21 آبان 1402, 2:17
هویت ملی ایرانیان، یا کیستی آنها در بند ملی گرایی هایی قومی، زبانی و مذهبی نبوده است و ملی گرایی را بهعنوان یک امر خاص که به جغرافیا و یا دوره خاصی مرتبط باشد، فهم نمی کنند. ملی گرایی ایرانیان بیشتر از آن که گرفتار فهم مدرنی از ملی گرایی های خاص باشد، به انسان ایرانی و ذهنیت او از ایرانی بودن باز می گردد. به عبارتی ایرانیان توانسته اند فهمی از ایرانی بودن را در خود ایجاد کنند که در عین این که ایرانی بودن برایشان مهم است، اما فهم و معنای ایرانی بودن آنها در بند و حصار مکان و زمان و یا قوم و زبان و مذهب قرار نمی گرفته است.
مبتنی بر این شکل از ملی گرایی، امر ملی، بیشتر به شکلی از زندگی در شرایط یا زمانه خاص برای عموم (تمام) ایرانیان بازگشت پیدا میکند. در هر زمانه ای که استقلال این زندگی و حیات عموم ایرانیان، در برابر دیگری در معرض انحلال یا هضم و به عبارت دیگر دچار وادادگی، اجیر بودن و شدن، دیگری شدن، دنباله روی کردن و یا عقب ماندگی و وابستگی میشده است، به شکلی احیای امر ملی در برابر پاسخ به سوال که ما کیستیم و باید چه کار بکنیم، در دستور کار جامعه ایرانی قرار می گرفته است. به عبارتی امر ملی با تکرار مداوم آن، باستان گرایی، سوسیالیسم، قرار گرفتن در نظم جهانی سرمایهداری،... سامان پیدا نمی کند و هرگونه تلاش برای صورت بندی آن در این قبیل چارچوب ها، بهم ریختگی معنایی و تحلیلی در فهم موضوع را بیشتر میکند.
چارچوب فکری و نظامی می تواند امر ملی در نظر ایرانیان را نمایندگی کند و یا به احیا و صورت بندی جدید آن کمک کند و اصالتا ایرانی باشد که بتواند نیروی تاریخی ملت ایران را آزاد کند، زندگی شان را برای خودشان معنا کند و یک امکان عمومی برای زندگی عموم جامعه بوجود آورد. این امکان عمومی، یک چیز ساختنی که بتوان از هیچ آن را ساخت نیست، نبوده و نخواهد بود بلکه، عموما به شکل امر پیشینی در ایرانیان وجود داشته و دارد و آن چیزی نیست جز، نسبت گیری مداوم با حق و حقیقت، بدون هیچ گونه شک و تردید در آن. این نسبت گیری درونی و ذهنی با حق در تعین نسبت مان با خود و با دیگران، شکل خاصی از ملی گرایی و امر ملی را بوجود آورده است که بنیان پذیرش و مرزبندی ملت ایرانی را مشخص میکند و به ایرانیان کمک میکند که بر اساس آن به دنبال شکل دهی به یک ملت و پس از آن در پی تشکیل حکومت، قانون و حقوق در حوزه ملی و دفاع از امر ملی برآیند.
ایرانیان چه در قبل از اسلام و چه در بعد از آن مبتنی بر این فهم از ملت (بر اساس نسبت گیری با حق و حقیقت)، کیستی خود را حفظ و در اقتضائات زمینه ای و زمانه ای، رهبری و هدایت این که چه باید بکنند را پیدا کرده اند. اتصال میان ایرانی بودن و اسلام، و پذیرش اسلام توسط ایرانیان نیز در همین بنیان قابل صورت بندی است. ایرانیان بر اساس یک فهم نهایت گرا و قدسی از ملت و سپس استقرار و حفظ آن در قالب سیاست، اسلام را درونی کردند و با زندگی خود عجین کردند. این فهم در جامعه ایرانی در قالب اندیشه عرفانی و حکمی تحت عنوان انسان کامل و امام توسط متفکران ایرانی صورت بندی شد و اتصال میان ایرانی بودن، اسلام و سیاست (به معنای انتخاب نحوه خاصی از بودن) را که ایرانیان بعد از اسلام برگزیده بودند، زبان فکری و دانشی پیدا کرد.
