خوب آقا، اين خانم برگردن تمام اهل اسلام حق دارد. مي دانيد كه با فاصله كمي با حضرت ابو طالب وفاتش اتفاق افتاد. اول وفات حضرت خديجه يك چند روز بعد از آن هم وفات حضرت ابوطالب پدر بزرگوار اميرالمومنين(ع). آقا حضرت رسول اكرم آنقدر غصه خورد كه اسم آن سال را گذاشت «عام الحزن»؛ يعني سال حزن، سال غصه و اندوه اين بانوي بزرگ يار و ياور پيغمبر بود. آنقدر اين خانم لياقت داشت كه خدا دوازده معصوم از نسل او بيرون آورده است.
روايت داريم بهشت چهار بانو دارد: يكي از آنها حضرت خديجه كبري است. اين خانم وقتي از دنيا رفت پيامبر اكرم به دست خودش متولي كارهاي خانم شد و به دست خودش او را در قبر گذاشت. خانم خيلي عظمت دارد اسراري در وجود نازنينش است كه اجمالاً اين اسرار زياد است. خدا ان شاء الله همه ما را محرم اهل بيت بكنه. يك عنايتي يك وقتي از خانم ديده شد من شاهد بودم كه كسي كه گرفتاري داشت روز روشن اين گرفتاري شايد يك ماه دوندگي داشت. اين ها ببينيد هرچه مصلحت بدانند يك نفر شب حالا يك جوري گفت: خانم يك شفاعتي بكن دست شما باز است تو آخر مادر امام زماني مادر حضرت زهرا.
به چشم خودم ديدم نصف شب يك نفر با لباس زير و با دمپايي حتي لباس رو نپوشيده بود آمد رفت تو خانه اش و گفت: من احساس كردم تو ناراحت هستي شبانه مشكل حل شد. آدم به جايي برسد كه خدا بهش دختري بدهد كه اين دختر در رحم مادر حرف بزند، تسبيح بگوید، تقديس بگوید، پيغمبر بياید ببيند خديجه كبري مشغول حرف زدنه.
فاطمه بنت اسد مثلاً آدم فوق العاده اي بود درخت خرماي بلندي در خانه حضرت ابوطالب بود كه مشكل بود كسي برود بالاي آن هر وقت باد مي آمد اين خرما ها مي ريخت. پيامبر اكرم بچه بود يتيم بود دو تا يتيم درخانه عمو نگهداري مي شد. رسول اكرم در سنين بچگي خرما ها را جمع مي كند مي برد بين بچه هاي كوچه تقسيم مي كرد. فاطمه بنت اسد هم مي دانست اينها را جمع مي كرد برایش. فاطمه بنت اسد مي گويد: يك روز باد اصلاً نيامده بود اين بچه آمد گفت: زن عمو كو اين خرمايي كه ميخواهم بين بچه ها تقسيم بكنم گفتم نور ديده ام به خدا امروز باد نيامده. اين سبد را بچه برداشت با يه حسرتي به اين خرما نگه كرد. فاطمه مي گويد والله ديدم كه درخت خم شد آمد و آمد تا اينكه اين بچه از اين خرما هم چيد و سبد را پر كرد و درخت برگشت سر جاي خودش.
يك زن چيز عجيب را ببينه لحظه لحظه شماري مي كنه كه شوهرش بيايد به او بگويد: شب شيخ ابوطالب آمد گفت: ابوطالب از يتيم برادرت عجيب چيزي ديدم. وقتي گفت ديد كه ابوطالب مثل كوهي از متانت و وقار تبسمي كرد و گفت: خداي متعال فرزندي هم به تو خواهد داد كه عين اين باشد فقط فرقشان اين است كه اين پيغمبر است و آن نيست. اين ها آدم هاي معمولي نبودند ابوطالب مردم ملكوتي بود متصل به غيب بود. اينها يک اسراري بود.
خديجه كبري خداوند از چشم او پرده را برداشته بود يك چيز در پيامبر ديد كه آن طور مشتاق شد و آن قدر زخم زبان تحمل كرد . سلام بر تو اي بانوي بزرگ اسلام. كه همه مسلمین اين را ميدانند كه شما حق بر گردنشان داريد و پيامبر آن سال را عام الحزن گذاشته ولي ميخواهم با اجازه خودت يك چيز را عرض بكنم. يكي اين است كه دختر هميشه هر دردي داشته باشد اول به مادر ميگويد اما شما هيچ ميدانيد كه فاطمه زهرا مادر نداشت، آقا فشار كه مي آمد چه كار مي كرد مي رفت كنار قبر رسول، اي بانوي بزرگ اسلام اگر شما در قيد حيات بوديد صديقه كبري مگر نمي آمد با شما درد دل كند خانم اما شما نبوديد مي رفت كنار قبر رسول خدا به دو دليل مي رفت: يكي اينكه آنجا بهترين جا بود يكي هم اينكه مادر نداشت.
اين يك مطلب مطلب بعدي اين است كه جسارت نميكنم خانم اي خديجه كبري من كه نميخواهم مصيبت را تازه كنم دل شما را به درد بياورم شما خودتان همه اهل بيت مي دانيد كه من نميتوانم بعضي چيزها را بگویم اما ميخواهم بگویم كه پيامبر اكرم با تمام اندوه شما را در قبر گذاشت يك شخصيتي هم دخترت را در قبر گذاشت اما خيلي مساله تفاوت داشت. اي بانوي بزرگ جسارت مرا ببخشيد شما را وقتي گذاشتند در قبر پهلويتان نشكسته بود آمد اميرالمومنين خيلي حرف است صبر اميرالمومنين ضرب المثل است در عالم. اما ميدانيد آمد گفت: «السلام عليك يا رسول الله» و سلام بر تو اي رسول خدا! از من و از اين دخترت كه مهمان تو آمده. گفت: يا رسول الله! صبرم بعد از فاطمه تمام شد.
حجه الاسلام و المسلمین فاطمی نیا