کلید واژه ها: مقام یقین، حضرت ابراهیم(ع)، هدایت انسان، نور الهی، عالم حس و باطن
خدای متعال درباره مرحله یقین حضرت ابراهیم(ع) می فرماید: «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ»[1] ما این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم خلیل(ع) ارائه کردیم تا از مؤمنین و اهل یقین باشد.
یکی از نتایج راه یافتن و ارائه رؤیت ملکوت، درک مقام یقین است. انسان تا راه به ملکوت عالم پیدا نکند و حجاب عالم ملکوت کنار نرود، اهل یقین نمی شود و در شک و حیرت می ماند. یقین از مراتب کمالی است که در مراحل سیر انسان حاصل می شود و بسیار ارزشمند است.
در روایات آمده که چیزی کمتر از یقین بین بندگان تقسیم نشده است. اگر یقین شکل بگیرد، شک و سردرگمی و حیرت و ضلال انسان برطرف می شود، ولی مهم این است که انسان چگونه و به چه طریقی می تواند به یقین برسد و از شک و حیرت فاصله بگیرد و بصیرت پیدا کند و راهش را ببیند و حرکت کند. خداوند می فرماید: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ»[2] نسبت دادن به قرآن کار سختی است. شاید از این آیه استفاده شود که راه رسیدن به ملکوت عالم برای ابراهیم خلیل این بوده است؛ چون ظاهر این آیات محاجه و احتجاج و استدلال در مقابل کسانی است که در زمان ابراهیم خلیل(ع) مبتلا به شرک و پرستش ستاره و ماه و خورشید بودند. ظاهر آیات این است که ابراهیم خلیل با آن ها صحبت می کند. وقتی هوا تاریک شد، ابراهیم ستاره ای را از دور دید و فرمود: این پروردگار من است. وقتی ستاره غروب کرد، حضرت فرمود: من غروب کننده ها را دوست ندارم. وقتی ماه را دید که می درخشد و نور می دهد، فرمود: این پروردگار من است، اما ماه هم غروب کرد. فرمود: رب حقیقی اگر مرا هدایت نکند، منم جزء آن گروه سردرگم خواهم بود، کسانی که در حیرت و سردرگمی اند. بعد خورشید طلوع کرد. خداوند می فرماید: «فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَري ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ[3]،إِنىّ ِ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرْكِينَ»[4] وقتی خورشید طلوع کرد، فرمود: این رب من است. این از آن ها بزرگ تر و رفیع تر و نورانی تر است، اما وقتی خورشید غروب کرد، فرمود: ای جمعیت دیگر از شما فاصله می گیرم. من بیزار از چیزهایی هستم که شما شریک خدا قرار می دهید. من چهره جانم را به سوی کسی متوجه می کنم که فاطر و ایجاد کننده همه این هاست. او بدون اینکه تجارب دیگران را به کار گرفته باشد، خودش عالم را ایجاد کرده است. من چهره جان خودم را متوجه او مي کنم.
مفسرین می گویند: جمعیت هایی اطراف حضرت ابراهیم بودند و این پیغمبر بزرگ الهی مأمور هدایت آن ها بوده است. از این رو، وارد بت خانه شد و بت ها را شکست و تبر بزرگ را گردن بت بزرگ گذاشت. شب که آمدند و دیدند بت ها شکسته، ابراهیم خلیل را احضار کردند و از او پرسیدند: تو این کار را کردی؟ فرمود: از بت بزرگ بپرسید. بت بزرگ این کار را کرده است. به حضرت ابراهیم گفتند: این ها که صحبت نمی کنند. حضرت گفت: چه طور کسانی که صحبت نمی کنند، خدای شما هستند؟ چه طور کسی را می پرستید که قدرت دفاع از خودش را ندارد؟ حتی نمی تواند در محکمه از خودش دفاع کند.
سخنان ابراهیم خلیل احتجاج با بت پرست ها بود، با کسانی که ستاره و ماه و خورشید را می پرستیدند. احتجاج درستی هم بود. وقتی انسان در تاریکی قرار گرفت و در حیرت و سردرگمی به سر برد، زندگی اش با شک و تردید و حیرت و جهالت همراه است. انسانی که در این حیرت قرار می گیرد، به هدایت رب نیازمند است. این خالقی که ما را آفریده، هدایت گر ماست. انسان، در دل تاریکی به یک هادی احتیاج دارد که او را هدایت کند. اگر کسی دست انسان را نگیرد، انسانی که در تاریکی افتاده و خودش هم نور ندارد و به طور طبیعی در شک قرار می گیرد و در حیرت می افتد، نابود می شود. تنها کسی که می تواند انسان را برهاند، ربی است که آدم را آفریده است.
این رب انسان را به حال خودش رها نمی کند. رب کسی است که انسان را آفریده و او را هدایت کرده است.
خداوند در قرآن می فرماید: «قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[5] رب کسی است که هم خلقت را عطا و هم انسان را هدایت کرده و مخلوقات را هم رها نکرده است و لحظه به لحظه آن ها را به سمت هدف می برد. همین طور که اگر رب نبود، موجود نبود، اگر هم هدایت رب نباشد، انسان راهیاب نمی شود. راهیابی هم با اوست. انسانی که خودش نبوده و دیگری او را ایجاد کرده، نور و هدایتی ندارد. نور است که تاریکی را برمی دارد، نور است که وقتی آمد، انسان شک و حیرت و ترس و سردرگمی اش برداشته می شود. اگر نور نباشد، تا آخر عالم تاریک است و انسان سردرگم است. این نوری که محیط عالم را روشن می کند، نوری که وقتی فضا تاریک است، تاریکی را از ما برمی دارد، کدام نور است؟ نور ستاره است یا ماه یا خورشید؟ روی این سه نور خط بکشید.
خداوند می فرماید: ما این ستاره ها را آفریدیم که هادی شما در تاریکی ها باشند. «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ»[6] در جایی دیگر خداوند می فرماید: «وَ الشَّمْسِ وَ ضحُئهَا وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَئهَا»[7] روشنی عالم با خورشید و ماه و ستاره هاست. از نظر یک موحد، این ها هیچ هستند. چیزی که قبل و بعد نداشته، کاره ای نیست. گذشته اش عدم و آینده اش نابود است. خورشید خودش نور ندارد. دیگری خورشید را روشن می کند.
از نظر یک انسان موحد، نور ماه و ستاره و خورشید، چیزی جز شعاعی از نور حق و پرتویی از نور رب نیست. او برای هدایت ما، این ها را قرار داده و ما با این ها هدایت می شویم، ولی برای هدایت انسانی که متوجه این نکته نیست، چه باید کرد؟ ابراهیم فرمود: رب ما خورشید و ماه نیست. آنی که ما را آفریده و رها نمی کند و همواره در فکر ما بوده، این ها نیست. ما باید دنبال ربی دیگر باشیم. اگر آن را پیدا نکنیم و هدایت نشویم، در حیرت می مانیم. خورشید و ماهی که ما را رها می کند و یک لحظه با ما هست و یک لحظه نیست، رب به شمار نمی آید.
خداوند می فرماید: «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»[8] با نور او هدایت می شویم، ولی این هایی که ما را رها می کنند، رب ما نیستند. اگر انسان این مسیر را رها نکند، همه عالم او را هدایت می کند. اگر متوجه ضلال و تاریکی باشد و در این تاریکی هم قانع نشود و دنبال رب بگردد، رستگار می شود. از این رو، از سردرگمی و حیرت بیرون می آید و رها می شود و به سوی پروردگارش هدایت می شود. برای چنین انسانی همه عالم آيات خدای متعال هستند. برای چنین انسانی، هر یک از آیه ها هدایت و نور است. در هر جلوه ای از جلوه های این آیات، به شکلی خدای متعال را می بیند و هدایت می شود. این ظاهر آيات است. ظاهر روشنی هم دارد.
راه رسیدن به خدای متعال، پیچیده و مشکل نیست. مرحوم سید بن طاووس در نامه ای به فرزندشان نوشتند: راه رسیدن به خدای متعال، پیچیده نیست. راه های پیچیده، راه پیدا کردن خدا نیست. راه خدای متعال، بسیار نزدیک است. راه های پیچیده ای که ما تصویر می کنیم، انسان را از خدای متعال دور می کند. خدای متعال از ما به ما نزدیک تر است و در باطن ما، میل و محبت خودش را قرار داده است. اگر کسی فقر خودش را دید و غافل نشد و به خاطر فقر مستمر دنبال رب گشت، هدایت می شود. اگر از او غفلت نکرد، به سرعت خدا را پیدا می کند.
خداوند می فرماید: برای اینکه ابراهیم اهل یقین باشد، ملکوت آسمان و زمین را به او ارائه کردیم. اگر می خواهید به ملکوت عالم راه پیدا کنید، مسیر جناب ابراهیم خلیل را بپیمایید. خداوند حس را به عنوان نمونه و شاهد قرار داده است. وقتی ما در شب تاریک، در بیابان قرار می گیریم، وحشت می کنیم. اگر ظلمت شدید باشد، به طوری که تاریکی مطلق شود، حتی قدم از قدم نمی توانیم برداریم. یک قدم هم انسان امنیت ندارد. گاهی اوقات در تاریکی، هدایت شامل حال انسان می شود. صدا می آید و آدم می فهمد که صدا از کجاست. این یک نوری است. این هم از انسان گرفته شود، آدم یک قدم نمی تواند بردارد. انسانی که در ظلال است، خودش هم برای خودش نمی تواند کاری بکند؛ چون وقتی من نور ندارم، وقتی خودم راه یافته نیستم، چگونه می توانم راه خودم را پیدا کنم؟
انسان در ظلال، محتاج به هدایت بیرونی است. چه کسی ما را هدایت می کند؟ همان کسی که از اول به یاد ما بوده است، همان کسی که هیچ گاه ما را فراموش نکرده است.
«حَسْبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ حَسْبِيَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ حَسْبِيَ الَّذِي لَمْ يَزَلْ حَسْبِي»[9] از مرحوم ملا فتح علی سلطان آبادی نقل می کنند که ایشان این دستورالعمل را برای رفع حاجات بیان کردند: هفتاد مرتبه دست روی سینه بگذارید و یا فتاح بگویید و این ذکر را که گفته شد، بخوانید.
جناب ابراهیم خلیل، تاریکی عالم حس را که آدم در شب به آن مبتلا می شود، به عنوان نمونه مورد توجه قرار داده است. از این رو، ما باید به ظلال خودمان توجه پیدا کنیم. وجود ما عمیق تر از عالم حس است. همین الان که در عالم حس هستیم، باطن وجود ما در عالم انسان و ارواح است. ما وجودی هستیم که در اعماق عالم به سر می بریم و از دور دست ها آمدیم و راهمان هم تا ابد ادامه دارد. فقط در عالم حس سیر نمی کنیم. همین الان ما سیر در باطن عالم داریم. در همه عوالم، به خودی خود در ظلالیم. در همه عوالم محتاج به هدایت رب هستیم.
خدای متعال، پیامبر را از ازل هدایت کرده است. از ازل تحت هدایت خدای متعال بوده است. این در باب نبی اکرم است، ولی در باب ما خیلی روشن است. همه ما در ظلالیم. این ظلال هم فقط مربوط به عالم حس نیست. انسان در باطن خودش هم در ظلال است. آن ظلال و تاریکی خیلی عجیب تر و عمیق تر است. عالم حس در مقابل عوالم، مثل یک حلقه در بیابان بزرگ است که در مقابل عالم بزرگ به حساب نمی آید. لذا، باطن انسان در مقابل ظاهر انسان، بسیار شگفت انگیز تر و عظیم تر است. همین طور که اگر در عالم حس خورشید طلوع نکند، ما افق حسی را نمی بینیم و در عالم حس در حیرتیم و سمت چپ و راست و بالا و پایین مان را نمی بینیم، در عوالم باطنی هم جریان به این شکل است.
اگر رب دست ما را نگیرد، نابود می شویم. همه مثل هم هستیم. هیچ کسی نمی تواند به کسی کمک کند، الا رب العالمین یا آن هایی که مظهر نور رب هستند. نبی اکرم(ص) که هادی کل است، مظهر هدایت خدای متعال است. اوست که هدایت می کند. در همه عوالم، هیچ کس نمی تواند آدم را هدایت کند، الا کسی که انسان را آفریده است. آن رب که آفریده می تواند هدایت کند و هدایت از اوست.
خداوند با علامت ها و ستاره ها ما را هدایت می کند. اگر ستاره ها نباشد، انسان هدایت نمی شود. در روز هم همین طور است. این سه نور بزرگ را بردارید، عالم حس به عالم حیرت تبدیل می شود. عالم باطن نیز همین گونه است. خدای متعال اگر نوری قرار ندهد، انسان نمی تواند این راه طولانی را بپیماید. خداوند می فرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[10] خدا نور همه عوالم است. وقتی سماوات و ارض گفته می شود، مقصود همه عوالم هست.
در روایتی وجود مقدس ثامن الحجج علی بن موسی الرضا(ع) این آیه را این گونه معنا کردند. نور یعنی هدایت. وقتی خدا با نور یاد می شود، مقصود جنبه و صفت هدایت خداست. این صفت حضرت حق منظور نظر است. هدایت در همه عوالم، با رب و نور اوست. ما باید دنبال آن نور بگردیم. اگر ظلال خود را یافتیم و فهمیدیم، باید دنبال نور خدا بگردیم. وقتی هستی ما از اوست، هدایت ما نیز با نور اوست.
خداوند می فرماید: «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»[11] اگر خدای متعال بخواهد کسی را هدایت کند، به او شرح صدر می دهد. وجود ما در تنگنا و محدودیت است. خدای متعال دیوارها و حصارها را برمی دارد و وجود ما گسترش و شهود پیدا می کند. اولین شرط گفتن شهادت این است که حاضر باشی و ببینی والا آدم نمی تواند شهادت بدهد. انسان تا بسط وجود پیدا نکند و حاضر نشود، نمی تواند شهادت بدهد.
خداوند می فرماید: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»[12] کسی که خدا شرح صدر به او می دهد، نور را در اختیارش قرار می دهد. هدایت انسان به وسیله پروردگار است. این هدایت نیز با نور رب است. انسانی که به نور پروردگار می رسد، به شرح صدر دست می یابد و با این نور هدایت می شود. همین طوری که در عالم حس هدایت با نور خورشید است، در عالم باطن هم هدایت با نور رب است. این نور رب است که انسان را هدایت می کند.
در روایتی هست که از وجود مبارک نبی اکرم(ص) سؤال شد که شرح صدر چیست؟ حضرت فرمودند: نوری است که در دلش واقع می شود. در قلب او خدا نورانیتی قرار می دهد. این نورانیت شرح صدر می آورد. به حضرت عرض کردند: اثر این نور چیست؟ فرمود: اثر این نور سه چیز است. «التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِ الْفَوْتِ»[13]
آدمی که وجودش نورانی شد و بسط پیدا کرد و عوالم بعد از دنیا را دید، دل از دار دنیا می برد و متوجه دنیای بالاتر می شود. اثر بعدی نورانیت این است که آماده سفر آخرت می شود. نورانیت انسان را مهیا می کند. اگر نورانیت باطنی پدید آید، هدایت شکل می گیرد و راه آماده مسافرت می شود. انسان تا به این نور نرسد، هدایت نمی شود و اگر این نورانیت پیدا شد، ملکوت عالم در شعاع این نور دیده می شود. وقتی انسان به یقین می رسد که به نور رب راه پیدا کند. اگر نورانیت رب در دل او ظهور کند، حجاب ها کنار می رود. این نورانیت باطن، ملکوت را روشن می کند. این دیگر نور خورشید نیست که فقط عالم حس را روشن کند. اگر این نورانیت در دلی پیدا شود، ملکوت عالم روشن می شود. ملکوت عالم را با این نور می شود ببینی. اگر با این نور ملکوت عالم را دیدی، به یقین می رسی. انسان تا ملکوت عالم را ندیده، در حیرت است.
خداوند می فرماید: «وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبيلاً»[14] کسی که در این دنیا کور است، نورانی نیست و بصیرت ندارد. در آخرت هم در حیرت به سر می برد. ملکوت عالم در اختیار خدای متعال است. خداوند می فرماید: «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ»[15] آن صحنه ها را نمی بیند و تا ندیده آرام نمی گیرد. هر چه می بیند، عالم حس است و در عالم حس شک و وحشت و ناامنی است. با یقین، انسان به آرامش می رسد. این یقین هم جز با نورانیت باطن پیدا نمی شود. این نور هم چیزی جز نور رب نیست. عالم ما مثل عالم حس است. در عالم حس، ظلال است.
چگونه ابراهیم خلیل، در عالم حس به سرعت به نور رب رسید؟ فرمود: این ها درست است، ولی نور نیستند. دیگری در ماه و ستاره و خورشید تجلی می کند. در باطن عالم هم همین طور است. اگر انسان به نور باطنی راه پیدا کرد، در شعاع این نور می تواند ملکوت عالم را ببیند. «وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ»[16]
وقتی قلبت به سوی رب متوجه شد، نور رب در قلبت شکل می گیرد. اگر رو از خدا برگردانی، نور نمی آید، اما اگر چشم دل انسان متوجه خدا شد، حجاب ها کنار می رود و ملکوت عالم را می بیند. فقط برای عالم حس نیست. خدا با ستاره ها که جلوه نورش هستند، همه را هدایت می کند که در این رابطه پیامبر می فرماید: «وَ دَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُنِيراً»[17] در باطن عالم هم هدایت با همین نور است، چراغ هایی در باطن عالم است که عالم با آن ها نورانی می شود. اگر آن چراغ ها خاموش شوند، مثل این است که خورشید غروب کند و هیچ کس هدایت نشود. ماجرای هدایت ابراهیم خلیل به ملکوت عالم هم هدایت به این نور است، به آن شمس حقیقی، به آن پرتو حقیقی خدای متعال است.
در بعضی روایات نقل شده که ابراهیم خلیل متوجه وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) شد؛ یعنی نورانیتی که ابراهیم خلیل را هدایت کرده، نور نبی اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بوده است. او در پرتو نور به ملکوت عالم رسیده و ملکوت عالم را درک کرده است. شمس حقیقی عالم، وجود مقدس نبی اکرم(ص) است. با این شمس هدایت شدند. نجم واقعی، ائمه هستند. همه در ظلال هستیم. ظلال هم تودرتو است و تنها با نور رب برداشته نمی شود. تجلی نور رب هم در ستاره و ماه و خورشید و شمس و قمر است. حقیقت و باطن آن هم در وجود نبی اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) است. از این رو، همه بدون این انوار، در ظلال هستیم و باید بگردیم تا راه حقیقی را پیدا کنیم و تا راه را پیدا نکنیم، همه عمرمان را هم بگذرانیم ولو با سجده و عبادت، چیزی به دست نمی آوریم.
همه این عبادات، طریق رسیدن به آن نورانیت است. باید او را پیدا کرد، باید امام را یافت. اگر انسان امام را پیدا نکند، زیان می بیند. در روایت داریم: «مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[18] ابراهیم خلیل هم با نبی اکرم هدایت می شود. با این نور اول و آخر هستی را می شود دید، هم دنیا و هم آخرت.
جابر بن یزید جعفی، به امام صادق(ع) می گوید: «کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض» یعنی چه؟ امام صادق(ع) با دست اشاره به بالا کردند و فرمودند: مشاهده ملکوت و یقین جز با نور هدایت و رب که همان نور نبی اکرم و ائمه است، برای احدی واقع نشده و نخواهد شد. هر کس به جایی رسیده و شهود و یقینی داشته، بر اثر شعاع نورانیت این انوار پاک الهی است. اگر انسان تا آخر عمرش سر راه این نور بنشیند و آخر عمرش این نور را بیابد، همه چیز را یافته است ولو برای یک لحظه روشن شده باشد.
در دعای توسل می خوانیم: «يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ». يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ».[19] ای لیله القدر، شما دستی از آستین بیرون بیاورید، ای که آستان رفیع و با عظمت شما مصدر ائمه(ع) هست، ای تجلی گاه همه انوار الهی، ما را هدایت کنید و راهیاب ما باشید. همه امید ما به این محافل نورانی است که با یاد شما برقرار می شود، شاید تجلی ای از انوار شما در قلوب ما واقع شود و از منیت نجات پیدا کنیم و به سوی خدای مان پیش برویم.
سخنران: حجة الاسلام میرباقری
[1]. انعام :75
[2]. انعام :76
[3] . الأنعام : 78.
[4]. انعام : 79 و 78
[5]. طه :50
[6]. النحال :16
[7]. شمش :2 و 1
[8]. حدید: 4
[9] . الكافي، شیخ کلینی، ج 2، ص 547، باب الدعاء في أدبار الصلوات ...، ص 545.
[10]. نور: 35
[11]. انعام: 125
[12]. زمر: 22
[13] . بحارالأنوار، مجلسی، ج74، ص94، باب 5، وصية النبي ص إلى عبد الله بن مسعود...، ص94.
[14]. اسرا: 72
[15]. مؤمنون: 88
[16] . بحارالأنوار، مجلسی، ج91، ص98، باب 32، أدعية المناجاة ...، ص 9.
[17] . الكافی، شیخ کلینی، 3ج، ص422، باب تهيئة الإمام للجمعة و خطبته و الانصات...، ص421.
[18] . الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص377، باب من مات و ليس له إمام من أئمة الهدی...، ص376.
[19]. مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 108، دوم دعاى توسل...، ص108.