امام در اندیشه سیاسی ایرانی آن کسی است که می تواند سیر حرکت و اتصال به حقیقیت را رهبری کند و رابطه میان ظاهر و باطن را روشن کند و تنها کسی است که لیاقت آن را دارد که سیاست باید بر مدارش بگردد. مبتنی بر این ذهنیت، ایرانیان میان احساس ملی (ملیت) و طرفداری از امامان معصوم (علیهالسلام) و زندگی عمومی خود رابطه معنایی برقرار کردند و معنای زندگی خود را در آینه تشیع پیدا کردند. ایرانیان پس از اسلام، ایرانی بودن خود، غیریت خود با دیگران و مرز داخلی و خارجی خود را مبتنی بر نسبت با حقیقت (امام معصوم ع) پیدا کردند.
بر این اساس احساس ملی در دوره اسلامی ابتداً مبتنی بر اندیشه عرفانی و حماسی در قالب ادبیات و سپس تشیع در برابر تسنن بهعنوان دیگری ایرانی شکل پیدا کرد و تشیع توانست نحوه ای از بودن ایرانیان و عنصر طبیعی استقلال ملی آنها شود.
ایرانیان در دوره معاصر، با ورود و سیطره تمدن غربی به شکلی متفاوت این احساس را پیدا کردند که احساس ملی آنها در حال از دست رفتن است و سیاست های حاکمه نه تنها توانایی حفظ هویت و کیستی ایرانیان را ندارد، و نمی تواند راه مقاومت و محافظت از آن را نشان دهد، بلکه خودش به یک از عمّال و جیره خواران دول غربی درآمده و بی اختیار در خدمت هضم ایرانیان در هاضمه نظام جهانی غربی قرار گرفته است. دوباره سوالی در احساس ایرانیان شکل گرفت که ایرانی کیست؟ آیا با این وضعیت باز هم می توان ایرانی بود و ایرانی ماند؟ تشیع ملت ایران که طی 14 قرن بهعنوان حافظ ملیت ملت ایران
عمل کرده بود، دوباره در احساس ملی ایرانی و مسئله امر ملی ایرنیان رنگ و معنای تازه ای به خود گرفت. ایرانیان دوباره با تشیع، توانستند با انقلاب اسلامی هستی خود را از نو مورد تاکید و تایید قرار دهند و مسیر تازه ای برای ایرانی بودن و ایرانی ماندن برای خود در امر ملی مبتنی بر امر دینی باز کنند.
احساس و امر ملی در دوره معاصر برای باقی ماندن بر ایرانی بودن، در برابر غربی شدن برآمده است و بنیان این دیگرخواندگی و مرز گذاری ما با غرب، همان نسبت گیری مداوم ما با حق و حقیقت بوده است. لذا در بعد انقلاب اسلامی، مرز حقیقی ملت خود را نه با اهل تسنن که با الحاد و استکبار غرب تنظیم کرده است. در این مسیر تازه و گشوده شده، دایره ملت ایران به تمام ملل مسلمان و مستضعف باز شده، تا ایرانیان بتوانند ملیت خود را حفظ کنند. وحدت اسلامی یا وحدت مستضعفین جهان در مواجهه و مبارزه با استکبار جهانی، تنها راه باقی ماندن ملت و ملیت ایرانی در وضعیت کنونی است و خارجکردن یا جدا کردن منطق فهم امر ملی از امر دینی، با اغراض، اسامی و رویکردهای مختلف، چیزی جز گام برداشتن در راهی که به از بین بردن ملت و ملیت ایرانی منتهی میشود، نخواهد بود.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان