنگامی که در پناه منى مرگت فرا رسد، خونبهاى ترا به وارثت خواهم داد، اعشى او را مدح و این شعر را در هجو علقمه سرود.

تبیتون فى المشتى ملاء بطونکم و جاراتکم غرثى تبتن حمائصا[35]

چون این خبر به علقمه رسید اعشى را لعن گفت. اعشی از بیم جان قصیده اعتذاریه‌ای تقدیم او کرد.[36]

واژه‌های فارسی در اشعار اعشی

او اگر چه با مردمان فارسی زبان قرابتی ندارد؛ امّا ارتباط فراوانی که میان عجم و عرب در دوران جاهلی وجود داشته است، به ویژه اهالی «حیره» (در جنوب عراق امروزی) که در آن دوره با زبان فارسی به خوبی آشنا بوده‌اند [37]و رفت و آمد بسیار وی در بارگاه‌های ملوک عرب و عجم موجب راه یافتن کلمات فارسی زیادی در بعضی از اشعارش شده ‌است. از این رو در دیوان اعشی که به دایرة‌المعارف شعر عربی مشهور است، واژگان فارسی فراوانی استعمال شده است.

بیتی از قصیده لامیه‌ی اعشی که از معلقات عشر است، در خطبه‌ی «شقشقیه» امیرالمؤمنین على(ع) آمده است.[38]

بعضی از قصائد طولانی وی هم چون قصیدهٔ «معلقه» توسط مستشرق آلمانی «گایر» ترجمه شده‌است، که با شرحی کامل در کتابی به نام «المعلقات العشر» به چاپ رسیده‌است.[39]

مقاله

نویسنده زينب ابراهيمي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS